۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
(لینک درون متنی) |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
<div class= | <div class="wikiInfo"> | ||
[[پرونده:NUR00756.jpg|بندانگشتی|ابوالبرکات هبةالله بن علی بن ملکا بغدادی]] | [[پرونده:NUR00756.jpg|بندانگشتی|ابوالبرکات هبةالله بن علی بن ملکا بغدادی]] | ||
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | {| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ | | ||
|- | |- | ||
! نام!! data-type= | ! نام!! data-type="authorName" |ابوالبرکات هبةالله بن علی بن ملکا بغدادی | ||
|- | |- | ||
|نام های دیگر | |نام های دیگر | ||
|data-type= | | data-type="authorOtherNames" |ابوالبرکات هبهالله بن علي بن ملکا البغدادي | ||
|- | |- | ||
|نام پدر | |نام پدر | ||
|data-type= | | data-type="authorfatherName" |ملکا | ||
|- | |- | ||
|متولد | |متولد | ||
|data-type= | | data-type="authorbirthDate" | 454ق | ||
|- | |- | ||
|محل تولد | |محل تولد | ||
|data-type= | | data-type="authorBirthPlace" |شهر بلد عراق | ||
|- | |- | ||
|رحلت | |رحلت | ||
|data-type= | | data-type="authorDeathDate" | 547ق | ||
|- | |- | ||
|اساتید | |اساتید | ||
|data-type= | | data-type="authorTeachers" |شیخ ابوالحسن سعید بن هبةالله | ||
|- | |- | ||
|برخی آثار | |برخی آثار | ||
|data-type= | | data-type="authorWritings" |[[المعتبر في الحكمة]] | ||
|- class="articleCode" | |||
|-class= | |||
|کد مولف | |کد مولف | ||
|data-type= | | data-type="authorCode" |AUTHORCODE00756AUTHORCODE | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
'''ابوالبرکات هبةالله بن علی بن ملکا بغدادی'''، از دانشمندان و فیلسوفان اسلامی است. وی یهودی بود و سپس به اسلام گرایید. او به خدمت برخی از سلاطین عباسی و عجم در آمد. وی خودش را در فلسفه همرتبه ارسطو میدانست. مشهورترین کتاب وی | '''ابوالبرکات هبةالله بن علی بن ملکا بغدادی'''، از دانشمندان و فیلسوفان اسلامی است. وی یهودی بود و سپس به اسلام گرایید. او به خدمت برخی از سلاطین عباسی و عجم در آمد. وی خودش را در فلسفه همرتبه ارسطو میدانست. مشهورترین کتاب وی «[[المعتبر في الحكمة]]» و معروفترین استاد او «شیخ ابوالحسن سعید بن هبةالله» است. | ||
==اطلاعات شناسنامهای== | ==اطلاعات شناسنامهای== | ||
خط ۴۵: | خط ۴۴: | ||
او از میان ملوک و پادشاهان به خدمت سلطان محمد بن ملک شاه (498-511) و پسرش سلطان محمود (511-525) و سلطان مسعود (548-547) درآمد و از میان خلفا، المسترشدبالله عباسی (512-529) را خدمت نمود و هنگامی که در سال 529، بین او و سلطان مسعود جنگ درگرفت، ابوالبرکات به اسیری گرفته شد، سپس آزاد گردید. ابن ابیاصیبعه از خدمت او به المستنجدبالله خبر داده است<ref>ر.ک: همان، ص236</ref>. | او از میان ملوک و پادشاهان به خدمت سلطان محمد بن ملک شاه (498-511) و پسرش سلطان محمود (511-525) و سلطان مسعود (548-547) درآمد و از میان خلفا، المسترشدبالله عباسی (512-529) را خدمت نمود و هنگامی که در سال 529، بین او و سلطان مسعود جنگ درگرفت، ابوالبرکات به اسیری گرفته شد، سپس آزاد گردید. ابن ابیاصیبعه از خدمت او به المستنجدبالله خبر داده است<ref>ر.ک: همان، ص236</ref>. | ||
بیهقی درباره او نوشته: او فیلسوف عراقین (کوفه و بصره) و کسی بود که ادعا داشت به درجه ارسطو رسیده است. دارای طبع ظریفی بود و آثار فراوانی دارد مثل کتاب المعتبر و کتاب النفس و التفسير و... نود سال شمسی عمر کرد. به جذام دچار شد و خود را معالجه کرد و صحت یافت. در آخر عمرش نابینا شد. سلطان محمد بن ملک شاه او را به سوء علاج و سوء تدبیر متهم کرد و مدتی به زندان انداخت. در سال 547، سلطان مسعود بن محمد بن ملک شاه، پس از آنکه شیری به وی حمله کرد، به قولنج دچار شد و ابوالبرکات را از بغداد به همدان خواند. چون مردم از زنده ماندن سلطان ناامید شدند، ابوالبرکات بر جانش ترسید و چاشتگاهان از دنیا رفت و سلطان مسعود هم، عصر همان روز جان سپرد. تابوت ابوالبرکات بههمراه حجاج به بغداد حمل شد<ref>ر.ک: همان، ص237</ref>. | [[بیهقی، محمد بن حسین|بیهقی]] درباره او نوشته: او فیلسوف عراقین (کوفه و بصره) و کسی بود که ادعا داشت به درجه ارسطو رسیده است. دارای طبع ظریفی بود و آثار فراوانی دارد مثل کتاب المعتبر و کتاب النفس و التفسير و... نود سال شمسی عمر کرد. به جذام دچار شد و خود را معالجه کرد و صحت یافت. در آخر عمرش نابینا شد. سلطان محمد بن ملک شاه او را به سوء علاج و سوء تدبیر متهم کرد و مدتی به زندان انداخت. در سال 547، سلطان مسعود بن محمد بن ملک شاه، پس از آنکه شیری به وی حمله کرد، به قولنج دچار شد و ابوالبرکات را از بغداد به همدان خواند. چون مردم از زنده ماندن سلطان ناامید شدند، ابوالبرکات بر جانش ترسید و چاشتگاهان از دنیا رفت و سلطان مسعود هم، عصر همان روز جان سپرد. تابوت ابوالبرکات بههمراه حجاج به بغداد حمل شد<ref>ر.ک: همان، ص237</ref>. | ||
==اسلام آوردنش== | ==اسلام آوردنش== | ||
به روایت بیهقی، چون ابوالبرکات در مصاف المسترشدبالله و سلطان مسعود اسیر شد و او را نزد سلطان بردند، از یهودیت برگشت و اسلام آورد. سلطان نیز او را خلعت بخشید و مسلمان شدنش را تحسین نمود<ref>ر.ک: همان</ref>. | به روایت [[بیهقی، محمد بن حسین|بیهقی]]، چون ابوالبرکات در مصاف المسترشدبالله و سلطان مسعود اسیر شد و او را نزد سلطان بردند، از یهودیت برگشت و اسلام آورد. سلطان نیز او را خلعت بخشید و مسلمان شدنش را تحسین نمود<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
روایات دیگری هم درباره اسلام او هست؛ مثلا ابن ابیاصیبعه نوشته است: روزی او بر خلیفه وارد شد و همه حاضران، جز قاضیالقضات به احترام او برخاستند. او فهمید که قاضیالقضات بهخاطر ذمی بودن وی برنخاست؛ لذا خطاب به خلیفه گفت: ای امیر مؤمنان! اگر قاضی بدان جهت که من بر غیر آئین او هستم، با گروه حاضران هماهنگ نشد، پس من در حضور مولایمان اسلام میآورم و نمیگذارم وی ذمی بودنم را بر من خرده بگیرد. وی آنگاه مسلمان شد. | روایات دیگری هم درباره اسلام او هست؛ مثلا [[ابن ابیاصیبعه، احمد بن قاسم|ابن ابیاصیبعه]] نوشته است: روزی او بر خلیفه وارد شد و همه حاضران، جز قاضیالقضات به احترام او برخاستند. او فهمید که قاضیالقضات بهخاطر ذمی بودن وی برنخاست؛ لذا خطاب به خلیفه گفت: ای امیر مؤمنان! اگر قاضی بدان جهت که من بر غیر آئین او هستم، با گروه حاضران هماهنگ نشد، پس من در حضور مولایمان اسلام میآورم و نمیگذارم وی ذمی بودنم را بر من خرده بگیرد. وی آنگاه مسلمان شد. | ||
قاضی اکرم، نوشته: او برای معالجه یکی از سلاطین سلجوقی بر بالین وی حاضر شد و پس از موفقیت در درمان او، سلطان هدایای بسیاری به وی داد، ولی هنگامی که به عراق بازگشت، شخصی، او را بهخاطر یهودی بودنش هجو نمود. او دانست که جز با نعمت اسلام، بزرگ شمرده نخواهد شد؛ لذا عزم خود را جزم نمود... و سرانجام اسلام آورد. | قاضی اکرم، نوشته: او برای معالجه یکی از سلاطین سلجوقی بر بالین وی حاضر شد و پس از موفقیت در درمان او، سلطان هدایای بسیاری به وی داد، ولی هنگامی که به عراق بازگشت، شخصی، او را بهخاطر یهودی بودنش هجو نمود. او دانست که جز با نعمت اسلام، بزرگ شمرده نخواهد شد؛ لذا عزم خود را جزم نمود... و سرانجام اسلام آورد. | ||
روایت دیگری هم قفطی از قول ابن زاغونی آورده که: جزع شدید سلطان محمود در مرگ همسر و دختر عمویش، خاتون سبب اسلام آوردن ابوالبرکات شد. طبق این نقل، ابوالبرکات از ترس جانش اسلام آورد؛ زیرا او طبیب سلطان بود و یهودی هم بود و اگر به سلطان آسیبی میرسید، قطعا جانش در امان نبود<ref>ر.ک: همان، ص237-238</ref>. | |||
روایت دیگری هم [[قفطی، علی بن یوسف|قفطی]] از قول ابن زاغونی آورده که: جزع شدید سلطان محمود در مرگ همسر و دختر عمویش، خاتون سبب اسلام آوردن ابوالبرکات شد. طبق این نقل، ابوالبرکات از ترس جانش اسلام آورد؛ زیرا او طبیب سلطان بود و یهودی هم بود و اگر به سلطان آسیبی میرسید، قطعا جانش در امان نبود<ref>ر.ک: همان، ص237-238</ref>. | |||
==اساتید== | ==اساتید== | ||
شیخ ابوالحسن سعید بن هبةالله: به نقل شهرزوری، بااینکه شیخ، یهودیان را به شاگردی نمیپذیرفت، اما به علت سؤال و جوابی که بین شیخ و ابوالبرکات درگرفت و شیخ به لیاقت وی واقف شد، او را به شاگردی قبول کرد و وی از شاگردان خاص شیخ شد<ref>ر.ک: همان، ص235-236</ref>. | شیخ ابوالحسن سعید بن هبةالله: به نقل [[شهرزوری، محمد بن محمود|شهرزوری]]، بااینکه شیخ، یهودیان را به شاگردی نمیپذیرفت، اما به علت سؤال و جوابی که بین شیخ و ابوالبرکات درگرفت و شیخ به لیاقت وی واقف شد، او را به شاگردی قبول کرد و وی از شاگردان خاص شیخ شد<ref>ر.ک: همان، ص235-236</ref>. | ||
ابوالبرکات، کتاب «التلخيص النظامي» را بر او قرائت کرده و ظاهرا این امر در سی سالگی ابوالبرکات بوده است<ref>ر.ک: همان، ص237</ref>. | ابوالبرکات، کتاب «التلخيص النظامي» را بر او قرائت کرده و ظاهرا این امر در سی سالگی ابوالبرکات بوده است<ref>ر.ک: همان، ص237</ref>. | ||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
==وابستهها== | ==وابستهها== | ||
[[المعتبر في | [[المعتبر في الحكمة]] | ||
[[رسالتان في المنطق و الفلسفة]] | [[رسالتان في المنطق و الفلسفة]] |
ویرایش