ابن منقذ، اسامة بن مرشد: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - ' الدوله' به 'الدوله') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - ' ق' به 'ق') |
||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
|- | |- | ||
|رحلت | |رحلت | ||
|data-type='authorDeathDate'|584 | |data-type='authorDeathDate'|584 ق | ||
|- | |- | ||
|اساتید | |اساتید |
نسخهٔ ۲۷ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۵:۳۷
نام | ابن منقذ، اسامة بن مرشد |
---|---|
نامهای دیگر | ابن المنقذ
ابن منقذ، ابوالمظفر مویدالدوله محبالدین اسامة بن مرشد ابن منقذ الکنانی |
نام پدر | |
متولد | |
محل تولد | |
رحلت | 584 ق |
اساتید | |
برخی آثار | |
کد مؤلف | AUTHORCODE2186AUTHORCODE |
اسامة بن منقذ، ابوالمظفر مجدالدين اسامة بن مرشد بن على... بن منقذ شيزرى كنانى، (جمادىالآخر 488 - رمضان 584)، امير، اديب و شاعر عصر فاطمى و ايوبى بوده است.
اسامه از يكسو، جنگآور و شهسوارى است كه بيشتر عمر خود را در جنگ بر ضد صليبيان گذرانده و نامش بهعنوان يكى از قهرمانان جنگهاى صليبى در کتابهاى تاريخ ثبت شده و از ديگر سو، شاعر و اديبى برجسته است كه در شعر و ادب آوازهاى بلند يافته و از او بهعنوان يكى از شاعران و نويسندگان بزرگ سدههاى 5 و 6ق، ياد شده است. افزون بر اينها، مورخى است كه کتاب «الاعتبار» وى يكى از عمدهترين و مستندترين مآخذ تاريخى مصر و شام در روزگار فاطميان و ايوبيان به شمار مىآيد.
اسامه در خاندانى جنگآور و نيز اهل علم و ادب در شيزر (يا سيزار در شمال حماه) به دنيا آمد و نسبت شيزرى وى از همين جاست. ابواسامه و ابوالحارث كنيههاى ديگر اوست و بهجز مجدالدين، به مؤيدالدوله نيز ملقب بوده است. منقذ نام نياى بزرگ اوست كه برخى منابع نسبش را به يعرب بن قحطان رساندهاند.
آنچه بيشتر باعث شهرت اسامه شده، جنگآورى و سلحشورى اوست. در روزگار وى سرزمين شام دوران پرآشوبى را مىگذراند. از يكسو، صليبيان و روميان و از سوى ديگر، اسماعيليان و برخى قبايل شورشى پيوسته به شهرهاى مختلف از جمله زادگاه وى، شيزر حمله مىكردند.
اسامه كه با فنون جنگآورى بهخوبى آشنا شده بود، در تمام جنگهايى كه در دفاع از قلعه شيزر و يا بهمنظور بيرون راندن صليبيان از دمشق و ديگر شهرها انجام گرفت، در كنار پدر و عمويش بود. بهخصوص ميان سالهاى 514 - 523ق، بهعنوان سردارى مقتدر در نبردهاى مختلفى شركت جست و از خود شجاعت و لياقت بسيار نشان داد. در 523ق، اسامه شيزر را به قصد موصل ترك كرد و به سپاه عمادالدين زنگى، اتابك موصل پيوست و نزديك به 8 سال در خدمت وى و وزيرش، صلاحالدين محمد بن ايوب غسيانى بسر برد.
اسامه پس از وفات پدر در 531ق، به شيزر بازگشت و تا سال بعد كه يوحنا كمننوس (حك 512 - 538ق)، امپراتور روم شرقى، شيزر را به منجنيق بست، در آنجا بود، تا اينكه به گفته منابع، شجاعت بيش از حد وى، عمويش، عزالدين را بيمناك ساخت و از ترس اينكه مبادا امارت را از چنگ او بهدر آورد، وى را به همراه خانوادهاش از شيزر اخراج كرد.
اسامه در 532ق، به دمشق رفت و مورد احترام و استقبال معينالدين انر، وزير شهابالدين محمود بورى (حك 528 - 533ق)، حاكم دمشق قرار گرفت و از ملازمان و همرزمان او شد. وى به همراه معينالدين در جنگهاى بسيارى شركت كرد و چون شجاعت و جنگآورى بسيارى از خود نشان داد، شهابالدينهداياى فراوانى به او بخشيد و او را از نزديكان خود گردانيد، اما سرانجام، روابط وى با معينالدين به سردى گراييد و ميان آن دو، نامهها و اشعارى سرزنشآميز مبادله شد؛ ازاينرو، اسامه بهناچار در 538ق، به همراه دو برادرش به مصر رفت. اسامه در اشعارى علت تيرگى روابط خود با معينالدين را دسيسه دشمنان و حسودان دانسته است. وى در مصر مورد توجه و احترام الحافظ لدين الله (د 544ق)، خليفه فاطمى قرار گفت.
در اين روزگار، حكومت مصر دچار بحرانهاى شديدى بود. از يكسو، حملات صليبيان و از ديگر سو، اختلافات داخلى ميان خلفا و وزرا، خلافت فاطميان را به ورطه سقوط كشانده بود. چون خليفه الحافظ لدين الله در 544ق، درگذشت و فرزندش، الظافر بهجاى وى به خلافت رسيد، ابوالحسن على بن سلار، حاكم اسكندريه سر به شورش برداشت و با سپاهيانش به قاهره آمد و «دارالوزاره» را گرفت و چون گروهى از اميران و بزرگان قاهره، از جمله اسامه به وى پيوستند، الظافر بهناچار وى را به وزارت خويش برگماشت و به او لقب الملك العادل داد. ابن سلار، اسامه را احترام بسيار كرد و او را از خواص خود گردانيد و در جنگ با صليبيان از او بهره فراوان برد؛ چنانكه در حدود 546ق، وى را با سپاهى نزد ملك عادل نورالدين زنگى فرستاد تا مانع پيشروى صليبيان شود.
اسامه در بصرى با نورالدين ملاقات كرد و از آنجا روانه عسقلان شد و راه را بر صليبيان كه قصد تصرف شهر را داشتند، بست و آنان را شكست داده، وادار به عقبنشينى كرد، آنگاه روانه بيت جبريل شد و صليبيان را از آنجا راند، اما در راه بازگشت در دام آنان افتاد و بسيارى از سپاهيانش را از دست داد، سپس به عسقلان رفت و 4 ماه در آنجا ماند، تا اينكه به دستور ابن سلار به مصر بازگشت.
اسامه از آن پس در كنار ابن سلار و نورالدين زنگى به مبارزه با صليبيان ادامه داد. در 547ق، نورالدين با يارى وى دمشق را محاصره كرد و سپس براى مقابله با صليبيان به داريا رفت. در 548ق، ابن سلار ناپسرى خود، عباس بن تميم و اسامه را براى دفاع از عسقلان روانه ساخت. عباس پس از بازگشت، ابن سلار را به قتل رساند. تقريباً همه مورخان اتفاق نظر دارند كه عباس به تحريك اسامه در صدد قتل ابن سلار برآمد، اما اسامه خود بر آن است كه نصر بن عباس به اشاره خليفه الظافر، ابن سلار را به قتل رساند. البته ترديدى نيست كه خليفه از ابن سلار كه با زور به وزارت رسيده بود، دل خوشى نداشته است؛ چنانكه يك بار ديگر نيز در 545ق، قصد كشتن او را كرده بود.
هنوز يك سال از ماجراى قتل ابن سلار نگذشته بود كه عباس در صدد قتل خليفه الظافر برآمد و در محرم 549، وى را در خانه فرزند خود، نصر بن عباس به ضرب خنجر از پاى درآورد، سپس برادرانش را متهم به قتل وى كرد و همه را كشت و الفائز، فرزند 5 ساله خليفه را بر تخت نشاند. مورخان سده 7ق، در اين ماجرا نيز دست اسامه را در كار مىبينند و معتقدند كه وى عباس را وادار به قتل خليفه كرده است. به گفته مقريزى، پس از كشته شدن ابن سلار به دست عباس، اميران و بزرگان مصر كه به دسيسه اسامه پى برده بودند، بر او خشم گرفتند و قصد جانش كردند و مىپنداشتند كه چون وى اهل شام است، دل در هواى بنى عباس دارد و اگر به حال خود رها شود، بسى فتنه برپا خواهد كرد.
پس از قتل الظافر، الفائز و زنان دربار پنهانى به طلايع بن رزيك، حاكم اسيوط نامه نوشتند و از وى كمك خواستند. ابن رزيك با سپاهيانش به قاهره آمد و چون سپاه مصر به او پيوست، عباس و فرزندش، نصر و اسامه از قاهره گريختند، اما در راه گرفتار صليبيان شدند و عباس كشته شد و اسامه كه زخمى شده بود، از چنگ آنان گريخت و به دمشق رفت.
اسامه در دمشق به نورالدين محمود زنگى پيوست و نورالدين كسانى را به مصر فرستاد تا خانواده وى را به شام آورند، اما در راه صليبيان آنان را اسير و اموالشان را غارت كردند و کتابخانه ارزشمند اسامه را كه به گفته وى شامل 4 هزار جلد کتاب نفيس بود، به غنيمت گرفتند. مورخان مسيحى بعدها در نوشتن تاريخ دولتهاى اسلامى از اين کتابخانه بهره فراوان بردند.
اسامه نزديك به 10 سال در دربار نورالدين بسر برد و او را در جنگهاى متعدد، بهخصوص در فلسطين و محاصره قلعه حارم در 557ق، يارى بسيار كرد. وى سرانجام در 559ق، دمشق را ترك كرد و به حصن كيفا در شمال عراق رفت و مورد استقبال حاكم آنجا، فخرالدين قره ارسلان قرار گرفت.
برخى از معاصران درباره علت خروج وى از دمشق برآنند كه چون اسامه براى بازپسگرفتن بيتالمقدس بر اتحاد با فاطميان اصرار مىورزيد و نورالدين از آن سر باز مىزد، دربار وى را ترك گفت. اسامه 10 سال در حصن كيفا به تدريس و تأليف و شكار پرداخت و بيشتر آثار خود را در اين زمان نوشت. وى در اين مدت به موصل و ديار بكر (در 565ق) سفر كرد و با برخى شاعران و بزرگان آن ديار ملاقات كرد و نيز با آنكه حدود 80 سال از عمرش مىگذشت، دست از مبارزه برنداشت و به همراه فخرالدين، حاكم كيفا در چندين جنگ با صليبيان، از جمله حمله به آمِد شركت داشت.
صلاحالدين ايوبى در 570ق، پس از آنكه دمشق را از اتابكان زنگى گرفت، اسامه را نزد خود فراخواند و او را بسيار گرامى داشت. در اين زمان، عضدالدين مرهف، فرزند اسامه كه از اميران و نزديكان صلاحالدين بود، رفاه و آسايش پدر را وجهه همت خود قرار داد و هداياى بسيار از جمله منزلى در دمشق و اقطاعى در معره به او داد.
اسامه كه در اين زمان، دوران كهنسالى (90 سالگى) خود را مىگذراند، جنگ و سياست را رها كرد و بيشتر وقت خود را به تأليف گذراند و دو اثر ارزشمند خود، «الاعتبار» و «لباب الآداب» را در اين زمان نوشت.
چندى از اقامت اسامه در دمشق نگذشته بود كه روابط ميان وى و صلاحالدين تيره شد. برخى علت تيرگى روابط ميان آن دو را تمايلات شيعى اسامه دانستهاند.
چون صلاحالدين مقر حكومت خود را به مصر انتقال داد، اسامه در دمشق ماند و اندكى بعد در همان جا درگذشت و در شرق كوه قاسيون به خاک سپرده شد. برخى وفات وى را در حماه دانستهاند.
آثار
اسامه بيش از 20 کتاب تأليف كرده كه تنها اندكى از آنها در دست است. اين کتابها در سدههاى بعد مورداستفاده و استناد نويسندگان و مورخان بسيارى قرار گرفته است.
برخى از آثار وى اينهاست:
الف) چاپى:
1. الاعتبار: اين کتاب مهمترين اثر اسامه به شمار مىرود و در ميان کتابهاى عربى جايگاه ويژهاى دارد؛ زيرا مؤلف در آن خاطرات خود را نگاشته و اين كار بديعى بوده كه تا آن زمان در ميان نويسندگان عرب معمول نبوده است؛
2. البديع في البديع يا البديع في نقد الشعر: اين کتاب اثرى است در علم بديع، معانى و بيان و نقد شعر؛
3. ديوان؛
4. العصا؛
5. لباب الآداب: اين کتاب، نمونه روشنى از نوع کتابهاى «ادب» است كه بدون نظم و ترتيب خاصى به فصلها و بابهاى متعدد در موضوعات مختلف تقسيم شده است؛
6. المنازل و الديار: اين کتاب، مجموعهاى است از اشعار شاعران كهن عرب در وصف اطلال و منازل متروك و شهرها و آبادىهايى كه در اثر جنگ يا حوادث طبيعى از قبيل زلزله و سيل ويران شدهاند.
ب) خطى:
1. مختصر مناقب أميرالمؤمنين عمر بن الخطاب؛
2. مختصر مناقب أميرالمؤمنين عمر بن عبدالعزيز.
اين دو کتاب در دارالكتب مصر نگهدارى مىشود.
ج) آثار يافتنشده:
1. أخبار البلدان؛
2. أخبار النساء؛
3. أزهار الأنهار؛
4. التاريخ البدري؛
5. تاريخ القلاع و الحصون؛
6. التأسي و التسلي (كه شامل آيات قرآن، احاديث نبوى و سخنان حكيمان و اشعار و اخبار بوده است)؛
7. التجائر المربحة و المساعي المنجحة؛
8. ذيل يتيمة الدهر ثعالبي؛
9. ردع الظالم و رد المظالم؛
10. الشيب و الشباب؛
11. فضائل الخلفاء الراشدين؛
12. نصيحة الرعاة؛
13. النوم و الأحلام.
منابع مقاله
دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 8، ص87، نوشته عنآيتالله فاتحىنژاد.