۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'> بندانگشتی|تاريخ الفلسفة الإسلامية {| class="wikitable...» ایجاد کرد) |
(لینک درون متنی) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
<div class= | <div class="wikiInfo"> | ||
[[پرونده:NUR13912J1.jpg|بندانگشتی|تاريخ الفلسفة الإسلامية]] | [[پرونده:NUR13912J1.jpg|بندانگشتی|تاريخ الفلسفة الإسلامية]] | ||
{| class="wikitable aboutBookTable" style="text-align:Right" | {| class="wikitable aboutBookTable" style="text-align:Right" | ||
|+ | |+ | ||
|- | |- | ||
! نام کتاب!! data-type= | ! نام کتاب!! data-type="bookName" |تاريخ الفلسفة الإسلامية | ||
|- | |- | ||
|نام های دیگر کتاب | |نام های دیگر کتاب | ||
|data-type= | | data-type="otherBookNames" | | ||
|- | |- | ||
|پدیدآورندگان | |پدیدآورندگان | ||
|data-type= | | data-type="authors" |[[فخري، ماجد]] (نويسنده) | ||
[[يازجي، کمال]] (مترجم) | [[يازجي، کمال]] (مترجم) | ||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
|- | |- | ||
|زبان | |زبان | ||
|data-type= | | data-type="language" |عربي | ||
|- | |- | ||
|کد کنگره | |کد کنگره | ||
|data-type= | | data-type="congeressCode" style="direction:ltr" |BBR 14 /ف3ت2 | ||
|- | |- | ||
|موضوع | |موضوع | ||
|data-type= | | data-type="subject" |فلسفه اسلامي - تاريخ | ||
فيلسوفان اسلامي | فيلسوفان اسلامي | ||
|- | |- | ||
|ناشر | |ناشر | ||
|data-type= | | data-type="publisher" |دار المشرق | ||
|- | |- | ||
|مکان نشر | |مکان نشر | ||
|data-type= | | data-type="publishPlace" |لبنان - بيروت | ||
|- | |- | ||
||سال نشر | ||سال نشر | ||
|ata-type= | | ata-type="publishYear" |مجلد1: 2000م , | ||
|-class= | |- class="articleCode" | ||
|کد اتوماسیون | |کد اتوماسیون | ||
|data-type= | | data-type="automationCode" |AUTOMATIONCODE13912AUTOMATIONCODE | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
از جمله اختلافات بر سر مباحث کلامی که در این باب ذکر شده، میتوان به بحث بر سر صفات ذات و صفات فعل اشاره کرد؛ گروهی از متکلمان به برخی از صفات الهی معتقد شدند که از ذات متمایز است. این صفات بهمرور زمان به هفت صفت ذاتی (قدرت و اراده و علم و حیات و سمع و بصر و کلام) رسید که آنان در اینباره معتقد شدند: این صفات همواره در ذات الهی وجود دارد. سپس در طول زمان صفاتی دیگر، مانند خلق و عدل و جود و... به صفات الهی افزوده شد. | از جمله اختلافات بر سر مباحث کلامی که در این باب ذکر شده، میتوان به بحث بر سر صفات ذات و صفات فعل اشاره کرد؛ گروهی از متکلمان به برخی از صفات الهی معتقد شدند که از ذات متمایز است. این صفات بهمرور زمان به هفت صفت ذاتی (قدرت و اراده و علم و حیات و سمع و بصر و کلام) رسید که آنان در اینباره معتقد شدند: این صفات همواره در ذات الهی وجود دارد. سپس در طول زمان صفاتی دیگر، مانند خلق و عدل و جود و... به صفات الهی افزوده شد. | ||
گرچه مخالفان معتزله آنان را متهم کردهاند که قصد آنها تجرید ذات الهی از جمیع صفات ایجابی است، ولی به نظر میرسد مقصود معتزله، حفظ و حراست از مفهوم توحید و بساطت در ذات الهی بوده باشد<ref>ر.ک: همان، ص108-109</ref>. | گرچه مخالفان معتزله آنان را متهم کردهاند که قصد آنها تجرید ذات الهی از جمیع صفات ایجابی است، ولی به نظر میرسد مقصود معتزله، حفظ و حراست از مفهوم توحید و بساطت در ذات الهی بوده باشد<ref>ر.ک: همان، ص108-109</ref>. | ||
خط ۶۳: | خط ۶۴: | ||
وی در این باب به معرفی کندی بهعنوان اولین فیلسوف عرب - چه عرب به معنای عرفی خاص آن (از نژاد عرب) و چه به معنای فرهنگی عام آن (کسانی که به زبان علمی آن عصر، یعنی عربی مینوشتهاند، گرچه عجم بودهاند) – میپردازد و از او بهعنوان یکی از فعالان عصر ترجمه یاد میکند<ref>ر.ک: همان، ص123</ref>. | وی در این باب به معرفی کندی بهعنوان اولین فیلسوف عرب - چه عرب به معنای عرفی خاص آن (از نژاد عرب) و چه به معنای فرهنگی عام آن (کسانی که به زبان علمی آن عصر، یعنی عربی مینوشتهاند، گرچه عجم بودهاند) – میپردازد و از او بهعنوان یکی از فعالان عصر ترجمه یاد میکند<ref>ر.ک: همان، ص123</ref>. | ||
نویسنده، در باب چهارم، که با عنوان تکامل فلسفه افلاطونی جدید و شکل اسلامی آن، ارائه شده، از فارابی و بوعلی سینا بهعنوان دو چهره بزرگ و مشهور نام برده و بحث میکند<ref>ر.ک: همان، ص177-255</ref>. | نویسنده، در باب چهارم، که با عنوان تکامل فلسفه افلاطونی جدید و شکل اسلامی آن، ارائه شده، از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|بوعلی سینا]] بهعنوان دو چهره بزرگ و مشهور نام برده و بحث میکند<ref>ر.ک: همان، ص177-255</ref>. | ||
باب پنجم کتاب به بحث از فیثاغوریگرایی جدید و ترویج علوم فلسفی میپردازد. عمده مباحث این فصل، بحث درباره اخوانالصفا است<ref>ر.ک: همان، ص257-288</ref>. ارزشی که اخوانالصفا به علوم ریاضی (که در نظر آنان حساب و هندسه و فلکیات و جغرافی و موسیقی و منطق و... را شامل میشد) میدادند، به هدف رسیدن به غایتی دیگر بود. ازاینرو مشاهده میکنیم که نویسنده رسائل (رسائل اخوانالصفا) در هر مرحله از مراحل بحث توقفی میکند تا این مهم را برای ما یادآوری کند که هدف از درس ریاضیات، صرفا تهذیب اخلاق و آموزش ذهن است؛ زیرا ریاضیات در درجه اول، راه شناخت نفس است که بهنوبه خود طریق صحیح دستیابی به بهترین دانشها (شناخت باری تعالی) است<ref>ر.ک: همان، ص273</ref>. | باب پنجم کتاب به بحث از فیثاغوریگرایی جدید و ترویج علوم فلسفی میپردازد. عمده مباحث این فصل، بحث درباره اخوانالصفا است<ref>ر.ک: همان، ص257-288</ref>. ارزشی که اخوانالصفا به علوم ریاضی (که در نظر آنان حساب و هندسه و فلکیات و جغرافی و موسیقی و منطق و... را شامل میشد) میدادند، به هدف رسیدن به غایتی دیگر بود. ازاینرو مشاهده میکنیم که نویسنده رسائل (رسائل اخوانالصفا) در هر مرحله از مراحل بحث توقفی میکند تا این مهم را برای ما یادآوری کند که هدف از درس ریاضیات، صرفا تهذیب اخلاق و آموزش ذهن است؛ زیرا ریاضیات در درجه اول، راه شناخت نفس است که بهنوبه خود طریق صحیح دستیابی به بهترین دانشها (شناخت باری تعالی) است<ref>ر.ک: همان، ص273</ref>. | ||
باب ششم درباره ابوحیان توحیدی، مسکویه و یحیی بن عدی و سهم آنان در انتشار فکر فلسفی در قرن دهم نوشته شده است<ref>ر.ک: همان، ص292-320</ref>. | باب ششم درباره [[ابوحیان توحیدی، علی بن محمد|ابوحیان توحیدی]]، [[مسکویه، احمد بن محمد|مسکویه]] و یحیی بن عدی و سهم آنان در انتشار فکر فلسفی در قرن دهم نوشته شده است<ref>ر.ک: همان، ص292-320</ref>. | ||
شهرت ابن سینا و فارابی، دیگر اندیشمندان در این دوره را تحتالشعاع قرار داده بود، اما این اندیشمندان در همان زمان از دعوتگران فلسفه نوافلاطونی بودند و در قرن دهم و اوایل قرن یازدهم زبانزد شدند. اینان شاگردان بوعلی بودند. از جمله این افراد بهمنیار بن مرزبان است که شهرتش از دیگران بالاتر است. او کتاب جامعی را در سه جزء نوشت و در آن به بسط فلسفه استادش بوعلی پرداخت. این کتاب که | شهرت [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] و [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]]، دیگر اندیشمندان در این دوره را تحتالشعاع قرار داده بود، اما این اندیشمندان در همان زمان از دعوتگران فلسفه نوافلاطونی بودند و در قرن دهم و اوایل قرن یازدهم زبانزد شدند. اینان شاگردان بوعلی بودند. از جمله این افراد بهمنیار بن مرزبان است که شهرتش از دیگران بالاتر است. او کتاب جامعی را در سه جزء نوشت و در آن به بسط فلسفه استادش بوعلی پرداخت. این کتاب که «[[التحصيل]]» نام دارد، شامل مباحث منطق و طبیعیات و مابعدالطبیعه میشود... از دیگر شاگردان [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|بوعلی]] میتوان کرمانی و معصومی و ابن زیلا را نام برد که آثاری از آنان بهجای نمانده یا به دست ما نرسیده است<ref>ر.ک: همان، ص291</ref>. | ||
از مشاهیر مؤلفین این عصر، ابوحیان توحیدی و مسکویه و یحیی بن عدی هستند. | از مشاهیر مؤلفین این عصر، [[ابوحیان توحیدی، علی بن محمد|ابوحیان توحیدی]] و [[مسکویه، احمد بن محمد|مسکویه]] و یحیی بن عدی هستند. | ||
فخری در باب هفتم، تعامل میان فلسفه و عقیده را بیان میکند. او از کاهش گرایشات عقلی در برخی دورهها در علم کلام صحبت میکند، دکترین اشعری را توضیح میدهد و رد سیستماتیک افلاطونگرایی جدید را مطرح میکند<ref>ر.ک: همان، ص323-363</ref>. | فخری در باب هفتم، تعامل میان فلسفه و عقیده را بیان میکند. او از کاهش گرایشات عقلی در برخی دورهها در علم کلام صحبت میکند، دکترین اشعری را توضیح میدهد و رد سیستماتیک افلاطونگرایی جدید را مطرح میکند<ref>ر.ک: همان، ص323-363</ref>. | ||
او در باب هشتم، از ظهور و توسعه تصوف (عرفان) اسلامی سخن میگوید. وی بحث طلیعههای ریاضت را با ارتباط میان الله و انسان مطرح میکند<ref>ر.ک: همان، ص367-368</ref> و سپس به سراغ زهد میرود. او از زهد حسن بصری سخن میگوید. از جنید بغدای و اینکه وی غایت نهایی تصوف را رسیدن به فنای ذاتی، جهت آمادگی برای رجوع به حالت اصلی بقای ابدی (که با حدوث در زمان از انسان سلب شده) میدانست، مینویسد<ref>ر.ک: همان، ص373</ref> و از ذوالنون مصری و نجوای الهی و ابراهیم ادهم و حب الهی و نگاه بسطامی و حلاج و... به وحدت وجود و... صحبت میکند<ref>ر.ک: همان، ص365-397</ref>. | او در باب هشتم، از ظهور و توسعه تصوف (عرفان) اسلامی سخن میگوید. وی بحث طلیعههای ریاضت را با ارتباط میان الله و انسان مطرح میکند<ref>ر.ک: همان، ص367-368</ref> و سپس به سراغ زهد میرود. او از زهد حسن بصری سخن میگوید. از [[جنید بغدادی، جنید بن محمد|جنید بغدای]] و اینکه وی غایت نهایی تصوف را رسیدن به فنای ذاتی، جهت آمادگی برای رجوع به حالت اصلی بقای ابدی (که با حدوث در زمان از انسان سلب شده) میدانست، مینویسد<ref>ر.ک: همان، ص373</ref> و از ذوالنون مصری و نجوای الهی و ابراهیم ادهم و حب الهی و نگاه بسطامی و حلاج و... به وحدت وجود و... صحبت میکند<ref>ر.ک: همان، ص365-397</ref>. | ||
نویسنده، در باب نهم، عصر اندلس و رشد فلسفه در آن و بازگشت به فلسفه مشائی را تبیین میکند. شخصیتهایی که در این باب مطرح میشوند و درباره آرا و عقایدشان توضیحاتی داده میشود، ابن طفیل و ابن رشد هستند<ref>ر.ک: همان، ص399-448</ref>. | نویسنده، در باب نهم، عصر اندلس و رشد فلسفه در آن و بازگشت به فلسفه مشائی را تبیین میکند. شخصیتهایی که در این باب مطرح میشوند و درباره آرا و عقایدشان توضیحاتی داده میشود، ابن طفیل و ابن رشد هستند<ref>ر.ک: همان، ص399-448</ref>. | ||
وی در باب دهم، تطورات فلسفی پس از ابن سینا را مطرح میکند. او درباره سهروردی و حرکت فکری مسلمانان از ابن سینا، به شیخ اشراق را بیان میکند. گویا بذر نگاه اشراقی در فلسفه ابن سینا وجود داشته و در اواخر عمرش در پی طرحریزی نظامی فلسفی بهجز نظام مشایی بوده است، که در آن حق را از طریق تأمل صوفیانه و تجربه ذوقی (که اشراق نامیده میشود) بیابد. او در حکایت رمزی «حی بن یقظان»، منزل انوار را با «شرق» رمزگذاری کرده و با «غرب» جایگاه تاریکیها را. بوعلی در این اثر، تمام آنچه که آن را در معنای استعاری «نور» مینامد، به سمت خدمت به اهداف فلسفی و عرفانی سوق میدهد<ref>ر.ک: همان، ص451</ref>. | وی در باب دهم، تطورات فلسفی پس از [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] را مطرح میکند. او درباره [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردی]] و حرکت فکری مسلمانان از ابن سینا، به شیخ اشراق را بیان میکند. گویا بذر نگاه اشراقی در فلسفه ابن سینا وجود داشته و در اواخر عمرش در پی طرحریزی نظامی فلسفی بهجز نظام مشایی بوده است، که در آن حق را از طریق تأمل صوفیانه و تجربه ذوقی (که اشراق نامیده میشود) بیابد. او در حکایت رمزی «حی بن یقظان»، منزل انوار را با «شرق» رمزگذاری کرده و با «غرب» جایگاه تاریکیها را. [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|بوعلی]] در این اثر، تمام آنچه که آن را در معنای استعاری «نور» مینامد، به سمت خدمت به اهداف فلسفی و عرفانی سوق میدهد<ref>ر.ک: همان، ص451</ref>. | ||
باب یازدهم، بیانگر بازگشت از اندیشه فلسفی و عرفانی در اسلام به اندیشههای کلامی و سنت است. او این باب را ضمن سه فصل شرح میدهد. در فصل اول از ابن حزم و افرادی مانند ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب سخن میگوید که مانند غزالی مبارزه با فلسفه را آغاز کردند<ref>ر.ک: همان، ص479-487</ref>. | باب یازدهم، بیانگر بازگشت از اندیشه فلسفی و عرفانی در اسلام به اندیشههای کلامی و سنت است. او این باب را ضمن سه فصل شرح میدهد. در فصل اول از ابن حزم و افرادی مانند ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب سخن میگوید که مانند غزالی مبارزه با فلسفه را آغاز کردند<ref>ر.ک: همان، ص479-487</ref>. |
ویرایش