۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' | تعداد جلد =' به '| تعداد جلد =') |
جز (جایگزینی متن - 'فعاليتهاى' به 'فعالیتهای') |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
در مقدمه، ضمن پرداختن به مباحثى پيرامون جامعهشناسى سياسى و تاريخ تحول نظريههاى سياسى، به موضوع كتاب اشاره شده است<ref>همان، ص5</ref> | در مقدمه، ضمن پرداختن به مباحثى پيرامون جامعهشناسى سياسى و تاريخ تحول نظريههاى سياسى، به موضوع كتاب اشاره شده است<ref>همان، ص5</ref> | ||
در فصل اول، به بررسى كيفيت رهبرى پيامبر اسلام(ص) پرداخته شده است. نويسنده معتقد است از نظر جامعهشناسى سياسى، نخستين سؤالى كه پيرامون مسئله رهبرى در اسلام و تشيع پيش مىآيد آن است كه «حضرت محمد بن عبداللّه(ص) چگونه رهبرى است؟» چراكه- لااقل در سطح نظرى- كار مسلمانان نسخهبردارى از تعاليم آنحضرت و «تقليد»، دورهاى از اسلام است كه در سايه | در فصل اول، به بررسى كيفيت رهبرى پيامبر اسلام(ص) پرداخته شده است. نويسنده معتقد است از نظر جامعهشناسى سياسى، نخستين سؤالى كه پيرامون مسئله رهبرى در اسلام و تشيع پيش مىآيد آن است كه «حضرت محمد بن عبداللّه(ص) چگونه رهبرى است؟» چراكه- لااقل در سطح نظرى- كار مسلمانان نسخهبردارى از تعاليم آنحضرت و «تقليد»، دورهاى از اسلام است كه در سايه فعالیتهای او بهخود شكل گرفته است. اما اين سؤال در واقع خود مبتنى بر چند پيشفرض تلويحى است. به عبارت ديگر اين سؤال آنجا مطرح مىشود كه نخست بهطور كلى انواع رهبرى و رهبران را مطالعه كرده باشيم و سپس سعى كنيم كه در قالب الگوى خود، به فهم يك مورد مشخص، كه در اينجا رهبرى پيامبر اسلام است، بپردازيم. پس براى ورود به مطلب از طرح طبقهبندىهاى موجود در جامعهشناسىسياسى گريزى نيست. مهمترين كسى كه در اين نوع جامعهشناسى به مسئله رهبرى پرداخته است ماكس وبر آلمانىست، اما در جامعهشناسى سياسى و بهخصوص در آثار ماكس وبر، محور تفكر درمورد رهبرى در واقع مسئله «تسلط» افراد است بر جامعه، و ماكس وبر اين تسلط را چنين تعريف مىكند: «امكان قبولاندن اراده فردى بر رفتار سايرين». به نظر نويسنده، نكته قابل توجه در اين تعريف آن است كه از يكسو به تسلط «فرد» بر جامعه نظر دارد- يعنى همانى كه در اسلام و بهخصوص در تشيع مطرح است- و از سوى ديگر اين تسلط را در شكلى بسيار محدود مطالعه مىكند<ref>متن كتاب، ص11</ref> | ||
نويسنده در ادامه، ضمن ذكر تعريف ديگرى از وبر كه عبارت است از: «ما اصطلاح تسلط را صرفاً بهشكلى بسيار محدود بهكار مىبريم، در اين شكل انواع موقعيتهايى كه در آن منشاء قدرت رابطه آزادانه طرفهاى درگير در مسئله است- مثلاً نظير روابط موجود در بازار و اقتصاد آزاد- مورد نظر نيست. در كار ما تسلط بهمعنى قدرت رهبرى آمرانه گرفته شده است»، به اين نكته اشاره مىكند كه اين تعريف نيز نهتنها انديشه وبر را به حكومت در اسلام و تشيع نزدیک مىكند، بلكه اساساً بين آن و طرز حكومت در مشرقزمين و بهخصوص آسيا اشتراكات متعدد فراهم مىآورد<ref>همان</ref> | نويسنده در ادامه، ضمن ذكر تعريف ديگرى از وبر كه عبارت است از: «ما اصطلاح تسلط را صرفاً بهشكلى بسيار محدود بهكار مىبريم، در اين شكل انواع موقعيتهايى كه در آن منشاء قدرت رابطه آزادانه طرفهاى درگير در مسئله است- مثلاً نظير روابط موجود در بازار و اقتصاد آزاد- مورد نظر نيست. در كار ما تسلط بهمعنى قدرت رهبرى آمرانه گرفته شده است»، به اين نكته اشاره مىكند كه اين تعريف نيز نهتنها انديشه وبر را به حكومت در اسلام و تشيع نزدیک مىكند، بلكه اساساً بين آن و طرز حكومت در مشرقزمين و بهخصوص آسيا اشتراكات متعدد فراهم مىآورد<ref>همان</ref> |
ویرایش