تاریخ تشیع (خواجویان): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'اهل البيت' به 'اهل‌البيت'
جز (جایگزینی متن - ' ص ' به ' ص')
جز (جایگزینی متن - 'اهل البيت' به 'اهل‌البيت')
خط ۵۵: خط ۵۵:
#مقدمه‌اى كه ناشر (جهاد دانشگاهى مشهد) بدون ذكر تاريخ نوشته، با تأسف، بسيار كوتاه و نارسا است و سراسرش جز كلى‌گويى نيست!.<ref>مقدمه ناشر، ص3</ref>نويسنده محترم نيز اساساً مقدمه‌اى براى كتابش ننوشته و هدف و روش و مخاطبانش و چگونگى نگارش كتاب حاضر را مشخص نكرده است.
#مقدمه‌اى كه ناشر (جهاد دانشگاهى مشهد) بدون ذكر تاريخ نوشته، با تأسف، بسيار كوتاه و نارسا است و سراسرش جز كلى‌گويى نيست!.<ref>مقدمه ناشر، ص3</ref>نويسنده محترم نيز اساساً مقدمه‌اى براى كتابش ننوشته و هدف و روش و مخاطبانش و چگونگى نگارش كتاب حاضر را مشخص نكرده است.
#نويسنده با بيان اين نكته كه گروهى از نويسندگان، از جمله برخى نويسندگان اهل سنّت و مستشرقان و ناسيوناليست‌هاى ايرانى در عصر حاضر، در پيدايش تشيّع به ازدواج دختر يزدگرد با حسين بن على(ع) اشاره كرده‌اند و مدّعى شده‌اند كه علّت گرايش ايرانيان به تشيّع پيوند زناشويى مذكور بوده، افزوده است كه اينان ارتباط بين دو خاندان ساسانى و پيامبر(ص) را در تشكّل و نفوذ و رشد تشيّع در ايران بسيار مؤثّر دانسته‌اند. او سپس نقدهاى استاد مطهرى به اين مطلب را آورده و بعد ادامه داده است كه [[شهیدی، جعفر|دكتر سيد جعفر شهيدى]] در كتاب «زندگانى على بن الحسين(ع)» داستان شهربانو و ازدواج وى با امام حسين(ع) را ساخته پندار و افسانه دانسته است و به ضرب‌المثل عربى اشارت دارد كه: «چه بسيار مشهورى كه ريشه ندارد». وى در فصلى كه سخن از امام سجّاد(ع) و تولّد او دارد، به تفصيل به نقد و بررسى سندهاى روايى و تاريخى چنين داستانى پرداخته است و به نقش شعوبيّه در انتشار خبر چنين ازدواجى بين امام حسين(ع) و دختر يزدگرد اشاره كرده است. از جمله دلايل محكم و متقن شهيدى اين است كه تمام راويان خبر، زمان وقوع آن را دوران خليفه دوّم (23- 13ق) گفته‌اند، در حالى‌كه ولادت امام سجّاد(ع) را سال 38ق دانسته‌اند. ايشان خود روايت ديگرى را كه براساس آن ميلاد حضرت سجّاد(ع) سال 48ق است، مقبول مى‌داند، در اين صورت بين اين ازدواج و تولّد امام سجّاد بيش از 30 سال فاصله وجود دارد و اين خود بر ترديدها مى‌افزايد..<ref>متن كتاب، ص18- 19</ref>
#نويسنده با بيان اين نكته كه گروهى از نويسندگان، از جمله برخى نويسندگان اهل سنّت و مستشرقان و ناسيوناليست‌هاى ايرانى در عصر حاضر، در پيدايش تشيّع به ازدواج دختر يزدگرد با حسين بن على(ع) اشاره كرده‌اند و مدّعى شده‌اند كه علّت گرايش ايرانيان به تشيّع پيوند زناشويى مذكور بوده، افزوده است كه اينان ارتباط بين دو خاندان ساسانى و پيامبر(ص) را در تشكّل و نفوذ و رشد تشيّع در ايران بسيار مؤثّر دانسته‌اند. او سپس نقدهاى استاد مطهرى به اين مطلب را آورده و بعد ادامه داده است كه [[شهیدی، جعفر|دكتر سيد جعفر شهيدى]] در كتاب «زندگانى على بن الحسين(ع)» داستان شهربانو و ازدواج وى با امام حسين(ع) را ساخته پندار و افسانه دانسته است و به ضرب‌المثل عربى اشارت دارد كه: «چه بسيار مشهورى كه ريشه ندارد». وى در فصلى كه سخن از امام سجّاد(ع) و تولّد او دارد، به تفصيل به نقد و بررسى سندهاى روايى و تاريخى چنين داستانى پرداخته است و به نقش شعوبيّه در انتشار خبر چنين ازدواجى بين امام حسين(ع) و دختر يزدگرد اشاره كرده است. از جمله دلايل محكم و متقن شهيدى اين است كه تمام راويان خبر، زمان وقوع آن را دوران خليفه دوّم (23- 13ق) گفته‌اند، در حالى‌كه ولادت امام سجّاد(ع) را سال 38ق دانسته‌اند. ايشان خود روايت ديگرى را كه براساس آن ميلاد حضرت سجّاد(ع) سال 48ق است، مقبول مى‌داند، در اين صورت بين اين ازدواج و تولّد امام سجّاد بيش از 30 سال فاصله وجود دارد و اين خود بر ترديدها مى‌افزايد..<ref>متن كتاب، ص18- 19</ref>
#نويسنده با يادآورى اين نكته كه سلمان صحابى پارساى پيامبر(ص)، ايرانى الاصل و اهل جى اصفهان يا استخر فارس يا رامهرمز بوده، افزوده است: او پس از تحقيق، از آيين زرتشت به مسيحيت گرويد و پيش از جنگ خندق به حضور پيامبر(ص) در مدينه رسيد و اسلام آورد، از اين پس يكى از ياران بااخلاص و مشاوران صديق و فداكار و معروف پيامبر(ص) گرديد. پيامبر(ص) در حالى‌كه مهاجران و انصار، سلمان را از خود مى‌دانستند فرمود: «سلمان منّا اهل البيت».... وى در زمان حيات پيامبر(ص) از هواداران على(ع) بود و پس از رحلت پيامبر(ص) و انتخاب ابوبكر سخن معروف خود را به فارسى چنين گفت: «كرديد و نكرديد»، و بدين‌وسيله از آنان به سبب پيروى نكردن از على بن ابى‌طالب انتقاد كرد.<ref>همان، ص25</ref>
#نويسنده با يادآورى اين نكته كه سلمان صحابى پارساى پيامبر(ص)، ايرانى الاصل و اهل جى اصفهان يا استخر فارس يا رامهرمز بوده، افزوده است: او پس از تحقيق، از آيين زرتشت به مسيحيت گرويد و پيش از جنگ خندق به حضور پيامبر(ص) در مدينه رسيد و اسلام آورد، از اين پس يكى از ياران بااخلاص و مشاوران صديق و فداكار و معروف پيامبر(ص) گرديد. پيامبر(ص) در حالى‌كه مهاجران و انصار، سلمان را از خود مى‌دانستند فرمود: «سلمان منّا اهل‌البيت».... وى در زمان حيات پيامبر(ص) از هواداران على(ع) بود و پس از رحلت پيامبر(ص) و انتخاب ابوبكر سخن معروف خود را به فارسى چنين گفت: «كرديد و نكرديد»، و بدين‌وسيله از آنان به سبب پيروى نكردن از على بن ابى‌طالب انتقاد كرد.<ref>همان، ص25</ref>
#نويسنده تأكيد كرده است كه: حسن بن على(ع) وارث اوضاعى بود كه از يك سو عافيت‌طلبان، اشراف و بزرگان قبيله‌هاى كوفه و از سوى ديگر كينه‌توزان نسبت به اسلام و اشراف اموى مستقر در شام، ايجاد كرده بودند. [[امام على(ع)]] در جامعه‌اى كه بيشتر افراد آن دچار ترديد شده، سستى و انزوا را پيشه خود ساخته بودند، با سه مشكل بزرگ همچون نداشتن ياور، مواجهه با دشمنى حيله‌گر و مسلّح و عدم همكارى افراد مؤثّر، روبرو بود. پيداست با چنين موقعيّتى نمى‌توان با فرزند ابوسفيان به علّت گشاده‌دستى در بخشش بيت‌المال به سران قبايل و ساير راحت‌طلبان، مبارزه كرد. از اين‌رو امام در ابتدا به نبرد با طغيانگر شام اقدام كرد، امّا به دليل سستى و بى‌نظمى سپاهيان و كمى دوستان بااخلاص و نيز اقدامات معاويه براى تطميع سران سپاه امام، جز واگذارى قدرت به معاويه چاره‌اى نديد. امام با اين اقدام، از ريخته شدن خون مسلمانان جلوگيرى و ياران اندك خويش را حفظ كرد. از اين پس امام به روشنگرى افكار مسلمانان پرداخت و تلاش كرد تا ضمن آگاه ساختن شيعيان از اوضاعى كه به برقرارى صلح منجر شد، آنان را براى ادامه مبارزه در موقعيّت جديد آماده كند.<ref>همان، ص43</ref>
#نويسنده تأكيد كرده است كه: حسن بن على(ع) وارث اوضاعى بود كه از يك سو عافيت‌طلبان، اشراف و بزرگان قبيله‌هاى كوفه و از سوى ديگر كينه‌توزان نسبت به اسلام و اشراف اموى مستقر در شام، ايجاد كرده بودند. [[امام على(ع)]] در جامعه‌اى كه بيشتر افراد آن دچار ترديد شده، سستى و انزوا را پيشه خود ساخته بودند، با سه مشكل بزرگ همچون نداشتن ياور، مواجهه با دشمنى حيله‌گر و مسلّح و عدم همكارى افراد مؤثّر، روبرو بود. پيداست با چنين موقعيّتى نمى‌توان با فرزند ابوسفيان به علّت گشاده‌دستى در بخشش بيت‌المال به سران قبايل و ساير راحت‌طلبان، مبارزه كرد. از اين‌رو امام در ابتدا به نبرد با طغيانگر شام اقدام كرد، امّا به دليل سستى و بى‌نظمى سپاهيان و كمى دوستان بااخلاص و نيز اقدامات معاويه براى تطميع سران سپاه امام، جز واگذارى قدرت به معاويه چاره‌اى نديد. امام با اين اقدام، از ريخته شدن خون مسلمانان جلوگيرى و ياران اندك خويش را حفظ كرد. از اين پس امام به روشنگرى افكار مسلمانان پرداخت و تلاش كرد تا ضمن آگاه ساختن شيعيان از اوضاعى كه به برقرارى صلح منجر شد، آنان را براى ادامه مبارزه در موقعيّت جديد آماده كند.<ref>همان، ص43</ref>
#نويسنده يادآور شده است كه همزمان با قيام توّابين، قيام بزرگترى به رهبرى مختار بن ابى عبيده ثقفى و كمك گروه ديگرى از شيعيان، در كوفه در حال شكل‌گيرى بود. اين حركت پس از شكست قيام توّابين، قدرت و نيروى بيشترى يافت؛ زيرا باقيمانده توّابين به آن پيوستند و مختار به زودى با جلب نظر و همكارى ابراهيم بن مالك اشتر، فرزند فرمانده سپاه و يار صميمى على(ع)، قدرت خويش را بين شيعيان كوفه تحكيم بخشيد. مختار از شيعيان و طرفداران امام حسين(ع) در كوفه بود. به گزارش [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]، مسلم بن عقيل در ابتداى ورود به كوفه، بر مختار وارد شد و عبيدالله بن زياد حاكم اموى كه از همكارى وى با مسلم مطّلع شد، او را دستگير و مجروح ساخت و به زندان انداخت. اما پس از چندى به خواهش عبدالله بن عمر، شوهر خواهر مختار و فرمان يزيد بن معاويه، از زندان عبيدالله آزاد شد و رهسپار حجاز گرديد و همزمان با قيام توّابين، وارد كوفه شد..<ref>همان، ص55- 56</ref>
#نويسنده يادآور شده است كه همزمان با قيام توّابين، قيام بزرگترى به رهبرى مختار بن ابى عبيده ثقفى و كمك گروه ديگرى از شيعيان، در كوفه در حال شكل‌گيرى بود. اين حركت پس از شكست قيام توّابين، قدرت و نيروى بيشترى يافت؛ زيرا باقيمانده توّابين به آن پيوستند و مختار به زودى با جلب نظر و همكارى ابراهيم بن مالك اشتر، فرزند فرمانده سپاه و يار صميمى على(ع)، قدرت خويش را بين شيعيان كوفه تحكيم بخشيد. مختار از شيعيان و طرفداران امام حسين(ع) در كوفه بود. به گزارش [[طبری آملی، محمد بن جریر|طبرى]]، مسلم بن عقيل در ابتداى ورود به كوفه، بر مختار وارد شد و عبيدالله بن زياد حاكم اموى كه از همكارى وى با مسلم مطّلع شد، او را دستگير و مجروح ساخت و به زندان انداخت. اما پس از چندى به خواهش عبدالله بن عمر، شوهر خواهر مختار و فرمان يزيد بن معاويه، از زندان عبيدالله آزاد شد و رهسپار حجاز گرديد و همزمان با قيام توّابين، وارد كوفه شد..<ref>همان، ص55- 56</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش