دو رساله عرفانی در عشق: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۴۳: خط ۴۳:
    ==السوانح فی العشق==
    ==السوانح فی العشق==


    نخستين اثر عرفانى كه درباره عشق نوشته شده است، رساله‌ى «سوانح العشاق احمد غزّالى» است. اين رساله همواره مورد توجّه عرفا بوده؛ به طورى كه شيخ فخرالدين عراقى بناى كتاب خود را بر سوانح گذاشته است. غزّالى در اين كتاب احوال و اسرار عشق را بدان نحو كه مورد توجه و تامل صوفيان است، به رشته‌ى تحرير در آورده و هر يك از اسرار و معانى را در فصلى مورد بحث قرار مى‌دهد. وى در ضمن اين فصول تميثلات كوتاه و حكايات مختصر براى توضيح بيان خود آورده و به اشعار مختلف از غزل و رباعى فارسى و عربى استشهاد نموده است. نثر سوانح لطيف و ساده و دلنشين است و به طور كلّى مى‌توان گفت سوانح العشاق غزالى يكى از مهم‌ترين گنجينه‌هاى ادب و عرفان فارسى بشمار مى‌رود.
    السوانح في العشق یا سوانح العشاق اثر خواجه احمد غزالی (457-520)؛ قدیمی‌ترین‌ کتابی است که به‌طور مستقل در موضوع‌«عشق‌» و معانی ابکار آن، به زبان پارسی نوشته شده است.


    اثر حاضر حاوى سه شرح نفيس بر سوانح العشّاق است كه به اهتمام [[مجاهد، احمد|احمد مجاهد]] به زيور طبع آراسته شده است. اولين شرح سوانح رساله‌ى «كنوز الاسرار و رموز الاحرار» است كه توسط عزّالدين محمود كاشانى به نظم كشيده شده است. در اين منظومه مطالب زير بيان مى‌شود: نعت انبياء خصوصا خاتم المرسلين(ص)، بيان منقبت شيخ احمد غزّالى و اشاره غيبى به نظم در آوردن اين كتاب، وصف عشق، كيفيّت ارتباط بين عشق و روح و علّت امتزاج آنها، وحدت عشق، مقاله‌اى در فرق ميان عشق قديم و محدث، مشاهده جمال در صنع، بذر و ثمره عشق، حكايتى در توضيح معناى آيه شريفه '''«يحبّهم و يحبّونه»'''، غيرت عشق و لوازم آن، تسليم عاشق، در غيبت و شهود، بلاى عشق و فايده آن، ملامت عشق و فوائد آن، بحث درباره اطوار و خلع و همت و شهود عشق، در انزواى معشوق، در نهايت ادراك علم از عشق، در قرب و بعد و حكايتى در تبيين معناى آن و تمثيلى در توضيح اين معنا، مقاله‌اى در وصل و فصل، در رجاء وصل و فصل و حكايتى در توضيح اين معنى و بحثى در رابطه با احكام وصل و فصل، بيان سكرو صحو و حكايتى در تبيين اين معنا، مقاله‌اى در بقاى بعد از مناء، لازم به ذكر است كه برخى به اشتباه عشق‌نامه‌ى سنائى را همان كنوز الاسرار كاشانى شمرده‌اند؛ ولى آنچه مسلّم است اينست كه اين رساله از سنائى نيست و مرحوم مدّرس رضوى در مقدّمه مثنوى‌هاى حكيم سنائى به اشتباه خود اعتراف نموده است. دومين شرح سوانح، شرح شيخ حسينى ناگورى از اكابر عرفاى هند است كه در سال 901 ه‍.ق در گذشته است. صاحب خزينة الاصفياء وى را در اصول شريعت و طريقت و حقيقت ممتاز دانسته و كراماتى را به وى نسبت مى‌دهد با دقت در كلمات ناگورى مى‌توان دريافت كه وى از عرفان [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] بشدّت متأثّر است. به نظر وى ذات مطلق به جهت ظهور متوقّف بر روح است، اگر روح نبود، ظهور و تجلّى امكان نداشت و ذات مطلق به مجرّد قبول تقييد و ظهور دو گانگى پديد آمد. مقيّد طالب مطلق و مطلق مشتاق مقيّد شد. شارح معتقد است كه حقيقت ادراك عبارت است، از غرق شدن و فانى گشتن در معشوق و چون فانى از ادراك فناء عاجز است. پس اگر چه ادراك عبارت از فناست حاصل آيد؛ امّا از ادراك آن ادراك عجز باشد، «العجز عن درك الادراك ادراك» درست شد. در مشرب شارح اشتقاق عشق در حقيقت از عاشق است و منشأ عشق از اوست و از او مشتق و منشعب شده است، چون عاشق محل ولايت عشق و مركب اوست؛ ولى معشوق به حقيقت از عشق مشتق نشده، لذا لازم نيست كه متصٌف به صفت عاشقى گردد.


    در مكتب عشق عقل را راه نيست و حوزه‌ى مفاهيم و قيل و قال نه تنها از چهره‌ى حقيقت كشف الغطاء نمى‌كند، بلكه به غموض و كون آن مى‌افزايد. عاشقان به شيفتگان علوم نقلى هشدار مى‌دهند كه مغرور به تعليّات نگردند، زيرا وراى آنها معارفى است كه در رهگذر شهود مكشوف عارف و عاشق واقع مى‌گردد. به نظر اهل عرفان علم الاسرار فوق علم العقل بوده و آن را القاى روح القدس معرّفى مى‌كنند كه مخصوص به نبى و ولى است و اين علم از راه رياضت و مجاهدت و خلوت با حضرت حق بدست مى‌آيد و اين علم همان علم لدنى است كه مخصوص بندگان خاص خداست.
    سخن از عشق است و منظور از عشق در‌ حیطه‌ عرفان و تصوف اسلامی، بی‌شک همان عشق حقیقی (عشق مطلق یا عشق الهی) است و بس.
     
    معروفیت‌«ادبی‌-عرفانی» خواجه احمد، به‌واسطه رساله «سوانح» اوست‌.
     
     
    احمد غزالی‌، رساله‌ سوانح را در بیان زیبایی‌ آفرینش‌ یعنی «عشق» به‌ صورتی‌ زیبا شناسانه مدون ساخته و تصنیف نموده‌ است‌. درواقع می‌توان گفت که سوانح اولین رساله‌ای است که درباره عشق‌ به‌ زبان پارسی نگارش و تدوین یافته است‌.
     
    خواجه احمد در رساله‌ سوانح‌، موضوع عشق را الحق به‌ زیباترین‌ وجهی به رشته تحریر و نگارش درآورده و با چنان استادی و پختگی قلم‌زده که‌ هیچ‌ کتابی در موضوع عشق به‌ پایه‌ آن‌ نرسیده است.
     
    سوانح‌، یکی‌ از مهم‌ترین کتاب‌هایی است‌ که‌ ازنظر زیباشناختی و روانشناسی عشق حائز اهمیت فراوان است<ref>صاحب‌اختیاری، بهروز، ص163</ref>.
    احمد غزالی در ادراک معشوق از حسن خویش‌، معتقد به لزوم وجود عاشق است. او می‌گوید دیده حسن از ادراک جمال خویش بردوخته است؛ او کمال خویش را در نتواند یافت، الا در آینه عشق عاشق که چون آینه‌ای در برابر معشوق، حسنش را به او منعکس می‌کند تا آن را بنگرد و این‌چنین، عاشق به ادراک معشوق نزدیک‌تر از اوست؛ چراکه معشوق به‌واسطه او جمال خویش را مشاهده می‌کند‌. ‌این‌گونه‌ است که وجود عاشق برای قوت خوردن معشوق از جمال خویش بایسته است(کهدویی، محمدکاظم؛ آشنا، لاله، ص24).
    لازم به یادآوری است که عاشق و معشوق هردو از اشتقاقات عشق و دو اعتبار از اویند؛ بنابراین بیان این مطلب‌، استغنا و بی‌نیازی عشق و وحدانیت آن را با مشکل مواجه نمی‌سازد؛ این‌چنین از اصل عشق که قدیم است نقطه «ب» یحبهم صفت حق‌ در زمین یحبونه افکنده شد؛ بلکه آن نقطه درهم افکنده شد تا یحبونه برآمد‌؛ چون از این تخم عبهر عشق برآمد، تخم همرنگ ثمره بود و ثمره همرنگ تخم. به این معنا که هردو عشق یک صفت داشت و آن صفت عشق حق‌تعالی بود‌، به عشق‌بازی با خویشتن مشغول(همان، ص25).
     
    بنابراین عشق از حجاب تتق عزت خویش بیرون می‌آید؛ نزول می‌کند و تجلی می‌یابد؛ عشق که در مرتبه اطلاق حقیقت مطلق بود، در این مرتبه واسطه پیوند عاشق و معشوق قرار می‌گیرد. او در حسن و ملاحت می‌گریزد و از آن دام و دانه‌ای در راه عاشق فرا می‌نهد. در کان ابروی معشوق غمزه می‌شود و جان عاشق را هدف می‌گیرد تا او را در عشق تندپوی کند. عاشق را که چون موری توان سفر از سرزمینی به سرزمین دیگر نیست، شاه‌بازی می‌شود تا با قرارگرفتن بر پای او و به مدد پروازش به کوی معشوق سفر کند. در رابطه میان عاشق و معشوق چون رفرفی، عاشق را از دیار خودپرستی به وادی فنا پیش می‌برد و این‌چنین جذبه‌وار‌، محب را از سرحد وجود می‌گذراند و در مقام أو أدنی بر بساط قرب می‌نشاند. نیز، در معشوق همه ناز و دلبری می‌آفریند و عاشق را به کوشش برای دست‌یافتن به وصال محبوب می‌کشاند. عشق این‌همه کشش و پویش را در عاشق می‌آفریند تا او را به معشوق برساند؛ زیرا معشوق را از عشق نه سود است و نه زیان؛ اما عشق به سنت کرمش و نیروی پیوند آفرینش، عاشق را به معشوق می‌بندد تا عاشق به همه حال نظرگاه معشوق آید؛ اما باید دانست که او در این کار از یافتن هر نصیب و بهره به دور و در مقام عز خویش از عاشق و معشوق بی‌نیاز است؛ که با هیچ‌کس و هیچ‌چیز نیامیزد و در هیچ نیاویزد‌. اگرچه او در مرتبه اطلاق، خود هم عاشق است و هم معشوق و هم عشق‌، در مرتبه ظهور نه عاشق است و نه معشوق. از نیاز این‌یکی فارغ و به ناز آن ‌‌دیگری بی‌التفات است؛ که عاشق و معشوق در حوصله او نگنجد و کنش او در ایجاد پیوند میان این دو ازآن‌روست که در این کشش و کوشش نهنگ‌وار سر برآورد و هردو را در کام خود کشد. چراکه در عشق، کار عاشق و معشوق به‌جایی می‌رسد که هردو غیر به شمار می‌آیند. ازآن‌رو که دویی و افتراق در عشق نگنجد. او همه آن خواهد که به یگانگی روز نخستین بازگردد؛ پس عاشق را از سیر نیازآلودش و معشوق را از جایگاه استغنایش می‌رباید و می‌بلعد تا عوارض و اشتقاقات برخیزد؛ و خویشتن عشق و عاشق و معشوق باشد. آنگاه تنها وجود مطلق و یگانه عشق بر جای می‌ماند. شیخ احمد این مطلب را چنین تعبیر می‌کند:
     
    «هم او آفتاب‌، هم او فلک، هم او آسمان، هم او زمین، هم او عاشق و هم او معشوق و هم او عشق؛ که اشتقاق عاشق و معشوق از عشق است. چون عوارض و اشتقاقات برخاست، کار باز با یگانگی حقیقت خود افتاد.»(همان، ص25-26)
     
    این حالت نهایت عشق است که در آن عاشق به‌جایی می‌رسد که معشوق را فراموش می‌کند؛ زیرا او را با معشوق کاری نیست‌. مقصود وی عشق است، حیات او از عشق باشد و بی آن مرگ او را فرا گیرد(همان، ص26).
     
    احمد غزالی گفتار خویش را از بیان حقیقت مطلق عشق که در حجاب تعزز خود متعزز است، آغاز می‌کند و در ادامه‌، به بیان ظهور این عشق یا قوس نزول می‌پردازد و سپس از سیر عاشق و معشوق یا قوس صعود سخن می‌گوید که در آن هستی عاشق به رؤیت تجلی صفات محبوب از او ستده و او به عالم فنا رهسپار می‌شود تا در عشق نیست شده و به نظر بی‌صبری بینای جمال ربوبیت شود‌(همان).
     
     
    ==پانويس ==
    <references />
     
    ==منابع مقاله==
    # کهدویی، محمدکاظم؛ آشنا، لاله، مفهوم عشق در سوانح العشاق و عبهر العاشقین، مجله نامه پارسی، پاییز و زمستان 1388، شماره 50 و 51(از صفحه 19 تا 34؛ درج در پایگاه مجلات تخصصی نور (نورمگز) به آدرس:
    http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/756861
    # صاحب اختیاری، بهروز، سوانح العشاق، مجله کیهان اندیشه، خرداد و تیر 1372، شماره 48 (از صفحه 159 تا 163)؛ درج در پایگاه مجلات تخصصی نور(نورمگز) به آدرس:
    http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/26158


    به نظر مرحوم مينوى سومين شرح سوانح متعلّق به حدود قرن نهم هجرى است. اين شرح در كتابخانه‌ى نور عثمانيّه استانبول بدون ذكر نام شارح و تاريخ كتابت موجود است. اين شرح كه به صورت سؤال و جواب تنظيم شده كوشيده تا دقائق عرفانى را به عبارات ادبى به رشته‌ى تحرير درآورد. به نظر شارح عشق داراى دو تعلّق است، تعلّقى به ذات عاشق و تعلّقى به ذات معشوق اگر اتّصال عشق با عاشق حقيقى باشد، مغلوب جذبه‌ى قهر او مى‌شود و اگر به خلاف آن باشد، عاشق مغلوب جذبه‌ى معشوق مى‌شود. به عقيده‌ى وى عشق به اصالت ذات خود مستقّل است و او به هيچ چيزى محتاج نمى‌باشد و جمال حق قديم الاصل است و هر جمالى كه در مظاهر وجود دارد، از موهبت و نتيجه‌ى حسن وى است. در كمال عشق فناى ذات عاشق از بقاى معشوق حاصل مى‌شود. لازم به ذكر است كه با تأمّل در چنين عشقنامه‌هاى عرفانى فهميده مى‌شود كه مسأله‌ى وحدت وجود اساس و بنيان آن را تشكيل مى‌دهد، چون همواره از وحدت مطلق و مقيّد صحبت كرده و به ظاهر و مظهر اشاره مى‌كند، توضيح اينكه بر اساس وحدت شخصى وجود در دار هستى موجود واقعى و نفس الامرى غير از حق تعالى وجود ندارد و عالم منحصر به يك وجود و هستى صرف و بسيط من جميع الجهات است و تعدّد و تكثّر در آن راه ندارد، بلكه در ظهورات آنست. بنابراين هر محسوسى را كه مشاهده مى‌كنيم، اطوار و انوار و مظاهر تجليّات اويند و چيزى غير از حضرت حقّ از وجود و هستى بهره و حظّى نبرده است. عاشق كه مظهر اعلاى حق تعالى است. در فناى ذات همه كائنات را در عين اختلاف متّحد مى‌بيند. وى در اين منظر عظيم و دلنشين از عرش تجرد اعلى تا فرش خاك ادنى را همچون نگارستانى زيبا مى‌بيند كه با قلم تجلّى حضرت حق منقش شده و سرتاسر هستى را نغمه‌اى موزون مى‌بيند كه از عالم ربوى تجلّى نموده است و دقيقاً در اين مرحله كه نه براى او و نه براى ساير ممكنات هويّتى باقى نمى‌ماند، بلكه همه هويّات را در تجلّى ذات حق مضمحل و متلاشى مى‌بيند.


    == پیوندها ==
    == پیوندها ==
    [http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/6372 مطالعه کتاب دو رساله عرفانی در عشق در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور]
    [http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Text/6372 مطالعه کتاب دو رساله عرفانی در عشق در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور]
    [[رده:کتاب‌شناسی]]
    [[رده:کتاب‌شناسی]]

    نسخهٔ ‏۱۸ ژانویهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۰۹:۵۶

    دو رساله عرفانی در عشق
    نام کتاب دو رساله عرفانی در عشق
    نام های دیگر کتاب سوانح العشاق
    پدیدآورندگان غزالی، احمد بن محمد (نويسنده)

    سیف‌الدین باخرزی، سعید بن مطهر (نويسنده)

    افشار، ایرج (گردآورنده و مصحح)

    زبان فارسی
    کد کنگره
    موضوع
    ناشر منوچهری
    مکان نشر تهران - ایران
    سال نشر 1385 هـ.ش
    کد اتوماسیون AUTOMATIONCODE10238AUTOMATIONCODE

    دو رساله عرفانی در عشق؛ حاوی دو رساله به نامهای السوانح فی العشق اثر احمد غزالی و رساله در عشق اثر سیف الدین باخرزی است که توسط ایرج افشار گردآوری و تحقیق شده است.

    السوانح فی العشق

    السوانح في العشق یا سوانح العشاق اثر خواجه احمد غزالی (457-520)؛ قدیمی‌ترین‌ کتابی است که به‌طور مستقل در موضوع‌«عشق‌» و معانی ابکار آن، به زبان پارسی نوشته شده است.


    سخن از عشق است و منظور از عشق در‌ حیطه‌ عرفان و تصوف اسلامی، بی‌شک همان عشق حقیقی (عشق مطلق یا عشق الهی) است و بس.

    معروفیت‌«ادبی‌-عرفانی» خواجه احمد، به‌واسطه رساله «سوانح» اوست‌.


    احمد غزالی‌، رساله‌ سوانح را در بیان زیبایی‌ آفرینش‌ یعنی «عشق» به‌ صورتی‌ زیبا شناسانه مدون ساخته و تصنیف نموده‌ است‌. درواقع می‌توان گفت که سوانح اولین رساله‌ای است که درباره عشق‌ به‌ زبان پارسی نگارش و تدوین یافته است‌.

    خواجه احمد در رساله‌ سوانح‌، موضوع عشق را الحق به‌ زیباترین‌ وجهی به رشته تحریر و نگارش درآورده و با چنان استادی و پختگی قلم‌زده که‌ هیچ‌ کتابی در موضوع عشق به‌ پایه‌ آن‌ نرسیده است.

    سوانح‌، یکی‌ از مهم‌ترین کتاب‌هایی است‌ که‌ ازنظر زیباشناختی و روانشناسی عشق حائز اهمیت فراوان است[۱]. احمد غزالی در ادراک معشوق از حسن خویش‌، معتقد به لزوم وجود عاشق است. او می‌گوید دیده حسن از ادراک جمال خویش بردوخته است؛ او کمال خویش را در نتواند یافت، الا در آینه عشق عاشق که چون آینه‌ای در برابر معشوق، حسنش را به او منعکس می‌کند تا آن را بنگرد و این‌چنین، عاشق به ادراک معشوق نزدیک‌تر از اوست؛ چراکه معشوق به‌واسطه او جمال خویش را مشاهده می‌کند‌. ‌این‌گونه‌ است که وجود عاشق برای قوت خوردن معشوق از جمال خویش بایسته است(کهدویی، محمدکاظم؛ آشنا، لاله، ص24). لازم به یادآوری است که عاشق و معشوق هردو از اشتقاقات عشق و دو اعتبار از اویند؛ بنابراین بیان این مطلب‌، استغنا و بی‌نیازی عشق و وحدانیت آن را با مشکل مواجه نمی‌سازد؛ این‌چنین از اصل عشق که قدیم است نقطه «ب» یحبهم صفت حق‌ در زمین یحبونه افکنده شد؛ بلکه آن نقطه درهم افکنده شد تا یحبونه برآمد‌؛ چون از این تخم عبهر عشق برآمد، تخم همرنگ ثمره بود و ثمره همرنگ تخم. به این معنا که هردو عشق یک صفت داشت و آن صفت عشق حق‌تعالی بود‌، به عشق‌بازی با خویشتن مشغول(همان، ص25).

    بنابراین عشق از حجاب تتق عزت خویش بیرون می‌آید؛ نزول می‌کند و تجلی می‌یابد؛ عشق که در مرتبه اطلاق حقیقت مطلق بود، در این مرتبه واسطه پیوند عاشق و معشوق قرار می‌گیرد. او در حسن و ملاحت می‌گریزد و از آن دام و دانه‌ای در راه عاشق فرا می‌نهد. در کان ابروی معشوق غمزه می‌شود و جان عاشق را هدف می‌گیرد تا او را در عشق تندپوی کند. عاشق را که چون موری توان سفر از سرزمینی به سرزمین دیگر نیست، شاه‌بازی می‌شود تا با قرارگرفتن بر پای او و به مدد پروازش به کوی معشوق سفر کند. در رابطه میان عاشق و معشوق چون رفرفی، عاشق را از دیار خودپرستی به وادی فنا پیش می‌برد و این‌چنین جذبه‌وار‌، محب را از سرحد وجود می‌گذراند و در مقام أو أدنی بر بساط قرب می‌نشاند. نیز، در معشوق همه ناز و دلبری می‌آفریند و عاشق را به کوشش برای دست‌یافتن به وصال محبوب می‌کشاند. عشق این‌همه کشش و پویش را در عاشق می‌آفریند تا او را به معشوق برساند؛ زیرا معشوق را از عشق نه سود است و نه زیان؛ اما عشق به سنت کرمش و نیروی پیوند آفرینش، عاشق را به معشوق می‌بندد تا عاشق به همه حال نظرگاه معشوق آید؛ اما باید دانست که او در این کار از یافتن هر نصیب و بهره به دور و در مقام عز خویش از عاشق و معشوق بی‌نیاز است؛ که با هیچ‌کس و هیچ‌چیز نیامیزد و در هیچ نیاویزد‌. اگرچه او در مرتبه اطلاق، خود هم عاشق است و هم معشوق و هم عشق‌، در مرتبه ظهور نه عاشق است و نه معشوق. از نیاز این‌یکی فارغ و به ناز آن ‌‌دیگری بی‌التفات است؛ که عاشق و معشوق در حوصله او نگنجد و کنش او در ایجاد پیوند میان این دو ازآن‌روست که در این کشش و کوشش نهنگ‌وار سر برآورد و هردو را در کام خود کشد. چراکه در عشق، کار عاشق و معشوق به‌جایی می‌رسد که هردو غیر به شمار می‌آیند. ازآن‌رو که دویی و افتراق در عشق نگنجد. او همه آن خواهد که به یگانگی روز نخستین بازگردد؛ پس عاشق را از سیر نیازآلودش و معشوق را از جایگاه استغنایش می‌رباید و می‌بلعد تا عوارض و اشتقاقات برخیزد؛ و خویشتن عشق و عاشق و معشوق باشد. آنگاه تنها وجود مطلق و یگانه عشق بر جای می‌ماند. شیخ احمد این مطلب را چنین تعبیر می‌کند:

    «هم او آفتاب‌، هم او فلک، هم او آسمان، هم او زمین، هم او عاشق و هم او معشوق و هم او عشق؛ که اشتقاق عاشق و معشوق از عشق است. چون عوارض و اشتقاقات برخاست، کار باز با یگانگی حقیقت خود افتاد.»(همان، ص25-26)

    این حالت نهایت عشق است که در آن عاشق به‌جایی می‌رسد که معشوق را فراموش می‌کند؛ زیرا او را با معشوق کاری نیست‌. مقصود وی عشق است، حیات او از عشق باشد و بی آن مرگ او را فرا گیرد(همان، ص26).

    احمد غزالی گفتار خویش را از بیان حقیقت مطلق عشق که در حجاب تعزز خود متعزز است، آغاز می‌کند و در ادامه‌، به بیان ظهور این عشق یا قوس نزول می‌پردازد و سپس از سیر عاشق و معشوق یا قوس صعود سخن می‌گوید که در آن هستی عاشق به رؤیت تجلی صفات محبوب از او ستده و او به عالم فنا رهسپار می‌شود تا در عشق نیست شده و به نظر بی‌صبری بینای جمال ربوبیت شود‌(همان).


    پانويس

    1. صاحب‌اختیاری، بهروز، ص163

    منابع مقاله

    1. کهدویی، محمدکاظم؛ آشنا، لاله، مفهوم عشق در سوانح العشاق و عبهر العاشقین، مجله نامه پارسی، پاییز و زمستان 1388، شماره 50 و 51(از صفحه 19 تا 34؛ درج در پایگاه مجلات تخصصی نور (نورمگز) به آدرس:

    http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/756861

    1. صاحب اختیاری، بهروز، سوانح العشاق، مجله کیهان اندیشه، خرداد و تیر 1372، شماره 48 (از صفحه 159 تا 163)؛ درج در پایگاه مجلات تخصصی نور(نورمگز) به آدرس:

    http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/26158


    پیوندها

    مطالعه کتاب دو رساله عرفانی در عشق در پایگاه کتابخانه دیجیتال نور