دیوان الهی قمشه‌ای: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' {{' به '{{'
جز (جایگزینی متن - ' {{' به '{{')
خط ۴۲: خط ۴۲:
دیوان حاضر، مجموعه گران‎باری است که پاره‎ای از درهای شاهوارش در شرح خطبه مولای متقیان در علائم پارسایان می‎باشد (نغمه الهی) و قسمت دیگرش، در ذکر حادثه جان‎گداز سرور آزادگان، امام حسین(ع) است (نغمه حسینی) و بخشی از آن، شامل قصایدی متین، حاوی پندهای نغز حکیمان و روشن‎ضمیران است و ختامش نیز با تغزلاتی وزین و عالی‎مضامین و قطعات و رباعیاتی دلپذیر صورت گرفته است (نغمه عشاق) <ref>ر.ک: مقدمه نخست، صفحه ب - ‎ج</ref>.
دیوان حاضر، مجموعه گران‎باری است که پاره‎ای از درهای شاهوارش در شرح خطبه مولای متقیان در علائم پارسایان می‎باشد (نغمه الهی) و قسمت دیگرش، در ذکر حادثه جان‎گداز سرور آزادگان، امام حسین(ع) است (نغمه حسینی) و بخشی از آن، شامل قصایدی متین، حاوی پندهای نغز حکیمان و روشن‎ضمیران است و ختامش نیز با تغزلاتی وزین و عالی‎مضامین و قطعات و رباعیاتی دلپذیر صورت گرفته است (نغمه عشاق) <ref>ر.ک: مقدمه نخست، صفحه ب - ‎ج</ref>.


اشعار‎ الهی بیشتر وصف حال خویش است:
اشعار‎ الهی بیشتر وصف حال خویش است:{{شعر}}{{ب|''بس در طلبت خدا خدا کردم''|2=''خود را به خدایت آشنا کردم''}}{{ب|''شب‎ها همه دامن خیالت را''|2='' تا صبح گرفتم و دعا کردم''}}{{ب|''هر مشکلی کاوفتاد‎ در‎ کارم''|2=''نفرین به رقیب بی‎حیا کردم''}}{{ب|''شاید که تو حاجتم روا سازی''|2=''من حاجت هرکه را روا کردم''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''بس در طلبت خدا خدا کردم''|2=''خود را به خدایت آشنا کردم''}}
{{ب|''شب‎ها همه دامن خیالت را''|2='' تا صبح گرفتم و دعا کردم''}}
{{ب|''هر مشکلی کاوفتاد‎ در‎ کارم''|2=''نفرین به رقیب بی‎حیا کردم''}}
{{ب|''شاید که تو حاجتم روا سازی''|2=''من حاجت هرکه را روا کردم''}}
{{پایان شعر}}


همه چیز گزارش ضمیر‎ وی‎ است. او یک عاشق بوده و عمری در طلب بود. هرچه گفت برحق و برای حق گفت و هرچه نوشت برای حق بود و جز‎ از‎ حق، از هیچ‎کس انتظار پاداش نداشت‎ و به گفته خود:
همه چیز گزارش ضمیر‎ وی‎ است. او یک عاشق بوده و عمری در طلب بود. هرچه گفت برحق و برای حق گفت و هرچه نوشت برای حق بود و جز‎ از‎ حق، از هیچ‎کس انتظار پاداش نداشت‎ و به گفته خود:
خط ۵۸: خط ۵۲:


به‎عنوان مثال، نمونه‎ای از اشعار استاد در زمینه وصف حالات عشاق، راه عشق و جذبات آن به قرار زیر است:
به‎عنوان مثال، نمونه‎ای از اشعار استاد در زمینه وصف حالات عشاق، راه عشق و جذبات آن به قرار زیر است:
{{شعر}}{{ب|''روز و شب دل ناله بی‎اختیاری می‎کند''|2=''یاد شیرین‎روزگار وصل یاری می‎کند''}}{{ب|''دل ز عشق ماهرویی‎ شب‎ همه شب تا سحر ''|2=''ناله چون بلبل ز عشق گل‎عذاری می‎کند''}}{{ب|''در قفس چندی است محبوسم ز بیداد سپهر''|2=''طایر قدسم هوای لاله‎زاری می‎کند''}}{{ب|''ذکر من شب تا سحر چون مرغ حق فریاد هوست ''|2=''یاد مشکین‎زلف‎ او در شام تاری می‎کند''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص93</ref>.


{{شعر}}
نمونه‎ای نیز از اشعار وی، در زمینه مواعظ و پندها و نصایح به قرار زیر می‎‎باشد:{{شعر}}{{ب|''بشکن‎ این قفس را و پر زن ای دل''|2=''خیمه در جهان دگر زن ای دل''}}{{ب|''تکیه بر سریر قضا کن ای دوست ''|2='' پنجه‎ با‎ حریف‎ قدر زن ای دل''}}{{ب|''بر براق همت نشین و یک شب''|2=''حلقه‎ مهر و مه را به در زن ای دل''}}{{ب|''از صفای انفاس روح‎بخشت ''|2='' طعنه بر نسیم سحر زن ای دل''}}{{پایان شعر}} <ref>ر.ک: همان</ref>.
{{ب|''روز و شب دل ناله بی‎اختیاری می‎کند''|2=''یاد شیرین‎روزگار وصل یاری می‎کند''}}
{{ب|''دل ز عشق ماهرویی‎ شب‎ همه شب تا سحر ''|2=''ناله چون بلبل ز عشق گل‎عذاری می‎کند''}}
{{ب|''در قفس چندی است محبوسم ز بیداد سپهر''|2=''طایر قدسم هوای لاله‎زاری می‎کند''}}
{{ب|''ذکر من شب تا سحر چون مرغ حق فریاد هوست ''|2=''یاد مشکین‎زلف‎ او در شام تاری می‎کند''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص93</ref>.


نمونه‎ای نیز از اشعار وی، در زمینه مواعظ و پندها و نصایح به قرار زیر می‎‎باشد:
در اشعار برخی از شاعران، دیده می‎شود که به مدد الفاظ و کلمات‎ و به‎‎صورت کنایی و رمزی، سعی در بیان ویژگی‎های محبوب را داشته و ویژگی‎های محبوب را که‎ بیشتر‎ ظاهری‎ است، بیان می‎کنند و از صفات درونی محبوب سخنی نمی‎گویند؛ درحالی‎که‎ با‎ توجه‎ به غزل زیر، [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]]، ضمن بیان حسن و زیبایی محبوب، از وصال محبوب‎ که‎ بدان امید داشته است، نیز سخن می‎گوید. او معتقد است برای عاشقان بهشت‎ چیزی‎ نیست‎ جز وصال محبوب و جهنم همان فراق محبوب است و بس:{{شعر}}{{ب|''نازم آن حسن کز آن بر رخ عالم‎ خالی است''|2=''عکس هر ذره او مهر بلنداقبالی است''}}{{ب|''دیده‎ام دوش به خوابش چه‎ مبارک‎‎خوابی''|2=''زده‎ام فال به وصلش چه مبارک‎فالی است''}}{{ب|''جنت از عشرت ایام وصال ایمایی''|2=''دوزخ‎ از‎ محنت دوران فراق اجمالی است''}}{{ب|''گفتمش جوهر فرد است دهانت خندید''|2=''یعنی ای‎ خواجه‎ در این نکته هنوز اشکالی است''}}{{پایان شعر}} <ref>ر.ک: همان، ص94</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''بشکن‎ این قفس را و پر زن ای دل''|2=''خیمه در جهان دگر زن ای دل''}}
{{ب|''تکیه بر سریر قضا کن ای دوست ''|2='' پنجه‎ با‎ حریف‎ قدر زن ای دل''}}
{{ب|''بر براق همت نشین و یک شب''|2=''حلقه‎ مهر و مه را به در زن ای دل''}}
{{ب|''از صفای انفاس روح‎بخشت ''|2='' طعنه بر نسیم سحر زن ای دل''}}
{{پایان شعر}} ‎<ref>ر.ک: همان</ref>.
 
در اشعار برخی از شاعران، دیده می‎شود که به مدد الفاظ و کلمات‎ و به‎‎صورت کنایی و رمزی، سعی در بیان ویژگی‎های محبوب را داشته و ویژگی‎های محبوب را که‎ بیشتر‎ ظاهری‎ است، بیان می‎کنند و از صفات درونی محبوب سخنی نمی‎گویند؛ درحالی‎که‎ با‎ توجه‎ به غزل زیر، [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]]، ضمن بیان حسن و زیبایی محبوب، از وصال محبوب‎ که‎ بدان امید داشته است، نیز سخن می‎گوید. او معتقد است برای عاشقان بهشت‎ چیزی‎ نیست‎ جز وصال محبوب و جهنم همان فراق محبوب است و بس:
{{شعر}}
{{ب|''نازم آن حسن کز آن بر رخ عالم‎ خالی است''|2=''عکس هر ذره او مهر بلنداقبالی است''}}
{{ب|''دیده‎ام دوش به خوابش چه‎ مبارک‎‎خوابی''|2=''زده‎ام فال به وصلش چه مبارک‎فالی است''}}
{{ب|''جنت از عشرت ایام وصال ایمایی''|2=''دوزخ‎ از‎ محنت دوران فراق اجمالی است''}}
{{ب|''گفتمش جوهر فرد است دهانت خندید''|2=''یعنی ای‎ خواجه‎ در این نکته هنوز اشکالی است''}}{{پایان شعر}} <ref>ر.ک: همان، ص94</ref>.


از جمله ویژگی‎های دیوان الهی قمشه‎ای، این است که اشعار آن، شباهت‎های زیادی با سروده‎های میرزا حبیب‎الله خراسانی دارد که از شاعران و عارفان بزرگ عصر خویش بوده و مدت‎ها پیش از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]]، می‎زیسته است؛ به‎گونه‎ای که برخی معتقدند، برخی ابیات [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]]، تلخیصی از اشعار میرزا حبیب است؛ به‎عنوان مثال، شعر زیر از میرزا  حبیب:
از جمله ویژگی‎های دیوان الهی قمشه‎ای، این است که اشعار آن، شباهت‎های زیادی با سروده‎های میرزا حبیب‎الله خراسانی دارد که از شاعران و عارفان بزرگ عصر خویش بوده و مدت‎ها پیش از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]]، می‎زیسته است؛ به‎گونه‎ای که برخی معتقدند، برخی ابیات [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]]، تلخیصی از اشعار میرزا حبیب است؛ به‎عنوان مثال، شعر زیر از میرزا  حبیب:
 
{{شعر}}{{ب|''سال‎ها بر کف گرفتم‎ سبحه‎ صد دانه را''|2=''تا ببندم زین فسون پای دل دیوانه را''}}{{ب|''سبحه صد دانه چون کار مرا آسان نکرد''|2=''کرد باید جستجو آن‎ گوهر‎ یک‎دانه را''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''سال‎ها بر کف گرفتم‎ سبحه‎ صد دانه را''|2=''تا ببندم زین فسون پای دل دیوانه را''}}
{{ب|''سبحه صد دانه چون کار مرا آسان نکرد''|2=''کرد باید جستجو آن‎ گوهر‎ یک‎دانه را''}}
{{پایان شعر}}


با این بیت از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|استاد الهی]]:
با این بیت از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|استاد الهی]]:
 
{{شعر}}{{ب|''عارفان را در ره دیر و کلیسا کار نیست ''|2='' عشق‎بازان را مجال سبحه و زنار نیست''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''عارفان را در ره دیر و کلیسا کار نیست ''|2='' عشق‎بازان را مجال سبحه و زنار نیست''}}
{{پایان شعر}}


تشابه زیادی دارد. همچنین‎ است‎ تشابه مضمونی این دو بیت‎ میرزا حبیب و استاد الهی:
تشابه زیادی دارد. همچنین‎ است‎ تشابه مضمونی این دو بیت‎ میرزا حبیب و استاد الهی:
 
{{شعر}}{{ب|''خسرومکانتیم و به ظاهر نیازمند''|2=''درویش‎صورتیم و به معنی توانگریم''}}{{پایان شعر}}(از میرزا حبیب)  
{{شعر}}
{{شعر}}{{ب|''ما فرقه فقرا شاهان تاجوریم ''|2=''سلطان کشور عشق بی‎تاج و بی‎کمریم''}}{{پایان شعر}}(از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]])
{{ب|''خسرومکانتیم و به ظاهر نیازمند''|2=''درویش‎صورتیم و به معنی توانگریم''}}
{{شعر}}{{ب|''چه باغ خرم و سبزی است لیک نتوان چید''|2=''گلی ز نسترن و غنچه‎ای ز یاسمنش''}}{{پایان شعر}}(از میرزا حبیب)  
{{پایان شعر}}(از میرزا حبیب)  
{{شعر}}{{ب|''گل برم از باغ خار اگر بگذارد''|2=''غمزه آن گل‎عذار اگر بگذارد''}}{{پایان شعر}}(از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]])<ref>ر.ک: همان، ص95-‎96</ref>.
 
{{شعر}}
{{ب|''ما فرقه فقرا شاهان تاجوریم ''|2=''سلطان کشور عشق بی‎تاج و بی‎کمریم''}}
{{پایان شعر}}(از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]])
 
{{شعر}}
{{ب|''چه باغ خرم و سبزی است لیک نتوان چید''|2=''گلی ز نسترن و غنچه‎ای ز یاسمنش''}}
{{پایان شعر}}(از میرزا حبیب)  
 
{{شعر}}
{{ب|''گل برم از باغ خار اگر بگذارد''|2=''غمزه آن گل‎عذار اگر بگذارد''}}
{{پایان شعر}}(از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]])<ref>ر.ک: همان، ص95-‎96</ref>.


از‎ جهت میزان وام‎گیری و الهام‎پذیری از شاعران دیگر، می‎توان چنین گفت که غزلیات‎ الهی‎، بیشتر به غزلیات حافظ شباهت دارد، چه از نظر مضمون و چه از نظر وزن، ردیف و قافیه؛ به‎ عنوان مثال غزلی با این مطلع از الهی:
از‎ جهت میزان وام‎گیری و الهام‎پذیری از شاعران دیگر، می‎توان چنین گفت که غزلیات‎ الهی‎، بیشتر به غزلیات حافظ شباهت دارد، چه از نظر مضمون و چه از نظر وزن، ردیف و قافیه؛ به‎ عنوان مثال غزلی با این مطلع از الهی:
 
{{شعر}}{{ب|''دل به‎همراه نگاهی از قفایی‎ رفت‎ رفت ''|2=''وز پی چشم سیاهی دل به جایی رفت رفت''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''دل به‎همراه نگاهی از قفایی‎ رفت‎ رفت ''|2=''وز پی چشم سیاهی دل به جایی رفت رفت''}}
{{پایان شعر}}


به غزلی‎ با‎ این مطلع از حافظ تشابه دارد:
به غزلی‎ با‎ این مطلع از حافظ تشابه دارد:
 
{{شعر}}{{ب|''گر زدست زلف مشکینت خطایی رفت رفت''|2=''ور ز‎ هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''گر زدست زلف مشکینت خطایی رفت رفت''|2=''ور ز‎ هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت''}}
{{پایان شعر}}


و یا‎ این بیت الهی:
و یا‎ این بیت الهی:
 
{{شعر}}{{ب|''آن‎چنان زآتش فراقش‎ باز''|2=''غرق در آب دیده‎ام که مپرس''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''آن‎چنان زآتش فراقش‎ باز''|2=''غرق در آب دیده‎ام که مپرس''}}
{{پایان شعر}}


با این‎ شعر‎ از حافظ مناسبت دارد:
با این‎ شعر‎ از حافظ مناسبت دارد:
 
{{شعر}}{{ب|''آن‎چنان‎ در هوای‎ خاک درش ''|2=''می‎رود‎ آب دیده‎ام که مپرس''}}{{پایان شعر}} ‎  <ref>ر.ک: همان، ص98</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''آن‎چنان‎ در هوای‎ خاک درش ''|2=''می‎رود‎ آب دیده‎ام که مپرس''}}
{{پایان شعر}} ‎  <ref>ر.ک: همان، ص98</ref>.


حافظ در مطلع غزل، عشق را دردآور دانسته و الهی، عشق‎ را‎ دارای شهد می‎داند، نه درد:
حافظ در مطلع غزل، عشق را دردآور دانسته و الهی، عشق‎ را‎ دارای شهد می‎داند، نه درد:
 
{{شعر}}{{ب|''درد‎ عشقی چشیده‎ام که‎ مپرس ''|2='' زهر هجری چشیده‎ام که‎ مپرس''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''درد‎ عشقی چشیده‎ام که‎ مپرس ''|2='' زهر هجری چشیده‎ام که‎ مپرس''}}
{{پایان شعر}}


و الهی که گویا با این نظر موافق نیست، می‎گوید‎:
و الهی که گویا با این نظر موافق نیست، می‎گوید‎:
 
{{شعر}}{{ب|''شهد عشقی چشیده‎ام که‎ مپرس ''|2=''وصف‎ یاری شنیده‎ام‎ که‎ مپرس''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''شهد عشقی چشیده‎ام که‎ مپرس ''|2=''وصف‎ یاری شنیده‎ام‎ که‎ مپرس''}}
{{پایان شعر}}


اختلاف نظر حافظ و الهی در این غزل به همین جا ختم نمی‎شود؛ زیرا‎ حافظ‎ خود را غریب راه عشقی می‎داند‎ که‎ در این‎ وادی‎ به‎ مقامی رسیده است:
اختلاف نظر حافظ و الهی در این غزل به همین جا ختم نمی‎شود؛ زیرا‎ حافظ‎ خود را غریب راه عشقی می‎داند‎ که‎ در این‎ وادی‎ به‎ مقامی رسیده است:
 
{{شعر}}{{ب|''همچو‎ حافظ غریب در ره عشق''|2=''به مقامی رسیده‎ام که مپرس''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''همچو‎ حافظ غریب در ره عشق''|2=''به مقامی رسیده‎ام که مپرس''}}
{{پایان شعر}}




اما الهی خود را‎ نه‎ غریب، بلکه رفیق راه عشق معرفی‎ می‎کند:
اما الهی خود را‎ نه‎ غریب، بلکه رفیق راه عشق معرفی‎ می‎کند:
 
{{شعر}}{{ب|''با الهی‎ رفیق‎ وادی‎ عشق''|2='' به دیاری‎ رسیده‎‎ام که مپرس''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''با الهی‎ رفیق‎ وادی‎ عشق''|2='' به دیاری‎ رسیده‎‎ام که مپرس''}}
{{پایان شعر}}


و اما نمونه‎ای از مشابهت اوزانی اشعار الهی با مولوی:
و اما نمونه‎ای از مشابهت اوزانی اشعار الهی با مولوی:
 
{{شعر}}{{ب|''از عقل بیزارم دلا دیوانه آن‎ یار کو ''|2=''مست‎ الستم جرعه‎ای زان نرگس خمار کو''}}{{پایان شعر}}([[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی‎ قمشه‎‎ای]]) <ref>ر.ک: همان، ص99</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''از عقل بیزارم دلا دیوانه آن‎ یار کو ''|2=''مست‎ الستم جرعه‎ای زان نرگس خمار کو''}}
{{پایان شعر}}([[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی‎ قمشه‎‎ای]]) <ref>ر.ک: همان، ص99</ref>.


الهی‎ معتقد‎ به جبر بوده؛ زیرا اعتقاد داشته ما همه مستیم؛ مست شراب عشقی که از ازل به کام ما نوشانده‎اند و همین مستی حکایت از جبر دارد‎:
الهی‎ معتقد‎ به جبر بوده؛ زیرا اعتقاد داشته ما همه مستیم؛ مست شراب عشقی که از ازل به کام ما نوشانده‎اند و همین مستی حکایت از جبر دارد‎:
 
{{شعر}}{{ب|''هرگه‎ که برگیرم قلم تا زاختیار آرم‎ رقم ''|2=''جز شرح جبر عشق تو ناید به تحریر ای صنم''}}{{ب|''ما اسیر جبر عشقیم ای خرد معذور دار ''|2=''عاقلان مستانه گفتند اختیاری داشتیم''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص99-‎100</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''هرگه‎ که برگیرم قلم تا زاختیار آرم‎ رقم ''|2=''جز شرح جبر عشق تو ناید به تحریر ای صنم''}}
{{ب|''ما اسیر جبر عشقیم ای خرد معذور دار ''|2=''عاقلان مستانه گفتند اختیاری داشتیم''}}
{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص99-‎100</ref>.


به اعتقاد بیشتر مشایخ اهل تصوف و عرفان، عقل جزیی گرفتار چون و چرا و استدلال بوده، لذا از درک‎ حقیقت عاجز است؛ زیرا سیر در طریق الی الله که راه حقیقی‎ است‎، به‎ مدد عشق و تذهیب و امداد غیبی میسر است، نه عقل. اما عقل کلی (عقل عقل) که زیربنای هستی ‎‎است، والاتر از عقل جزیی بوده و آدمی با تسلط بر نفس می‎تواند بدان گام نهد و‎ به‎ مقام‎ اولیای الهی برسد. الهی نیز در اشعار خود، از عجز عقل در راه سیر و سلوک سخن می‎گوید:
به اعتقاد بیشتر مشایخ اهل تصوف و عرفان، عقل جزیی گرفتار چون و چرا و استدلال بوده، لذا از درک‎ حقیقت عاجز است؛ زیرا سیر در طریق الی الله که راه حقیقی‎ است‎، به‎ مدد عشق و تذهیب و امداد غیبی میسر است، نه عقل. اما عقل کلی (عقل عقل) که زیربنای هستی ‎‎است، والاتر از عقل جزیی بوده و آدمی با تسلط بر نفس می‎تواند بدان گام نهد و‎ به‎ مقام‎ اولیای الهی برسد. الهی نیز در اشعار خود، از عجز عقل در راه سیر و سلوک سخن می‎گوید:
 
{{شعر}}{{ب|''آتش عشق آرزوی عقل خامم سوختی''|2=''از شرارش دفتر فکرم در آب انداختی''}}{{ب|''گوهر عقل‎ و دل و دانش نبخشی گر به عشق ''|2=''در هوای ماه رخساری الهی نیستی''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص100</ref>.
{{شعر}}
{{ب|''آتش عشق آرزوی عقل خامم سوختی''|2=''از شرارش دفتر فکرم در آب انداختی''}}
{{ب|''گوهر عقل‎ و دل و دانش نبخشی گر به عشق ''|2=''در هوای ماه رخساری الهی نیستی''}}
{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص100</ref>.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش