التفسیر الحدیث: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '== منابع مقاله ==' به '==منابع مقاله==') |
جز (جایگزینی متن - '== گزارش محتوا ==' به '==گزارش محتوا==') |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
مبانى او در تفسير تاريخى عبارتند از: تفسير به ترتيب نزول، محوريت قرآن و سياق آيات در تفسير، عرفى بودن زبان قرآن و كشف سيره نبوى از قرآن. مبانى تفسيرى او با نقدهایی نيز همراه است از جمله: ابتناء تفسير به ترتيب نزول بر ظنيات و تعارض مبناى وى در ترتيب آيات با ترتيب بيانشده در روايات.<ref>همان</ref> | مبانى او در تفسير تاريخى عبارتند از: تفسير به ترتيب نزول، محوريت قرآن و سياق آيات در تفسير، عرفى بودن زبان قرآن و كشف سيره نبوى از قرآن. مبانى تفسيرى او با نقدهایی نيز همراه است از جمله: ابتناء تفسير به ترتيب نزول بر ظنيات و تعارض مبناى وى در ترتيب آيات با ترتيب بيانشده در روايات.<ref>همان</ref> | ||
== گزارش محتوا == | ==گزارش محتوا== | ||
در مقدمات، به انگيزه تدوين و روش كار نويسنده اشاره شده است.<ref>مقدمه، ج 1، ص5</ref> | در مقدمات، به انگيزه تدوين و روش كار نويسنده اشاره شده است.<ref>مقدمه، ج 1، ص5</ref> | ||
نسخهٔ ۲۹ سپتامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۲:۲۳
التفسیر الحدیث | |
---|---|
پدیدآوران | دروزه، محمد عزه (نويسنده) |
عنوانهای دیگر | ترتیب السور حسب النزول |
ناشر | دار الغرب الإسلامي |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1421 ق یا 2000 م |
چاپ | 2 |
موضوع | تفاسیر - قرن 14 |
زبان | عربی |
تعداد جلد | 10 |
کد کنگره | BP 98 /د4ت7 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
التفسير الحديث (ترتيب السور حسب النزول)، اثر محمد عزه دروزه، از مفسران معاصر اهل سنت، تفسيرى تاريخى به ترتيب نزول سورهها مىباشد كه به زبان عربى و در سال 1380ق نوشته شده است.
مىتوان هدف مؤلف از تدوين اين كتاب را در دو امر زير خلاصه كرد:
- ارائه تفسيرى كامل از قرآن كريم با نگاهى تاريخى و در بستر زمان نزول آن كه در قالبى نو و به ترتيب نزول، تفسير شده باشد.
- ارائه تفسيرى اجتماعى از قرآن كه بتواند عطش فكرى و علمى نسل جوان را سيراب كرده، آنان را از تفكرات و عقايد انحرافى جديد حفظ كند و با شرح ميراث گرانقدر دينى، قومى، اخلاقى و اجتماعىشان، از نتايج وحشتناك اعراض از سنت و تفكر دينى، نجاتشان دهد.[۱]
ساختار
كتاب با دو مقدمه از مؤلف آغاز و مطالب در ده جلد، تنظيم شده است.
مؤلف كه بيشتر مطالعات و تأليفاتش صبغه تاريخى، بهويژه گرايش تاريخ صدر اسلام دارد، با شيوهاى تاريخى به تفسير قرآن پرداخته است. او بهترين روش تفسيرى را روشى مىداند كه در بستر عصر نزول قرآن و بر اساس ترتيب نزول آن باشد. به همين جهت با استخراج ترتيب سورههاى قرآن بر حسب ترتيب نزول آن و با استفاده از منابع تاريخى گوناگون، به كارى جديد در عرصه تفسير قرآن دست زده است كه امروزه آن را «تفسير به ترتيب نزول» يا نوعى «تفسير تاريخى» مىنامند.[۲]
مبانى او در تفسير تاريخى عبارتند از: تفسير به ترتيب نزول، محوريت قرآن و سياق آيات در تفسير، عرفى بودن زبان قرآن و كشف سيره نبوى از قرآن. مبانى تفسيرى او با نقدهایی نيز همراه است از جمله: ابتناء تفسير به ترتيب نزول بر ظنيات و تعارض مبناى وى در ترتيب آيات با ترتيب بيانشده در روايات.[۳]
گزارش محتوا
در مقدمات، به انگيزه تدوين و روش كار نويسنده اشاره شده است.[۴]
مبانى تفسيرى، در مواردى سبب اختلاف رويكرد مفسران و روش تفسيرى و حتى گرايش تفسيرى آنان با ديگران شده، ديدگاه و روش آنان به چگونگى تفسير قرآن را شكل داده است. به نظر مىرسد اين امر، در مورد نويسنده حاضر، صادق است؛ زيرا او تفسيرى متفاوت ارائه داده كه بنابراین، اهميت تبيين مبانى تفسيرى او ضرورى مىنمايد. اين مبانى عبارتند از:
الف) به ترتيب نزول بودن تفسير: آنچه اثر حاضر را از ديگر تفاسير ممتاز مىكند، تفسير آيات طبق ترتيب نزول آن است؛ به اين صورت كه ابتدا سوره حمد، سپس سوره علق و پس از آن قلم و بعد مزمل را تفسير مىكند و به همين ترتيب، تفسير سور را تا پایان سور مكى ادامه مىدهد. پس از آن تفسير سورههاى مدنى را با تفسير سوره بقره آغاز مىكند تا به آخرين سوره مدنى قرآن؛ يعنى نصر مىرسد. او تفسير قرآن با اين روش را بهترين روش در فهم قرآن و خدمت به آن دانسته و معتقد است با اين روش، پيگيرى سيره نبوى بهصورت زمانى ممكن مىشود؛ همانطوركه پيگيرى دورههاى نزول و مراحل آن بهصورتى واضحتر و دقيقتر ممكن مىشود و اين امر، قارى قرآن را در جو نزول قرآن و ظرف مكانى و زمانى و مناسبات و غايت و مفاهيم آن قرار مىدهد و حكمت آيات الهى براى او آشكار مىشود.[۵]
مفسر، كتب مختلفى را كه در آن، ترتيب سور بر حسب نزول آمده است، بررسى كرده، در هر كتاب، ترتيبى خاص و متفاوت از ترتيب ديگران يافته است، مانند ترتيبهاى چهارگانهاى كه در «اتقان» سيوطى يا تفسير «خازن» يا «مجمع البيان» آمده يا ترتيبى كه در مصحف قدروغلى در رأس هر سوره اشاره شده است.[۶]
دروزه پس از بحث پيرامون ترتيب متداول مصحف و جواز تخطى از آن، در پایان به اين نتيجه مىرسد كه امكان تعيين ترتيب صحيح همه سور بر حسب نزول وجود ندارد، اما اين به آن معنى نيست كه ترتيبهاى مستند به روايات قديم يا منسوب به صحابه و تابعين، كلا غلط و غير قابل اعتماد هستند؛ زيرا مثلاًسياق و مضامين قسمت اعظم سور مكى نشان مىدهد كه نزول اين سورهها يكباره است و اين ترتيبهاى گوناگون نيز در ترتيب اكثر سورهها متفقند. در نتيجه فىالجمله مىتوان در بسيارى از سور، به ترتيبى كه از گذشته نقل شده، اعتماد كرد.[۷]
وى پس از بررسى ترتيبها، ترتيبى كه در مصحف قدروغلى (چاپشده توسط وزارت كشور مصر) مىباشد، برگزيده است. در آغاز هريك از سور اين مصحف - كه طبيعتا چينش سورههايش به ترتيب مصحف عثمانى است - به ترتيب نزول آن نيز اشاره شده و همانطوركه خطاط آن مصحف، اشاره كرده، اين ترتيب تحث اشراف گروهى از اهل علم بررسى و تحقيق علمى شده است.[۸]
ب) عرفى بودن زبان قرآن: مفسر، معتقد است مفردات، اصطلاحات و تركيبات قرآن بر مبناى لغت و فرهنگ مردم عصر نزول در حجاز است و طبعا مردم آن زمان و مكان، مفاهيم قرآن را بدون هيچ تكلفى مىفهميدهاند و لسان و لغت قرآن براى مخاطبان آنان كه عرب عصر نزول بودهاند، واضح و مفهوم بوده است. او براى اين عقيده، شواهد و دلايلى دارد كه بهطور خلاصه، به آن اشاره مىشود:
- آياتى كه لسان قرآن را عربى مبين مىداند.
- آياتى كه به تدبير در قرآن امر مىكند.
- آياتى كه سؤالات مردم آن عصر را مطرح كرده، پاسخ مىگويد.
- آيات تهديد و تكذيب و وعظ و احكام و اخلاق.
- مأمور بودن پيامبر(ص) به تبليغ قرآن براى همه طبقات.
- آياتى كه قرآن را هادى مردم معرفى كرده و به تبعيت از آن امر مىكند.
- معجزه بودن قرآن در فصاحت و بلاغت.
- آياتى كه به جارى شدن اشكها و به سجده افتادن سامعين قرآن اشاره مىكند.[۹]
به عقيده دروزه، لازمه منطقى همه اين دلايل آن است كه لسان و لغت قرآن براى عرب عصر نزول كه مخاطب خاص قرآن بوده است، قابل فهم و درك باشد. از طرفى لغت، اصطلاحات و مفاهيم قرآن براى مخاطبانى با فهم متوسط و حتى عرب بدوى و عربزبانان غير اصيل مقيم حجاز يا كسانى كه از بلاد مجاور به حجاز وارد شده بودند، نيز مغلق و غامض نبوده است.[۱۰]
ج) روش تفسير قرآن به قرآن: از نظر دروزه، خود قرآن مطمئنترين منبع براى فهم آن است. او در مقدمه تفسيرش در مبحث «فهم القرآن من القرآن» به مبناى تفسيرى اشاره كرده و معتقد است كه مطمئنترين و محكمترين و بهترين وسيله براى فهم قرآن و دلالتها و تلقينهاى آن، بلكه ظروف و مناسبات نزول آن، تفسير بعض قرآن با بعض ديگر و عطف و ربط بعضى از قرآن به بعضى ديگر است. البته اين در صورتى است كه اين امر از لحاظ لغت يا معنى يا مناسبت يا سبک يا حكم يا... ممكن باشد.[۱۱]
او بر اين باور است كه آيات قرآن، همانند زنجيرهاى بههمپيوستهاند كه هر بخش از آن با بخش ديگر، اتصالى تام دارد و اين سلسله، ادوار سيره نبوى را در دو عهد مكى و مدنى به تصوير مىكشد؛ بنابراین، شأن عبارات، جملات، احكام و مواعظ آن، چنان است كه هر بخش از آيات، مفسر بخشى ديگر باشد.[۱۲]
او براى اين روش، فوايدى را ذكر كرده است كه عبارتند از:
- تفسير قرآن به قرآن، انسان را از نظرات گوناگون تفسيرى، تكلف و تخمين، بىنياز مىكند و مثل حائلى ميان او و تعارضات تفسيرى و اشكالات لغوى و غير لغوى قرار مىگيرد. اين تفسير در بسيارى موارد باعث مىشود كه مفسر، قول قوى از ضعيف و صحيح از باطل را ميان روايات يا مناسبات نزول و اسباب آن، تمييز دهد.[۱۳]
- شناخت آيات ناسخ و منسوخ و تبيين صورتهاى متنوع تطور سير دعوت نبوى و تشريع قرآنى، يكى ديگر از فوايد اين گونه تفسير است؛ مثلاًآيات 15 و 16 سوره نساء، به جريمه زنا و نصاب شهود ثبوت آن اشاره مىكند، ولى حد آن را تعيين نمىكند و به نگهداشتن زنان در خانه و اذيت آنها اكتفا مىكند. اما در آيه 2 سوره نور، حد زانى را تعيين مىكند. دروزه، معتقد است كه ملاحظه آيات سوره نساء و نور در كنار يكديگر، نشان مىدهد كه آيات سوره نساء قبل از آيات سوره نور نازل شده است و آيات سوره نور، بهعنوان آيات محكم، در مقابل آيات سوره نساء قرار مىگيرد. همچنين، ملاحظه اين ترتيب، گوياى تطور تشريع قرآنى است.[۱۴]
وضعيت كتاب
فهرست مطالب هر جلد در انتهاى همان جلد و فهرست محتويات تمام مجلدات به همراه فهرست «احاديث و اقوال»، «فقه»، «اعلام»، «شعوب»، «قبايل و طوايف»، «اماكن»، «اصنام»، «ايام، غزوات و وقايع»، «شعر» و «كتب مذكور در متن»، در انتهاى جلد دهم آمده است.
در پاورقىها، به ذكر منابع و توضيح و تبيين برخى از كلمات و عبارات متن پرداخته شده است.
پانويس
منابع مقاله
- مقدمه و متن كتاب.
- ديارى بيگدلى، محمدتقى؛ كوهى، علىرضا «بررسى مبانى تفسير تاريخى التفسير الحديث»، پايگاه مجلات تخصصى نور، نشريه: پژوهشنامه علوم و معارف قرآن كريم، تابستان 1388، شماره 3 (30 صحفه، از 101 تا 130).