العلل في النحو: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ص ' به ' ص'
جز (جایگزینی متن - ' »' به '»')
جز (جایگزینی متن - ' ص ' به ' ص')
خط ۴۱: خط ۴۱:




«العلل في النحو»، تأليف ابوالحسن محمد بن عبدالله، معروف به الورّاق از نحويون قرن چهارم هجرى است كه با تحقيق مها مازن المبارك منتشر شده است. اين اثر از مهم‌ترين منابع عربى است كه علل نحوى را مورد بررسى قرار داده است و علماى نحوى پس از آن مانند: [[ابن‌انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]]، عكبرى از اين اثر استفاده كرده‌اند.<ref>مقدمه، ص 5</ref>
«العلل في النحو»، تأليف ابوالحسن محمد بن عبدالله، معروف به الورّاق از نحويون قرن چهارم هجرى است كه با تحقيق مها مازن المبارك منتشر شده است. اين اثر از مهم‌ترين منابع عربى است كه علل نحوى را مورد بررسى قرار داده است و علماى نحوى پس از آن مانند: [[ابن‌انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]]، عكبرى از اين اثر استفاده كرده‌اند.<ref>مقدمه، ص5</ref>


== ساختار ==
== ساختار ==
خط ۵۵: خط ۵۵:
اين اثر از جمله آثارى است كه از اسلوبى روان برخوردار است و خواننده، به‌راحتى مى‌تواند مطالب آن را بفهمد. البته محقق كتاب در تحقيق اين اثر با دشوارى‌هايى روبه‌رو بوده است؛ مهم‌تر از همه اينكه نويسنده، نحوى‌اى است كه احدى از او ياد نكرده است و شرح‌حال‌نويسان، زندگانى او را ننوشته‌اند و بااينكه صاحب اين اثرِ ارزشمند است، جزئيات زندگى او را ذكر نكرده‌اند.<ref>همان</ref>
اين اثر از جمله آثارى است كه از اسلوبى روان برخوردار است و خواننده، به‌راحتى مى‌تواند مطالب آن را بفهمد. البته محقق كتاب در تحقيق اين اثر با دشوارى‌هايى روبه‌رو بوده است؛ مهم‌تر از همه اينكه نويسنده، نحوى‌اى است كه احدى از او ياد نكرده است و شرح‌حال‌نويسان، زندگانى او را ننوشته‌اند و بااينكه صاحب اين اثرِ ارزشمند است، جزئيات زندگى او را ذكر نكرده‌اند.<ref>همان</ref>


[[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] كتابى را با عنوان «العلل في النحو» به قطرب محمد بن المستنير (ت 249ق)، نسبت داده است. همچنين در شرح حال مازنى (ت 206ق) نوشته كه او كتابى با نام «العلل في النحو» تأليف كرده و مشخص نيست كه چه بر سر اين دو كتاب آمده است. اولين كتابى كه به دست ما رسيده است، كتاب «الإيضاح في علل النحو» ابوالقاسم زجاجى (ت 337ق) است كه در آن، زجاجى علل نحوى را به علل تعليمى، قياسى و جدلى تقسيم كرده و هركدام را با مثال‌هايى توضيح داده است.<ref>نبهان، عبدالإله احمد، ص 203</ref>
[[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] كتابى را با عنوان «العلل في النحو» به قطرب محمد بن المستنير (ت 249ق)، نسبت داده است. همچنين در شرح حال مازنى (ت 206ق) نوشته كه او كتابى با نام «العلل في النحو» تأليف كرده و مشخص نيست كه چه بر سر اين دو كتاب آمده است. اولين كتابى كه به دست ما رسيده است، كتاب «الإيضاح في علل النحو» ابوالقاسم زجاجى (ت 337ق) است كه در آن، زجاجى علل نحوى را به علل تعليمى، قياسى و جدلى تقسيم كرده و هركدام را با مثال‌هايى توضيح داده است.<ref>نبهان، عبدالإله احمد، ص203</ref>


در همين قرن، نحو به كمال رسيد و آثار فراوانى تأليف شد و علماى نحو به بحث علل و استنباط آن اهتمام ورزيدند. ابن جنى (ت 392ق) بسيارى از علل را در كتابش «[[الخصائص]]» و «المصنف في شرح تصريف المازني» ذكر كرد و الورّاق نيز معاصر ابن جنى بود كه با كتاب «العلل في النحو» به بحث علل در نحو پرداخت.
در همين قرن، نحو به كمال رسيد و آثار فراوانى تأليف شد و علماى نحو به بحث علل و استنباط آن اهتمام ورزيدند. ابن جنى (ت 392ق) بسيارى از علل را در كتابش «[[الخصائص]]» و «المصنف في شرح تصريف المازني» ذكر كرد و الورّاق نيز معاصر ابن جنى بود كه با كتاب «العلل في النحو» به بحث علل در نحو پرداخت.
خط ۶۳: خط ۶۳:
ورّاق شيوه زجاجى را در تقسيم علل پيروى نكرد و كتابش را در 62 باب تأليف نمود و از [[سیبویه، عمرو بن عثمان|سيبويه]] در نام‌گذارى ابواب پيروى نمود.
ورّاق شيوه زجاجى را در تقسيم علل پيروى نكرد و كتابش را در 62 باب تأليف نمود و از [[سیبویه، عمرو بن عثمان|سيبويه]] در نام‌گذارى ابواب پيروى نمود.


مطالعه كتاب، اين مطلب را بر ما آشكار مى‌كند كه ورّاق همانند نحويون ديگر در ذيل عنوان يك باب از موضوع آن باب بحث نكرده است، بلكه بلافاصله به ذكر علل متعلق به آن موضوع پرداخته است. چه‌بسا ورّاق مفروض گرفته كه خواننده كتابش قضاياى علم نحو را به‌خوبى مى‌داند و نيازى به تلخيص مطالب نحو نيست. تنها انگيزه او ذكر علل مختص به هر باب است؛ به‌عنوان مثال در باب حروف قَسَم، اين حروف را شماره و عمل و اوضاع و شواهد استعمال حروف قسم را ذكر نكرده است و فوراً به طرح اين سؤال و پاسخ به آن پرداخته است: «چرا اصل حروف قَسَم باء است؟».<ref>همان، ص 204</ref>
مطالعه كتاب، اين مطلب را بر ما آشكار مى‌كند كه ورّاق همانند نحويون ديگر در ذيل عنوان يك باب از موضوع آن باب بحث نكرده است، بلكه بلافاصله به ذكر علل متعلق به آن موضوع پرداخته است. چه‌بسا ورّاق مفروض گرفته كه خواننده كتابش قضاياى علم نحو را به‌خوبى مى‌داند و نيازى به تلخيص مطالب نحو نيست. تنها انگيزه او ذكر علل مختص به هر باب است؛ به‌عنوان مثال در باب حروف قَسَم، اين حروف را شماره و عمل و اوضاع و شواهد استعمال حروف قسم را ذكر نكرده است و فوراً به طرح اين سؤال و پاسخ به آن پرداخته است: «چرا اصل حروف قَسَم باء است؟».<ref>همان، ص204</ref>


در باب مرفوع بودن فعل مضارع، ديدگاه بصريون را ذكر كرده كه ارتفاع اين فعل تنها به خاطر آن است كه در جاى اسم (به‌صورت خاص اسم فاعل) نشسته است و سپس به توضيح اين مطلب و در ادامه به نقض قول فرّاء (مضارع اگر از نواصب و جوازم مصون بماند، مرفوع مى‌شود) و قول كسائى (مضارع به‌وسيله زوائدى كه در ابتداى آن مى‌آيد، مانند همزه و تاء و نون و ياء مرفوع مى‌شود) مى‌پردازد؛ فلذا وراق نظر بصريون را تأييد و رأى كوفيون را نقض كرده است.<ref>همان، ص 206</ref>
در باب مرفوع بودن فعل مضارع، ديدگاه بصريون را ذكر كرده كه ارتفاع اين فعل تنها به خاطر آن است كه در جاى اسم (به‌صورت خاص اسم فاعل) نشسته است و سپس به توضيح اين مطلب و در ادامه به نقض قول فرّاء (مضارع اگر از نواصب و جوازم مصون بماند، مرفوع مى‌شود) و قول كسائى (مضارع به‌وسيله زوائدى كه در ابتداى آن مى‌آيد، مانند همزه و تاء و نون و ياء مرفوع مى‌شود) مى‌پردازد؛ فلذا وراق نظر بصريون را تأييد و رأى كوفيون را نقض كرده است.<ref>همان، ص206</ref>


كتاب، همچنين علل صرفى را در ابواب صرف در بر دارد كه به‌طور اجمال مبتنى بر ثقل و خفت و توجه به تفاوت‌هاست؛ به‌عنوان مثال در باب جمع از علت جمع فَعْلَة بر فَعَلات و فَعْلات چنين مى‌نويسد: كلمه اگر اسم باشد، جمع آن بر فَعَلات با تحريك عين الفعل مى‌آيد، مانند: «جَفْنة، جَفَنات». عين الفعل كلمه براى جدايى اسم و صفت متحرك مى‌شود؛ علت اين امر آن است كه صفت ثقيل‌تر از اسم است؛ چراكه متضمن موصوف است و چون سنگين‌تر از اسم بوده و اسم خفيف‌تر از صفت است واجب است، اخفّ متحرك شود.<ref>همان</ref>
كتاب، همچنين علل صرفى را در ابواب صرف در بر دارد كه به‌طور اجمال مبتنى بر ثقل و خفت و توجه به تفاوت‌هاست؛ به‌عنوان مثال در باب جمع از علت جمع فَعْلَة بر فَعَلات و فَعْلات چنين مى‌نويسد: كلمه اگر اسم باشد، جمع آن بر فَعَلات با تحريك عين الفعل مى‌آيد، مانند: «جَفْنة، جَفَنات». عين الفعل كلمه براى جدايى اسم و صفت متحرك مى‌شود؛ علت اين امر آن است كه صفت ثقيل‌تر از اسم است؛ چراكه متضمن موصوف است و چون سنگين‌تر از اسم بوده و اسم خفيف‌تر از صفت است واجب است، اخفّ متحرك شود.<ref>همان</ref>
خط ۸۰: خط ۸۰:
1. مقدمه و متن.
1. مقدمه و متن.


2. نبهان، عبدالإله احمد، العرض و النقد و التعريف: العلل في النحو لأبي‌عبدالله محمد بن عبدالله المعروف بالوراق، تحقيق مها مازن المبارك، الذخائر، شتاء و ربيع 1424، العدد 17 و 18، ص 202 تا 207.
2. نبهان، عبدالإله احمد، العرض و النقد و التعريف: العلل في النحو لأبي‌عبدالله محمد بن عبدالله المعروف بالوراق، تحقيق مها مازن المبارك، الذخائر، شتاء و ربيع 1424، العدد 17 و 18، ص202 تا 207.




۶۱٬۱۸۹

ویرایش