۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</div> '''' به '</div> '''') |
جز (جایگزینی متن - 'مثلا ' به 'مثلاً') |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
به روایت [[بیهقی، محمد بن حسین|بیهقی]]، چون ابوالبرکات در مصاف المسترشدبالله و سلطان مسعود اسیر شد و او را نزد سلطان بردند، از یهودیت برگشت و اسلام آورد. سلطان نیز او را خلعت بخشید و مسلمان شدنش را تحسین نمود<ref>ر.ک: همان</ref>. | به روایت [[بیهقی، محمد بن حسین|بیهقی]]، چون ابوالبرکات در مصاف المسترشدبالله و سلطان مسعود اسیر شد و او را نزد سلطان بردند، از یهودیت برگشت و اسلام آورد. سلطان نیز او را خلعت بخشید و مسلمان شدنش را تحسین نمود<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
روایات دیگری هم درباره اسلام او هست؛ | روایات دیگری هم درباره اسلام او هست؛ مثلاً[[ابن ابیاصیبعه، احمد بن قاسم|ابن ابیاصیبعه]] نوشته است: روزی او بر خلیفه وارد شد و همه حاضران، جز قاضیالقضات به احترام او برخاستند. او فهمید که قاضیالقضات بهخاطر ذمی بودن وی برنخاست؛ لذا خطاب به خلیفه گفت: ای امیر مؤمنان! اگر قاضی بدان جهت که من بر غیر آئین او هستم، با گروه حاضران هماهنگ نشد، پس من در حضور مولایمان اسلام میآورم و نمیگذارم وی ذمی بودنم را بر من خرده بگیرد. وی آنگاه مسلمان شد. | ||
قاضی اکرم، نوشته: او برای معالجه یکی از سلاطین سلجوقی بر بالین وی حاضر شد و پس از موفقیت در درمان او، سلطان هدایای بسیاری به وی داد، ولی هنگامی که به عراق بازگشت، شخصی، او را بهخاطر یهودی بودنش هجو نمود. او دانست که جز با نعمت اسلام، بزرگ شمرده نخواهد شد؛ لذا عزم خود را جزم نمود... و سرانجام اسلام آورد. | قاضی اکرم، نوشته: او برای معالجه یکی از سلاطین سلجوقی بر بالین وی حاضر شد و پس از موفقیت در درمان او، سلطان هدایای بسیاری به وی داد، ولی هنگامی که به عراق بازگشت، شخصی، او را بهخاطر یهودی بودنش هجو نمود. او دانست که جز با نعمت اسلام، بزرگ شمرده نخواهد شد؛ لذا عزم خود را جزم نمود... و سرانجام اسلام آورد. | ||
ویرایش