جبر و اختیار (سبحانی): تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'> بندانگشتی|جبر و اختیار {| class="wikitable aboutBookTable" style=...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱۹ آوریل ۲۰۱۸، ساعت ۱۵:۰۰
نام کتاب | جبر و اختیار |
---|---|
نام های دیگر کتاب | بررسي مکاتب جبر و اختيار از ديدگاه قرآن و اصول فلسفي |
پدیدآورندگان | سبحاني تبريزي، جعفر (نويسنده)
رباني گلپايگاني، علي (محقق) |
زبان | فارسي |
کد کنگره | BP 219/6 /س2ج2 |
موضوع | جبر و اختيار |
ناشر | موسسه امام صادق عليه السلام |
مکان نشر | ايران - قم |
سال نشر | مجلد1: 1381ش, |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE15818AUTOMATIONCODE |
جبر و اختیار، مجموعه درسهای آیتالله جعفر سبحانی است که در باب جبر و اختیار برای طلاب حوزههای علمیه ایراد شده و توسط علی ربانی گلپایگانی تنظیم و منتشر شده است.
مطالب این اثر قبلاً در نشریه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به نام «نور علم» به چاپ رسیده و سپس با اضافات بهصورت کتاب عرضه شده است[۱].
ساختار
کتاب، حاوی پیشگفتاری از آیتالله سبحانی و چهارده فصل است.
گزارش محتوا
نویسنده در فصل اول به سیر تاریخی مسئله جبر و اختیار پرداخته است. مسئله آزادی یا مجبور بودن انسان از مسائل دیرینه تمدنها بشمار میرود. پس از طلوع خورشید اسلام در اندک زمانی، مسئله آزادی یا مجبور و مقهور بودن انسانها مطرح گردید و دو قطب مخالف را بهعنوان «تفویضی» و «جبری» پدید آورد و موجب طرح بسیاری از مسائل بلند فلسفی گردید؛ چون قبلاً همین مسئله، در فلسفه یونانی، هم در حکمت نظری و هم در حکمت عملی بهگونهای مطرح شده بود[۲].
مسئله جبر در میان مشرکان عصر رسالت نیز نفوذ داشته و خداوند در آیه 148 سوره انعام به آن اشاره کرده و فرموده: «بهزودی گروه مشرکان گویند: اگر خدا نمیخواست ما دیگری را شریک او قرار نمیدادیم و چیزی را حرام نمیکردیم»[۳]. این اندیشه بر جامعه مدتها حکومت کرده و ریشهکن نگردید؛ لذا در گفتار برخی از یاران پیامبر نیز به چشم میخورد[۴]. پس از آن امویها نیز به این تفکر روی آورده و از آن حمایت نموده و در ترویج آن کوشش نمودند؛ زیرا آن را مایه بقای حکومت خود میدانستند و از این طریق توده گرسنه و برهنه را از انقلاب و یورش بر حکومت بازمیداشتند[۵]. لازم به ذکر است که مسئله جبر در آن زمان بهصورت یک مذهب رسمی نمود پیدا کرد[۶] و از آن طرف حضرت علی(ع) و علویان و دیگر مسلمانان بهدور از سیاستهای وقت، اندیشه اختیار و آزادی بشر را در اعمال و سرنوشت خود، در میان جوامع اسلامی رواج داده و بهشدت از جبریگری انتقاد مینمودند[۷].
در جای دیگر کسانی چون معبد جهنی، غلیان بن مسلم دمشقی، واصل بن عطاء از پرچمداران اصل اختیار، در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم هجری بودند[۸].
اگرچه حکومت امویان در گسترش جبر در میان مسلمانان عامل مؤثری بشمار میرود، ولی علت گسترش، منحصر به آن نبوده، بلکه عامل دیگری در این مورد از تأثیر بیشتری برخوردار است و آن احادیث قَدَر است که در میان مسلمانان بهصورت احادیث نبوی شایع گردید و قرن دوم اسلامی که عصر تدوین حدیث است، شاهد پخش آن میباشد[۹]. مکتب جبر توسط ابوالحسن اشعری (260-324ق) پیگیری شد، سپس بهعنوان عقاید رسمی مسلمانان مطرح گردید و بر اساس آن فتوا صادر شد که هرکس خلاف عقاید رسمی اشعری سخن بگوید، خون و مال او هدر میرود[۱۰] و تا قرن چهاردهم، تب جبر، محیطهای اسلامی را فراگرفته و مکتب اشعری بیچونوچرا مورد تأیید دانشمندان اهل سنت بود[۱۱].
نخستین کسی که این سد را شکست و مذهب اختیار را در آن محیط عنوان و از آن جانبداری نمود، شیخ محمد عبده (1266-1323ق) بود که در رساله توحید خود آشکارا با آن عقیده مخالفت نمود[۱۲].
اهل حدیث (پیروان احمد بن حنبل) و اشاعره (پیروان مکتب ابوالحسن اشعری) به دلایلی که مؤلف از آن به انگیزه تعبیر میکند، چنین نظری (اعتقاد به جبر) را مطرح نمودهاند:
- توحید در خالقیت و اینکه در جهان جز خدا خالقی نیست و اگر خدا خالق انسان است، خالق افعال او نیز میباشد و گاهی از این انگیزه در کتابهای کلامی به «عموم قدرت» تعبیر میکنند.
- علم پیشین و ازلی خدا نسبت به کائنات جهان و از آن جمله افعال انسان.
- تعلق اراده گسترده و ازلی خدا بر تمام کائنات و اینکه آنچه در جهان رخ میدهد، متعلق به اراده او است.
- قضا و قدر در کتاب و سنت و اینکه سرنوشت هر انسانی قبلاً در کتابی نوشته شده است.
- آیات قرآنی که هدایت و ضلالت را از آن خدا دانسته و احیاناً اعلام میدارد که خدا، هرکس را بخواهد هدایت و هرکس را بخواهد گمراه میسازد[۱۳].
نخستین تکیهگاه جبر نزد اشاعره مسئله توحید در خالقیت است؛ آنان برای مدعای خود از دو راه عقلی و نقلی بهره میگیرند و از راه نقلی آیاتی از قرآن از جمله: وَ اَللّٰهُ خَلَقَكمْ وَ مٰا تَعْمَلُونَ (صافات: 96) (درحالیکه خدا شما را و آنچه را میسازید، آفریده است)، بهره میبرند.
نویسنده در پاسخ به این اشکال میگوید: استدلال به آیه شریفه: قٰالَ أَ تَعْبُدُونَ مٰا تَنْحِتُونَ وَ اَللّٰهُ خَلَقَكمْ وَ مٰا تَعْمَلُونَ (صافات: 94-95)، از جهاتی صحیح نیست؛ زیرا جمله «ما تعملون»، عبارت دیگر از جمله «ما تنحتون» در آیه قبل است و بهطور مسلم لفظ «ما» در این جمله موصوله است، نه مصدریه؛ در این صورت، قرینه خواهد بود که لفظ «ما» در جمله دیگر نیز موصوله است. در واقع معنای این دو آیه چنین است: «آیا آنچه را که میتراشید، میپرستید؛ درحالیکه خدا شما و آنچه را (بتها) که میسازید، آفریده است» و عابد و معبود هر دو مخلوق خدا میباشند؛ پس شایسته است خالق آن دو را بپرستید، نه مخلوق او را و اگر مقصود از «ما تعملون» کلیه کارهای انسان باشد، در این صورت، مفاد آیه به سود بتپرستان تمام خواهد شد و پرستشگران خواهند گفت: اکنون که همه کارهای ما و از آن جمله عبادت بتها مخلوق خداست، دیگر توبیخی متوجه ما نیست؛ زیرا خود او، این عمل را در وجود ما آفریده است و خودکرده را ملامتی نیست[۱۴].
نویسنده در ادامه، هریک از انگیزههای مذکور را در فصول جداگانهای مورد بررسی قرار داده است. در پایان مباحث جبر، نظریه کسب را که از نظریات اشاعره برای فرار از بحث جبر است، در فصل نهم مطرح کرده و به آن پاسخ داده است.
در دو فصل ده و یازده، به جبر فلسفی اشاره شده است که نویسنده انگیزههای فلسفی و انگیزههای اجتماعی و اقتصادی را از دلایل پذیرش جبر فلسفی میداند[۱۵].
اندیشه جبر، در میان اروپاییان پس از رنسانس، جوانه زد و بارزترین آن جبر تاریخ است که در فلسفه مارکس به چشم میخورد. فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک که بر پایه اصول چهارگانه: حرکت، تضاد، تأثیر متقابل و جهش یا تبدیل کمیت به کیفیت، استوار است، نتیجهای جز جبریگری ندارد... البته اندیشه جبر در جهان غرب منحصر به این مکتب نیست، بلکه برخی، مسئله مثلث شخصیت انسان را مایه مجبور بودن او در زندگی تلقی کردهاند؛ مقصود از آن مثلث، عوامل وراثت، فرهنگ و محیط زندگی است[۱۶].
یکی از دلایل جبر فلسفی، مسئله تسلسل ارادههای غیر متناهی است؛ با این تقریر که اگر انسان در کارهای خود اختیار داشته باشد، بایستی در اراده خویش نیز مختار باشد و ملاک اختیاری بودن کاری، این است که مسبوق به اراده باشد؛ حال اگر انسان در ارادهای که نسبت به کاری دارد، مختار باشد، باید بر آن اراده، اراده دیگر تعلق گیرد و برای اختیاری بودن اراده سوم، اراده چهارمی نیز لازم است و لازمه آن، تسلسل در ارادههاست؛ پس برای رهایی از این تسلسل باطل، راهی جز اینکه «اراده» را امری غیر ارادی و غیر اختیاری بدانیم، نیست[۱۷].
مصنف در ادامه، این مطلب را در قالب قیاس استثنایی تحلیل و نقد نموده است[۱۸].
فصل سیزدهم به مسئله اختیار و وانهادگی انسان اختصاص یافته است. نویسنده با استناد به قول عبدالجبار معتزلی (متوفی 415ق) که از عالمان سرشناس این فرقه است، نظرات او را در اینباره مطرح نموده، سپس از دلایل عقلی و نقلی این فرقه که باعث افتادن در چاه اختیار شدهاند، پردهبرداری نموده است. نویسنده در ادامه بعد از تحلیل هرکدام از استنادات این فرقه به پاسخ آنها پرداخته است[۱۹].
نویسنده، درباره مکتب اگزیستانسیالیسم مینویسد: اگزیستانسیالیسم به دو شعبه «الهی» و «الحادی» تقسیم میشود که در هر دو شعبه چهرههای سرشناسی بهعنوان پیشگامان این مکتب بشمار میرود که «کی یر کیگارد» از جمله سرشناسترین چهره در شعبه الهی این مکتب است[۲۰]. محور اصلی بحثهای این مکتب، انسان است و مهمترین شاخص و ویژگی انسان «آزادی» است که هیچ محدودیتی از نظر اصول اخلاقی، قوانین دینی و مقررات اجتماعی ندارد[۲۱].
آیتالله سبحانی در این فصل نیز به بررسی آراء و نظرات دانشمندان این مکتب همت مینماید و به آنها پاسخ میدهد.
فصل پایانی کتاب به اندیشه واقعبینانه در مسئله جبر و تفویض اختصاص یافته است. نویسنده میگوید: این اندیشه از طرف پیشوایان مکتب تشیع، ارائه گردیده و به «امر بین امرین» نامیده شده است و امام صادق(ع) در اینباره فرموده: «لا جبر و لا تفويض و لكن أمر بين أمرين»[۲۲].
نویسنده در این فصل نظر خویش را همراه با دلایل آن ذکر میکند و در پایان میگوید: افعال انسان در عین اینکه منتسب به اوست، منتسب به خدا نیز است؛ زیرا افعال او مترتب بر وجود اوست و بدون شک هستی او منتسب به خود اوست و هم عین انتساب و ربط به خداست[۲۳].
وضعیت کتاب
فهرست منابع به ترتیب حروف الفبا، بههمراه فهرست محتویات در پایان کتاب آمده است. آدرس آیات قرآن در متن و مستند مطالب کتاب و توضیح برخی از آن مطالب در پاورقیها آمده است.
پانویس
- ↑ ر.ک: مقدمه، ص7-8
- ↑ ر.ک: متن کتاب، ص11
- ↑ ر.ک: همان، ص13
- ↑ ر.ک: همان، ص14
- ↑ ر.ک: همان، ص15-17
- ↑ ر.ک: همان، ص20
- ↑ ر.ک: همان، ص21
- ↑ ر.ک: همان، ص22-23
- ↑ ر.ک: همان، ص26
- ↑ ر.ک: همان، ص30-32
- ↑ ر.ک: همان، ص33
- ↑ ر.ک: همان، ص33
- ↑ ر.ک: همان، ص50-51
- ↑ ر.ک: همان، ص64-66
- ↑ ر.ک: همان، ص293
- ↑ ر.ک: همان، ص35
- ↑ ر.ک: همان، ص295
- ↑ ر.ک: همان، ص296-300
- ↑ ر.ک: همان، ص359-398
- ↑ ر.ک: همان، ص394-395
- ↑ ر.ک: همان، ص400
- ↑ ر.ک: همان، ص411
- ↑ ر.ک: همان، ص432
منابع مقاله
مقدمه و متن کتاب.