رساله لقاء الله: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - ' == معرفى اجمالى == ' به '')
    جز (جایگزینی متن - 'نزديك' به 'نزدیک ')
    خط ۵۶: خط ۵۶:
    #جمع بين تنزيه و تشبيه است به اين صورت كه اخبارى كه در تنزيه صرف وارد شده است بايد جمع ميان آنها و اخبار تشبيه و اخبارى كه ظاهر در امكان معرفت و وصول است، به اين‌طور نمود كه: اخبار تنزيه صرف را حمل كرد به معرفت به طريق رؤيت به اين چشم ظاهر و به معرفت كنه ذات اقدس الهى و اخبار تشبيه و لقاء و وصول و معرفت را حمل كرد به معرفت اجمالى و معرفت اسماء و صفات الهى و تجلّى مراتب ذات و اسماء و صفات حقّ تعالى، به آن ميزان كه براى ممكنات، امكان دارد<ref>همان، ص 13 - 14</ref>
    #جمع بين تنزيه و تشبيه است به اين صورت كه اخبارى كه در تنزيه صرف وارد شده است بايد جمع ميان آنها و اخبار تشبيه و اخبارى كه ظاهر در امكان معرفت و وصول است، به اين‌طور نمود كه: اخبار تنزيه صرف را حمل كرد به معرفت به طريق رؤيت به اين چشم ظاهر و به معرفت كنه ذات اقدس الهى و اخبار تشبيه و لقاء و وصول و معرفت را حمل كرد به معرفت اجمالى و معرفت اسماء و صفات الهى و تجلّى مراتب ذات و اسماء و صفات حقّ تعالى، به آن ميزان كه براى ممكنات، امكان دارد<ref>همان، ص 13 - 14</ref>


    مؤلف با تأكيد بر اين نكته كه اجمالا مذاق طائفه‌اى از متكلّمين، مذاق اوّل و تنزيه صرف است و آنان به ظواهر بعضى از اخبار و تأويل آيات و اخبار و ادعيه استناد كرده اند، به نقد و بررسى اين ديدگاه پرداخته و افزوده كه از جمله اين آيات، آيات لقاء اللّه است. برخى جواب داده‌اند كه مراد، مرگ و لقاى ثواب الهى است و اين جواب را برخى ديگر ردّ كرده‌اند به اينكه: اين، مجاز است و مجاز بعيدى هم هست و اگر بنا بر حمل به معناى مجازى باشد، مجاز اقرب از آن، اين است كه آن را حمل كنيم به يك درجه از ملاقات كه در حقّ ممكن، شرعا جائز است؛ اگرچه عرف عامّ آن را لقاى حقيقى نگويند و حال آنكه بنا بر آنكه الفاظ براى ارواح معانى موضوع باشد و معنى روح ملاقات را تصوّر نمائيم، خواهيم ديد كه ملاقات اجسام هم حقيقت است و ملاقات ارواح هم حقيقت است و ملاقات معانى هم حقيقت است و ملاقات هركدام به‌نحوى است كه روح معنى ملاقات در او هست و ليكن در هريك به‌نحوه لايق حال ملاقات‌كننده و ملاقات‌شونده است. پس مى‌توان گفت كه معنى ملاقات ممكن با خداوند جليل هم روح ملاقات در او به‌صورت حقيقى هست و ليكن نحوه آن هم عبارت از همان معنى است كه در ادعيه و اخبار از او به تعبيرات مختلفه، به لفظ وصول و زيارت و نظر بر وجه و تجلّى و ديدن قلب و تعلّق روح تعبير شده است و از ضدّ آن به فراق و حرمان تعبير مى‌شود و در تفسير «قد قامت الصّلاة» از امير(ع) روايت است: «يعنى نزديك شد وقت زيارت و...<ref>همان، ص 15 - 16</ref>
    مؤلف با تأكيد بر اين نكته كه اجمالا مذاق طائفه‌اى از متكلّمين، مذاق اوّل و تنزيه صرف است و آنان به ظواهر بعضى از اخبار و تأويل آيات و اخبار و ادعيه استناد كرده اند، به نقد و بررسى اين ديدگاه پرداخته و افزوده كه از جمله اين آيات، آيات لقاء اللّه است. برخى جواب داده‌اند كه مراد، مرگ و لقاى ثواب الهى است و اين جواب را برخى ديگر ردّ كرده‌اند به اينكه: اين، مجاز است و مجاز بعيدى هم هست و اگر بنا بر حمل به معناى مجازى باشد، مجاز اقرب از آن، اين است كه آن را حمل كنيم به يك درجه از ملاقات كه در حقّ ممكن، شرعا جائز است؛ اگرچه عرف عامّ آن را لقاى حقيقى نگويند و حال آنكه بنا بر آنكه الفاظ براى ارواح معانى موضوع باشد و معنى روح ملاقات را تصوّر نمائيم، خواهيم ديد كه ملاقات اجسام هم حقيقت است و ملاقات ارواح هم حقيقت است و ملاقات معانى هم حقيقت است و ملاقات هركدام به‌نحوى است كه روح معنى ملاقات در او هست و ليكن در هريك به‌نحوه لايق حال ملاقات‌كننده و ملاقات‌شونده است. پس مى‌توان گفت كه معنى ملاقات ممكن با خداوند جليل هم روح ملاقات در او به‌صورت حقيقى هست و ليكن نحوه آن هم عبارت از همان معنى است كه در ادعيه و اخبار از او به تعبيرات مختلفه، به لفظ وصول و زيارت و نظر بر وجه و تجلّى و ديدن قلب و تعلّق روح تعبير شده است و از ضدّ آن به فراق و حرمان تعبير مى‌شود و در تفسير «قد قامت الصّلاة» از امير(ع) روايت است: «يعنى نزدیک  شد وقت زيارت و...<ref>همان، ص 15 - 16</ref>


    نويسنده محترم، قسمت مهمى از مطالب رساله را به اثبات نظريه جنجالى وحدت وجود بر طبق برداشت عارفان اختصاص داده است و سخت كوشيده است تا به همه اشكالات وحدت شخصى وجود پاسخ دهد و بدبينى‌هاى موجود نسبت به آن را برطرف سازد و روشن سازد كه اين مسئله بسيار پيچيده و دقيق است و لوازم ناپسند و نتايج ناروايى ندارد<ref>همان، ص 246 - 265</ref>با كمال شگفتى به نظر مى‌رسد نويسنده محترم در راه اثبات وحدت شخصى وجود و دفاع از آن، آن‌قدر دچار افراط شده و از راه مستقيم و اخلاق اسلامى خارج شده كه مخالفان اين نظريه را مورد توهين و تمسخر قرار داده و با ذكر داستانى مجعول و به‌دور از ادب، از زبان حكيمى گمنام از اهالى اصفهان، منكران و اشكال‌كنندگان به وحدت وجود را نادان و حيوان و بلكه پايين‌تر از آن پنداشته است!<ref>همان، ص 234 - 236</ref>نويسنده هشدار داده است كه معتقدان به وحدت وجود عرفانى - كه از طريق مكاشفه به اين مطلب دست يافته‌اند - نمى‌گويند كه در اين عالم محسوس مثلا سنگ موجود نيست يا اصلا سنگ نمى‌باشد يا در آن صلابت و سنگينى وجود ندارد، بلكه مى‌گويند: وجود سنگ و همچنين صلابت و سنگينى آن همان‌طور كه وجود ظلّى و سايه‌اى بشمار مى‌آيند، بالنسبه به اهل اين عالم موجود هست به اين وجود خاص و متصف به اين صفات خاص، ولى بالنسبه به اهل عالم مثال، يك وجود مثالى و صفات مثالى متناسب با وجود مثالى‌اش مى‌باشد و همچنين وجودش در عالم عقلى، يك وجود عقلانى است و صفاتش نيز به حسب وجودش مى‌باشد و به همين طريق است تا آنكه نسبت به عالم ذات ملاحظه شود كه در آن عالم نه وجودى دارد و نه اثرى و نه ذكرى و نه اسمى و نه رسمى و فقط موجود حقيقى همان ذات حق تعالى است<ref>همان، ص 246 - 247</ref>
    نويسنده محترم، قسمت مهمى از مطالب رساله را به اثبات نظريه جنجالى وحدت وجود بر طبق برداشت عارفان اختصاص داده است و سخت كوشيده است تا به همه اشكالات وحدت شخصى وجود پاسخ دهد و بدبينى‌هاى موجود نسبت به آن را برطرف سازد و روشن سازد كه اين مسئله بسيار پيچيده و دقيق است و لوازم ناپسند و نتايج ناروايى ندارد<ref>همان، ص 246 - 265</ref>با كمال شگفتى به نظر مى‌رسد نويسنده محترم در راه اثبات وحدت شخصى وجود و دفاع از آن، آن‌قدر دچار افراط شده و از راه مستقيم و اخلاق اسلامى خارج شده كه مخالفان اين نظريه را مورد توهين و تمسخر قرار داده و با ذكر داستانى مجعول و به‌دور از ادب، از زبان حكيمى گمنام از اهالى اصفهان، منكران و اشكال‌كنندگان به وحدت وجود را نادان و حيوان و بلكه پايين‌تر از آن پنداشته است!<ref>همان، ص 234 - 236</ref>نويسنده هشدار داده است كه معتقدان به وحدت وجود عرفانى - كه از طريق مكاشفه به اين مطلب دست يافته‌اند - نمى‌گويند كه در اين عالم محسوس مثلا سنگ موجود نيست يا اصلا سنگ نمى‌باشد يا در آن صلابت و سنگينى وجود ندارد، بلكه مى‌گويند: وجود سنگ و همچنين صلابت و سنگينى آن همان‌طور كه وجود ظلّى و سايه‌اى بشمار مى‌آيند، بالنسبه به اهل اين عالم موجود هست به اين وجود خاص و متصف به اين صفات خاص، ولى بالنسبه به اهل عالم مثال، يك وجود مثالى و صفات مثالى متناسب با وجود مثالى‌اش مى‌باشد و همچنين وجودش در عالم عقلى، يك وجود عقلانى است و صفاتش نيز به حسب وجودش مى‌باشد و به همين طريق است تا آنكه نسبت به عالم ذات ملاحظه شود كه در آن عالم نه وجودى دارد و نه اثرى و نه ذكرى و نه اسمى و نه رسمى و فقط موجود حقيقى همان ذات حق تعالى است<ref>همان، ص 246 - 247</ref>
    خط ۶۸: خط ۶۸:
    |}... ولى عوام نمى‌دانند كه چه مى‌بينند.<ref>همان، ص 276</ref>
    |}... ولى عوام نمى‌دانند كه چه مى‌بينند.<ref>همان، ص 276</ref>
    {{شعر}}
    {{شعر}}
    {{ب|''دوست نزديك‌تر از من به من است''|2=''وين عجب‌تر كه من از وى دورم''}}
    {{ب|''دوست نزدیک ‌تر از من به من است''|2=''وين عجب‌تر كه من از وى دورم''}}
    {{ب|''چه كنم با كه توان گفت كه دوست''|2=''در كنار من و من مهجورم''}}
    {{ب|''چه كنم با كه توان گفت كه دوست''|2=''در كنار من و من مهجورم''}}
    {{پایان شعر}}
    {{پایان شعر}}

    نسخهٔ ‏۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۱۷

    رساله لقاء الله
    رساله لقاء الله
    پدیدآورانعلامه فیض کاشانی، محمدجعفر (نويسنده)

    ملکی تبریزی، جواد بن شفیع (نويسنده)

    حسن‌زاده، صادق (مترجم)

    خ‍م‍ی‍ن‍ی‌، روح‌الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران (نويسنده)
    عنوان‌های دیگربه سوی لقاءالله

    لقاءالله و کیفیت آن

    نامه عرفانی مؤلف به علامه کمپانی رحمه‌الله
    ناشرآل علی(ع)
    مکان نشرقم - ایران
    سال نشر1385 ش
    چاپ7
    شابک964-7710-00-3
    موضوعخدا شناسی

    رویت الهی

    عرفان
    زبانفارسی
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏284‎‏/‎‏5‎‏ ‎‏/‎‏م‎‏7‎‏ر‎‏5

    رساله لقاء الله، از آثار ارزنده عارف بزرگ معاصر، آيت‌الله ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى (درگذشته 1304ش) است كه در آن يكى از مهم‌ترين و شورانگيزترين مباحث عرفانى؛ يعنى لقاء الله و ديدار با حضرت حقّ را مورد بحث و بررسى قرار داده است. انتخاب اسم «لقاء اللّه» براى اين كتاب از آيت‌الله ميرزا خليل كمره‌اى است كه از شاگردان برجسته مؤلف بوده است وگرنه خود مؤلف نامى بر آن ننهاده بود و در بعضى منابع و شرح حال‌ها از اين كتاب با عنوان «سير و سلوك» نام برده‌اند[۱]

    هرچند اين كتاب به زبان فارسى نوشته شده، ولى عبارات و جملات عربى در آن بسيار است؛ به‌طورى‌كه بايد زبان آن را فارسى - عربى شمرد.

    آقاى صادق حسن‌زاده به امر تحقيق اين كتاب همت گمارده است.

    ساختار

    كتاب لقاء الله ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى كه در برنامه حاضر مورد استفاده قرار گرفته، نسخه‌اى جديد است كه در آن رساله مذكور همراه با چهار ضميمه (رساله لقاء الله امام خمينى، رساله لقاء الله علامه فيض كاشانى، نامه عرفانى ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى به علامه كمپانى و قصيده لقائيه استاد حسن‌زاده) در يك مجلد منتشر شده است. بخش اصلى؛ يعنى رساله ارزنده لقاء الله آيت‌الله ملكى تبريزى، ساختار و تقسيم‌بندى روشن و منسجمى ندارد و بلكه حتى نويسنده محترم مطالب را عنوان‌گذارى نيز نكرده و مصحح براى هر مطلب عنوانى از جانب خود برگزيده و در درون كروشه قرار داده است.

    گزارش محتوا

    در اين اثر دلكش، در مقدمه درباره معناى لقاء الله و نظرات علماى شيعه درباره آن بحث شده است. نويسنده با بيان اين نكته كه در قرآن مجيد و همچنين در تعبيرات انبياء و ائمّه(ع) بيشتر از بيست مورد عبارت لقاء اللّه و نظر بر خداوند وارد شده و از سوى ديگر هم در اخبار، در تنزيه حقّ - جلّ و علا - كلماتى وارد شده كه ظاهرش تنزيه صرف است از همه مراتب معرفت، تصريح كرده كه مذاق علماى شيعه - رضوان‌اللّه‌عليهم - در اين باب مختلف است و عمده آن دو مذاق است:

    1. تنزيه صرف حتّى اينكه منتهاى معرفت همان فهميدن اين است كه بايد خداوند را تنزيه صرف نمود و آيات و اخبارى كه در معرفت و لقاء اللّه وارد شده است، آنها را تأويل نمود؛ مثلا تمام آيات و اخبار لقاء اللّه را معنى مى‌كنند بر مرگ و لقاء ثواب و عقاب.
    2. جمع بين تنزيه و تشبيه است به اين صورت كه اخبارى كه در تنزيه صرف وارد شده است بايد جمع ميان آنها و اخبار تشبيه و اخبارى كه ظاهر در امكان معرفت و وصول است، به اين‌طور نمود كه: اخبار تنزيه صرف را حمل كرد به معرفت به طريق رؤيت به اين چشم ظاهر و به معرفت كنه ذات اقدس الهى و اخبار تشبيه و لقاء و وصول و معرفت را حمل كرد به معرفت اجمالى و معرفت اسماء و صفات الهى و تجلّى مراتب ذات و اسماء و صفات حقّ تعالى، به آن ميزان كه براى ممكنات، امكان دارد[۲]

    مؤلف با تأكيد بر اين نكته كه اجمالا مذاق طائفه‌اى از متكلّمين، مذاق اوّل و تنزيه صرف است و آنان به ظواهر بعضى از اخبار و تأويل آيات و اخبار و ادعيه استناد كرده اند، به نقد و بررسى اين ديدگاه پرداخته و افزوده كه از جمله اين آيات، آيات لقاء اللّه است. برخى جواب داده‌اند كه مراد، مرگ و لقاى ثواب الهى است و اين جواب را برخى ديگر ردّ كرده‌اند به اينكه: اين، مجاز است و مجاز بعيدى هم هست و اگر بنا بر حمل به معناى مجازى باشد، مجاز اقرب از آن، اين است كه آن را حمل كنيم به يك درجه از ملاقات كه در حقّ ممكن، شرعا جائز است؛ اگرچه عرف عامّ آن را لقاى حقيقى نگويند و حال آنكه بنا بر آنكه الفاظ براى ارواح معانى موضوع باشد و معنى روح ملاقات را تصوّر نمائيم، خواهيم ديد كه ملاقات اجسام هم حقيقت است و ملاقات ارواح هم حقيقت است و ملاقات معانى هم حقيقت است و ملاقات هركدام به‌نحوى است كه روح معنى ملاقات در او هست و ليكن در هريك به‌نحوه لايق حال ملاقات‌كننده و ملاقات‌شونده است. پس مى‌توان گفت كه معنى ملاقات ممكن با خداوند جليل هم روح ملاقات در او به‌صورت حقيقى هست و ليكن نحوه آن هم عبارت از همان معنى است كه در ادعيه و اخبار از او به تعبيرات مختلفه، به لفظ وصول و زيارت و نظر بر وجه و تجلّى و ديدن قلب و تعلّق روح تعبير شده است و از ضدّ آن به فراق و حرمان تعبير مى‌شود و در تفسير «قد قامت الصّلاة» از امير(ع) روايت است: «يعنى نزدیک شد وقت زيارت و...[۳]

    نويسنده محترم، قسمت مهمى از مطالب رساله را به اثبات نظريه جنجالى وحدت وجود بر طبق برداشت عارفان اختصاص داده است و سخت كوشيده است تا به همه اشكالات وحدت شخصى وجود پاسخ دهد و بدبينى‌هاى موجود نسبت به آن را برطرف سازد و روشن سازد كه اين مسئله بسيار پيچيده و دقيق است و لوازم ناپسند و نتايج ناروايى ندارد[۴]با كمال شگفتى به نظر مى‌رسد نويسنده محترم در راه اثبات وحدت شخصى وجود و دفاع از آن، آن‌قدر دچار افراط شده و از راه مستقيم و اخلاق اسلامى خارج شده كه مخالفان اين نظريه را مورد توهين و تمسخر قرار داده و با ذكر داستانى مجعول و به‌دور از ادب، از زبان حكيمى گمنام از اهالى اصفهان، منكران و اشكال‌كنندگان به وحدت وجود را نادان و حيوان و بلكه پايين‌تر از آن پنداشته است![۵]نويسنده هشدار داده است كه معتقدان به وحدت وجود عرفانى - كه از طريق مكاشفه به اين مطلب دست يافته‌اند - نمى‌گويند كه در اين عالم محسوس مثلا سنگ موجود نيست يا اصلا سنگ نمى‌باشد يا در آن صلابت و سنگينى وجود ندارد، بلكه مى‌گويند: وجود سنگ و همچنين صلابت و سنگينى آن همان‌طور كه وجود ظلّى و سايه‌اى بشمار مى‌آيند، بالنسبه به اهل اين عالم موجود هست به اين وجود خاص و متصف به اين صفات خاص، ولى بالنسبه به اهل عالم مثال، يك وجود مثالى و صفات مثالى متناسب با وجود مثالى‌اش مى‌باشد و همچنين وجودش در عالم عقلى، يك وجود عقلانى است و صفاتش نيز به حسب وجودش مى‌باشد و به همين طريق است تا آنكه نسبت به عالم ذات ملاحظه شود كه در آن عالم نه وجودى دارد و نه اثرى و نه ذكرى و نه اسمى و نه رسمى و فقط موجود حقيقى همان ذات حق تعالى است[۶]

    بخش بعدى، رساله لقاء الله امام خمينى است. اين رساله، عبارت از متن و ترجمه و شرح بيست و هشتمين حديثى است كه در كتاب چهل حديث امام خمينى مطرح شده است. البته در كتاب حاضر، حدود دو صفحه از آغاز بحث - كه عبارت از متن و ترجمه آن حديث است - حذف شده است. در حديث مذكور، راوى پرسيده است كه آيا كسى كه لقاى خدا را دوست دارد، خدا هم لقاى او را دوست دارد؟ امام صادق(ع) جواب مثبت داده است. در ادامه، راوى با شگفتى افزوده است: ولى ما از مرگ كراهت داريم! امام صادق(ع) پاسخ داده است كه معيار، زمان معاينه است و آن عبارت از زمانى است كه آدمى در حال احتضار است و مشاهده مى‌كند كه جانش در حال رفتن به دنياى ديگر است، پس اگر چيزى را ببيند كه دوستش دارد، هيچ چيزى محبوب‌تر از لقاى الهى در نزد او نيست و اگر چيزى را ببيند كه مكروه مى‌دارد، هيچ چيزى در نزد او از لقاى الهى در نزد او مبغوض‌تر نيست[۷]امام خمينى بعد از ذكر حديث ياد شده، انگيزه منكران لقاى الهى را بيان كرده و بعد افزوده است كه منظور اثبات‌كنندگان لقاء الله، رسيدن به ذات الهى يا احاطه بر آن نيست، بلكه پس از تقواى تامّ تمام و اعراض كلى قلب از جميع عوالم و گذشتن از انّيّت و انانيت و توجه تامّ و اقبال كلى به حق و اسماء و صفات آن ذات مقدس كردن و مستغرق عشق و حبّ ذات مقدس شدن و ارتياضات قلبيه كشيدن، يك صفاى قلبى از براى سالك پيدا شود كه مورد تجليات اسمائيه و صفاتيه گردد و حجاب‌هاى غليظى كه بين عبدو اسماء و صفات بود پاره شود و فانى در اسماء و صفات گردد و متعلق به عز قدس و جلال شود و تدلّى تامّ ذاتى پيدا كند و در اين حال، بين روح مقدس سالك و حق حجابى جز اسماء و صفات نيست و از براى بعضى از ارباب سلوك ممكن است حجاب نورى اسمائى و صفاتى نيز خرق گردد و به تجليات ذاتى غيبى نايل شود و خود را متعلق و متدلّى به ذات مقدس ببيند و در اين مشاهده، احاطه قيّومى حق و فناى ذاتى خود را شهود كند و بالعيان وجود خود و جميع موجودات را ظل حق ببيند...[۸]نويسنده افزوده است كه نسبت حبّ و بغض و امثال اينها به حق تعالى شأنه كه در لسان قرآن و احاديث شريفه وارد شده، به معناى متفاهم عرفى نيست؛ زيرا كه لازمه امثال اين صفات، انفعالى نفسانى است كه حق تعالى از آن منزه است... امثال اين اوصاف و احوال كه در عالم ملك ملازم با يك نحوه تجدد و انفعالى است، در عوالم غيبيه و نشآت تجرديه، خصوصا در عالم اسماء الهى و مقام واحديت، به يك صورت منزه مبرّا از جميع نقايص موجودند و تعبيرات از آنها به حسب نشئه تجرديه يا صقع ربوبى، غير از اين عالم است؛ مثلا تجليات رحمانيه و رحيميه را كه تجليات جماليه و لطفيه و حبّيه و انسيه نيز گوييم، اگر در اين عالم ظهور پيدا كند، به‌صورت حبّ و رحمت و تلطف ملازم با انفعال است و اين از شدت ضيق اين عالم است... بنابراين، بغض حق تعالى به عبد، ظهور به قهّاريت و انتقام است و حبّ او، به رحمت و كرامت است[۹]

    در بخش ديگر، ملا محسن فيض كاشانى با بيان اينكه به كنه حقيقت راهى نيست؛ چرا كه او محيط است به همه چيز، پس محاط به چيزى نتواند شد و ادراك چيزى بى‌احاطه به آن صورت نبندد... افزوده است كه امّا به اعتبار تجلّى در مظاهر اسماء و صفات، در هر موجودى رويى دارد و در هر مرآتى جلوه‌اى مى‌نمايد و اين تجلّى همه را هست، ليكن خواصّ مى‌دانند كه چه مى‌بينند...

    دلى كز معرفت نور و صفا ديدبه هر چيزى كه ديد اوّل خدا ديد

    |}... ولى عوام نمى‌دانند كه چه مى‌بينند.[۱۰]

    دوست نزدیک ‌تر از من به من استوين عجب‌تر كه من از وى دورم
    چه كنم با كه توان گفت كه دوستدر كنار من و من مهجورم

    بخش ديگر، نامه عرفانى مؤلف به علامه كمپانى است. در اين نامه ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى دستورالعمل‌هايى براى آيت‌الله شيخ محمدحسين كمپانى براى سير و سلوك نوشته و توصيه‌هايى براى تربيت عرفانى در شبانه‌روز مطرح كرده است. چون نفس انسانى تا از عالم مثال خود نگذشته باشد، به عالم عقلى نخواهد رسيد و تا به عالم عقلى نرسد، حقيقت معرفت حاصل نشود و به مطلوبش نخواهد رسيد. روش پيشنهادى ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى براى معرفت نفس و رسيدن به مطلوب عرفانى، چنين است: اولا بايد انسان يك مقدار زياده بر معمول تقليل غذا و استراحت بكند تا جنبه حيوانيت كمتر و روحانيّت قوّت بگيرد و ثانيا تا مى‌تواند ذكر و فكر را ترك نكند كه اين دو جناح سير آسمان معرفت است. او به‌ويژه بر شب‌خيزى و تكرار ذكر يونسيّه در سجده و قرائت قرآن به قصد هديه به حضرت ختمى‌مرتبت(ص) و فكر درباره رحلت از اين دنياى فانى و انديشيدن درباره نيستى تأكيد كرده است و...[۱۱]

    در پايان، قصيده زيباى لقائيه استاد حسن حسن‌زاده آملى به نقل از ديوان ايشان آمده كه در اوايل ذى‌حجه 1388ق، سروده و با اين بيت آغاز شده است:

    اى دل به‌در كن از سرت كبر و ريا راخواهى اگر بينى جمال كبريا را

    و با اين بيت پايان يافته است:

    تسخير خود كن نجم را آن‌سان كه كردىتسخير خود مهر و مه و استاره‌ها را

    در اين قصيده، استاد حسن‌زاده تصريح كرده است كه راهى براى سير و سلوك و رسيدن به لقاى الهى جز راه محمد و آل محمد(ص) نيست:[۱۲]

    ره رو چنان‌كه مردم هشيار رفتندراهى مبين جز راه و رسم مصطفى را
    گر مشكلى پيش آيدت اى سالك رهناد عليا آن شه مشكل‌گشا را
    خواهى روى اندر مناى عاشقانشبار سفر بربند سوى كربلا را
    گفتار نيكو بايد و كردار نيكوتا در جزاى اين و آن يابى لقا را

    استاد حسن‌زاده كه از قائلان به وحدت شخصى وجود است، در اين قصيده، اين نظريه را با بيت ذيل مطرح و تأييد كرده است:[۱۳]

    گر تار و پود بودم از هم برشكافىجز او نخواهى يافت اين دولت‌سرا را
    در چشم حق‌بينم من او، او من نباشديكتاپرستم من نمى‌دانم دو تا را

    منابع مقاله

    1. رساله لقاء الله عارف بالله ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى، به ضميمه رساله لقاء الله امام خمينى، رساله لقاء الله علامه فيض كاشانى و نامه عرفانى مؤلف به علامه كمپانى، ميرزا جوادآقا ملكى تبريزى، مقدمه و تصحيح صادق حسن‌زاده، انتشارات آل على(ع)، چاپ هفتم، قم 1385ش.
    2. سرّ الصلاة، امام خمينى، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، تهران چاپ سيزدهم 1388ش.
    3. چهل حديث (اربعين حديث)، امام خمينى، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، تهران چاپ چهارم 1388ش.

    پانویس

    1. رساله لقاء الله، ص 7
    2. همان، ص 13 - 14
    3. همان، ص 15 - 16
    4. همان، ص 246 - 265
    5. همان، ص 234 - 236
    6. همان، ص 246 - 247
    7. چهل حديث، ص 451 - 453
    8. همان، ص 453 - 454
    9. همان، ص 463 - 464
    10. همان، ص 276
    11. همان، ص 269 - 271
    12. همان، ص 295 - 299
    13. همان، ص 297