دیوان حکیم سبزواری «اسرار»: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    (صفحه ای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'> [[پرونده:NUR12138J1.jpg|بندانگش» ایجاد کرد.)
     
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۱۴: خط ۱۴:
    [[عطایی رویانی، حسن]] (توضیح و گزارش)
    [[عطایی رویانی، حسن]] (توضیح و گزارش)


    [[علوی مقدم، محمد]] (مقدمهنويس)
    [[علوی مقدم، محمد]] (مقدمه‌نويس)
    |-
    |-
    |زبان  
    |زبان  
    خط ۵۹: خط ۵۹:
    ويژگى‌هاى اشعار حكيم سبزوارى:
    ويژگى‌هاى اشعار حكيم سبزوارى:


    1. كلام اسرار، فصيح و شيواست، الفاظ و كلماتى را كه در اشعارش به كار برده، خالى از تنافر حروف، مخالفت قياس و غرابت استعمال است و اگر به‌ندرت چند واژه‌اى در كلامش مهجور مى‌نمايد، در روزگار او و نزد اهل ذوق و ادب مفهوم و شناخته بوده مانند: مرغزن، بومهن، چيچله، اوشنگ، انگشت، تاوك و تاول (ديوان اشعار حكيم سبزوارى، ص 31).
    1. كلام اسرار، فصيح و شيواست، الفاظ و كلماتى را كه در اشعارش به كار برده، خالى از تنافر حروف، مخالفت قياس و غرابت استعمال است و اگر به‌ندرت چند واژه‌اى در كلامش مهجور مى‌نمايد، در روزگار او و نزد اهل ذوق و ادب مفهوم و شناخته بوده مانند: مرغزن، بومهن، چيچله، اوشنگ، انگشت، تاوك و تاول <ref>ديوان اشعار حكيم سبزوارى، ص 31</ref>.


    2. اسرار، با آنكه كاملا بر زبان عربى مسلّط بوده و بيشتر آثارش به زبان عربى است، در غزليات فارسى‌اش از به كار بردن واژه‌هاى عربى، خوددارى نموده است و اگر هم از لغات عربى بهره برده، غالبا لغات متداول و رايج در زبان فارسى است (همان).
    2. اسرار، با آنكه كاملا بر زبان عربى مسلّط بوده و بيشتر آثارش به زبان عربى است، در غزليات فارسى‌اش از به كار بردن واژه‌هاى عربى، خوددارى نموده است و اگر هم از لغات عربى بهره برده، غالبا لغات متداول و رايج در زبان فارسى است <ref>همان</ref>.


    3. در به كار بردن صنايع لفظى و معنوى، در عرصه اعتدال گام نهاده و از نازك‌خيالى‌هاى سبك هندى، استعارات و تعبيرات پيچيده و دور از ذهن پرهيز كرده است كه خواننده نخست شيفته مضمون دلپذير، شيوايى و فصاحت كلام او مى‌شود، آنگاه به آرايش‌هاى بديعى كه با ظرافت خاص و به اقتضاى حال و مقام به كار رفته است، پى مى‌برد (همان).
    3. در به كار بردن صنايع لفظى و معنوى، در عرصه اعتدال گام نهاده و از نازك‌خيالى‌هاى سبك هندى، استعارات و تعبيرات پيچيده و دور از ذهن پرهيز كرده است كه خواننده نخست شيفته مضمون دلپذير، شيوايى و فصاحت كلام او مى‌شود، آنگاه به آرايش‌هاى بديعى كه با ظرافت خاص و به اقتضاى حال و مقام به كار رفته است، پى مى‌برد <ref>همان</ref>.


    4. تصويرگرى و تشخيص كه از زيباترين گونه‌هاى صور خيال در شعر است، در برخى از بيت‌هاى غزل‌هاى حكيم سبزوارى به اوج مى‌رسد. او نكته‌هاى ظريف عرفانى را با مهارت خاصى بدين روش بيان كرده است (همان).
    4. تصويرگرى و تشخيص كه از زيباترين گونه‌هاى صور خيال در شعر است، در برخى از بيت‌هاى غزل‌هاى حكيم سبزوارى به اوج مى‌رسد. او نكته‌هاى ظريف عرفانى را با مهارت خاصى بدين روش بيان كرده است <ref>همان</ref>.


    5. حكيم سبزوارى توانسته است سبك عراقى را كه بر اساس كمال لفظ و معنى و رعايت تناسب ميان آن دو استوار است، به‌خوبى رعايت كند (همان).
    5. حكيم سبزوارى توانسته است سبك عراقى را كه بر اساس كمال لفظ و معنى و رعايت تناسب ميان آن دو استوار است، به‌خوبى رعايت كند <ref>همان</ref>.


    6. او از جهت احاطه بر اوزان عروضى فارسى و عربى، مطبوع‌ترين وزن‌هاى عروضى را كه با مذاق و سليقه فارسى‌زبانان سازگارى دارد انتخاب نموده است و بيشترين غزل‌هاى خود را در مشهورترين اوزان چهار بحر رمل، هزج، مضارع و مجتث سروده است؛ كه حدود 31 غزل را در وزن هزج مسدّس محذوف و 17 غزل را در وزن هزج مثمّن سالم و 18 غزل را در وزن مضارع مثمّن اخرب مكفوف و... سروده است (همان، ص 31 - 32).
    6. او از جهت احاطه بر اوزان عروضى فارسى و عربى، مطبوع‌ترين وزن‌هاى عروضى را كه با مذاق و سليقه فارسى‌زبانان سازگارى دارد انتخاب نموده است و بيشترين غزل‌هاى خود را در مشهورترين اوزان چهار بحر رمل، هزج، مضارع و مجتث سروده است؛ كه حدود 31 غزل را در وزن هزج مسدّس محذوف و 17 غزل را در وزن هزج مثمّن سالم و 18 غزل را در وزن مضارع مثمّن اخرب مكفوف و... سروده است <ref>همان، ص 31 - 32</ref>.


    7. اسرار در ديوان خود 31 بيت عربى و 185 بيت ملمّع سروده است كه در هر بيت مصراع عربى به‌گونه‌اى مفهوم و معنى مصراع فارسى را كامل مى‌كند (همان، ص 32).
    7. اسرار در ديوان خود 31 بيت عربى و 185 بيت ملمّع سروده است كه در هر بيت مصراع عربى به‌گونه‌اى مفهوم و معنى مصراع فارسى را كامل مى‌كند <ref>همان، ص 32</ref>.


    8. اگرچه پاره‌اى از تركيبات و اصطلاحات غزليّات «اسرار» با اصطلاحات و تركيبات غزليّات حافظ شبيه‌اند، بااين‌حال، خود او تركيباتى در اشعارش به كار برده كه در سخن شاعران ديگر، يا هرگز يافت نمى‌شود يا بسيار نادر است، مانند رخش نظر، رخش ملاحت، شيشه ديده، شيشه نام، اهرمن خال، فارِس گردون، صمصام سام، دستار باحنك، صهباى سالخورده، خضر خط، گلشن شكن و... (همان).
    8. اگرچه پاره‌اى از تركيبات و اصطلاحات غزليّات «اسرار» با اصطلاحات و تركيبات غزليّات حافظ شبيه‌اند، بااين‌حال، خود او تركيباتى در اشعارش به كار برده كه در سخن شاعران ديگر، يا هرگز يافت نمى‌شود يا بسيار نادر است، مانند رخش نظر، رخش ملاحت، شيشه ديده، شيشه نام، اهرمن خال، فارِس گردون، صمصام سام، دستار باحنك، صهباى سالخورده، خضر خط، گلشن شكن و... <ref>همان</ref>.


    9. اكثر غزل‌ها داراى رديف است و بيشترين رديف‌ها، اختصاص به فعل دارد (همان).
    9. اكثر غزل‌ها داراى رديف است و بيشترين رديف‌ها، اختصاص به فعل دارد <ref>همان</ref>.


    10. از اصطلاحات موسيقى در اشعارش بهره برده است، مانند: پرده ساختن، پرده حجازى، عراقى و مخالف. از آلات موسيقى نيز در اشعارش نام برده است، مانند: نى، ارغنون، چنگ، رباب و بربط (همان).
    10. از اصطلاحات موسيقى در اشعارش بهره برده است، مانند: پرده ساختن، پرده حجازى، عراقى و مخالف. از آلات موسيقى نيز در اشعارش نام برده است، مانند: نى، ارغنون، چنگ، رباب و بربط <ref>همان</ref>.


    11. در پايان هريك از غزل‌ها به شيوه غزل‌سرايان پيشين، تخلّص خود (اسرار) را ذكر كرده است كه در حقيقت، مهر يا امضاى سراينده غزل است (همان).
    11. در پايان هريك از غزل‌ها به شيوه غزل‌سرايان پيشين، تخلّص خود (اسرار) را ذكر كرده است كه در حقيقت، مهر يا امضاى سراينده غزل است <ref>همان</ref>.


    12. كلمات «دل» و «عشق» در ميان ساير كلمات بالاترين بسامد را دارد؛ زيرا «دل» بيش از صد و چهل بار و عشق بيش از نود و پنج بار به كار رفته است (همان).
    12. كلمات «دل» و «عشق» در ميان ساير كلمات بالاترين بسامد را دارد؛ زيرا «دل» بيش از صد و چهل بار و عشق بيش از نود و پنج بار به كار رفته است <ref>همان</ref>.


    13. به‌ندرت سهل‌انگارى‌هايى در برخى ابيات ديده مى‌شود؛ مثلا در غزل «37» در بيت «7 و 8» پسوند «مند» را قافيه كرده، كه از عيوب قافيه است و به آن «ايطاى جلى» مى‌گويند. در غزل «119» قافيه رعايت نشده است و... (همان).
    13. به‌ندرت سهل‌انگارى‌هايى در برخى ابيات ديده مى‌شود؛ مثلا در غزل «37» در بيت «7 و 8» پسوند «مند» را قافيه كرده، كه از عيوب قافيه است و به آن «ايطاى جلى» مى‌گويند. در غزل «119» قافيه رعايت نشده است و... <ref>همان</ref>.


    14. اسرار، در اشعارش از آيات قرآن و احاديث بهره بسيار برده است و اين بهره‌گيرى يا اقتباس غالبا به‌صورت صنعت «حلّ» است تا صنعت «درج». مثال درج:
    14. اسرار، در اشعارش از آيات قرآن و احاديث بهره بسيار برده است و اين بهره‌گيرى يا اقتباس غالبا به‌صورت صنعت «حلّ» است تا صنعت «درج». مثال درج:
    {{شعر}}
    {{ب|''لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ، گو چون خليل''|2=''چشم دل بر شاهد يكتا فكن''}}
    {{پايان شعر}}


    {|  class="wikitable poem"
    مثال حلّ:<ref>همان، ص 32 - 33</ref>.
    |-
    {{شعر}}
    ! لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ، گو چون خليل !! چشم دل بر شاهد يكتا فكن
    {|''دم عيسى گرفت باد سحر''|2=''از دم جان‌فزاى حضرت دوست''}}
    |}.
    {{پايان شعر}}
     
    مثال حلّ:
     
    {| class="wikitable poem"
    |-
    ! دم عيسى گرفت باد سحر !! از دم جان‌فزاى حضرت دوست  
    |} (همان، ص 32 - 33).


    15. اسرار گذشته از آنكه بسيارى از غزليّات حافظ را استقبال نموده است، از افكار و عقايد عارفانى چون فخرالدين عراقى، عطار و مولوى تأثير پذيرفته است كه در پاره‌اى موارد در توضيحات به آنها اشاره شده است. اينجا به ذكر نمونه‌هايى مى‌پردازيم:
    15. اسرار گذشته از آنكه بسيارى از غزليّات حافظ را استقبال نموده است، از افكار و عقايد عارفانى چون فخرالدين عراقى، عطار و مولوى تأثير پذيرفته است كه در پاره‌اى موارد در توضيحات به آنها اشاره شده است. اينجا به ذكر نمونه‌هايى مى‌پردازيم:
    خط ۱۰۶: خط ۱۰۲:
    |-
    |-
    ! روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست !! منّت خاك درت بر بصرى نيست كه نيست  
    ! روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست !! منّت خاك درت بر بصرى نيست كه نيست  
    |} (ديوان، خطيب رهبر، غزل 73).
    |} <ref>ديوان، خطيب رهبر، غزل 73</ref>.
     
    اسرار گويد:
     
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! شورش عشق تو در هيچ سرى نيست كه نيست !! منظر روى تو زيب نظرى نيست كه نيست
    |} (غزل 54).
     
    فخرالدين عراقى گويد:
     
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! خوشا دردى كه درمانش تو باشى !! خوشا راهى كه پايانش تو باشى
    |} (مجموعه آثار، ص 180).
     
    اسرار گويد:
     
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! خوشا جانى كه جانانش تو باشى !! خوشا دردى كه درمانش تو باشى
    |} (غزل 168).
     
    نشاط اصفهانى گويد:
     
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! طاعت از دست نيايد گنهى بايد كرد !! در دل دوست به هر حيله رهى بايد كرد
    |} (ديوان، ص 97).
     
    اسرار گويد:


    {| class="wikitable poem"
    اسرار گويد:</ref>غزل 54</ref>.
    |-
    {{شعر}}
    ! ديده را آينه روى شهى بايد كرد !! سينه را جلوه‌گه مهر و مهى بايد كرد
    {{ب|''شورش عشق تو در هيچ سرى نيست كه نيست''|2=''منظر روى تو زيب نظرى نيست كه نيست''}}
    |}؛
    {{پايان شعر}}


    {| class="wikitable poem"
    فخرالدين عراقى گويد:<ref>مجموعه آثار، ص 180</ref>.
    |-
    {{شعر}}
    ! تار اسرار چو نور است ازآن‌رو كه ازوست !! طاعتى گر ننمودى گنهى بايد كرد
    {{ب|''خوشا دردى كه درمانش تو باشى''|2=''خوشا راهى كه پايانش تو باشى''}}
    |} (غزل 75).
    {{پايان شعر}}


    مولوى گويد:
    اسرار گويد:<ref>غزل 168</ref>.
    {{شعر}}
    {{ب|''خوشا جانى كه جانانش تو باشى''|2=''خوشا دردى كه درمانش تو باشى''}}
    {{پايان شعر}}


    {| class="wikitable poem"
    نشاط اصفهانى گويد:<ref>ديوان، ص 97</ref>.
    |-
    {{شعر}}
    ! هركى بگويدت: «ز مه، ابر چگونه وا شود» !! بازگشا گره‌گره بند قبا كه همچنين
    {|''طاعت از دست نيايد گنهى بايد كرد''|2=''در دل دوست به هر حيله رهى بايد كرد''}}
    |}؛
    {{پايان شعر}}


    {| class="wikitable poem"
    اسرار گويد:<ref>غزل 75</ref>.
    |-
    {{شعر}}
    ! گر ز مسيح پرسدت مرده چگونه زنده كرد !! بوسه بده به پيش او بر لب ما كه همچنين
    {{ب|''ديده را آينه روى شهى بايد كرد''|2=''سينه را جلوه‌گه مهر و مهى بايد كرد''}}
    |} (ديوان كبير، غزل 1826).
    {{ب|''تار اسرار چو نور است ازآن‌رو كه ازوست''|2=''طاعتى گر ننمودى گنهى بايد كرد''}}
    {{پايان شعر}}


    اسرار گويد:
    مولوى گويد:<ref>ديوان كبير، غزل 1826</ref>.
    {{شعر}}
    {{ب|''هركى بگويدت: «ز مه، ابر چگونه وا شود»''|2=''بازگشا گره‌گره بند قبا كه همچنين''}}
    {{ب|''گر ز مسيح پرسدت مرده چگونه زنده كرد''|2=''بوسه بده به پيش او بر لب ما كه همچنين''}}
    {{پايان شعر}}


    {|  class="wikitable poem"
    اسرار گويد:<ref>غزل 151</ref>.
    |-
    {{شعر}}
    ! فتنه چسان بپا شود خيز بيا كه همچنين !! آب حيات چون رود جلوه نما كه همچنين  
    {{ب|''فتنه چسان بپا شود خيز بيا كه همچنين''|2=''آب حيات چون رود جلوه نما كه همچنين''}}
    |}؛
    {|''آتش طور موسوى گر ز تو آرزو كنند''|2=''از سر طور دل نما نور و سنا كه همچنين''}}
     
    {{پايان شعر}}
    {| class="wikitable poem"
    |-
    ! آتش طور موسوى گر ز تو آرزو كنند !! از سر طور دل نما نور و سنا كه همچنين  
    |} (غزل 151).


    16. حكيم سبزوارى برخلاف بسيارى از فلاسفه و استدلاليون كه به عرفان توجهى نداشته‌اند، با عقل و خرد و كوله‌بارى از انديشه‌هاى فلاسفه، وادى عشق و عرفان را طى نموده است و اين سخن در غزليّات او مشهود است. او عارفى شوريده و عاشقى سوخته‌جان بوده كه زبان وى، زبان دل‌شيفتگان و دل‌باختگان مهر و محبّت است و با سخن دلپذير و سحرانگيز خود مرهم نه دل ريش آنان.
    16. حكيم سبزوارى برخلاف بسيارى از فلاسفه و استدلاليون كه به عرفان توجهى نداشته‌اند، با عقل و خرد و كوله‌بارى از انديشه‌هاى فلاسفه، وادى عشق و عرفان را طى نموده است و اين سخن در غزليّات او مشهود است. او عارفى شوريده و عاشقى سوخته‌جان بوده كه زبان وى، زبان دل‌شيفتگان و دل‌باختگان مهر و محبّت است و با سخن دلپذير و سحرانگيز خود مرهم نه دل ريش آنان.
     
    {{شعر}}
    {| class="wikitable poem"
    {|''هركس كه برد لذّت تير تو، مرهمى''|2=''نگذاشت زخم سينه افگار خويش را''}}
    |-
    {|''مرا از عشق، دل لبريز خون است''|2=''چو اخگر كز محبّت در درون است''}}
    ! هركس كه برد لذّت تير تو، مرهمى !! نگذاشت زخم سينه افگار خويش را  
    {|''آنجا كه هستى حق است، هستى كل مستغرق است''|2=''جايى كه نور مطلق است كى جاى اظهار من است''}}
    |}.
    {|''عشق است حيات جاودانى''|2=''سرمايه عيش و كامرانى''}}
     
    {|''گر عشق نبود خود نبودى''|2=''هرگز نه زمين، نه آسمانى''}}
    {| class="wikitable poem"
    {|''از ميكده گر درى گشايد''|2=''نگشود ز درس مشكل ما''}}
    |-
    {{پايان شعر}}
    ! مرا از عشق، دل لبريز خون است !! چو اخگر كز محبّت در درون است  
    |}.
     
    {| class="wikitable poem"
    |-
    ! آنجا كه هستى حق است، هستى كل مستغرق است !! جايى كه نور مطلق است كى جاى اظهار من است  
    |}.
     
    {| class="wikitable poem"
    |-
    ! عشق است حيات جاودانى !! سرمايه عيش و كامرانى  
    |}؛
     
    {| class="wikitable poem"
    |-
    ! گر عشق نبود خود نبودى !! هرگز نه زمين، نه آسمانى  
    |}.
     
    {| class="wikitable poem"
    |-
    ! از ميكده گر درى گشايد !! نگشود ز درس مشكل ما  
    |}.


    17. در ميان غزليات اسرار چند غزل مدحى وجود دارد كه سه غزل (112، 150، 181)، در مدح حضرت رسول(ص)، سه غزل (60، 118، 120)، در مدح حضرت على(ع)، يك غزل در مدح پنج تن آل عبا، يك غزل در مدح حافظ و يك غزل در مدح محمد شاه قاجار است. غزل اخير، پنج بيت است و اسرار دليل اين مدح‌گويى را چنين توضيح داده است:
    17. در ميان غزليات اسرار چند غزل مدحى وجود دارد كه سه غزل (112، 150، 181)، در مدح حضرت رسول(ص)، سه غزل (60، 118، 120)، در مدح حضرت على(ع)، يك غزل در مدح پنج تن آل عبا، يك غزل در مدح حافظ و يك غزل در مدح محمد شاه قاجار است. غزل اخير، پنج بيت است و اسرار دليل اين مدح‌گويى را چنين توضيح داده است:


    {|  class="wikitable poem"
    شد چهل سال و نگفت اسرار مدح !! ليك حسن شه بود پيمان‌شكن  
    |-
    ! شد چهل سال و نگفت اسرار مدح !! ليك حسن شه بود پيمان‌شكن  
    |}.


    18. آخرين نكته، اين است كه در اشعار اسرار - آن‌گونه كه در اشعار برخى شاعران ديده مى‌شود - هيچ‌گونه حرف ناپسند و ركيكى ديده نمى‌شود، بلكه اگر بخواهيم با نظرى دقيق به اشعار حاج ملا هادى سبزوارى توجه و در باره او حكم كنيم، به گفته مؤلف «حديقة الشعرا»: «خلاف طريقه ادب است كه آن عارف حكيم و فيلسوف شهير را در زمره شاعران ذكر نماييم، اما چون بيان «إنّ من الشعر لحكمة»، شعراى حكيم را برهان قوى بر جلالت شأن است و خود آن جناب نيز اقدام به فرمايشات اشعار و غزل‌هاى موحدانه فرموده‌اند، عذرى پسنديده است (همان، ص 30).
    18. آخرين نكته، اين است كه در اشعار اسرار - آن‌گونه كه در اشعار برخى شاعران ديده مى‌شود - هيچ‌گونه حرف ناپسند و ركيكى ديده نمى‌شود، بلكه اگر بخواهيم با نظرى دقيق به اشعار حاج ملا هادى سبزوارى توجه و در باره او حكم كنيم، به گفته مؤلف «حديقة الشعرا»: «خلاف طريقه ادب است كه آن عارف حكيم و فيلسوف شهير را در زمره شاعران ذكر نماييم، اما چون بيان «إنّ من الشعر لحكمة»، شعراى حكيم را برهان قوى بر جلالت شأن است و خود آن جناب نيز اقدام به فرمايشات اشعار و غزل‌هاى موحدانه فرموده‌اند، عذرى پسنديده است (همان، ص 30).


    19. حكيم سبزوارى در زمانى زندگى مى‌كرد كه نهضت بازگشت ادبى به اوج خود رسيده بود. او مانند اغلب شاعران كه از شاعران سبك خراسانى و عراقى پيروى مى‌كردند، از شاعران و غزل‌سرايان گذشته، به‌خصوص حافظ تأثير پذيرفته و غزليّاتش بيشتر طنين و رنگ و بوى غزليّات حافظ را دارد. از آنجا كه «اسرار» با ديوان حافظ انس و الفتى داشته، در مدح او چنين سروده است:
    19. حكيم سبزوارى در زمانى زندگى مى‌كرد كه نهضت بازگشت ادبى به اوج خود رسيده بود. او مانند اغلب شاعران كه از شاعران سبك خراسانى و عراقى پيروى مى‌كردند، از شاعران و غزل‌سرايان گذشته، به‌خصوص حافظ تأثير پذيرفته و غزليّاتش بيشتر طنين و رنگ و بوى غزليّات حافظ را دارد. از آنجا كه «اسرار» با ديوان حافظ انس و الفتى داشته، در مدح او چنين سروده است:<ref>همان، ص 30 - 31</ref>.
    {{شعر}}
    {{ب|''هزاران آفرين بر جان حافظ''|2=''همه غرقيم در احسان حافظ''}}
    {{ب|''ز هفتم‌آسمان غيب آمد''|2=''لسان‌الغيب اندر شأن حافظ''}}
    {{ب|''پيمبر نيست ليكن نسخ كرده''|2=''اساطير همه، ديوان حافظ''}}
    {{ب|''بيا اسرار تا ما برفشانيم''|2=''دل و جان در ره دربان حافظ''}}
    {{ب|''ببند اسرار لب را چون ندارد''|2=''سخن پايانى اندر شأن حافظ''}}
    {{پايان شعر}}


    {| class="wikitable poem"
    20. حكيم سبزوارى كه دانشمندى شيعى و در علم و عمل كاملا مقيد به شرع و دستورات فقهى و عارفى حقيقى و اهل نماز شب و دعا و راز و نياز با خداى متعال بود، از طرف‌داران نظريه جنجالى و تأويل‌پذير و ابهام‌آميز «وحدت وجود» است به همان معنايى كه عارفان مى‌گويند؛ يعنى وحدت شخصى وجود در برابر وحدت تشكيكى وجود. در ديوان حكيم سبزوارى در مواردى اين گرايش آشكار شده است؛ به‌طور مثال در غزل 180 چنين آورده است:(همان، ص 147).
    |-
    {{شعر}}
    ! هزاران آفرين بر جان حافظ !! همه غرقيم در احسان حافظ
    {{ب|''مپندار او نهان و تو عيانى''|2=''تو در سُبُحات سبحانى نهانى''}}
    |}؛
    {{ب|''چو تو باشى نه برخوردار از اويى''|2=''چو او باشد تو كى اندر ميانى؟!''}}
    {{ب|''گمان بگذار و بر نور يقين پيچ''|2=''كه بى‌شك او يقين و تو گمانى''}}
    {{ب|''تويى هستى‌نما و اوست هستى''|2=''سرابى، او چو آب زندگانى''}}
    {{پايان شعر}}


    {|  class="wikitable poem"
    و در غزل 54 چنين سروده است:(همان، ص 71.)
    |-
    {{شعر}}
    ! ز هفتم‌آسمان غيب آمد !! لسان‌الغيب اندر شأن حافظ
    {{ب|''موسى‌اى نيست كه دعوى أنا الحق شنود''|2=''ورنه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست''}}
    |}؛
    {|''چشم ما ديده خفاش بود ورنه تو را''|2=''پرتو حسن به ديوار و درى نيست كه نيست''}}
     
    {{پايان شعر}}
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! پيمبر نيست ليكن نسخ كرده !! اساطير همه، ديوان حافظ
    |}؛
     
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! بيا اسرار تا ما برفشانيم !! دل و جان در ره دربان حافظ
    |}؛
     
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! ببند اسرار لب را چون ندارد !! سخن پايانى اندر شأن حافظ
    |} (همان، ص 30 - 31).
     
    20. حكيم سبزوارى كه دانشمندى شيعى و در علم و عمل كاملا مقيد به شرع و دستورات فقهى و عارفى حقيقى و اهل نماز شب و دعا و راز و نياز با خداى متعال بود، از طرف‌داران نظريه جنجالى و تأويل‌پذير و ابهام‌آميز «وحدت وجود» است به همان معنايى كه عارفان مى‌گويند؛ يعنى وحدت شخصى وجود در برابر وحدت تشكيكى وجود. در ديوان حكيم سبزوارى در مواردى اين گرايش آشكار شده است؛ به‌طور مثال در غزل 180 چنين آورده است:
     
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! مپندار او نهان و تو عيانى !! تو در سُبُحات سبحانى نهانى
    |}؛
     
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! چو تو باشى نه برخوردار از اويى !! چو او باشد تو كى اندر ميانى؟!
    |}؛
     
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! گمان بگذار و بر نور يقين پيچ !! كه بى‌شك او يقين و تو گمانى
    |}؛
     
    {|  class="wikitable poem"
    |-
    ! تويى هستى‌نما و اوست هستى !! سرابى، او چو آب زندگانى
    |} (همان، ص 147).
     
    و در غزل 54 چنين سروده است:
     
    {| class="wikitable poem"
    |-
    ! موسى‌اى نيست كه دعوى أنا الحق شنود !! ورنه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست  
    |}؛
     
    {| class="wikitable poem"
    |-
    ! چشم ما ديده خفاش بود ورنه تو را !! پرتو حسن به ديوار و درى نيست كه نيست  
    |}. (همان، ص 71.)


    آقاى حسن عطايى رويانى، در بخش دوم كتاب، به شرح اصطلاحات و تركيبات عرفانى، ذكر آيات و احاديث مندرج در بيت‌ها، ترجمه بيت‌هاى عربى و ذكر نكته‌هاى بلاغى پرداخته است.
    آقاى حسن عطايى رويانى، در بخش دوم كتاب، به شرح اصطلاحات و تركيبات عرفانى، ذكر آيات و احاديث مندرج در بيت‌ها، ترجمه بيت‌هاى عربى و ذكر نكته‌هاى بلاغى پرداخته است.
    خط ۲۹۴: خط ۲۰۱:
    [[رده:زبان و ادبیات فارسی]]
    [[رده:زبان و ادبیات فارسی]]
    [[رده:نویسندگان و آثار انفرادی]]
    [[رده:نویسندگان و آثار انفرادی]]

    نسخهٔ ‏۵ ژوئن ۲۰۱۶، ساعت ۱۷:۴۰

    دیوان حکیم سبزواری «اسرار»
    نام کتاب دیوان حکیم سبزواری «اسرار»
    نام های دیگر کتاب دیوان. شرح
    پدیدآورندگان سبزواری، هادی بن مهدی (نويسنده)

    عطایی رویانی، حسن (توضیح و گزارش)

    علوی مقدم، محمد (مقدمه‌نويس)

    زبان فارسی
    کد کنگره ‏PIR‎‏ ‎‏7072‎‏ ‎‏/‎‏د‎‏908‎‏ ‎‏ع‎‏6‎‏
    موضوع سبزواری، هادی بن مهدی، 1212 - 1289ق. دیوان - نقد و بررسی

    شعر فارسی - قرن 13ق. - تاریخ و نقد

    ناشر ابن يمين
    مکان نشر سبزوار - ایران
    سال نشر 1251 هـ.ش یا 1289 هـ.ق یا 1873 م
    کد اتوماسیون 12138


    معرفى اجمالى

    «ديوان اشعار حكيم سبزوارى (اسرار)»، از آثار ادبى - عرفانى حكيم شهير ايرانى و عارف بزرگ صدرايى قرن سيزدهم هجرى، حاج ملا هادى سبزوارى، متخلص به «اسرار»، به زبان فارسى است. در اين مجموعه زيباى شعرى، مباحث معنوى و عرفانى ارزنده‌اى مانند عشق حقيقى و اشتياق انسان به قرب و لقاى خداى متعال هنرمندانه تجلى كرده است.

    حسن عطايى رويانى، به توضيح و گزارش اشعار پرداخته و دكتر محمد علوى مقدم، مقدمه‌اى كوتاه بر آن نگاشته است.

    ساختار

    كتاب، داراى 2 بخش است. در بخش اول، پس از شرح زندگى شاعر و ويژگى‌هاى شعرى او متن اشعار كه شامل 188 غزل، 1 ترجيع‌بند، 1 ساقى‌نامه، 4 مثنوى كوتاه و 15 رباعى است، نگاشته شده است و در بخش دوم كه موسوم به «توضيح و گزارش» است، 4 مبحث مربوط به اشعار حكيم سبزوارى مطرح شده است.

    گزارش محتوا

    ويژگى‌هاى اشعار حكيم سبزوارى:

    1. كلام اسرار، فصيح و شيواست، الفاظ و كلماتى را كه در اشعارش به كار برده، خالى از تنافر حروف، مخالفت قياس و غرابت استعمال است و اگر به‌ندرت چند واژه‌اى در كلامش مهجور مى‌نمايد، در روزگار او و نزد اهل ذوق و ادب مفهوم و شناخته بوده مانند: مرغزن، بومهن، چيچله، اوشنگ، انگشت، تاوك و تاول [۱].

    2. اسرار، با آنكه كاملا بر زبان عربى مسلّط بوده و بيشتر آثارش به زبان عربى است، در غزليات فارسى‌اش از به كار بردن واژه‌هاى عربى، خوددارى نموده است و اگر هم از لغات عربى بهره برده، غالبا لغات متداول و رايج در زبان فارسى است [۲].

    3. در به كار بردن صنايع لفظى و معنوى، در عرصه اعتدال گام نهاده و از نازك‌خيالى‌هاى سبك هندى، استعارات و تعبيرات پيچيده و دور از ذهن پرهيز كرده است كه خواننده نخست شيفته مضمون دلپذير، شيوايى و فصاحت كلام او مى‌شود، آنگاه به آرايش‌هاى بديعى كه با ظرافت خاص و به اقتضاى حال و مقام به كار رفته است، پى مى‌برد [۳].

    4. تصويرگرى و تشخيص كه از زيباترين گونه‌هاى صور خيال در شعر است، در برخى از بيت‌هاى غزل‌هاى حكيم سبزوارى به اوج مى‌رسد. او نكته‌هاى ظريف عرفانى را با مهارت خاصى بدين روش بيان كرده است [۴].

    5. حكيم سبزوارى توانسته است سبك عراقى را كه بر اساس كمال لفظ و معنى و رعايت تناسب ميان آن دو استوار است، به‌خوبى رعايت كند [۵].

    6. او از جهت احاطه بر اوزان عروضى فارسى و عربى، مطبوع‌ترين وزن‌هاى عروضى را كه با مذاق و سليقه فارسى‌زبانان سازگارى دارد انتخاب نموده است و بيشترين غزل‌هاى خود را در مشهورترين اوزان چهار بحر رمل، هزج، مضارع و مجتث سروده است؛ كه حدود 31 غزل را در وزن هزج مسدّس محذوف و 17 غزل را در وزن هزج مثمّن سالم و 18 غزل را در وزن مضارع مثمّن اخرب مكفوف و... سروده است [۶].

    7. اسرار در ديوان خود 31 بيت عربى و 185 بيت ملمّع سروده است كه در هر بيت مصراع عربى به‌گونه‌اى مفهوم و معنى مصراع فارسى را كامل مى‌كند [۷].

    8. اگرچه پاره‌اى از تركيبات و اصطلاحات غزليّات «اسرار» با اصطلاحات و تركيبات غزليّات حافظ شبيه‌اند، بااين‌حال، خود او تركيباتى در اشعارش به كار برده كه در سخن شاعران ديگر، يا هرگز يافت نمى‌شود يا بسيار نادر است، مانند رخش نظر، رخش ملاحت، شيشه ديده، شيشه نام، اهرمن خال، فارِس گردون، صمصام سام، دستار باحنك، صهباى سالخورده، خضر خط، گلشن شكن و... [۸].

    9. اكثر غزل‌ها داراى رديف است و بيشترين رديف‌ها، اختصاص به فعل دارد [۹].

    10. از اصطلاحات موسيقى در اشعارش بهره برده است، مانند: پرده ساختن، پرده حجازى، عراقى و مخالف. از آلات موسيقى نيز در اشعارش نام برده است، مانند: نى، ارغنون، چنگ، رباب و بربط [۱۰].

    11. در پايان هريك از غزل‌ها به شيوه غزل‌سرايان پيشين، تخلّص خود (اسرار) را ذكر كرده است كه در حقيقت، مهر يا امضاى سراينده غزل است [۱۱].

    12. كلمات «دل» و «عشق» در ميان ساير كلمات بالاترين بسامد را دارد؛ زيرا «دل» بيش از صد و چهل بار و عشق بيش از نود و پنج بار به كار رفته است [۱۲].

    13. به‌ندرت سهل‌انگارى‌هايى در برخى ابيات ديده مى‌شود؛ مثلا در غزل «37» در بيت «7 و 8» پسوند «مند» را قافيه كرده، كه از عيوب قافيه است و به آن «ايطاى جلى» مى‌گويند. در غزل «119» قافيه رعايت نشده است و... [۱۳].

    14. اسرار، در اشعارش از آيات قرآن و احاديث بهره بسيار برده است و اين بهره‌گيرى يا اقتباس غالبا به‌صورت صنعت «حلّ» است تا صنعت «درج». مثال درج:

    الگو:پايان شعر

    مثال حلّ:[۱۴].

    لا أُحِبُّ الْآفِلِينَ، گو چون خليلچشم دل بر شاهد يكتا فكن

    الگو:پايان شعر

    15. اسرار گذشته از آنكه بسيارى از غزليّات حافظ را استقبال نموده است، از افكار و عقايد عارفانى چون فخرالدين عراقى، عطار و مولوى تأثير پذيرفته است كه در پاره‌اى موارد در توضيحات به آنها اشاره شده است. اينجا به ذكر نمونه‌هايى مى‌پردازيم:

    حافظ گويد:

    دم عيسى گرفت باد سحراز دم جان‌فزاى حضرت دوست
    روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست منّت خاك درت بر بصرى نيست كه نيست
    [۱۵].

    اسرار گويد:</ref>غزل 54</ref>.

    الگو:پايان شعر

    فخرالدين عراقى گويد:[۱۶].

    شورش عشق تو در هيچ سرى نيست كه نيستمنظر روى تو زيب نظرى نيست كه نيست

    الگو:پايان شعر

    اسرار گويد:[۱۷].

    خوشا دردى كه درمانش تو باشىخوشا راهى كه پايانش تو باشى

    الگو:پايان شعر

    نشاط اصفهانى گويد:[۱۸].

    خوشا جانى كه جانانش تو باشىخوشا دردى كه درمانش تو باشى

    الگو:پايان شعر

    اسرار گويد:[۱۹].

    طاعت از دست نيايد گنهى بايد كرددر دل دوست به هر حيله رهى بايد كرد

    الگو:پايان شعر

    مولوى گويد:[۲۰].

    ديده را آينه روى شهى بايد كردسينه را جلوه‌گه مهر و مهى بايد كرد
    تار اسرار چو نور است ازآن‌رو كه ازوستطاعتى گر ننمودى گنهى بايد كرد

    الگو:پايان شعر

    اسرار گويد:[۲۱].

    هركى بگويدت: «ز مه، ابر چگونه وا شود»بازگشا گره‌گره بند قبا كه همچنين
    گر ز مسيح پرسدت مرده چگونه زنده كردبوسه بده به پيش او بر لب ما كه همچنين

    الگو:پايان شعر

    16. حكيم سبزوارى برخلاف بسيارى از فلاسفه و استدلاليون كه به عرفان توجهى نداشته‌اند، با عقل و خرد و كوله‌بارى از انديشه‌هاى فلاسفه، وادى عشق و عرفان را طى نموده است و اين سخن در غزليّات او مشهود است. او عارفى شوريده و عاشقى سوخته‌جان بوده كه زبان وى، زبان دل‌شيفتگان و دل‌باختگان مهر و محبّت است و با سخن دلپذير و سحرانگيز خود مرهم نه دل ريش آنان.

    فتنه چسان بپا شود خيز بيا كه همچنينآب حيات چون رود جلوه نما كه همچنين
    آتش طور موسوى گر ز تو آرزو كننداز سر طور دل نما نور و سنا كه همچنين

    الگو:پايان شعر

    17. در ميان غزليات اسرار چند غزل مدحى وجود دارد كه سه غزل (112، 150، 181)، در مدح حضرت رسول(ص)، سه غزل (60، 118، 120)، در مدح حضرت على(ع)، يك غزل در مدح پنج تن آل عبا، يك غزل در مدح حافظ و يك غزل در مدح محمد شاه قاجار است. غزل اخير، پنج بيت است و اسرار دليل اين مدح‌گويى را چنين توضيح داده است:

    شد چهل سال و نگفت اسرار مدح !! ليك حسن شه بود پيمان‌شكن

    18. آخرين نكته، اين است كه در اشعار اسرار - آن‌گونه كه در اشعار برخى شاعران ديده مى‌شود - هيچ‌گونه حرف ناپسند و ركيكى ديده نمى‌شود، بلكه اگر بخواهيم با نظرى دقيق به اشعار حاج ملا هادى سبزوارى توجه و در باره او حكم كنيم، به گفته مؤلف «حديقة الشعرا»: «خلاف طريقه ادب است كه آن عارف حكيم و فيلسوف شهير را در زمره شاعران ذكر نماييم، اما چون بيان «إنّ من الشعر لحكمة»، شعراى حكيم را برهان قوى بر جلالت شأن است و خود آن جناب نيز اقدام به فرمايشات اشعار و غزل‌هاى موحدانه فرموده‌اند، عذرى پسنديده است (همان، ص 30).

    19. حكيم سبزوارى در زمانى زندگى مى‌كرد كه نهضت بازگشت ادبى به اوج خود رسيده بود. او مانند اغلب شاعران كه از شاعران سبك خراسانى و عراقى پيروى مى‌كردند، از شاعران و غزل‌سرايان گذشته، به‌خصوص حافظ تأثير پذيرفته و غزليّاتش بيشتر طنين و رنگ و بوى غزليّات حافظ را دارد. از آنجا كه «اسرار» با ديوان حافظ انس و الفتى داشته، در مدح او چنين سروده است:[۲۲].

    هركس كه برد لذّت تير تو، مرهمىنگذاشت زخم سينه افگار خويش را
    مرا از عشق، دل لبريز خون استچو اخگر كز محبّت در درون است
    آنجا كه هستى حق است، هستى كل مستغرق استجايى كه نور مطلق است كى جاى اظهار من است
    عشق است حيات جاودانىسرمايه عيش و كامرانى
    گر عشق نبود خود نبودىهرگز نه زمين، نه آسمانى
    از ميكده گر درى گشايدنگشود ز درس مشكل ما

    الگو:پايان شعر

    20. حكيم سبزوارى كه دانشمندى شيعى و در علم و عمل كاملا مقيد به شرع و دستورات فقهى و عارفى حقيقى و اهل نماز شب و دعا و راز و نياز با خداى متعال بود، از طرف‌داران نظريه جنجالى و تأويل‌پذير و ابهام‌آميز «وحدت وجود» است به همان معنايى كه عارفان مى‌گويند؛ يعنى وحدت شخصى وجود در برابر وحدت تشكيكى وجود. در ديوان حكيم سبزوارى در مواردى اين گرايش آشكار شده است؛ به‌طور مثال در غزل 180 چنين آورده است:(همان، ص 147).

    هزاران آفرين بر جان حافظهمه غرقيم در احسان حافظ
    ز هفتم‌آسمان غيب آمدلسان‌الغيب اندر شأن حافظ
    پيمبر نيست ليكن نسخ كردهاساطير همه، ديوان حافظ
    بيا اسرار تا ما برفشانيمدل و جان در ره دربان حافظ
    ببند اسرار لب را چون نداردسخن پايانى اندر شأن حافظ

    الگو:پايان شعر

    و در غزل 54 چنين سروده است:(همان، ص 71.)

    مپندار او نهان و تو عيانىتو در سُبُحات سبحانى نهانى
    چو تو باشى نه برخوردار از اويىچو او باشد تو كى اندر ميانى؟!
    گمان بگذار و بر نور يقين پيچكه بى‌شك او يقين و تو گمانى
    تويى هستى‌نما و اوست هستىسرابى، او چو آب زندگانى

    الگو:پايان شعر

    آقاى حسن عطايى رويانى، در بخش دوم كتاب، به شرح اصطلاحات و تركيبات عرفانى، ذكر آيات و احاديث مندرج در بيت‌ها، ترجمه بيت‌هاى عربى و ذكر نكته‌هاى بلاغى پرداخته است.

    وضعيت كتاب

    ديوان اشعار حكيم سبزوارى را حسن عطايى رويانى بر اساس نسخه سيد محمدرضا دايى جواد و با نظر به دو نسخه ديگر: 1. نسخه تصحيح‌شده استاد مرتضى مدرسى چهاردهى؛ 2. نسخه تصحيح‌شده اسدالله شهشهانى، تصحيح كرده و بسيارى از اشتباهات چاپى را با مقايسه سه نسخه مذكور با يكديگر، رفع كرده است.

    فهرست مطالب، در آغاز كتاب و فهرست‌هاى «منابع»، «لغات»، «آيات» و «احاديث» در پايان آن ذكر شده است.

    منابع مقاله

    ديوان اشعار حكيم سبزوارى (اسرار)، ملا هادى سبزوارى، تصحيح حسن عطايى رويانى، با مقدمه‌اى از دكتر محمد علوى مقدم، نشر ابن يمين، تهران 1382ش.


    پیوندها

    1. ديوان اشعار حكيم سبزوارى، ص 31
    2. همان
    3. همان
    4. همان
    5. همان
    6. همان، ص 31 - 32
    7. همان، ص 32
    8. همان
    9. همان
    10. همان
    11. همان
    12. همان
    13. همان
    14. همان، ص 32 - 33
    15. ديوان، خطيب رهبر، غزل 73
    16. مجموعه آثار، ص 180
    17. غزل 168
    18. ديوان، ص 97
    19. غزل 75
    20. ديوان كبير، غزل 1826
    21. غزل 151
    22. همان، ص 30 - 31
    موسى‌اى نيست كه دعوى أنا الحق شنودورنه اين زمزمه اندر شجرى نيست كه نيست
    چشم ما ديده خفاش بود ورنه تو راپرتو حسن به ديوار و درى نيست كه نيست