حي بن یقظان: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - '}} '''' به '}} '''')
    جز (جایگزینی متن - ' {{' به '{{')
    خط ۷۲: خط ۷۲:




    == وابسته‌ها ==
    == وابسته‌ها =={{وابسته‌ها}}
    {{وابسته‌ها}}
    [[زنده بیدار «حی بن یقظان»]]
    [[زنده بیدار «حی بن یقظان»]]




    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:کتاب‌شناسی]]

    نسخهٔ ‏۲ اوت ۲۰۱۸، ساعت ۲۲:۳۴

    حي بن یقظان
    حي بن یقظان
    پدیدآوراننادر، البیر نصری (مقدمه و تعلیق) ابن طفیل، محمد بن عبدالملک (نويسنده)
    ناشردار المشرق
    مکان نشربیروت - لبنان
    سال نشر1993 م
    چاپ4
    زبانعربی
    تعداد جلد1
    نورلایبمطالعه و دانلود pdf

    حي بن يقظان و سلامان و أبسال(أسال)، اثر ابن طفیل، محمد بن عبدالملک |بوبكر محمد بن عبدالملك بن محمد بن محمد قبسى، رساله‌اى است كه معمولا آن را رمان فلسفى [و عرفانى - اخلاقى] به شمار مى‌آورند؛ هرچند نويسنده بر آن بوده تا درباره موضوعى بحث كند كه برتر از فلسفه است و با عقل و استدلال منطقى، فراچنگ نمى‌آيد[۱] نويسنده، كتاب را در پاسخ به درخواست يكى از دوستانش نوشته است تا اسرار حكمت مشرقى را كه ابن سينا مطرح كرده، برايش بيان كند[۲]

    كتاب به زبان عربى است و ترجمه‌هاى متعدد آن به زبان‌هاى مختلف، به‌ويژه به لاتين، از قرن هشتم / چهاردهم به بعد، گواه جايگاه و اهميت كتاب مى‌باشد.

    ساختار

    كتاب با مقدمه محقق آغاز و مطالب در سه قسم تنظيم شده است.

    اثر حاضر، يگانه اثر فلسفى در دست از ابن طفيل مى‌باشد كه در قالب داستان، به نگارش درآمده[۳]و مهم‌ترين اثرى است كه بازگوكننده انديشه‌هاى اوست[۴]

    نويسنده در نگارش كتاب، از منابع دينى، فلسفى، عرفانى و ادبى بسيارى بهره برده است. بنا بر پژوهش‌هاى برخى محققان، از جمله گرسيا گومز، ابن طفيل در تأليف اين داستان، از نظر ساختارى و برخى از وجوه شخصيت‌پردازى، از «قصه ذى‌القرنين»، «حكاية الصنم» و «الملك و ابنته» الهام گرفته است[۵]

    گزارش محتوا

    مقدمه محقق، به بيان زندگى‌نامه مختصرى از ابن طفيل و اشاره به تقسيمات كتاب اختصاص يافته است[۶]

    نويسنده در قسم اول كه بيان مقدمات مى‌باشد، به انگيزه خويش از نوشتن كتاب اشاره كرده است. بنا به آنچه وى در مقدمه بيان كرده، چيزى كه او در اين اثر بدان پرداخته است، در قالب كلمات، بيان كردنى نيست؛ زيرا به مقوله و عالمى ديگر تعلق دارد. وى صراحتا نگفته است كه از زبان اشاره و رمز در اين رساله براى بيان مقصودش استفاده مى‌كند[۷]

    در قسم دوم، داستان حى بن يقظان بيان شده است. در اين رساله فرض مى‌شود كه حى بن يقظان در جزيره‌اى دور افتاده از جزاير هند با هوايى معتدل و مناسب، از خاک پديد مى‌آيد. البته نويسنده به سبب برخى از ملاحظات، پيدايش اين انسان را به‌گونه‌اى ديگر نيز روايت مى‌كند. به اين ترتيب كه در جزيره‌اى كه برابر جزيره يادشده قرار داشت، خواهر پادشاه با مردى كه شايسته‌اش مى‌دانست، پنهان از برادر خود ازدواج كرد و بار گرفت و وقتى طفل متولد شد، از بيم برادر او را در تابوتى قرار داد و سر آن را استوار ساخت و به دريا افكند و آب دريا آن را به جزيره مقابل برد. بنا بر هر دو فرض، ماده آهويى كه بچه‌اش را عقاب ربوده بود، ناله طفل را شنيد و شيرش داد و در پرورش او كوشيد. طفل، اندك‌اندك در تنهايى باليد و پرورش يافت و در ميان جانوران، دور از تأثير و تهذيب انسان رشد كرد. تأمل در احوال موجودات جهان او را از شناخت عوالم محسوس به فهم و ادراك حقايق معقول كشاند و عالم محسوسات و مجردات را آن‌گونه كه فلاسفه و حكماى يونان و اسلام گفته‌اند، ادراك كرد و حقايق اخلاقى را كه دستور زندگى است، از روى استدلال دريافت و معارف الهى را درك كرد و به ذات و صفات حق معرفت يافت و به رياضت و تأمل، آنچه را در تعاليم انبيا آمده است و او از آن‌ها خبر نداشت، از طريق استدلال و مكاشفه درك كرد[۸]

    در قسم سوم، دو شخصيت ديگر با نام‌هاى ابسال(اسال) و سلامان وارد داستان مى‌شوند. ابسال مردى ديندار، اما اهل تأويل بود و به ظواهر دين قناعت نمى‌كرد؛ به همين جهت با دوست خويش سلامان كه اهل ظاهر بود، ترك صحبت كرده و به اين جزيره آمده بود. حى بن يقظان صحبت ابسال را غنيمت شمرد و از او دين و زبان و آداب اجتماعى فراگرفت[۹]

    در اينجا ابن طفيل خاطرنشان مى‌كند كه آنچه ابسال از طريق تعلم در باب شريعت فراگرفته است، با آنچه حى بن يقظان پيش از اين از راه تفكر و اعتبار يافته بود، يكى است و دين با فلسفه در امور مربوط به شريعت و حقيقت يك‌سان است و به يك‌جا منتهى مى‌شود. حى بن يقظان با ابسال به جزيره مجاور كه محل اقامت سلامان و ابسال بوده و ابسال به جهت آزادانديشى و عدم توجه به قيود ظاهرى، آن را ترك كرده بود، رفتند تا حى بن يقظان معنى و حكمت تشريع قوانين زكات و حج را كه مربوط به اجتماع است، ادراك كند؛ زيرا او هرچند از طريق تفكر و اعتبار به اصول و مبانى شريعت رسيده بود، اما از مسائل زندگى اجتماعى آگاهى نداشت و آنها را به حس و عيان درنيافته بود و لزوم حفظ سنت و شريعت و ضرورت وضع قوانين مربوط به معاملات را نمى‌دانست. هنگامى كه به آن جزيره رفتند و با مردم معاشر شدند، دريافتند كه حفظ ظاهر شريعت و اجتناب از تأويل در عقايد و قوانين براى مصلحت جامعه و خلق ضرورى است، ولى حى بن يقظان و ابسال چون زندگى در ميان خلق را با فراغ خاطرى كه براى رياضت و عبادت لازم است، سازگار نديدند، آن جزيره را رها كردند و به جزيره خلوت خويش بازگشتند و در همان جا درگذشتند[۱۰]

    موضوع اين كتاب، يكى از مهم‌ترين و عمده‌ترين مسائل و مباحثى است كه تاكنون بشر با آن روبه‌رو بود است. برخى از انديشمندان برآنند كه مقصود نويسنده در اين داستان، اثبات خلود و جاودانگى نفس ناطقه انسان است كه از بد حادثه چند روزى به بدن مادى تعلق گرفته و قواى بدنى را به‌عنوان ابزارى براى وصول به مراحل كمال به كار مى‌برد و سرانجام از اين جهان مادى به عالم ديگر انتقال مى‌يابد و آنچه را كه بالقوه داشته، به مرحله فعليت مى‌رساند[۱۱]

    برخى بر اين عقيده‌اند كه ابن طفيل خواسته است ابتداى خلقت انسان را نشان دهد و دو نظريه‌اى كه در انديشه او معقول و موجه بوده، ابراز داشته است. كسانى ديگر به‌گونه‌اى ديگر انديشيده و گفته‌اند: آنچه در اين داستان آمده، شرح غربت و تنهايى انسان است. كسانى كه رساله حى بن يقظان را با «تدبير المتوحد» ابن باجه مقايسه كرده‌اند، بر اين نظر بيشتر تأكيد دارند. نظر ديگر اين است كه ابن طفيل رابطه ميان فرد و اجتماع را مورد توجه قرار داده و به اين نتيجه رسيده است كه منشأ جامعه فرد است[۱۲]

    گروهى از انديشمندان بر اين عقيده‌اند كه هيچ‌يك از اين امور، مقصود اساسى اين داستان را نمى‌رساند، بلكه مقصود اصلى، كيفيت حصول معرفت است و اينكه انسان مى‌تواند خود در عزلت و تنهايى، بدون اينكه در يك محيط فكرى و فرهنگى زندگى كند، به ادراك حقايق نايل گردد. عقيده ديگرى كه در اين باب ابراز شده، جمع ميان عقل و دين يا فلسفه و شريعت است[۱۳]

    وضعيت كتاب

    فهرست مطالب، در انتهاى كتاب آمده است.

    تصحيح كتاب، توسط دكتر البير نصرى نادر صورت گرفته است.


    پانويس

    1. دانشنامه جهان اسلام، ج 14، ص492
    2. همان
    3. دانشنامه جهان اسلام، ج 14، ص492
    4. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ص138
    5. دانشنامه جهان اسلام، ص495
    6. متن كتاب، ص9
    7. دانشنامه جهان اسلام، ص493
    8. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ص138
    9. همان، ص139
    10. همان
    11. همان
    12. همان
    13. همان

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن كتاب.
    2. حداد عادل، غلامعلى و همكاران (1377)، دانشنامه جهان اسلام (چاپ اول)، تهران: بنياد دايرةالمعارف اسلامى، ج 14، ص492، فاطمه فنا.
    3. بجنوردى، سيد كاظم و همكاران (1377)، دائرةالمعارف بزرگ اسلامى (چاپ دوم)، تهران: مركز دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ص138، غلامحسين ابراهيمى دينانى.


    == وابسته‌ها ==