شرح گلشن راز (ابن ترکه): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (A-esmaili@noornet.net صفحهٔ شرح گلشن راز ( ابن تركه ) را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به شرح گلشن راز (ابن ترکه) منتقل کرد)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۷: خط ۳۷:
|-class='articleCode'
|-class='articleCode'
|کد اتوماسیون  
|کد اتوماسیون  
|data-type='automationCode'|10254
|data-type='automationCode'|AUTOMATIONCODE10254AUTOMATIONCODE
|}
|}
</div>
</div>
خط ۵۶: خط ۵۶:


1. در شرح اين بيت:
1. در شرح اين بيت:
 
{{شعر}}
{| class="wikitable poem"
{|''«يكى از بحر وحدت گفت انا الحق''|2=''يكى از قرب و بعد و سير و زورق»''}}
|-
{{پایان شعر}}
! «يكى از بحر وحدت گفت انا الحق !! يكى از قرب و بعد و سير و زورق»
|}


چنين نوشته است: «يعنى يكى از اولياى خدا، به بحر وحدت رسيد كه مشاهده فناى كل موجودات است. در وجود و بقاى حق، خود را و مجموع موجودات را همچون قطره باران ديد كه به بحر چون رسيدند، وجود و تعين ايشان نماند، عين بحر شدند، به جز«انا البحر» چه گويند؛ ديگر سالك و طالب خدا چون وجود خود را در بقاى حق فانى بديد، او را زبان نماند، هر چه گويد به لسان حق گويد. دليل بر اين، قول خداست جلت عظمته: «لا يزال العبد يتقرب الى بالنوافل حتى احبه فاذا احببته كنت سمعه و بصره و لسانه و يده و رجله فبى يسمع و بى يبصر و بى ينطق و بى يمشى»؛ حق جل جلاله، مى‌فرمايد كه دائما عبد سالك نزديك مى‌شود به من به نوافل كه آن سلوك خاص است تا وقتى كه من او را دوست داشتم؛ چون من او را دوست داشتم، سمع و بصر و لسان او منم، پس به سمع من مى‌شنود و به بصر من مى‌بيند و به لسان من مى‌گويد، چنان‌كه منصور حلاج گفت عليه الرحمة و يكى ديگر از اولياى خدا...»
چنين نوشته است: «يعنى يكى از اولياى خدا، به بحر وحدت رسيد كه مشاهده فناى كل موجودات است. در وجود و بقاى حق، خود را و مجموع موجودات را همچون قطره باران ديد كه به بحر چون رسيدند، وجود و تعين ايشان نماند، عين بحر شدند، به جز«انا البحر» چه گويند؛ ديگر سالك و طالب خدا چون وجود خود را در بقاى حق فانى بديد، او را زبان نماند، هر چه گويد به لسان حق گويد. دليل بر اين، قول خداست جلت عظمته: «لا يزال العبد يتقرب الى بالنوافل حتى احبه فاذا احببته كنت سمعه و بصره و لسانه و يده و رجله فبى يسمع و بى يبصر و بى ينطق و بى يمشى»؛ حق جل جلاله، مى‌فرمايد كه دائما عبد سالك نزديك مى‌شود به من به نوافل كه آن سلوك خاص است تا وقتى كه من او را دوست داشتم؛ چون من او را دوست داشتم، سمع و بصر و لسان او منم، پس به سمع من مى‌شنود و به بصر من مى‌بيند و به لسان من مى‌گويد، چنان‌كه منصور حلاج گفت عليه الرحمة و يكى ديگر از اولياى خدا...»


2. در تشريح اين بيت:
2. در تشريح اين بيت:
{{شعر}}
{{ب|''سيه‌رويى ز ممكن در دو عالم''|2=''جدا هرگز نشد و الله اعلم''}}
{{پایان شعر}}


{|  class="wikitable poem"
|-
! سيه‌رويى ز ممكن در دو عالم !! جدا هرگز نشد و الله اعلم
|}


مى‌نويسد: «سيه‌رويى كه آن عدم ادراك اوست به حقيقت خود و وجود مطلق در دو عالم كه آن عالم حقيقى است و وحدت مطلق است و عالم كثرت كه آن وجودات خارجى است، از سالك ممكن هرگز جدا نمى‌شود، زيرا كه سالك ممكن گرد امكانى از وجود خود فانى نيفشانده و ادراكات حقيقت خود و وجود مطلق باقى نكرده، پس در هر دو عالم كه گفته شد، سيه‌رويى از وى جدا نشده باشد؛ از آن‌جا مانده و از اين‌جا رانده.»
مى‌نويسد: «سيه‌رويى كه آن عدم ادراك اوست به حقيقت خود و وجود مطلق در دو عالم كه آن عالم حقيقى است و وحدت مطلق است و عالم كثرت كه آن وجودات خارجى است، از سالك ممكن هرگز جدا نمى‌شود، زيرا كه سالك ممكن گرد امكانى از وجود خود فانى نيفشانده و ادراكات حقيقت خود و وجود مطلق باقى نكرده، پس در هر دو عالم كه گفته شد، سيه‌رويى از وى جدا نشده باشد؛ از آن‌جا مانده و از اين‌جا رانده.»
خط ۷۹: خط ۷۶:
[[رده:زبان و ادبیات فارسی]]
[[رده:زبان و ادبیات فارسی]]
[[رده:نویسندگان و آثار انفرادی]]
[[رده:نویسندگان و آثار انفرادی]]
۰

ویرایش