الأثر الفلسفي في التفسير: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' های' به 'های') |
جز (جایگزینی متن - ' {{جعبه اطلاعات کتاب' به '{{جعبه اطلاعات کتاب') |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۳۰ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۴۲
الأثر الفلسفي في التفسير | |
---|---|
پدیدآوران | جاسم، بکار محمود حاج (نويسنده) |
ناشر | دار النوادر |
مکان نشر | سوريه - دمشق |
چاپ | 1 |
موضوع | تفاسير اهل سنت - تاثير فلسفه اسلامي تفاسير فلسفي - تحقيق |
زبان | عربي |
تعداد جلد | 1 |
کد کنگره | BP 100/4 /ج2الف2 |
نورلایب | مطالعه و دانلود pdf |
الأثر الفلسفي في التفسير، نوشته بکار محمود حاج جاسم، کتابی است به زبان عربی، در یک جلد و با موضوع فلسفه و تفسیر. نویسنده در این اثر به دنبال نشان دادن اثر فلسفه در تفسیر قرآن در میان تفاسیر اسلامی است.
ساختار
کتاب، دارای تقدیریه، مقدمه، مدخلی در تعریف مصطلحات بحث، محتوای مطالب در سه باب و خاتمه است. نویسنده در ذکر 311 مرجع این اثر، کتابها را از نشریات جدا کرده است. برخی از این منابع از این قرارند: رسائل اخوانالصفا و خلانالوفاء، اخلاق نیکوماخوس و اثولوجیا و کتاب السياسة و کتابهای نفس و طبیعت ارسطو، جمهوری و محاورات افلاطون، المواقف في علم الكلام ایجی، صحیح بخاری، أنوار التنزيل و أسرار التأويل بیضاوی، شرح مقاصد تفتازانی، دقائق التفسير، تفسیر سوره اخلاص، درء تعارض العقل و النقل، مقدمة في أصول التفسير، منهاج السنة النبوية و...[۱].
گزارش محتوا
نویسنده در مقدمه، متذکر اهمیت علم در اسلام و قرآن شده و از حکمت با عنوان اعلی درجات علم یاد میکند. وی از تشویق قرآن کریم به تفکر و نظر در آفاق و انفس بهعنوان مؤید این امر بهره میبرد. از نگاه وی تشویق قرآن به این امر، مسلمانان را با همه اختلافاتشان در آراء، به بهره بردن از علم (تا جایی که مخالف قرآن و سنت نباشد) کشاند. البته در میان مسلمانان، گروهی آنقدر به فلسفه علاقهمند شدند که وقتشان را صرف آموختن آن و دفاع از این علم کردند و آنقدر در این امر کوشیدند که اقوال آنان بهعنوان سخنان فلاسفه اسلامی شناخته شد[۲].
در برخی از موارد، این فلاسفه در جمع میان نظر فلسفی و رأی شریعت ناچار به تأویل شریعت شدند و این امر باعث برائت اکثر مسلمانان (که مفسران نیز از آنان بودند)، از آنها شد. این مخالفتها بهصورتهای گوناگون ابراز شد؛ برخی این نوع تلفیق را از اساس نپذیرفتند و آموختن آن را مایه گمراهی شمردند؛ برخی دیگر یادگیری این علم را مانند آموزش سحر و... به حد ضرورت حوالت کردند و برخی دیگر که ملایمتر بودند، آنچه از فلسفه که موافق با کتاب و سنت بود را پذیرفتند و دیگر موارد را رد کردند[۳].
این اثر، در پی نشان دادن اثر فلسفی در تفسیر قرآن است. نویسنده، در مقدمه، در اینباره مینویسد: در جستجوی خویش درباره این موضوع، کسی را که به تفسیر فلسفی اهتمام ورزیده باشد و از اثر فلسفه در تفسیر پرده برداشته باشد، بهجز اشاراتی از سوی برخی از محققان (که مهمترین آنها مطالبی است که دکتر ذهبی در کتابش، «التفسير و المفسرون»، ذکر کرده است، نیافتم و همین دلالت دارد بر اهمیت این موضوع در این کتاب[۴].
کلیت عنوان بحث مورد نظر در این کتاب، از جمله مشکلاتی است که نویسنده در این مسیر با آن مواجه بوده است؛ یعنی فلسفه و اثر فلسفی را به دوران خاص یا دیدگاه خاصی محدود نکرده و تأثیر آن تا کتابهای تفسیری معاصر کشیده میشود. نویسنده برای رفع ا ین مشکل، تفسیرها را به سه دسته تقسیم کرده است:
دسته اول، تفاسیری هستند که حجم مباحث فلسفی مطرحشده در آنها زیاد است؛ از جمله این تفاسیر میتوان به تفسیرهای فخر رازی، نیشابوری، ملاصدرا، آلوسی و علامه طباطبایی اشاره کرد.
دسته دوم، تفسیرهایی که حجم مباحث فلسفی مطرحشده در آنها در حد تفسیرهای دسته اول نیست؛ یعنی کمتر از آنهاست؛ برای این دسته میتوان تفسیرهای بیضاوی، ابوحیان اندلسی، ابوالسعود عمادی، محمد رشید رضا و ابن عاشور را بهعنوان نمونه ذکر کرد.
دسته سوم، بقیه تفاسیر بهویژه تفاسیری که به مأثور مشهورند؛ مانند تفسیرهای طبری و ابن کثیر.
این اولین راهی است که نویسنده برای منظمتر کردن طرح مباحث ارائه میدهد. او همچنین مصادر فلسفی را هم به فلسفه مشائی محدود میکند تا محدوده بحث، ضیقتر شده و قابل ارائهتر باشد. او کتابهای فیلسوفان مشائی را در دو دسته جدا بررسی میکند:
دسته اول، بعضی از کتابهای ترجمهشده افلاطون و ارسطو از زبان یونانی به عربی و رسائل و مؤلفات فلاسفه اسلام، مانند کندی و فارابی و ابن سینا و ابن رشد هستند.
دسته دوم، عبارت است از نوشتههای سایر فلاسفه مشائی، مانند رسائل اخوانالصفا و خلانالوفاء که در قرن چهارم نوشته شده و نویسنده، بسیار به آن مراجعه کرده است و نوشتههای ابوالحسن عامری و ابن باجه و ابوالبرکات بغدادی و ابن طفیل و سهروردی [ظاهرا مراد نویسنده از فلسفه مشائی، مشائی به معنای مصطلح نبوده، وگرنه شیخ اشراق را داخل مشائیان ذکر نمیکرد][۵].
شیوه طرح بحث در این اثر، شیوه توصیفی است؛ زیرا اقتضای طرح چنین بحثی این امر است. نویسنده، مسائل فلسفی متفرقه را از میان کتابهای تفسیری بیرون کشیده و آنها را به شکلی که در این کتاب آمده، درآورده و به آنها ترتیب داده است. وی در هر مسئله بهصورت مختصر نظر بعضی از فلاسفه را ارائه کرده است و از همین رو نظر مفسرانی را که در همان مسئله، سخن فلسفی گفتهاند، ذکر میکند و تفاوتی نمیکند که نظر مفسر در آن مسئله موافق با رأی فیلسوف باشد یا مخالف و در رد آن. او غالبا در ذکر آیاتی که مفسران، ضمن آن سخنی فلسفی را مطرح کردهاند، بسیار ولع دارد. معقول است که روش کتاب، روشی تطبیقی میان نظرات مفسران و فلاسفه باشد تا میزان موافقت یا مخالفت میان دو گرایش مشخص شود. در مواردی که برخی از آرا، مخالف با قرآن کریم یا جمهور مفسران بوده، این اثر نقد و بررسیای هم دارد[۶].
در مدخل کتاب، تعریف مصطلحات بحث، مطرح شده است. نویسنده در آن به تعریف مصطلح فلسفه و تفسیر پرداخته است. باب اول کتاب، تحت عنوان الهیات مطرح میشود و در آن در ضمن دو فصل، وجود خدای تعالی و ادله آن و اسما و صفات الهی مطرح میشوند. در باب دوم که با عنوان عالَم مطرح شده، در سه فصل، مباحث خلقت و فنای عالم، عالم علوی (عالم افلاک و ستارگان و عرش و کرسی و ملائکه) و سببیت وجودی و دخول شر در قضای الهی بیان میشود. در باب سوم هم که با عنوان انسان مطرح شده، در چهار فصل، مباحثی درباره نفس انسانی، حقیقت و قوای آن، مبدأ و معاد، شناخت و اخلاق، آزادی انسانی و نبوت، مطرح میگردد. در پایان این ابواب، خاتمه کتاب است که مهمترین دستاوردهای بحث در آن ارائه شده است[۷].
وضعیت کتاب
فهرست مطالب و فهرست مراجع در انتهای کتاب آمده است. ناشر، در انتهای کتاب، برخی از کتابهای چاپشده از طرف دارالنوادر را ذکر کرده است[۸].
پانویس
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.