دیوان الهی قمشه‌ای: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'الهي قمشه‎اي، مهدي' به 'الهی قمشه‌ای، مهدی')
    (لینک درون متنی)
    خط ۳۰: خط ۳۰:
    | پیش از =
    | پیش از =
    }}  
    }}  
    '''دیوان الهی قمشه‎ای'''، اثر مهدی الهی قمشه‎ای، مجموعه‎ای است از اشعار وی شامل نغمه الهی، نغمه حسینی، نغمه عشاق و رباعایت و مسمطات و اسرار حج و نغمه لاهوت.
    '''دیوان الهی قمشه‎ای'''، اثر [[الهی قمشه‌ای، مهدی|مهدی الهی قمشه‎ای]]، مجموعه‎ای است از اشعار وی شامل نغمه الهی، نغمه حسینی، نغمه عشاق و رباعایت و مسمطات و اسرار حج و نغمه لاهوت.


    ==ساختار==
    ==ساختار==
    خط ۴۳: خط ۴۳:


    اشعار‎ الهی بیشتر وصف حال خویش است:
    اشعار‎ الهی بیشتر وصف حال خویش است:
    '''بس در طلبت خدا خدا کردم                    خود را به خدایت آشنا کردم'''؛
    '''بس در طلبت خدا خدا کردم                    خود را به خدایت آشنا کردم'''؛
    '''شب‎ها همه دامن خیالت را                        تا صبح گرفتم و دعا کردم'''؛
    '''شب‎ها همه دامن خیالت را                        تا صبح گرفتم و دعا کردم'''؛
    '''هر مشکلی کاوفتاد‎ در‎ کارم                    نفرین به رقیب بی‎حیا کردم'''؛
    '''هر مشکلی کاوفتاد‎ در‎ کارم                    نفرین به رقیب بی‎حیا کردم'''؛
    '''شاید که تو حاجتم روا سازی                      من حاجت هرکه را روا کردم'''.  
    '''شاید که تو حاجتم روا سازی                      من حاجت هرکه را روا کردم'''.  
    همه چیز گزارش ضمیر‎ وی‎ است. او یک عاشق بوده و عمری در طلب بود. هرچه گفت برحق و برای حق گفت و هرچه نوشت برای حق بود و جز‎ از‎ حق، از هیچ‎کس انتظار پاداش نداشت‎ و به گفته خود:
    همه چیز گزارش ضمیر‎ وی‎ است. او یک عاشق بوده و عمری در طلب بود. هرچه گفت برحق و برای حق گفت و هرچه نوشت برای حق بود و جز‎ از‎ حق، از هیچ‎کس انتظار پاداش نداشت‎ و به گفته خود:
    «پیوسته در طلب بودم و آن شور و طلب که به شناخت اوصاف پارسایان و پاک‎بازان در آغاز نغمه الهی در قصیده همام حکایت کردم، به حقیقت شرح درد‎ اشتیاقی‎ است که خود در آن ایام‎ داشتم»<ref>ر.ک: فلاح، مرتضی؛ حسینی، رقیه، ص92</ref>.
    «پیوسته در طلب بودم و آن شور و طلب که به شناخت اوصاف پارسایان و پاک‎بازان در آغاز نغمه الهی در قصیده همام حکایت کردم، به حقیقت شرح درد‎ اشتیاقی‎ است که خود در آن ایام‎ داشتم»<ref>ر.ک: فلاح، مرتضی؛ حسینی، رقیه، ص92</ref>.
    خط ۵۵: خط ۶۰:


    به‎عنوان مثال، نمونه‎ای از اشعار استاد در زمینه وصف حالات عشاق، راه عشق و جذبات آن به قرار زیر است:
    به‎عنوان مثال، نمونه‎ای از اشعار استاد در زمینه وصف حالات عشاق، راه عشق و جذبات آن به قرار زیر است:
    '''روز و شب دل ناله بی‎اختیاری می‎کند          یاد شیرین‎روزگار وصل یاری می‎کند'''؛
    '''روز و شب دل ناله بی‎اختیاری می‎کند          یاد شیرین‎روزگار وصل یاری می‎کند'''؛
    '''دل ز عشق ماهرویی‎ شب‎ همه شب تا سحر      ناله چون بلبل ز عشق گل‎عذاری می‎کند'''؛
    '''دل ز عشق ماهرویی‎ شب‎ همه شب تا سحر      ناله چون بلبل ز عشق گل‎عذاری می‎کند'''؛
    '''در قفس چندی است محبوسم ز بیداد سپهر        طایر قدسم هوای لاله‎زاری می‎کند'''؛
    '''در قفس چندی است محبوسم ز بیداد سپهر        طایر قدسم هوای لاله‎زاری می‎کند'''؛
    '''ذکر من شب تا سحر چون مرغ حق فریاد هوست      یاد مشکین‎زلف‎ او در شام تاری می‎کند'''<ref>ر.ک: همان، ص93</ref>.
    '''ذکر من شب تا سحر چون مرغ حق فریاد هوست      یاد مشکین‎زلف‎ او در شام تاری می‎کند'''<ref>ر.ک: همان، ص93</ref>.


    نمونه‎ای نیز از اشعار وی، در زمینه مواعظ و پندها و نصایح به قرار زیر می‎‎باشد:
    نمونه‎ای نیز از اشعار وی، در زمینه مواعظ و پندها و نصایح به قرار زیر می‎‎باشد:
    '''بشکن‎ این قفس را و پر زن ای دل              خیمه در جهان دگر زن ای دل'''؛
    '''بشکن‎ این قفس را و پر زن ای دل              خیمه در جهان دگر زن ای دل'''؛
    '''تکیه بر سریر قضا کن ای دوست                  پنجه‎ با‎ حریف‎ قدر زن ای دل'''؛
    '''تکیه بر سریر قضا کن ای دوست                  پنجه‎ با‎ حریف‎ قدر زن ای دل'''؛
    '''بر براق همت نشین و یک شب                  حلقه‎ مهر و مه را به در زن ای دل'''؛
    '''بر براق همت نشین و یک شب                  حلقه‎ مهر و مه را به در زن ای دل'''؛
    '''از صفای انفاس روح‎بخشت          طعنه بر نسیم سحر زن ای دل‎'''<ref>ر.ک: همان</ref>.
    '''از صفای انفاس روح‎بخشت          طعنه بر نسیم سحر زن ای دل‎'''<ref>ر.ک: همان</ref>.


    در اشعار برخی از شاعران، دیده می‎شود که به مدد الفاظ و کلمات‎ و به‎‎صورت کنایی و رمزی، سعی در بیان ویژگی‎های محبوب را داشته و ویژگی‎های محبوب را که‎ بیشتر‎ ظاهری‎ است، بیان می‎کنند و از صفات درونی محبوب سخنی نمی‎گویند؛ درحالی‎که‎ با‎ توجه‎ به غزل زیر، الهی قمشه‎ای، ضمن بیان حسن و زیبایی محبوب، از وصال محبوب‎ که‎ بدان امید داشته است، نیز سخن می‎گوید. او معتقد است برای عاشقان بهشت‎ چیزی‎ نیست‎ جز وصال محبوب و جهنم همان فراق محبوب است و بس:
    در اشعار برخی از شاعران، دیده می‎شود که به مدد الفاظ و کلمات‎ و به‎‎صورت کنایی و رمزی، سعی در بیان ویژگی‎های محبوب را داشته و ویژگی‎های محبوب را که‎ بیشتر‎ ظاهری‎ است، بیان می‎کنند و از صفات درونی محبوب سخنی نمی‎گویند؛ درحالی‎که‎ با‎ توجه‎ به غزل زیر، [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]]، ضمن بیان حسن و زیبایی محبوب، از وصال محبوب‎ که‎ بدان امید داشته است، نیز سخن می‎گوید. او معتقد است برای عاشقان بهشت‎ چیزی‎ نیست‎ جز وصال محبوب و جهنم همان فراق محبوب است و بس:
     
    ‎'''نازم آن حسن کز آن بر رخ عالم‎ خالی است            عکس هر ذره او مهر بلنداقبالی است'''؛
    ‎'''نازم آن حسن کز آن بر رخ عالم‎ خالی است            عکس هر ذره او مهر بلنداقبالی است'''؛
    '''دیده‎ام دوش به خوابش چه‎ مبارک‎‎خوابی        زده‎ام فال به وصلش چه مبارک‎فالی است'''؛
    '''دیده‎ام دوش به خوابش چه‎ مبارک‎‎خوابی        زده‎ام فال به وصلش چه مبارک‎فالی است'''؛
    '''جنت از عشرت ایام وصال ایمایی          دوزخ‎ از‎ محنت دوران فراق اجمالی است'''؛
    '''جنت از عشرت ایام وصال ایمایی          دوزخ‎ از‎ محنت دوران فراق اجمالی است'''؛
    '''گفتمش جوهر فرد است دهانت خندید          یعنی ای‎ خواجه‎ در این نکته هنوز اشکالی است‎'''<ref>ر.ک: همان، ص94</ref>.
    '''گفتمش جوهر فرد است دهانت خندید          یعنی ای‎ خواجه‎ در این نکته هنوز اشکالی است‎'''<ref>ر.ک: همان، ص94</ref>.


    از جمله ویژگی‎های دیوان الهی قمشه‎ای، این است که اشعار آن، شباهت‎های زیادی با سروده‎های میرزا حبیب‎الله خراسانی دارد که از شاعران و عارفان بزرگ عصر خویش بوده و مدت‎ها پیش از الهی قمشه‎ای، می‎زیسته است؛ به‎گونه‎ای که برخی معتقدند، برخی ابیات الهی قمشه‎ای، تلخیصی از اشعار میرزا حبیب است؛ به‎عنوان مثال، شعر زیر از میرزا  حبیب:
    از جمله ویژگی‎های دیوان الهی قمشه‎ای، این است که اشعار آن، شباهت‎های زیادی با سروده‎های میرزا حبیب‎الله خراسانی دارد که از شاعران و عارفان بزرگ عصر خویش بوده و مدت‎ها پیش از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]]، می‎زیسته است؛ به‎گونه‎ای که برخی معتقدند، برخی ابیات [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]]، تلخیصی از اشعار میرزا حبیب است؛ به‎عنوان مثال، شعر زیر از میرزا  حبیب:
     
    '''سال‎ها بر کف گرفتم‎ سبحه‎ صد دانه را          تا ببندم زین فسون پای دل دیوانه را'''،
    '''سال‎ها بر کف گرفتم‎ سبحه‎ صد دانه را          تا ببندم زین فسون پای دل دیوانه را'''،
    '''سبحه صد دانه چون کار مرا آسان نکرد          کرد باید جستجو آن‎ گوهر‎ یک‎دانه را'''،  
    '''سبحه صد دانه چون کار مرا آسان نکرد          کرد باید جستجو آن‎ گوهر‎ یک‎دانه را'''،  
    با این بیت از استاد الهی:
     
    با این بیت از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|استاد الهی]]:
     
    '''عارفان را در ره دیر و کلیسا کار نیست          عشق‎بازان را مجال سبحه و زنار نیست'''،  
    '''عارفان را در ره دیر و کلیسا کار نیست          عشق‎بازان را مجال سبحه و زنار نیست'''،  
    تشابه زیادی دارد. همچنین‎ است‎ تشابه مضمونی این دو بیت‎ میرزا حبیب و استاد الهی:
    تشابه زیادی دارد. همچنین‎ است‎ تشابه مضمونی این دو بیت‎ میرزا حبیب و استاد الهی:
    '''خسرومکانتیم و به ظاهر نیازمند      درویش‎صورتیم و به معنی توانگریم''' (از میرزا حبیب)  
    '''خسرومکانتیم و به ظاهر نیازمند      درویش‎صورتیم و به معنی توانگریم''' (از میرزا حبیب)  
    '''ما فرقه فقرا شاهان تاجوریم      سلطان کشور عشق بی‎تاج و بی‎کمریم''' (از الهی قمشه‎ای)
     
    '''ما فرقه فقرا شاهان تاجوریم      سلطان کشور عشق بی‎تاج و بی‎کمریم''' (از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]])
     
    '''چه باغ خرم و سبزی است لیک نتوان چید      گلی ز نسترن و غنچه‎ای ز یاسمنش''' (از میرزا حبیب)  
    '''چه باغ خرم و سبزی است لیک نتوان چید      گلی ز نسترن و غنچه‎ای ز یاسمنش''' (از میرزا حبیب)  
    '''گل برم از باغ خار اگر بگذارد      غمزه آن گل‎عذار اگر بگذارد''' (از الهی قمشه‎ای)<ref>ر.ک: همان، ص95-‎96</ref>.
     
    '''گل برم از باغ خار اگر بگذارد      غمزه آن گل‎عذار اگر بگذارد''' (از [[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی قمشه‎ای]])<ref>ر.ک: همان، ص95-‎96</ref>.


    از‎ جهت میزان وام‎گیری و الهام‎پذیری از شاعران دیگر، می‎توان چنین گفت که غزلیات‎ الهی‎، بیشتر به غزلیات حافظ شباهت دارد، چه از نظر مضمون و چه از نظر وزن، ردیف و قافیه؛ به‎ عنوان مثال غزلی با این مطلع از الهی:
    از‎ جهت میزان وام‎گیری و الهام‎پذیری از شاعران دیگر، می‎توان چنین گفت که غزلیات‎ الهی‎، بیشتر به غزلیات حافظ شباهت دارد، چه از نظر مضمون و چه از نظر وزن، ردیف و قافیه؛ به‎ عنوان مثال غزلی با این مطلع از الهی:
    '''دل به‎همراه نگاهی از قفایی‎ رفت‎ رفت      وز پی چشم سیاهی دل به جایی رفت رفت'''،  
    '''دل به‎همراه نگاهی از قفایی‎ رفت‎ رفت      وز پی چشم سیاهی دل به جایی رفت رفت'''،  
    به غزلی‎ با‎ این مطلع از حافظ تشابه دارد:
    به غزلی‎ با‎ این مطلع از حافظ تشابه دارد:
    '''گر زدست زلف مشکینت خطایی رفت رفت      ور ز‎ هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت'''.
    '''گر زدست زلف مشکینت خطایی رفت رفت      ور ز‎ هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت'''.
    و یا‎ این بیت الهی:
    و یا‎ این بیت الهی:
    '''آن‎چنان زآتش فراقش‎ باز      ‎ غرق در آب دیده‎ام که مپرس'''،  
    '''آن‎چنان زآتش فراقش‎ باز      ‎ غرق در آب دیده‎ام که مپرس'''،  
    با این‎ شعر‎ از حافظ مناسبت دارد:
    با این‎ شعر‎ از حافظ مناسبت دارد:
    '''آن‎چنان‎ در هوای‎ خاک درش      ‎  می‎رود‎ آب دیده‎ام که مپرس'''<ref>ر.ک: همان، ص98</ref>.
    '''آن‎چنان‎ در هوای‎ خاک درش      ‎  می‎رود‎ آب دیده‎ام که مپرس'''<ref>ر.ک: همان، ص98</ref>.


    حافظ در مطلع غزل، عشق را دردآور دانسته و الهی، عشق‎ را‎ دارای شهد می‎داند، نه درد:
    حافظ در مطلع غزل، عشق را دردآور دانسته و الهی، عشق‎ را‎ دارای شهد می‎داند، نه درد:
    '''درد‎ عشقی چشیده‎ام که‎ مپرس            ‎ زهر هجری چشیده‎ام که‎ مپرس'''.
    '''درد‎ عشقی چشیده‎ام که‎ مپرس            ‎ زهر هجری چشیده‎ام که‎ مپرس'''.
    و الهی که گویا با این نظر موافق نیست، می‎گوید‎:
    و الهی که گویا با این نظر موافق نیست، می‎گوید‎:
    '''شهد عشقی چشیده‎ام که‎ مپرس            ‎ وصف‎ یاری شنیده‎ام‎ که‎ مپرس'''.
    '''شهد عشقی چشیده‎ام که‎ مپرس            ‎ وصف‎ یاری شنیده‎ام‎ که‎ مپرس'''.
    اختلاف نظر حافظ و الهی در این غزل به همین جا ختم نمی‎شود؛ زیرا‎ حافظ‎ خود را غریب راه عشقی می‎داند‎ که‎ در این‎ وادی‎ به‎ مقامی رسیده است:
    اختلاف نظر حافظ و الهی در این غزل به همین جا ختم نمی‎شود؛ زیرا‎ حافظ‎ خود را غریب راه عشقی می‎داند‎ که‎ در این‎ وادی‎ به‎ مقامی رسیده است:
    '''همچو‎ حافظ غریب در ره عشق        به مقامی رسیده‎ام که مپرس'''.
    '''همچو‎ حافظ غریب در ره عشق        به مقامی رسیده‎ام که مپرس'''.
    اما الهی خود را‎ نه‎ غریب، بلکه رفیق راه عشق معرفی‎ می‎کند:
    اما الهی خود را‎ نه‎ غریب، بلکه رفیق راه عشق معرفی‎ می‎کند:
    '''با الهی‎ رفیق‎ وادی‎ عشق        به دیاری‎ رسیده‎‎ام که مپرس'''.  
    '''با الهی‎ رفیق‎ وادی‎ عشق        به دیاری‎ رسیده‎‎ام که مپرس'''.  
    و اما نمونه‎ای از مشابهت اوزانی اشعار الهی با مولوی:
    و اما نمونه‎ای از مشابهت اوزانی اشعار الهی با مولوی:
    '''از عقل بیزارم دلا دیوانه آن‎ یار کو        مست‎ الستم جرعه‎ای زان نرگس خمار کو''' (الهی‎ قمشه‎‎ای) <ref>ر.ک: همان، ص99</ref>.
     
    '''از عقل بیزارم دلا دیوانه آن‎ یار کو        مست‎ الستم جرعه‎ای زان نرگس خمار کو''' ([[الهی قمشه‌ای، مهدی|الهی‎ قمشه‎‎ای]]) <ref>ر.ک: همان، ص99</ref>.


    الهی‎ معتقد‎ به جبر بوده؛ زیرا اعتقاد داشته ما همه مستیم؛ مست شراب عشقی که از ازل به کام ما نوشانده‎اند و همین مستی حکایت از جبر دارد‎:
    الهی‎ معتقد‎ به جبر بوده؛ زیرا اعتقاد داشته ما همه مستیم؛ مست شراب عشقی که از ازل به کام ما نوشانده‎اند و همین مستی حکایت از جبر دارد‎:
    '''هرگه‎ که برگیرم قلم تا زاختیار آرم‎ رقم      جز شرح جبر عشق تو ناید به تحریر ای صنم'''.  
    '''هرگه‎ که برگیرم قلم تا زاختیار آرم‎ رقم      جز شرح جبر عشق تو ناید به تحریر ای صنم'''.  
    '''ما اسیر جبر عشقیم ای خرد معذور دار      عاقلان مستانه گفتند اختیاری داشتیم'''<ref>ر.ک: همان، ص99-‎100</ref>.
    '''ما اسیر جبر عشقیم ای خرد معذور دار      عاقلان مستانه گفتند اختیاری داشتیم'''<ref>ر.ک: همان، ص99-‎100</ref>.


    به اعتقاد بیشتر مشایخ اهل تصوف و عرفان، عقل جزیی گرفتار چون و چرا و استدلال بوده، لذا از درک‎ حقیقت عاجز است؛ زیرا سیر در طریق الی الله که راه حقیقی‎ است‎، به‎ مدد عشق و تذهیب و امداد غیبی میسر است، نه عقل. اما عقل کلی (عقل عقل) که زیربنای هستی ‎‎است، والاتر از عقل جزیی بوده و آدمی با تسلط بر نفس می‎تواند بدان گام نهد و‎ به‎ مقام‎ اولیای الهی برسد. الهی نیز در اشعار خود، از عجز عقل در راه سیر و سلوک سخن می‎گوید:
    به اعتقاد بیشتر مشایخ اهل تصوف و عرفان، عقل جزیی گرفتار چون و چرا و استدلال بوده، لذا از درک‎ حقیقت عاجز است؛ زیرا سیر در طریق الی الله که راه حقیقی‎ است‎، به‎ مدد عشق و تذهیب و امداد غیبی میسر است، نه عقل. اما عقل کلی (عقل عقل) که زیربنای هستی ‎‎است، والاتر از عقل جزیی بوده و آدمی با تسلط بر نفس می‎تواند بدان گام نهد و‎ به‎ مقام‎ اولیای الهی برسد. الهی نیز در اشعار خود، از عجز عقل در راه سیر و سلوک سخن می‎گوید:
    '''آتش عشق آرزوی عقل خامم سوختی          از شرارش دفتر فکرم در آب انداختی'''.
    '''آتش عشق آرزوی عقل خامم سوختی          از شرارش دفتر فکرم در آب انداختی'''.
    '''گوهر عقل‎ و دل و دانش نبخشی گر به عشق          در هوای ماه رخساری الهی نیستی'''<ref>ر.ک: همان، ص100</ref>.
    '''گوهر عقل‎ و دل و دانش نبخشی گر به عشق          در هوای ماه رخساری الهی نیستی'''<ref>ر.ک: همان، ص100</ref>.



    نسخهٔ ‏۲۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۳:۲۲

    ‏دیوان الهی قمشه‎ای
    دیوان الهی قمشه‌ای
    پدیدآورانالهی قمشه‌ای، مهدی (نويسنده)
    عنوان‌های دیگرديوان الهي قمشه اي

    ديوان حکيم الهي قمشه اي

    شامل نغمه الهي - نغمه حسيني - نغمه عشاق و رباعيات و مسمطات و اسرار حج نغمه لاهوت
    ناشرعلميه اسلاميه
    مکان نشرايران - تهران
    سال نشرمجلد1: 1408ق,
    موضوعشعر فارسي - قرن 14 شعر مذهبي - قرن 14
    زبانفارسي
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏‏RIR‎‏ ‎‏7953‎‏ ‎‏/‎‏ل‎‏78‎‏ ‎‏د‎‏9

    دیوان الهی قمشه‎ای، اثر مهدی الهی قمشه‎ای، مجموعه‎ای است از اشعار وی شامل نغمه الهی، نغمه حسینی، نغمه عشاق و رباعایت و مسمطات و اسرار حج و نغمه لاهوت.

    ساختار

    کتاب با دو مقدمه از ناشر و نویسنده آغاز شده و نویسنده مجموعه اشعار خود (غزلیات، ترکیب‎بندها و‎...) را با نام‎های خاصی، همچون: نغمه الهی، نغمه حسینی، نغمه عشاق، نغمه لاهوت و... نام‎گذاری نموده است.

    گزارش محتوا

    در مقدمه نخست، ضمن بیان ارزش و جایگاه دیوان حاضر، اشاره مختصری شده است به موضوعات اشعار آن[۱].

    استاد در مقدمه دوم، به ذکر نکاتی پرداخته است، از جمله آنکه در این کتاب، از اول نغمه الهی تا آخر نغمه عشاق، آنچه از کلمات می‎ و معشوق و سایر الفاظ عاشقانه در شعر مذکور است، طبق اصطلاحات اهل معرفت، ابدا نباید محمول بر معانی جسمانی و مادی پنداشت، بلکه اشاره به مقاصدی عالی‎تر از این عالم است و شاعر، گاهی با اشاره و گاهی صریح، مقصود خود را بیان نموده است[۲].

    دیوان حاضر، مجموعه گران‎باری است که پاره‎ای از درهای شاهوارش در شرح خطبه مولای متقیان در علائم پارسایان می‎باشد (نغمه الهی) و قسمت دیگرش، در ذکر حادثه جان‎گداز سرور آزادگان، امام حسین(ع) است (نغمه حسینی) و بخشی از آن، شامل قصایدی متین، حاوی پندهای نغز حکیمان و روشن‎ضمیران است و ختامش نیز با تغزلاتی وزین و عالی‎مضامین و قطعات و رباعیاتی دلپذیر صورت گرفته است (نغمه عشاق) [۳].

    اشعار‎ الهی بیشتر وصف حال خویش است:

    بس در طلبت خدا خدا کردم خود را به خدایت آشنا کردم؛

    شب‎ها همه دامن خیالت را تا صبح گرفتم و دعا کردم؛

    هر مشکلی کاوفتاد‎ در‎ کارم نفرین به رقیب بی‎حیا کردم؛

    شاید که تو حاجتم روا سازی من حاجت هرکه را روا کردم.

    همه چیز گزارش ضمیر‎ وی‎ است. او یک عاشق بوده و عمری در طلب بود. هرچه گفت برحق و برای حق گفت و هرچه نوشت برای حق بود و جز‎ از‎ حق، از هیچ‎کس انتظار پاداش نداشت‎ و به گفته خود: «پیوسته در طلب بودم و آن شور و طلب که به شناخت اوصاف پارسایان و پاک‎بازان در آغاز نغمه الهی در قصیده همام حکایت کردم، به حقیقت شرح درد‎ اشتیاقی‎ است که خود در آن ایام‎ داشتم»[۴].

    اشعار وی، گیرایی و انسجام خاصی دارد؛ تناسب و وحدت بین اشعار و همچنین محور عمودی که بر بیشتر اشعارش حکم‎فرماست، خواننده را از پریشانی حاصل از ابیات پراکنده‎ بیرون‎ می‎آورد[۵].

    اگر «نغمه عشاق» را به سه بخش: الف)- توضیحات راه‎ عشق‎، حالات درونی‎ عشاق و حتی خود شاعر در راه سیر و سلوک، ب)- مواعظ و پندهایی به عوام، خفتگان و یا آغازکنندگان راه‎ سلوک، ج)- توضیحات معشوق، جلوه‎های محبوب و تجلی حق، تقسیم کنیم، متوجه‎ می‎شویم‎ که‎ نسبت اشعار توصیفات راه عشق و حالات عشاق (قسمت الف)، به دیگر قسمت‎ها بیشتر است و پس از آن قسمت‎ «ب» ‎‎قرار‎ دارد. گاهی نیز به اشعاری برمی‎خوریم که ادغامی از این سه بخش‎ است‎[۶].

    به‎عنوان مثال، نمونه‎ای از اشعار استاد در زمینه وصف حالات عشاق، راه عشق و جذبات آن به قرار زیر است:

    روز و شب دل ناله بی‎اختیاری می‎کند یاد شیرین‎روزگار وصل یاری می‎کند؛

    دل ز عشق ماهرویی‎ شب‎ همه شب تا سحر ناله چون بلبل ز عشق گل‎عذاری می‎کند؛

    در قفس چندی است محبوسم ز بیداد سپهر طایر قدسم هوای لاله‎زاری می‎کند؛

    ذکر من شب تا سحر چون مرغ حق فریاد هوست یاد مشکین‎زلف‎ او در شام تاری می‎کند[۷].

    نمونه‎ای نیز از اشعار وی، در زمینه مواعظ و پندها و نصایح به قرار زیر می‎‎باشد:

    بشکن‎ این قفس را و پر زن ای دل خیمه در جهان دگر زن ای دل؛

    تکیه بر سریر قضا کن ای دوست پنجه‎ با‎ حریف‎ قدر زن ای دل؛

    بر براق همت نشین و یک شب حلقه‎ مهر و مه را به در زن ای دل؛

    از صفای انفاس روح‎بخشت طعنه بر نسیم سحر زن ای دل‎[۸].

    در اشعار برخی از شاعران، دیده می‎شود که به مدد الفاظ و کلمات‎ و به‎‎صورت کنایی و رمزی، سعی در بیان ویژگی‎های محبوب را داشته و ویژگی‎های محبوب را که‎ بیشتر‎ ظاهری‎ است، بیان می‎کنند و از صفات درونی محبوب سخنی نمی‎گویند؛ درحالی‎که‎ با‎ توجه‎ به غزل زیر، الهی قمشه‎ای، ضمن بیان حسن و زیبایی محبوب، از وصال محبوب‎ که‎ بدان امید داشته است، نیز سخن می‎گوید. او معتقد است برای عاشقان بهشت‎ چیزی‎ نیست‎ جز وصال محبوب و جهنم همان فراق محبوب است و بس:

    نازم آن حسن کز آن بر رخ عالم‎ خالی است عکس هر ذره او مهر بلنداقبالی است؛

    دیده‎ام دوش به خوابش چه‎ مبارک‎‎خوابی زده‎ام فال به وصلش چه مبارک‎فالی است؛

    جنت از عشرت ایام وصال ایمایی دوزخ‎ از‎ محنت دوران فراق اجمالی است؛

    گفتمش جوهر فرد است دهانت خندید یعنی ای‎ خواجه‎ در این نکته هنوز اشکالی است‎[۹].

    از جمله ویژگی‎های دیوان الهی قمشه‎ای، این است که اشعار آن، شباهت‎های زیادی با سروده‎های میرزا حبیب‎الله خراسانی دارد که از شاعران و عارفان بزرگ عصر خویش بوده و مدت‎ها پیش از الهی قمشه‎ای، می‎زیسته است؛ به‎گونه‎ای که برخی معتقدند، برخی ابیات الهی قمشه‎ای، تلخیصی از اشعار میرزا حبیب است؛ به‎عنوان مثال، شعر زیر از میرزا حبیب:

    سال‎ها بر کف گرفتم‎ سبحه‎ صد دانه را تا ببندم زین فسون پای دل دیوانه را، سبحه صد دانه چون کار مرا آسان نکرد کرد باید جستجو آن‎ گوهر‎ یک‎دانه را،

    با این بیت از استاد الهی:

    عارفان را در ره دیر و کلیسا کار نیست عشق‎بازان را مجال سبحه و زنار نیست،

    تشابه زیادی دارد. همچنین‎ است‎ تشابه مضمونی این دو بیت‎ میرزا حبیب و استاد الهی: خسرومکانتیم و به ظاهر نیازمند درویش‎صورتیم و به معنی توانگریم (از میرزا حبیب)

    ما فرقه فقرا شاهان تاجوریم سلطان کشور عشق بی‎تاج و بی‎کمریم (از الهی قمشه‎ای)

    چه باغ خرم و سبزی است لیک نتوان چید گلی ز نسترن و غنچه‎ای ز یاسمنش (از میرزا حبیب)

    گل برم از باغ خار اگر بگذارد غمزه آن گل‎عذار اگر بگذارد (از الهی قمشه‎ای)[۱۰].

    از‎ جهت میزان وام‎گیری و الهام‎پذیری از شاعران دیگر، می‎توان چنین گفت که غزلیات‎ الهی‎، بیشتر به غزلیات حافظ شباهت دارد، چه از نظر مضمون و چه از نظر وزن، ردیف و قافیه؛ به‎ عنوان مثال غزلی با این مطلع از الهی:

    دل به‎همراه نگاهی از قفایی‎ رفت‎ رفت وز پی چشم سیاهی دل به جایی رفت رفت،

    به غزلی‎ با‎ این مطلع از حافظ تشابه دارد:

    گر زدست زلف مشکینت خطایی رفت رفت ور ز‎ هندوی شما بر ما جفایی رفت رفت.

    و یا‎ این بیت الهی:

    آن‎چنان زآتش فراقش‎ باز ‎ غرق در آب دیده‎ام که مپرس،

    با این‎ شعر‎ از حافظ مناسبت دارد:

    آن‎چنان‎ در هوای‎ خاک درش ‎ می‎رود‎ آب دیده‎ام که مپرس[۱۱].

    حافظ در مطلع غزل، عشق را دردآور دانسته و الهی، عشق‎ را‎ دارای شهد می‎داند، نه درد:

    درد‎ عشقی چشیده‎ام که‎ مپرس ‎ زهر هجری چشیده‎ام که‎ مپرس.

    و الهی که گویا با این نظر موافق نیست، می‎گوید‎:

    شهد عشقی چشیده‎ام که‎ مپرس ‎ وصف‎ یاری شنیده‎ام‎ که‎ مپرس.

    اختلاف نظر حافظ و الهی در این غزل به همین جا ختم نمی‎شود؛ زیرا‎ حافظ‎ خود را غریب راه عشقی می‎داند‎ که‎ در این‎ وادی‎ به‎ مقامی رسیده است:

    همچو‎ حافظ غریب در ره عشق به مقامی رسیده‎ام که مپرس.

    اما الهی خود را‎ نه‎ غریب، بلکه رفیق راه عشق معرفی‎ می‎کند:

    با الهی‎ رفیق‎ وادی‎ عشق به دیاری‎ رسیده‎‎ام که مپرس.

    و اما نمونه‎ای از مشابهت اوزانی اشعار الهی با مولوی:

    از عقل بیزارم دلا دیوانه آن‎ یار کو مست‎ الستم جرعه‎ای زان نرگس خمار کو (الهی‎ قمشه‎‎ای) [۱۲].

    الهی‎ معتقد‎ به جبر بوده؛ زیرا اعتقاد داشته ما همه مستیم؛ مست شراب عشقی که از ازل به کام ما نوشانده‎اند و همین مستی حکایت از جبر دارد‎:

    هرگه‎ که برگیرم قلم تا زاختیار آرم‎ رقم جز شرح جبر عشق تو ناید به تحریر ای صنم.

    ما اسیر جبر عشقیم ای خرد معذور دار عاقلان مستانه گفتند اختیاری داشتیم[۱۳].

    به اعتقاد بیشتر مشایخ اهل تصوف و عرفان، عقل جزیی گرفتار چون و چرا و استدلال بوده، لذا از درک‎ حقیقت عاجز است؛ زیرا سیر در طریق الی الله که راه حقیقی‎ است‎، به‎ مدد عشق و تذهیب و امداد غیبی میسر است، نه عقل. اما عقل کلی (عقل عقل) که زیربنای هستی ‎‎است، والاتر از عقل جزیی بوده و آدمی با تسلط بر نفس می‎تواند بدان گام نهد و‎ به‎ مقام‎ اولیای الهی برسد. الهی نیز در اشعار خود، از عجز عقل در راه سیر و سلوک سخن می‎گوید:

    آتش عشق آرزوی عقل خامم سوختی از شرارش دفتر فکرم در آب انداختی.

    گوهر عقل‎ و دل و دانش نبخشی گر به عشق در هوای ماه رخساری الهی نیستی[۱۴].

    وضعیت کتاب

    فهرست مطالب در انتهای کتاب آمده است.

    در پاورقی‎ها به توضیح برخی از واژگان متن پرداخته شده است.

    پانویس

    1. ر.ک: مقدمه اول، صفحه ب - ‎ج
    2. ر.ک: مقدمه دوم، صفحه ک
    3. ر.ک: مقدمه نخست، صفحه ب - ‎ج
    4. ر.ک: فلاح، مرتضی؛ حسینی، رقیه، ص92
    5. ر.ک: همان
    6. ر.ک: همان
    7. ر.ک: همان، ص93
    8. ر.ک: همان
    9. ر.ک: همان، ص94
    10. ر.ک: همان، ص95-‎96
    11. ر.ک: همان، ص98
    12. ر.ک: همان، ص99
    13. ر.ک: همان، ص99-‎100
    14. ر.ک: همان، ص100

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. فلاح، مرتضی؛ حسینی، رقیه، «مقایسه اشعار میرزا حبیب خراسانی و الهی قمشه‎ای»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: عرفانیات در ادب فارسی، تابستان 1394، ‎شماره 23 علمی - ‎پژوهشی (20 صفحه، ‎از 89 تا 108)، به آدرس:

    www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1119177/

    وابسته‌ها