بيان التنزيل: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'سبك' به 'سبک ')
    جز (جایگزینی متن - '== ساختار == ' به '== ساختار == ')
    خط ۳۲: خط ۳۲:


    == ساختار ==
    == ساختار ==
    كتاب، شامل يك مقدمه و ده اصل است و هر اصل، خود، مشتمل بر چندين فصل مى‌باشد.
    كتاب، شامل يك مقدمه و ده اصل است و هر اصل، خود، مشتمل بر چندين فصل مى‌باشد.



    نسخهٔ ‏۹ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۱۸:۴۷

    بیان التنزیل
    بيان التنزيل
    پدیدآوراننسفی، عزیزالدین بن محمد (نويسنده) میرباقری فرد، علی‌اصغر (شارح)
    ناشرانجمن آثار و مفاخر فرهنگی
    مکان نشرتهران - ایران
    سال نشر1379 ش
    چاپ1
    شابک964-6278-65-5
    موضوعانسان (عرفان)

    عرفان - متون قدیمی تا قرن 14

    نسفی، عزیز الدین بن محمد، قرن 7ق. - نقد و تفسیر
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏283‎‏ ‎‏/‎‏ن‎‏5‎‏ب‎‏9
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    بيان التنزيل، به زبان فارسى، يكى از آثار مهم عزيز‌الدين نسفى، در عرفان عملى و عرفان نظرى است

    ساختار

    كتاب، شامل يك مقدمه و ده اصل است و هر اصل، خود، مشتمل بر چندين فصل مى‌باشد.

    گزارش محتوا

    مقدمه: مؤلف، تصريح مى‌كند كه چون دوستان از من خواستند تا كتابى تأليف نمايم كه بزرگ‌تر از كتاب «تنزيل» و كوچك‌تر از كتاب «كشف الحقايق» باشد، لذا خواسته‌ى آنها را اجابت نموده و كتابى را به نام «بيان التنزيل» در ده اصل به رشته‌ى تحرير درآوردم.

    اصل اول: اين اصل، در معرفت خداوند سبحان است. از خاص الخاص اهل شريعت سؤال كردند كه خدا چيست؟ فرمودند كه نور منبسط است و از اهل وحدت پرسيدند كه خدا چيست؟ فرمودند: الموجود هو الله.

    ذات خدا، حقيقى و ذات ديگران، مجازى است، چون ذات ديگران از ذات وى است. وجود مجازى از وجود حقيقى، نه به طريق ايجاب بى‌اراده است، بلكه به طريق ايجاد با اراده است.

    چون دل سالك به رياضات و مجاهدات پاك و صافى و مصقّل و منور شود، مرآت نور خدا مى‌گردد و عكس نور خدا در اين مرآت ظاهر مى‌شود و چون دل سالك مرآت نور خدا گشت و عكس نور خدا در مرآت دل سالك ظاهر شد، در اين صورت سالك به كمال خود مى‌رسد و انسان كامل مى‌گردد، پس سالك تا اكنون كه به‌خود مى‌شنيد و به‌خود مى‌ديد و به‌خود مى‌گرفت و به‌خود مى‌داد، اكنون به نور خدا مى‌شنود و به نور خدا مى‌بيند و به نور خدا مى‌گويد و به نور خدا مى‌دهد و به نور خدا مى‌گيرد.

    هم‌چنان‌كه انسان مجموعه‌اى است از ظاهر و باطن؛ ظاهر انسان، جسم انسان است و باطن انسان، روح انسان است، هم‌چنين عالم مجموعه‌اى است از ظاهر و باطن؛ ظاهر عالم، جسم عالم است و باطن عالم، روح عالم است و روح عالم، خداى عالم است.

    توحيد عملى آن است كه انسان، به عمل، چيزهاى بسيار را يكى كند، همچون مطعومات و مشروبات و توحيد علمى آن است كه به علم، چيزهاى بسيار را يكى داند.

    عالم اجمال، عبارت از عالم جبروت و عالم عشق، عبارت از عالم كبرياست و عالم تفصيل، عبارت از عالم عظمت و عالم اسماء، عبارت از عالم عزت است. صفت خداى سبحان، در مرتبه‌ى ذات و فعل خدا، در مرتبه‌ى نفس و اسم خدا، در مرتبه‌ى وجه است.

    اصل دوم: اين اصل، در معرفت عالم است. اهل شريعت مى‌گويند كه عالم، اسمى است براى ماسواى حقّ و اهل حكمت مى‌گويند كه عالم، اسمى است براى هر مجموع متجانس و اهل وحدت مى‌گويند كه عالم، اسمى است براى هر مرتبه‌اى از مراتب حقّ.

    خاص اهل حكمت مى‌گويند كه از ذات خداى تعالى يك جوهر بيشتر صادر نمى‌شود و نام آن جوهر عقل است و اين عقل است كه مبدأ عالم امر است.

    اهل وحدت مى‌گويند كه ملك عبارت از سبب است و اسباب، از عالم اجسام و جسمانى باشند و از عالم ارواح و روحانى هم باشند.

    جسم هر كسى دنياى وى است و روح هر كسى آخرت وى.

    وراى حس و عقل، طور ديگرى هست به نام عشق. در طور عشق، معارفى براى انسان معلوم مى‌شود كه در طور حسّ و عقل معلوم نمى‌شود. جمله‌ى ذرات عالم، مست عشقند. عشق است كه جان عالم است و عشق است كه جنباننده عالم است. اهل تصوّف، محبّت مفرط را عشق مى‌نامند.

    اصل سوم: اين اصل، در معرفت انسان است. هر آدمى روح نباتى دارد كه محل آن جگر است و در پهلوى راست است و روح حيوانى دارد كه محل آن دل است كه در پهلوى چپ است و روح انسانى دارد كه محل آن تمامى قالب است و اين روح است كه از عالم امر است و پيش از قالب آفريده شده است.

    كمال انسان به چهار چيز است: «عقل و علم و عمل و اخلاص» و فضل آدميان بر يك‌ديگر به يكى از اين چهار چيز است. به نظر اهل حكمت، نفس انسانى پيش از قالب انسان، بالفعل موجود نبود، بلكه با قالب انسان بالفعل موجود شد. چون قالب تمام شد و تمام تسويه يافت، نفس انسان پيدا آمد و اين نفس انسانى در قالب انسان نيست، اما تعلقى به قالب دارد؛ آن هم تعلق تدبيرى.

    در معده انسان، چهار قوّه وجود دارد: «جاذبه و ماسكه و هاضمه و دافعه» و صاحب شريعت، اين چهار قوّه را چهار ملك مى‌گويد.

    روح نفسانى كه در دماغ است، بر دو قسم مدركه و محركه است و محركه، خود، بر دو قسم باعثه و فاعله است.

    اصل چهارم: اين اصل، در معرفت نبى و ولى است. در لغت، «ولى» به معناى نزدیک و «نبى» به معناى آگاه كننده است. اهل شريعت مى‌گويند كه «ولى» آن است كه خداى متعال يكى را از بندگان خود به دوستى خود برگزيد و مقرب حضرت خود گردانيد و به الهام خود او را مخصوص گردانيد تا هستى خدا و يگانگى خدا او را يقين شود و «نبى» آن است كه خداى تعالى يكى را از بندگان خود به دوستى خود برگزيند و مقرب حضرت خود گرداند و به الهام خود او را مخصوص گرداندتا هستى خدا و يگانگى خدا او را يقين شود، آن‌گاه به وحى خود او را مخصوص گرداند و به خلق فرستد تا خلق را از خدا خبر كند...

    به نظر خواص اهل وحدت، «نبى» آن است كه به خواص اشياء رسيده باشد و بر خواص اشياء اطلاع تمام داشته باشد، اما «ولى» آن است كه به حقايق اشياء رسيده باشد.كسى كه هم به خواص اشياء رسيده و هم به حقايق اشياء تمام اطلاع يافته باشد، انسان كامل است و انسان كامل، بر دو قسم است: يك قسم را بالغ و يك قسم را حرّ مى‌گويند. ميان بالغ و حرّ در علم تفاوت نيست؛ در قطع پيوند تفاوت است؛ بالغ، خلق را دعوت كند و خواهد كه مردم تابع و منقاد وى باشند، اما حر، دعوت خلق نكند و فعل او جز نظاره كردن نباشد و صفت او جز رضا و تسليم نباشد.

    اصل پنجم: اين اصل، در معرفت معجزه و كرامت است. اهل شريعت، معجزه و كرامت را از افعال خدا و خارق عادت مستمر معرفى مى‌كنند كه بر دست نبى و ولى ظاهر مى‌گردد. مؤلف، ماهيت و شباهت و تفاوت‌هاى معجزه و كرامت را توضيح داده و به بيان نظر حكماء در اين باره مى‌پردازد. به اعتقاد اهل حكمت، اراده نفس، سبب بروز و ظهور حوادث در قالب و جسم مى‌گردد، ولى اهل وحدت در تفسير معجزه و كرامت به خاصيت توجه مى‌نمايند و اشاره مى‌كنند كه برخى از انسان‌ها خاصيتى دارند كه ديگران فاقد آن هستند. همه موجودات، از جمله انسان، داراى خاصيتند و خاصيت، اثر زمان و مكان است و نمى‌توان آن را با كسب به دست آورد.

    معجزه و كرامت، كارى خارق عادت به شمار مى‌آيد و خارق عادت، در انسان خاصيت است و معجزه انبياء و كرامات اولياء از خاصيت انسان محسوب مى‌گردد، البته خاصيت، در مشرب اهل وحدت، كمال نيست و از فضايل به شمار مى‌آيد و البته اين فضل، زمانى محمود است كه در انسان دانا قرار داشته باشد.

    ساير اصول اين كتاب، به ترتيب درباره معرفت وحى و الهام، معرفت كلام الله و كتاب الله، معرفت شب قدر و روز قيامت، معرفت موت و حيات و معرفت معاد است.

    از ويژگى‌هاى مهم اين كتاب، آن است كه اولاً، بخش عمده‌اى از مطالب «كشف الحقايق» را كه امروزه در دست نيست، در خود جمع كرده است و ثانياً، چون در سال‌هاى آخر عمر نويسنده، به نگارش درآمده است، لذا از اهميت خاصى برخوردار است و مطالب آن، از ديدگاه اهل شريعت، اهل حكمت و اهل وحدت بيان مى‌شود.

    وضعيت كتاب

    كتاب، توسط سيد على اصغر ميرباقرى‌فرد، تصحيح و تحقيق شده است. وى، در پيش‌گفتار خويش، از زندگى و شخصيت مؤلف و جهان‌بينى وى و سبک كتاب و نسخه‌هاى آن سخن گفته است و در پاورقى‌ها، موارد اختلاف نسخ را بيان نموده است.

    مقاله‌اى با عنوان «نسفى و بيان التنزيل» كه نوشته هرمان لندلت و ترجمه محمدرضا جوزى است، در آغاز كتاب درج گرديده است.

    فهرست مطالب، در آغاز كتاب و «فهرست آيات و احاديث و اقوال عرفا و عبارت‌هاى عربى»، «فهرست اعلام عام»، «فهرست اصطلاحات و تعبيرات»، «فهرست لغات، تركيبات و كنايات» و «فهرست منابع و مآخذ» در پايان آن ذكر شده است.