۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ]]' به ']]') |
جز (جایگزینی متن - ' ص ' به ' ص') |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
[[مظفر، محمدرضا|استاد مظفر]] در این اثر، مطالب کلیدى و اساسى فلسفه اسلامى را در دو حوزه الهیات و امور عامه مورد بحث و بررسى قرار دادهاند و الحق که همانند سایر آثار ارزشمند وى از اتقان و دقت چشمگیرى برخوردار است و مىتواند براى دانشپژوهان ثمربخش باشد<ref>ر.ک: محمدرضایی، محمد، | [[مظفر، محمدرضا|استاد مظفر]] در این اثر، مطالب کلیدى و اساسى فلسفه اسلامى را در دو حوزه الهیات و امور عامه مورد بحث و بررسى قرار دادهاند و الحق که همانند سایر آثار ارزشمند وى از اتقان و دقت چشمگیرى برخوردار است و مىتواند براى دانشپژوهان ثمربخش باشد<ref>ر.ک: محمدرضایی، محمد، ص9</ref>. | ||
در ابتدای کتاب، کاربرد وجود بهعنوان مقدمه، مطرح شده است. کلمه وجود دو کاربرد دارد: | در ابتدای کتاب، کاربرد وجود بهعنوان مقدمه، مطرح شده است. کلمه وجود دو کاربرد دارد: | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
نویسنده معتقد است که تعریف وجود به هیچ صورتى صحیح نیست، بلکه محال است، خواه مراد از وجود مفهوم آن باشد یا حقیقت آن. مفهوم وجود از روشنترین چیزهاست و همه اشیا بهواسطه آن شناخته مىشوند؛ زیرا مفهوم وجود یک معناى مرتکز در ذهن و تصور آن بدیهى است و هنگامىکه این معنا را با لفظ دیگرى اظهار مىکنیم، این امر فقط تنبه و یادآورى براى ذهن و مشخص کردن آن از دیگر مرتکزات ذهنى است، نه اینکه آن را با کلماتى مشهورتر و روشنتر تعریف کردهایم؛ بنابراین تعریف وجود چیزى جز تعریف لفظى نیست<ref>ر.ک: همان، ص13؛ همان، ص18</ref>. | نویسنده معتقد است که تعریف وجود به هیچ صورتى صحیح نیست، بلکه محال است، خواه مراد از وجود مفهوم آن باشد یا حقیقت آن. مفهوم وجود از روشنترین چیزهاست و همه اشیا بهواسطه آن شناخته مىشوند؛ زیرا مفهوم وجود یک معناى مرتکز در ذهن و تصور آن بدیهى است و هنگامىکه این معنا را با لفظ دیگرى اظهار مىکنیم، این امر فقط تنبه و یادآورى براى ذهن و مشخص کردن آن از دیگر مرتکزات ذهنى است، نه اینکه آن را با کلماتى مشهورتر و روشنتر تعریف کردهایم؛ بنابراین تعریف وجود چیزى جز تعریف لفظى نیست<ref>ر.ک: همان، ص13؛ همان، ص18</ref>. | ||
یکى از مسائل فلسفى که نزد فلاسفه اسلامى متأخر بحثبرانگیز شده است این مسئله است که آیا آنچه در خارج اصیل است وجود است یا ماهیت. در عبارات متقدمین حتى افرادى نظیر فارابى و ابنسینا عبارتى یافت نمىشود که تحت این عنوان بحث کرده باشند، اگرچه در عبارات آنها کلماتى یافت مىشود که موهم هر دو معناست. مخصوصاً قول به اصالت وجود را مىتوان در عبارات ابنسینا یافت. عقیده مشهور فلاسفه تا قبل از ملاصدرا بر اصالت ماهیت بوده است، حتى ملاصدرا در ابتداى تفکر فلسفىاش به متابعت از استادش میرداماد چنین عقیدهاى داشته است. تا آنجا که ما مىدانیم ملاصدرا اولین کسى بوده که مسئله اصالت وجود را توضیح داده و بر آن برهان اقامه کرده است؛ او در فلسفه خود، عقیده به اصالت وجود را پذیرفته است و بسیارى از آراء علمى خود را در مسائل مشکل و مهم بر آن مبتنى کرده است؛ یعنى بسیارى از مسائل مهم و مشکل فلسفى را با آن حل کرده است<ref>ر.ک: همان، ص16؛ همان، | یکى از مسائل فلسفى که نزد فلاسفه اسلامى متأخر بحثبرانگیز شده است این مسئله است که آیا آنچه در خارج اصیل است وجود است یا ماهیت. در عبارات متقدمین حتى افرادى نظیر فارابى و ابنسینا عبارتى یافت نمىشود که تحت این عنوان بحث کرده باشند، اگرچه در عبارات آنها کلماتى یافت مىشود که موهم هر دو معناست. مخصوصاً قول به اصالت وجود را مىتوان در عبارات ابنسینا یافت. عقیده مشهور فلاسفه تا قبل از ملاصدرا بر اصالت ماهیت بوده است، حتى ملاصدرا در ابتداى تفکر فلسفىاش به متابعت از استادش میرداماد چنین عقیدهاى داشته است. تا آنجا که ما مىدانیم ملاصدرا اولین کسى بوده که مسئله اصالت وجود را توضیح داده و بر آن برهان اقامه کرده است؛ او در فلسفه خود، عقیده به اصالت وجود را پذیرفته است و بسیارى از آراء علمى خود را در مسائل مشکل و مهم بر آن مبتنى کرده است؛ یعنى بسیارى از مسائل مهم و مشکل فلسفى را با آن حل کرده است<ref>ر.ک: همان، ص16؛ همان، ص22</ref>. | ||
از مباحثى که مربوط به بحث وجود و عدم است، مبحث اعاده معدوم مىباشد. این بحث در میان افکار متکلمان از جایگاه والایى برخوردار است، زیرا گمان کردهاند که عقیده به معاد جسمانى جز با اعتقاد به امکان اعاده معدوم ممکن نیست. آنها سرسختانه از این عقیده دفاع کردهاند و با قاطعیت مىگویند عقیده به استحاله مساوى با کفر و خروج از دین است. نویسنده این موضوع را از دو جهت ارتباط آن با اعتقاد به معاد جسمانى و از جهت تأمل فلسفى محض بررسی کرده و در رابطه با جهت دوم مینویسد: از جهت تأمل فلسفى روشن است که اعاده معدوم هنگامىکه منظور از آن اعاده همان موجود اول باشد- همانطور که در معاد چنین است- ممتنع است؛ زیرا همانطور که بیان شد وجود شىء، عین هویت شخصى آن است. پس قوام تشخص شىء به وجود آن است بلکه وجود، عین تشخص است. در این صورت وجود دوم، یعنى وجود بعد از عدم، وجود دیگرى است، نه عین وجود اول. پس وجود دوم مثل وجود اول است نه عین آن و الا یک شىء واحد، دو شىء مىشود و دو شىء، یک شىء<ref>ر.ک: همان، ص21-20؛ همان، ص31-30</ref>. | از مباحثى که مربوط به بحث وجود و عدم است، مبحث اعاده معدوم مىباشد. این بحث در میان افکار متکلمان از جایگاه والایى برخوردار است، زیرا گمان کردهاند که عقیده به معاد جسمانى جز با اعتقاد به امکان اعاده معدوم ممکن نیست. آنها سرسختانه از این عقیده دفاع کردهاند و با قاطعیت مىگویند عقیده به استحاله مساوى با کفر و خروج از دین است. نویسنده این موضوع را از دو جهت ارتباط آن با اعتقاد به معاد جسمانى و از جهت تأمل فلسفى محض بررسی کرده و در رابطه با جهت دوم مینویسد: از جهت تأمل فلسفى روشن است که اعاده معدوم هنگامىکه منظور از آن اعاده همان موجود اول باشد- همانطور که در معاد چنین است- ممتنع است؛ زیرا همانطور که بیان شد وجود شىء، عین هویت شخصى آن است. پس قوام تشخص شىء به وجود آن است بلکه وجود، عین تشخص است. در این صورت وجود دوم، یعنى وجود بعد از عدم، وجود دیگرى است، نه عین وجود اول. پس وجود دوم مثل وجود اول است نه عین آن و الا یک شىء واحد، دو شىء مىشود و دو شىء، یک شىء<ref>ر.ک: همان، ص21-20؛ همان، ص31-30</ref>. |
ویرایش