الطبيعة (أرسطوطاليس): تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' های' به 'های') |
جز (جایگزینی متن - ' {{جعبه اطلاعات کتاب' به '{{جعبه اطلاعات کتاب') |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۳ ژوئیهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۸:۰۱
الطبيعة (أرسطوطاليس) | |
---|---|
پدیدآوران | ارسطو (نويسنده)
حیری، اسحق بن حنین (مترجم) بدوي، عبدالرحمن (محقق) |
عنوانهای دیگر | السماع الطبيعي |
ناشر | المرکز القومي للترجمة |
مکان نشر | مصر - قاهره |
چاپ | 1 |
شابک | 977-437-591-2 |
موضوع | علوم قديم فيزيک - متون قدیمی تا 1800م. |
زبان | عربي |
تعداد جلد | 2 |
کد کنگره | Q 151 /الف4س8 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
الطبيعة (أرسطوطاليس)، ترجمه عربی کتاب طبیعیات ارسطو، در موضوع مباحث مربوط به فلسفه طبیعی، در دو جلد است که به دست اسحاق بن حنین انجام شده و ابن سمح، ابن عدی، متی بن یونس و ابوالفرج بن طیب آن را شرح کردهاند.
عبدالرحمن بدوی کتاب را تحقیق کرده و بر آن مقدمهای نگاشته. محسن بدوی هم تقدیمیهای بر آن دارد. این کتاب مجموعهای از شروح بر نص «سماع طبیعی» ارسطو است.
ساختار
کتاب دارای دو جلد است؛ در جلد اول تقدیمیه محسن بدوی، مقدمه عبدالرحمن بدوی و محتوای مطالب این جلد، یعنی چهار مقاله از مقالات ارسطو با شرح ابن سمح، ابن عدی، متی بن یونس و ابوالفرج بن طیب آمده. جلد دوم، از مقاله پنجم به بعد ارسطو را تشکیل میدهد.
روال ارائه بحث در کتاب اینگونه است که ابتدا نص کتاب ذکر شده و پس از آن شروح مربوطه آمده است.
گزارش محتوا
محسن بدوی در تقدیمیه کتاب، بیوگرافی عبدالرحمن بدوی را بهصورت مختصر شرح داده است[۱].
طبیعیات ارسطو، شامل هشت مقاله از ارسطو و دربردارنده مباحث فلسفه طبیعی ذیل است: مبادی وجود و اصول علم طبیعت (فیزیک)، شناخت طبیعت و مباحث مربوط به مکان، خلأ، زمان، تناهی و عدم تناهی و... که از لوازم طبیعت و شناخت آن هستند، مباحث حرکت و مطالب اصلی متعلق به آن، قابل تجزیه بودن حرکت (پیوستگی در حرکت)، علت حرکت و جاودانگی آن.
«سماع طبیعی»، اصلی ترین کتاب ارسطو در طبیعیات است. وجه نامگذاری آن، این است که او این دروس را بهصورت درسگفتار بر شاگردانش ارائه میکرده است. درباره اینکه ارسطو این درسگفتارها را در کجا برای شاگردانش ارائه کرده است، سه احتمال وجود دارد: در آتن و زمانی که عضوی از اعضای آکادمی افلاطون بود؛ در آتن، پس از بازگشت از آسیای صغیر و پس از وفات افلاطون در آسوس. عبدالرحمن بدوی، احتمال سوم را به دلیل اقامت کوتاهمدت ارسطو در آسوس بعید میداند و به علت ذکر شهرهایی که نزدیک به آتن هستند، القای این دروس را در آتن تقویت میکند. وی درباره زمان القای این مباحث، قول «ژیرکه» را مبنی ارائه این مباحث در 335 قبل از میلاد ذکر میکند و رد «یِگِر» بر او را هم ذکر میکند. یگر میگوید> ژیرکه، میان «سماع طبیعی» و «خطابه» خلط کرده است[۲].
وی مؤیدات یگری بر ارائه فیالجمله این مقالات در دوره اول (زمانی که ارسطو شاگرد آکادمی بود) را ذکر کرده و آن را تأیید میکند و سپس بهتفصیل و بهصورت مجزا به ارائه ادله ایراد هریک از این درسگفتارها در زمان خاص خودش میپردازد[۳].
وی مینویسد: این کتاب، بهجز مقاله هشتم، آن در اواخر حضور ارسطو در آکادمی، یعنی حدود 348 قبل از میلاد (که با فوت افلاطون ارسطو آنجا را ترک کرد)، نوشته شده است و مقاله هشتم آن به دوره اخیر اقامت ارسطو در آتن بهعنوان رئیس مدرسه لوقیون، برمیگردد که از 334 قبل از میلاد تا 323 طول کشید[۴].
دلایلی در دست هست که مقاله هفتم، جزء اساسی و مهمی از «سماع طبیعی» نیست و بهصورت استطرادی مطرح شده است؛ حتی اگر قائل شویم این مقاله به قلم خود ارسطو است[۵].
بدوی، نام ده نفر از شارحانی را که شروح این کتاب به آنها منسوب است، ذکر میکند، ولی سپس مینویسد: شارحانی که در این شروح (شروح مطرحشده در کتاب) باهم مشترکند، ابوعلی حسن بن سمح، یحیی بن عدی، ابوبشر متی بن یونس قنائی و ابوالفرج هستند[۶].
ابوعلی، حسن بن سمح، عالم منطقی عراقی است که شرحهای زیادی بر کتاب ارسطو دارد. بدوی عباراتی از قفطی و ابن ابیاصیبعه را در مدح ابن سمح ذکر میکند و مینویسد: واضح است که منظور قفطی از یکی از شروح کثیری که ابن سمح بر ارسطو نوشته، شرح وی بر «سماع طبیعی» اوست و این شرح و دیگر شروح آن بر جویندگان حکمت اثر داشته است و مشهور بوده است[۷].
یحیی بن عدی هم از دیگر شارحان منطقی این کتاب است. قفطی، تفسیر فصلی از مقاله هشتم سماع طبیعی ارسطو و مقالهای درباره اینکه موجود غیر متناهی وجود ندارد (نه بهلحاظ عددی و نه بهلحاظ بزرگی) را به وی نسبت میدهد. بدوی، احتمال اشتاین اشنایدر درباره اینکه شاید منظور از یحیی در این عبارت یحیای نحوی اسکندرانی باشد را نقل و رد میکند[۸].
متی بن یونس قنائی هم، رئیس منطقیین دوران خودش بوده است و ابن ندیم گفته: «تفسیر ثامسطیوس» بر کتاب سماع طبیعی به زبان سریانی از آن اوست[۹].
بدوی، سپس درباره شارح چهارم، یعنی ابوالفرج و اختلافات بر سر تعیین وی بحث میکند[۱۰].
سؤالی که درباره این کتاب ممکن است به ذهن بیاید این است که جامع این شروح، چه کسی است و سهم هرکدام از شارحان در این کتاب، چند درصد است؟ پاسخ این سؤال با مراجعه به پایان مقالههای اول و چهارم کتاب، روشن میشود؛ یعنی گردآورنده این اثر، ابوالحسین محمد بن علی بصری است. علی بن حسن بن سمح، از مقاله اول تا نیمه دوم مقاله ششم را تعلیقه زده و بعد از وی ابوالفرج عبدالله بن طیب بر نیمه مقاله دوم تعلیقه زده و تعلیقات منقول از ابوبشر متی بن یونس را هم به آن افزوده است. از اوایل مقاله سوم، یحیی بن عدی به این افراد اضافه میشود و تعلیقات وی تا پایان کتاب وجود دارد. نقش متی، از ابتدای مقاله سوم رو به کاستی میگذارد تا جایی که دیگر اثری از او نمیبینیم. ازاینرو در ادامه، کسی غیر از یحیی بن عدی و ابوعلی حسن بن سمح باقی نمیماند. البته، هنگامی که به نیمه دوم مقاله ششم میرسیم، شارح چهارم یعنی ابوالفرج عبدالله بن طیب خودش را نشان میدهد و حسن بن سمح ناپدید میگردد؛ ولی ابوالفرج عبدالله بن طیب و یحیی بن عدی تا آخر کتاب هستند و در این قسمت از کتاب فقط این دو نفر هستند و تنها در یک مورد رد پایی از متی بن یونس میبینیم. بنا بر آنچه گفته شد: بخش اعظم شرح این کتاب را ابوعلی حسن بن سمح و یحیی بن عدی انجام دادهاند و سهم این دو نفر در شرح این مقدار تقریبا مساوی است و نصیب ابوبشر متی بن یونس از این امر بهموازات سهم ابوالفرج عبدالله بن طیب است. اگر خواسته باشیم این امر را بهصورت ریاضی و با بیان درصد تقریبی نشان دهیم، سهم حسن بن سمح، چیزی حدود 40 درصد خواهد بود و یحیی بن عدی هم به همین مقدار از شرح کتاب سهم خواهد داشت و هریک از متی بن یونس و عبدالله بن طیب نیز حدود 10 درصد در شرح آن سهیم بودهاند که مجموع سهم هر دو 20 درصد خواهد بود[۱۱].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب جلد دوم در انتهای آن آمده است. پاورقیها علاوه بر ذکر ارجاعات، حاوی مطالب مفیدی در شرح محتوای مطالب کتاب هستند. ترجمههای عربی فراوانی از این کتاب در دست است؛ قدیمیترین آ نها ترجمه سلام ابرش (از مترجمین نیمه دوم قرن دوم هجری) است که در این کتاب از آن استفاده نشده است. دیگری، ترجمه اسحاق بن حنین (متوفی 298ق) است که در این کتاب از آن استفاده شده است[۱۲].
از جمله شروح دیگری که بر کتاب سماع طبیعی ارسطو نوشته شده میتوان از شرحهای ابونصر فارابی، ابن هیثم، علی بن رضوان مصری، ابن باجه و عبداللطیف بن یوسف بغدادی، یاد کرد[۱۳].
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.