تاريخ خلیفة بن خیاط: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - '== ساختار == ' به '== ساختار == ')
    جز (جایگزینی متن - '== گزارش محتوا == ' به '== گزارش محتوا == ')
    خط ۴۶: خط ۴۶:


    == گزارش محتوا ==
    == گزارش محتوا ==
    در مقدمه محققين، ضمن ارائه زندگى‌نامه مختصرى از نويسنده، توضيحاتى پيرامون كتاب وى داده شده است.<ref>مقدمه، ص3-10</ref>
    در مقدمه محققين، ضمن ارائه زندگى‌نامه مختصرى از نويسنده، توضيحاتى پيرامون كتاب وى داده شده است.<ref>مقدمه، ص3-10</ref>



    نسخهٔ ‏۱۷ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۰۰:۲۳

    تاریخ خلیفة بن خیاط
    تاريخ خلیفة بن خیاط
    پدیدآورانفواز، نجیب (محقق) خلیفه بن خیاط (نويسنده)
    ناشردار الکتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون
    مکان نشربیروت - لبنان
    سال نشر1415 ق یا 1995 م
    چاپ1
    موضوعاسلام - تاریخ - 41 - 132ق. اسلام - تاریخ - از آغاز تا 41ق.
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏DS‎‏ ‎‏35‎‏/‎‏63‎‏ ‎‏/‎‏خ‎‏8‎‏ت‎‏2
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    تاريخ خليفة بن خياط، اثر ابوعمرو خليفة بن خياط بن ابى‌هبيره، معروف به «شباب»، كتابى است تاريخى كه به زبان عربى و در نيمه اول قرن سوم هجرى، نوشته شده است.

    اكثر علماى حديث و تاريخ، مؤلف اين كتاب را فردى درست و ثقه معرفى كرده‌اند و تنها ابن ابى‌حاتم رازى و على بن مدينى از وى به نيكى ياد نكرده‌اند.[۱]

    تحقيق كتاب، توسط مصطفى نجيب فواز و حكمت كشلى فواز صورت گرفته است.

    ساختار

    كتاب با مقدمه محققين آغاز شده و مطالب دربردارنده تاريخ تولد پيامبر(ص) تا سال 232ق، است.

    شيوه تدوين مطالب تاريخى نزد خليفه، جامعِ دو شيوه سال‌شمارانه و حديثى - خبرى است؛ يعنى تاريخ وقايع و تراجم احوال و سيره و مغازى و فتوح (البته بسيار فشرده و مختصر) را ذيل سال و به روش روايى (ذكر روايات مختلف درباره حوادث و اخبار تاريخى با درج سلسله اسناد به‌طور كامل يا ناقص) آورده است. در واقع كتاب وى يكى از قديمى‌ترين كتب موجود تاريخى به شيوه سال‌شمارانه است.[۲]

    خليفه در سيره به‌طور عمده بر ابن اسحاق تكيه دارد و اخبار را مستقيماً يا با يك واسطه از طريق بكر بن سليمان يا وهب بن جرير بن حازم از وى نقل مى‌كند. وى علاوه بر اين، از كتاب «تاريخ الخلفاء» ابن‌اسحاق نيز بهره برده و روايات متعددى درباره دوره خلفاى راشدين از وى نقل كرده است. بيش از صد بار نام ابن اسحاق در كتاب تاريخ خليفه آمده است. البته وى اكثر روايات ابن اسحاق را به‌صورت مختصر و فشرده ذكر مى‌كند و از تشريح وقايع مى‌پرهيزد.[۳]

    راوى يا نويسنده ديگرى كه خليفه از او بهره برده است، وهب بن جرير بن خازم ازدى (د 206ق) است. خليفه در موضوعِ جنگ جمل و وقايع ردَّه و اخبار خوارج بصره، مواردى از او نقل كرده است.[۴]

    ابوالحسن على بن محمد مدائنى (د 225ق) اخبارى نامدار عراقى، يكى ديگر از منابع خليفه است. در بخش فتوحات و اخبار خلفاى راشدين، پنجاه درصد نقل‌ها از مدائنى و به احتمال از كتاب جمل و كتاب صفين و كتاب خوارج اوست. شايد به همين علت است كه كلود كاهن معتقد است كه كتاب تاريخ خليفه از آنِ مدائنى است. اما اين نظر قطعاً صحيح نيست؛ زيرا اگرچه خليفه از مدائنى روايات بسيارى نقل كرده است، ولى همان‌گونه‌كه گفته شد بيشتر روايات مربوط به سيره از ابن اسحاق نقل شده است و تنها تا وقايع سال 131ق از مدائنى روايت مى‌كند.[۵]

    از ديگر كسانى كه خليفه از آنها روايت كرده و محتمل است كه وى از مكتوبات آنها با اجازه يا شفاهاً رواياتى را نقل كرده باشد، عبارتند از: ابوعبيده معمر بن مثنى (د 209ق)، ابويقظان نَسّابه (د 190ق)، هشام كلبى (د 204ق) و ابومعشر سندى (د بعد از سال 170ق).[۶]

    گزارش محتوا

    در مقدمه محققين، ضمن ارائه زندگى‌نامه مختصرى از نويسنده، توضيحاتى پيرامون كتاب وى داده شده است.[۷]

    خليفه، كتاب خويش را با تعريف كلمه تاريخ آغاز كرده است. وى نيز همانند بسيارى از مورخان كهن، تاريخ را به معناى سال و به‌طور عمده، به معناى تقويم اعم از سال تولد و درگذشت و سال رخ دادنِ حوادث و مانند اينها به كار مى‌برد. وى در مقدمه كتاب، در تعريف تاريخ مى‌نويسد «اين كتاب تاريخ است و مردم امر حج و روزه خويش و نيز عِدّه زنان و زمان ديون خود را با تاريخ تعيين مى‌كنند» و به آيه 189 بقره و 12 اسراء و 5 يونس استناد كرده است.[۸]

    خليفه، معتقد است مردم پيوسته واقعه‌اى مهم را براى تاريخ‌گذارى انتخاب مى‌كرده‌اند؛ وقايعى چون هبوط آدم(ع) از بهشت، بعثت حضرت نوح(ع)، طوفان نوح(ع)، در آتش شدن ابراهيم(ع) و بنيان كعبه. وى به نقل از ابوعُبيده معمر بن مثنى مى‌گويد: «ايرانيان پيوسته تاريخ كارهايشان را مى‌شناسند و مبدأ تاريخ نزد آنان، پادشاهى يزدجرد بن شهريار مى‌باشد».[۹]

    وى در ادامه، از مبدأهاى تاريخى مختلفى چون بنيان كعبه، مرگ كعب بن لؤى و حمله ابرهه كه اعراب پس از هر حادثه براى مدتى آن را حفظ مى‌كردند، سخن به ميان آورده است. بعد، از پيدايش تاريخ قمرى به دستور عمر بن خطاب بر اساس هجرت حضرت رسول(ص) از مكه به مدينه سخن گفته است. وى معتقد است ابتدا صحابه در مورد اينكه از سال تولد، بعثت، هجرت يا وفات حضرت رسول(ص) كدام‌يك را مبدأ قرار دهند، اختلاف كردند تا اينكه به امر عمر بن خطاب، هجرت را كه جداكننده دارالشرك از دارالايمان و حق از باطل بود، مبدأ تاريخ نهادند.[۱۰]

    خليفه، بحث تاريخى خويش را از تولد پيامبر(ص) آغاز كرده و بدون ذكر رويدادهاى دوران مكى، تا سال 232ق؛ يعنى هشت سال قبل از وفاتش، ادامه داده است. نكته درخور توجه اينكه خليفه برخلاف بسيارى از مورخان ديگر چون دينورى (د 282ق)، يعقوبى (د 284ق) و طبرى (د 310ق) كه كتاب خويش را با داستان آفرينش، تاريخ انبيا و اقوام و پادشاهان پيش از اسلام شروع مى‌كنند، اثر خويش را با ذكر تولد و وفات حضرت رسول(ص) شروع نموده و بااينكه خود عالم به انساب قبايل عرب و ايام عرب مى‌باشد، هيچ ذكرى از آنها به ميان نياورده است. در واقع چارچوب تاريخ نزد خليفه، به تاريخ اسلام محدود مى‌باشد. اين نكته از آنجا استنباط مى‌شود كه وى حتى به وقايع دوران مكى نمى‌پردازد و آغاز تاريخ را ورود حضرت رسول(ص) به مدينه مى‌داند. شايد علت نياوردن تاريخ دوران مكى ناشى از همان نگاه اسلامى وى به تاريخ باشد؛ چون وى از مكه با نام «ارض شرك» و از هجرت با عنوان «فارق حق از باطل» ياد مى‌كند.[۱۱]

    اهميت اين كتاب در آن است كه حاوى قديمى‌ترين شرح وقايع عمده اسلامى است كه به ما رسيده است؛ زيرا كتب پيش از آن يا تك نگارى‌هايى بيش نبود يا چون سيره ابن اسحاق و طبقات ابن سعد، على‌رغم داشتنِ مطالب بسيارى در مورد تاريخ اسلام، تنها به قسمتى از آن مى‌پرداختند؛ در ضمن از لحاظ سبک نويسندگى نيز حائز اهميت است؛ چنان‌كه روش وى در كتابتِ تاريخ، جامع بين روش علماى حديث و اخباريان مى‌باشد. وى در بسيارى جاها به روش اول متمايل است و اين تمايل از آنجا آشكار مى‌شود كه وى بر ذكر اسانيد روايات و تراجم و طبقات رجال و وفيات آنها بسيار تكيه مى‌كند. علاوه بر اين وى بر مورخين مدينه و راويان آنها بيشتر اعتماد دارد.[۱۲]

    خليفه تاريخ دوران مدنى را اگرچه مختصر و كوتاه در ذيل هر سال نقل كرده است، اما على‌رغم اين ايجاز، وى تقريباً به تمام سرايا و غزوات اشاره مى‌كند. وى در ذكر اين سرايا و غزوات و نيز اكثر حوادثى كه در كتاب خويش مى‌آورد، بيشتر به اشخاص حاضر در واقعه و تعداد كشته‌شدگان بر اساس قبيله مى‌پردازد و به‌عبارت‌ديگر، روايت واقعه حول اشخاص حاضر در آن مى‌چرخد. دقت او در رعايت ترتيب حوادث و ذكر اسامى يكايك افراد حاضر در آن‌ها، كتاب تاريخ وى را ممتاز كرده است؛ براى نمونه، وى اسامى شهداى غزوات بدر، احد و خيبر را ذيل نام قبيله آنها با دقتى كم‌نظير، در مقايسه با منابع موجود، ذكر مى‌كند.[۱۳]

    از ويژگى‌هاى عمده كتاب، ارائه آگاهى‌هايى درباره واليان، صاحب‌منصبان حكومتى، اميران حج، قُضات، كاتبان و مسئولان ديوان‌هاى مختلف چون شرطه، رسائل، خراج و جند در هر سال و در هر شهر است؛ به‌طور مثال، بعد از ذكر وفات حضرت رسول(ص)، اسامى جانشينان وى در مدينه به هنگام لشكركشى‌ها و رسولان، عاملان صدقه، كاتبان، حاجب، صاحب نفقات، خازن، خادم، مؤذن و نگهبان وى را با ذكر تعداد دفعات مى‌آورد.[۱۴]

    با توجه به موارد بالا، اين كتاب براى تحقيق در زمينه تشكيلات ادارى و مالى اسلام در قرون اول و دوم، سند بسيار معتبرى است و اطلاعات بسيار جالبى در اختيار پژوهشگر قرار مى‌دهد. نكته درخور توجه اينكه خياط از ذكر حوادثِ اختلاف‌برانگيزى چون واقعه غدير خم و سقيفه بنى ساعده صرف نظر كرده است. البته وى در مقابل هيچ‌كدام از وقايع، موضع‌گيرى نمى‌كند و در روايت هر واقعه، به نام آن واقعه و افراد دخيل در آن و روز واقعه و مكان آن و در نهايت به تعداد كشته‌شدگان و نتيجه آن بسنده مى‌كند.[۱۵]

    يكى ديگر از ويژگى‌هاى كتاب، ياد از سال‌ها و نيز روزهاى هفته است كه در قياس با منابع ديگر قابل توجه است. ياد از فهرست كشته‌شدگان يمامه، جمل و حَرَّه، كاملاً تازگى دارد. وى به حوادث داخلى دنياى اسلام كمتر پرداخته و در عوض، درباره فتوحات اخبار بيشترى آورده است. از جمله حوادث مهمى كه وى على‌رغم شيوه خويش به بحث و شرح در مورد آنها پرداخته، مى‌توان به وقايعى چون قتل عثمان، جنگ ميان حضرت على(ع) و معاويه، واقعه حَرَّه و شورش‌هاى خوارج اشاره كرد.[۱۶]

    مؤلف به دوره خلافت امويان در دمشق و به مسائل مربوط به سياست خارجى اسلامى و به‌خصوص گسترش امپراطورى اسلام توجه خاص داشته است و تاريخ خلافت عباسى را تا پايان خلافت هارون الرشيد، به همان سبک و روش دوران خلفاى راشدين و اموى مى‌نويسد؛ يعنى در ذيل هر سال، به ذكر اسامى امير حج و وفيات و وقايع مهم مى‌پردازد و پس از ذكر فوت خليفه، اسامى عمال و قاضيان وى را ذيل نام ولايات و اسامى صاحبان ديوان‌ها را ذيل نام هر ديوان مى‌آورد، ولى حوادث دوران امين، مأمون، معتصم و واثق را كه معاصر وى بوده‌اند و محتمل است خود شاهد بسيارى از آنها بوده و اطلاعات دست اولى راجع به آنها در اختيار داشته است، بسيار مختصر و فشرده بيان مى‌كند و تقريباً به ذكر نام امير حج و وَفيات هر سال اكتفا مى‌كند. كتاب با ذكر نام امير حج سال 232ق؛ يعنى سال پايانى عصر اول عباسى خاتمه مى‌يابد.[۱۷]

    از ويژگى‌هاى ديگر اين كتاب آن است كه نويسنده در ذكر اسانيد روايات هر قدر به زمان خويش نزدیک مى‌شود، تساهل بيشترى نشان مى‌دهد؛ يعنى در هنگام كتابت سيره نبوى و اخبار خلفاى راشدين، سند روايت را به‌طور كامل ذكر مى‌كند، ولى از آغاز دولت اموى به‌تدريج در ذكر اسانيد اهتمام نمى‌ورزد و در روايت تاريخ دولت عباسى تقريباً در اكثر مواقع از ذكر اسانيد طفره مى‌رود. .[۱۸]

    اين كتاب على‌رغم حجمى اندك، دوره‌اى دويست‌ساله از تاريخ اسلام را در بر مى‌گيرد و تقريباً همه حوادث مهم قرن اول و دوم قمرى را مى‌آورد. نويسنده آمار و ارقام و فهرست‌هاى بسيارى در اختيار پژوهشگر قرار مى‌دهد كه مى‌تواند راهگشاى برخى از مشكلات و مجهولات باشد.[۱۹]

    نكته پايانى در مورد اين كتاب، بررسى جايگاه تاريخ خليفه در بين مورخان معاصر او و پس از اوست. در بين علماى تاريخ، از كتاب وى چندان استقبالى نشده است. مورخان معاصر وى همچون يعقوبى و طبرى و همچنين مورخان متأخر از وى، همچون ابن اثير و ابن كثير، چيزى از آن برداشت نكرده‌اند. طبرى تنها يك بار آن هم در ذكر حوادث سال 141ق، زمانِ خلافت منصور عباسى، از وى روايت كرده است. حال چرا اين كتاب كه حاوى اطلاعات گران‌بهايى راجع به مسائل ادارى و ضبط تاريخ و زمان‌هاى حوادث تاريخى دوران اموى و عباسى است، مورد غفلت قرار گرفته، مشخص نيست. شايد اين مورخان، كتاب را در اختيار نداشته‌اند وليكن همان‌گونه‌كه گذشت، ابن نديم كه در قرن چهارم مى‌زيسته در «الفهرست» ضمن چهار كتاب ديگر او از اين كتاب نيز نام مى‌برد.[۲۰]

    بااين‌همه ازدى (د 334ق) مؤلف تاريخ موصل، در جاهاى گوناگون از اين كتاب استفاده كرده است؛ به‌طور مثال وى در حوادث سال‌هاى 126 و 129 و 131ق از خليفه روايت مى‌كند.[۲۱]

    وضعيت كتاب

    مصححان كتاب، با استفاده از منابع دست اول تاريخ اسلام، نظير «سيره ابن هشام»، «تاريخ طبرى»، «البداية و النهاية»، «الكامل» و بسيارى منابع تاريخى و حديثى و جغرافيايى ديگر، بر آن حواشى بسيارى نگاشته‌اند. آنها بسيارى از اعلام، اشخاص و اماكن جغرافيايى را كه در متن كتاب ذكر شده است، با استفاده از منابع تاريخى و جغرافيايى معرفى كرده‌اند. در پايان كتاب نيز فهارسى چون الأحاديث و الآثار، اعلام، قبايل، اماكن و موضوعات آورده‌اند.[۲۲]

    فهرست «مطالب»، «منابع و مصادر»، «احاديث و آثار»، «اعلام»، «قبايل» و «اماكن»، در انتهاى كتاب آمده است.

    در پاورقى‌ها علاوه بر توضيح برخى كلمات مذكور در متن.[۲۳]، به ساير منابع ارجاع داده شده است.[۲۴]

    پانويس

    1. ر.ک: پنجه، معصوم‌على، 1381، ص74-75
    2. ر.ک: پنجه، معصوم‌على، 1381، ص76
    3. همان
    4. همان
    5. همان
    6. همان
    7. مقدمه، ص3-10
    8. ر.ک: پنجه، معصوم‌على، 1381، ص75
    9. همان
    10. ر.ک: همان، ص75-76
    11. ر.ک: همان، ص76
    12. همان
    13. همان، ص77-78
    14. همان، ص78
    15. همان
    16. همان
    17. ر.ک: همان، ص78-79
    18. ر.ک: همان، ص77
    19. همان، ص79
    20. همان، ص79-80
    21. همان، ص80
    22. ر.ک: همان، ص80-81
    23. ر.ک: پاورقى، ص37
    24. ر.ک: همان

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن كتاب.

    2. پنجه، معصوم‌على، «شخصيت و تاريخ خليفة بن خياط»، برگرفته از پايگاه مجلات تخصصى نور، مجله: تاريخ اسلام، شماره 11، پاييز 1381، (18 صفحه، از 71 تا 88).