جمال آفتاب و آفتاب هر نظر: شرحی بر دیوان حافظ: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'شمس الدین' به 'شمسالدین') |
|||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
'''جمال آفتاب و آفتاب هر نظر'''، اثر [[آيتالله على سعادتپرور]](پهلوانى تهرانى)، شرح موضوعى ديوان حافظ و برگرفته از جلسات اخلاقى [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] مىباشد كه به زبان فارسى و در سال 1397ق، نوشته شده است. | '''جمال آفتاب و آفتاب هر نظر'''، اثر [[آيتالله على سعادتپرور]](پهلوانى تهرانى)، شرح موضوعى ديوان حافظ و برگرفته از جلسات اخلاقى [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] مىباشد كه به زبان فارسى و در سال 1397ق، نوشته شده است. | ||
نسخهٔ ۱۷ ژانویهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۲:۰۶
نام کتاب | جمال آفتاب و آفتاب هر نظر: شرحی بر دیوان حافظ |
---|---|
نام های دیگر کتاب | دیوان. شرح |
پدیدآورندگان | حافظ، شمسالدین محمد (سراينده)
سعادتپرور، علی (تألیف و تدوين) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | PIR 5435 /س7ج8 1382 |
موضوع | حافظ، شمسالدین محمد، - 792ق. دیوان - نقد و تفسیر
شعر فارسی - قرن 8ق. - تاریخ و نقد |
ناشر | احياء کتاب |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1382 هـ.ش |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE3701AUTOMATIONCODE |
جمال آفتاب و آفتاب هر نظر، اثر آيتالله على سعادتپرور(پهلوانى تهرانى)، شرح موضوعى ديوان حافظ و برگرفته از جلسات اخلاقى علامه طباطبايى مىباشد كه به زبان فارسى و در سال 1397ق، نوشته شده است.
آنچه باعث اهميت كتاب شده، آن است كه از يكسو مؤلف، خود از شاگردان برجسته و قديمى علامه طباطبايى بوده و استفادههاى سلوكى و علمى فراوانى از ايشان برده است و از سوى ديگر، شارح، علاوه بر داشتن بضاعت علمى و ادبى فراوان و آگاهى از اصطلاحات اين فن، خود اهل عمل بوده و حال و هواى هر غزل را با ديده دل دريافته و آنگاه به شرح آن پرداخته است و بهجرأت مىتوان گفت كه تاكنون هيچ شرحى بر ديوان خواجه نوشته نشده است كه شارح آن، واجد همه اين جهات باشد.
ساختار
در اين شرح سعى شده است تا از اصطلاحات عرفان نظرى، كمتر استفاده شود و نحوه نگارش، جمع ميان كلام نوشتارى و محاورهاى باشد؛ بهگونهاى كه خواندن هر غزل با شرحش، مزاحم استفاده حالى و انقلاب روحى در مجالس ذكر نبوده و وجود بهرهگيرىهاى بجايى كه از آيات، ادعيه و كلمات اهل بيت(ع) در لابهلاى كلمات مشاهده مىشود، اين ويژگى را دوچندان كرده است.
شرح هر غزل، به گونهاى تنظيم شده است كه وابسته به شرح غزلهاى قبلى و بعدى نيست و لذا خواننده مىتواند بدون نگرانى از اتكا به مباحث ساير غزلها، به شرح هر غزل مراجعه كرده و استفاده مطلوب را ببرد. البته اين روش، نقصى را نيز به همراه دارد و آن تكرار آيه و يا روايتى است كه احيانا در شرح غزل ديگرى در كتاب مورد استفاده قرار گرفته و موهم تكرار مطالب در كل شرح است، ولى هرچه باشد، اين نقص در آن مزيت، خللى ايجاد نمىكند.
در ضمن شرح هر بيت، سعى بر آن بوده است كه ضمن اشاره به معانى اصطلاحات عرفانى و يا فرهنگ شعرى خواجه، از توضيحات اضافى عرفانى و وارد شدن به مسائل حاشيهاى خوددارى شود تا كل شرح، زمينه حالى و معنوى خود را از دست ندهد؛ در عين آنكه به معناى دقيق هر واژه اشاره شود. در اين راستا، نويسنده احتمالات ديگر در معناى هر بيت را با عبارت «ممكن است» و توضيح مطالب مشكل را با تعبير «به عبارت ديگر» بيان داشته است.
شارح از بين ديوانهاى منسوب به خواجه، ديوان قدسى را كه از نظر صحت متن، واقعبينى و بيان حالات وى، موافقت بيشترى داشته است، انتخاب نموده و تمام ششصد غزل و يك مثنوىنامه آخر را در ده جلد شرح داده و در ابتداى هر جلد، مقدمهاى در توضيح مطالب، نگاشته است.
گزارش محتوا
اين شرح، از امتيازات ويژهاى برخوردار است، از جمله:
- از آنجا كه كتاب، حاصل جلسات اخلاقى علامه مىباشد، لذا اقتباس از آن بزرگوار داشته و آراى شخصيتى استوار در علم و عمل چون ايشان، در جاىجاى آن منعكس بوده و گوشهگوشه آن، از روح كلمات و نگاه آن بزرگ به جناب خواجه، معطر است.
- نويسنده در معناى هر بيت، از ابيات ديگر خواجه كمك گرفته و هنگام شرح هر غزل، ابتدا معناى لغات و اصطلاحات آن را استخراج نموده و سپس براى فهم معنا و ارتباط آن با ساير ابيات، يك غزل را مكرراً بررسى كرده و آن را به ساير غزليات عرضه نموده است.
- اعمال اين روش و تحقيق گسترده و طاقتفرسا، در تمامى غزليات و نيز مطالعه پىدرپى هر غزل، راه يافتن به انسجام ابيات را در پى داشته و مىتوان ادعا نمود كه نويسنده، هم به فضاى فكرى و افق ذهنى خواجه راه يافته و هم به فضاى معنوى و حال و هوايى كه سراينده در هنگام سرودن داشته است.
- اين روش، داراى چند امتياز است، از جمله:
- الف) انسجام كل ديوان و تبيين متشابهات با استفاده از محكمات؛
- ب) انسجام هر غزل با استفاده از روش گذشته و نيز از راه انس با غزليات و تشخيص اينكه هر غزل در چه موقعيتى و در چه حالى سروده شده است و يا احياناً در وسط غزل، چگونه حال سراينده متفاوت مىشود و لذا سخن تغيير مىكند و ديگر موارد كه همگى نشاندهنده عدم پريشانگويى شاعر است و پريشانگويىهاى ظاهرى كه به خاطر تغيير حالات روحى شاعر، از هزاران سخن بهظاهر منطقى، بيشتر ارزش دارد؛
- ج) استشهاد به ابيات ديگر حافظ در تفسير بسيارى از ابيات كه البته اين كار نه با استفاده از واژههاى مشترك، بلكه با بهرهگيرى از معانى و مفاهيم اشعار صورت گرفته است و...
- برجستگى ديگر اين شرح آن است كه معمولاً در شرح مبانى عرفانى، از كلمات اساتيد و مشايخ عرفان اسلامى نظير محىالدين بن عربى، صدرالدين قونوى، ابن فارض مصرى، مولى عبدالرزاق كاشانى، قيصرى، ملاى رومى و... كمك گرفته شده و استفاده شايستهاى نيز از آيات قرآنى و كلمات اهل بيت(ع) در شرح هر بيت شده است؛ بهگونهاى كه خواننده، بهخوبى درهمآميختگى شعر حافظ با قرآن و كلمات اهل بيت(ع) را احساس كرده و بهروشنى مىبيند كه اشعار خواجه اگر ملاحت و شرينى دارد، همه به بركت قرآن و انس با اهل بيت(ع) بوده است؛ بنابراين، استفاده از آيات، روايات، ادعيه و مناجاتهاى فراوان، علاوه بر استحكام بخشيدن به مطالب خواجه، خواننده را در حال و هواى مناجاتهاى معصومين(ع) با حضرت حق و يا فضاى كلام وحى و مجالس افاضه اولياى دين قرار مىدهد.
جلد اول، غزل يك «الا يا ايها الساقى...» تا شصت «اگرچه باده فرحبخش و باد گلبيز است...» را به خود اختصاص داده است.
نويسنده در مقدمه اين جلد، پس از معرفى خواجه حافظ شيرازى، به نحوه آشنايى خود با علامه طباطبايى اشاره كرده و توضيحاتى پيرامون نحوه نگارش كتاب ارائه داده است.
جلد دوم، دربردارنده غزل شصت و يك «يا رب آن شمع شبافروز ز كاشانه كيست...» تا يكصد و بيست «ابر آذارى برآمد، باد نوروزى وزيد...» بوده و در مقدمه آن، ديدگاه خواجه نسبت به پادشاهان زمان خود، بررسى شده است.
نويسنده معتقد است كه خواجه، سلاطين زمان خويش را از روى هوا و هوس نستوده؛ بلكه به جهت خصوصياتى، گاهى با اسم، گاهى با لقب و گاهى با كنيه آنها را مدح كرده است و اين امر به نظر افراد ناآگاه، سنگين مىآيد، اما كسانى كه به برجستگى معنوى خواجه پى بردهاند، مىدانند مدح بعضى سلاطين و وزراى آنان، به حساب موقعيت زمان و شايستگى آنها بوده است؛ چرا كه در زمان خواجه، مذهب شيعه رواج كاملى نداشته و چون او معتقد به مذهب شيعه بوده، از سلاطينى كه شيعه و مروج شيعه بودهاند، تمجيد و تعريف كرده است.
جلد سوم، غزل يكصد و بيست و يك «اگر آن طاير قدسى ز درم بازآيد...» تا يكصد و هشتاد «در ازل پرتو حسنت ز تجلى دم زد...» را در خود جاى داده و نويسنده در مقدمه آن، براى دستيابى به نظر خواجه نسبت به نقش استاد در تربيت سالك و رابطه متقابل سالك و شاگرد، در ابيات و غزليات او سير نموده و به جهت اهميت موضوع، به ذكر نظريات خواجه در اين امر پرداخته است.
در جلد چهارم، غزل صد و هشتاد و يك «دوش مىآمد و رخساره برافروخته بود...» تا دويست و چهل «گرچه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود...» گرد آمده و در مقدمه آن، شيوه حافظ در بيان معارف الهى، مورد بحث و بررسى قرار گرفته است.
در اينكه چرا خواجه حقايق و معارف را در لفافه اصطلاحاتى چون گل، بلبل، مى، مطرب، چنگ، عود و... بيان كرده، نويسنده احتمالاتى را مطرح نموده است، از جمله:
- پيروى از شعراى فارسى و عربزبان گذشته؛
- بهره بردن خواص و عوام از اشعار او در هر مرحلهاى از عقل، فهم و شعور كه باشند؛
- بيان واقعيات در قالب تمثيل و كنايه؛
- حفظ اسرار الهى در پس پرده اصطلاحات، كه هم از نظر عقل مطلوب بوده و هم شرع بدان سفارش فرموده است و...
جلد پنجم، حاوى غزل دويست و چهل و يك «كارم ز دور چرخ به سامان نمىرسد...» تا سيصد «صبا ز منزل جانان گذر دريغ مدار...» بوده و در مقدمه آن، از سيماى عقل از نظر خواجه سخن رفته است.
نويسنده با بررسى ابيات خواجه، بيانات وى پيرامون عقل را چنين دستهبندى كرده است كه خواجه، در جايى كار عقل را سخن صحيح گفتن دانسته، در مواردى سخن از وسوسه عقل به ميان آورده، در جايى از بىاطلاعى آن از كار عشق گله مىكند، گاهى به مصلحت نديدن عقل از قدم نهادن در راه عشق اشاره دارد، گاهى معتقد است كه از راه عقل نمىتوان به عشق راه يافت، در جايى از راهنمايى آن به عشق سخن مىگويد و...
غزل سيصد و يك «عيد است و موسم گل و ياران در انتظار...» تا سيصد و شصت «بامدادان كه ز خلوتگه كاخ ابداع...» در جلد ششم گردآمده و در مقدمه آن، به اهميت بيدارى شب و سحرخيزى از نظر خواجه اشاره شده است.
جلد هفتم، غزل سيصد و شصت و يك «در وفاى عشق تو مشهور خوبانم چو شمع...» تا چهارصد و بيست «زلف بر باد مده تا مدهى بر بادم...» را در خود جاى داده و نظر خواجه درباره علم و فضيلت، در مقدمه آن بررسى شده است.
در جلد هشتم، غزل چهارصد و بيست و چهار «سالها پيروى مذهب رندان كردم...» تا چهارصد و هشتاد «گلبرگ را ز سنبل مشكين نقاب كن...» جمع شده و نقش دعا در راه رسيدن به كمال از منظر خواجه شيراز، مورد بحث قرار گرفته است.
در جلد نهم، غزل چهارصد و هشتاد و يك «ما سرخوشيم و باده ما در پياله كن...» تا پانصد و چهل «به چشم كردهام ابروى ماه سيمايى...» شرح داده شده و در مقدمه آن، به بررسى آثار گريستن در سير الى الله از نظر حافظ پرداخته شده است و در مقدمه آخرين جلد كه غزل پانصد و چهل و يك «پديد آمد رسوم بىوفايى...» تا ششصد «أ لم يأن للأحباب أن يترحموا...» و مثنوى «الا اى آهوى وحشى كجايى...» را در خود جاى داده، طلب، همت و استقامت از نظر خواجه بررسى شده است.
وضعيت كتاب
فهرست غزليات هر جلد، در ابتداى همان جلد و فهرست آيات، دعاها، زيارات، روايات و خطبات مذكور در متن، در انتهاى جلد آخر، آمده است.
پاورقىها به ذكر منابع و ترجمه فارسى ابيات عربى مذكور در متن، اختصاص يافته است.
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.