شرح دعاء السحر: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
«شرح دعاء السحر»، به زبان عربى، اولين اثر نوشتارى امام خمينى(رض)<ref/>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/1/5 مقدمة التحقيق، ص 5]<ref/ | «شرح دعاء السحر»، به زبان عربى، اولين اثر نوشتارى امام خمينى(رض)<ref/>[http://www.noorlib.ir/view/fa/book/bookview/text/13815/1/5 مقدمة التحقيق، ص 5]<ref/>و موضوعش شرح و تفسير أخلاقى و عرفانى دعاى سحرهاى ماه مبارك رمضان است. در سال 1347ق(1307ش)، بيش از بيست و هفت بهار از زندگى مؤلّف نگذشته بود كه موفق گرديد كتاب را به إتمام برساند. اين هنگام، أوايل دوره هفت ساله(1347 - 1354ق \ 1307 - 1314ش)، از حضور امام خمينى در دروس عرفانى آية الله شيخ محمد على شاهآبادى(ره) در قم بود[2] كه در زندگى معنوى او تأثيرى ژرف و پايدار بر جا نهاد. | ||
نويسنده، با بيان اين نكته كه ادعيه مأثوره از اهل بيت(ع)، يكى از بزرگترين نعمتهاى الهى بر انسان است، تأكيد مىكند كه دعا، پيوند معنوى مخلوق به خالق و حلقه وصل عاشق و معشوق است و چون اين مقصود، جز با توجه به معانى و أسرارش حاصل نمىشود، به شرح و تفسير آن بهقدر ميسور پرداختم.[3] | نويسنده، با بيان اين نكته كه ادعيه مأثوره از اهل بيت(ع)، يكى از بزرگترين نعمتهاى الهى بر انسان است، تأكيد مىكند كه دعا، پيوند معنوى مخلوق به خالق و حلقه وصل عاشق و معشوق است و چون اين مقصود، جز با توجه به معانى و أسرارش حاصل نمىشود، به شرح و تفسير آن بهقدر ميسور پرداختم.[3] |
نسخهٔ ۱ ژوئن ۲۰۱۶، ساعت ۰۷:۰۱
نام کتاب | شرح دعاء السحر |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | خمینی، روحالله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران (نويسنده) |
زبان | عربی |
کد کنگره | |
موضوع | |
ناشر | موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی (س) |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1368 هـ.ش یا 1409 هـ.ق یا 1989 م |
کد اتوماسیون | 2135 |
معرفى إجمالى
«شرح دعاء السحر»، به زبان عربى، اولين اثر نوشتارى امام خمينى(رض)خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی داردمقدمة التحقيق، ص 5خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی داردو موضوعش شرح و تفسير أخلاقى و عرفانى دعاى سحرهاى ماه مبارك رمضان است. در سال 1347ق(1307ش)، بيش از بيست و هفت بهار از زندگى مؤلّف نگذشته بود كه موفق گرديد كتاب را به إتمام برساند. اين هنگام، أوايل دوره هفت ساله(1347 - 1354ق \ 1307 - 1314ش)، از حضور امام خمينى در دروس عرفانى آية الله شيخ محمد على شاهآبادى(ره) در قم بود[2] كه در زندگى معنوى او تأثيرى ژرف و پايدار بر جا نهاد.
نويسنده، با بيان اين نكته كه ادعيه مأثوره از اهل بيت(ع)، يكى از بزرگترين نعمتهاى الهى بر انسان است، تأكيد مىكند كه دعا، پيوند معنوى مخلوق به خالق و حلقه وصل عاشق و معشوق است و چون اين مقصود، جز با توجه به معانى و أسرارش حاصل نمىشود، به شرح و تفسير آن بهقدر ميسور پرداختم.[3]
در سرتاسر اين أثر، علاقه وافر امام خمينى به مباحث معنوى أدعيه و دانايى او به حكمت و أسرار آن و به تعبير خودش، عشق به أسماء إلهى و صفات ربانى[4] و احترام عميق به استاد، آية الله شاهآبادى بهخوبى متجلى شده است.
ساختار
كتاب، شرحى غير مزجى است و در آن يكايك بندهاى بيست و دوگانه دعاى سحر، به ترتيب شرح و تفسير شده است و فصلبندى جداگانهاى ندارد.
گزارش محتوا
گزارش تفصيلى يكايك مطالب كتاب، نيازمند مجالى وسيعتر است و لذا در اينجا گزيدهاى از مهمترين نكتههاى هر بند به ترتيب مورد بحث، بهصورت اجمالى گزارش مىشود:
بند(1): «اللهم إنى أسألك من بهائك بأبهاه و...»:
نكته اول: من گفتن، در هنگام دعا كردن، هيچ منافاتى با فقر ذاتى ندارد، زيرا إظهار منيت و استقلال نيست، بلكه إبراز عبوديت و توجه به نيازمندى خود است.[5]
نكته دوم: اگر دعا با زبان استعداد باشد؛ يعنى دعا كننده، آماده پذيرش فيض إلهى شود، استجابت حتمى است، زيرا هيچ نقصى در خزانههاى رحمت حضرت حق نيست، پس سزاوار است كه دعا كننده باطنش را پاك كند تا درهاى ملكوت بر رويش گشوده شود.[6]
نكته سوم: دعاى سالك، تابع مشاهدات اوست. او، در«صحو اول» به إثبات تفضيل مىپردازد و در«صحو بعد المحو» آن را نفى مىكند و همه كثرات را به او إرجاع مىدهد. دعا كننده، قبل از وصول به مقام قرب مطلق، برخى از أسماى إلهى را زيباتر از برخى ديگر مىبيند و او را با عبارت«أبهى» مىخواند، ولى بعد از وصول به آن مقام و شهود رحمت واسعه و وجود مطلق، نسبت مشيت او را به همه مساوى مىبيند و أفضليت را نفى مىكند و مىگويد: همه زيبايى تو، زيباست. آنچه گفته شد، در مورد همه بندهاى دعا مشترك است.[7]
بند(2): «اللهم إنى أسألك من جمالك بأجمله و...»:
نكته: هر صفتى كه به لطف تعلق داشته باشد، صفت جمال است و هرچه، متعلق به قهر باشد، صفت جلال است، پس ظهور عالَم و نورانيت و بهائش از صفات جمال و مقهوريتش در پرتو نور او و سلطه بزرگىاش، از صفات جلال است.[8]
بند(3): «اللهم إنى أسألك من عظمتك بأَعظمها، و...»:
نكته: عظمت، از صفات جلال الهى است و هر صفت جلالى، جمالى دارد و اگر لطف و رحمت در قهر و عظمت پنهان نبود، حضرت موسى(ع) از غشوهاى كه به او دست داده بود هرگز به هوش نمىآمد و هيچ سالكى تاب مشاهده قهر و عظمت او را نداشت، ولى همانطور كه در دعاى كميل آمده، رحمت الهى همه چيز را فراگرفته است.[9]
بند(4): «اللهم إنى أسألك من نورك بأنوره و...»:
نكته: أظهر اين است كه نور از أسماءِ صفات و بلكه از أسماءِ أفعال است.[10]
بند(5): «اللهم إنى أسألك من رحمتك بأوسعها و...»:
نكته: مقصود از رحمت در اين بند از دعا، رحمت فعلى است، نه تجلى رحمانى ذاتى كه در عالَم أسماء و صفات است.[11]
بند(6): «اللهم إنى أسألك من كلماتك بأتمها و...»:
نكته: انسان كامل از آنجا كه كَوْن جامع و آينه تمامنماى همه أسماء و صفات الهى است، أتم كلمات الهى است.[12]
بند(7): «اللهم إنى أسألك من كمالك باكمله و...»:
نكته: كمال شىء، چيزى است كه تماميت و جبران نقصان شىء در گرو آن است و به همين جهت ولايت امير المؤمنين(ع) كمال دين و تمام نعمت است، پس عبادات و بلكه عقايد و ملكات بهمنزله هيولى و ظاهر است و ولايت همچون صورت و باطن.[13]
بند(8): «اللهم إنى أسألك من أسمائك بأكبرها و...»:
نكته: أسماء الهى، بهحسب امهات و اصول، محصورند و به يك اعتبار، عبارتند از: «اول و آخر و ظاهر و باطن» و به اعتبارى ديگر، عبارتند از: «الله و رحمان» و به اعتبار سوم، عبارتند از: «الله و رحمان و رحيم».[14]
بند(9): «اللهم إنى أسألك من عزتك بأعزها و...»:
نكته: شايد مراد از عزت در اينجا، صفات داراى قوت و غلبه باشد، مانند قهاريت و مالكيت و واحديت و أحديت و معيديت و همچنين مقصود از عزيزترين، صفاتى است كه ظهور غلبه و قهر در آنها تمامتر باشد، مانند واحد قهار يا مالك.[15]
بند(10): «اللهم إنى أسألك من مشيئتك بأمضاها و...»:
نكته: با توجه به مباحث قبل، معناى مشيت إلهى روشن است، ولى اين حقايق به آسانى درك نمىشود، مگر آنكه شهوات را واگذارى و بهسوى انسانيت سفر كنى و از همه مراتب انانيت خارج شوى، چون شهود مقام إطلاق ممكن نيست، مگر با ترك قيود، پس بكوش تا شاهد مقام خود شوى، زيرا شهيد، سعيد است و تلاش كن كه عاشق روى دوست معشوق حقيقى، شوى كه كشته عشق، شهيد است.[16]
بند(11): «اللهم إنى أسألك من قدرتك بالقدرة التى استطلت بها على كل شىء و...»:
نكته: كسى كه با قدم معرفت، بهسوى خدا سلوك كند، در برخى از حالات، برايش آشكار مىشود كه سراسر هستى و منزلهاى غيب و شهود، همگى از تجليات قدرت حضرت حق تعالى و درجات مالكيت اوست.[17]
بند(12): «اللهم إنى أسألك من علمك بأنفذه و...»:
نكته: اگر از ظلمتكده طبيعت خارج شديم و بهسوى خدا و رسولش هجرت كرديم و عنايت الهى شامل حالمان شد، در آن صورت پاداش ما با خداست و علم شهودى خواهيم داشت كه علم حضرت حق به ذاتش، علم به كمالات ذات و لوازم اسماء و صفات اوست.[18]
بند(13): «اللهم إنى أسألك من قولك بأرضاه و...»:
نكته: تجلى بهنحو كثرت در وحدت، با اين جمله و نيز جمله«كل قولك رضى»، هيچ منافاتى ندارد، زيرا تغيير حالات آنى و تجليات، مختلف است.[19]
بند(14): «اللهم إنى أسألك من مسائلك بأحبها اليك و...»:
نكته: سؤال، عبارت از استدعاى سائل از مسئول با توجه به اوست تا نيازمندىهايش را برطرف سازد و او را به كمالش برساند. دعا، اگر با زبان ذات و استعداد باشد، مستجاب مىشود، زيرا فياض از فيض بهقدر استحقاق دريغ نمىكند.[20]
بند(15): «اللهم إنى أسألك من شرفك بأشرفه و...»:
نكته: وجود، خير و شرف و حقيقت است و عدم، شر و خست و بطلان. شرور به حيثيت إمكان برمىگردد و چون هر خيرى از خداست، پس بايد او را ستود و چون شرور از خود انسان و از حيثيت خلقى است، پس همان مخلوق سزاوار ملامت است. اين مطلب، در كتابهاى اين فن، بهويژه در آثار صدر المتألهين شيرازى با برهان بيان و إثبات شده است.[21]
بند(16): «اللهم إنى أسألك من سلطانك بأدومه و...»:
نكته: خداى تعالى، سلطنت مطلق دارد و ممكنات با نظر به خودشان، هيچ سلطنتى ندارند، ولى با نظر به انتسابشان به حضرت حق، از مراتب سلطنت او شمرده مىشوند و بدين ترتيب راز دوام سلطنت او دانسته مىشود.[22]
بند(17): «اللهم إنى أسألك من ملكك بأفخره و...»:
نكته: افخريت مالكيت خدا، يا به اعتبار أحسن بودن نظام است كه در حكمت متعاليه إثبات شده؛ در صورتى كه مُلك، به معنى مملكت باشد و يا به اعتبار تجليات أسمائى در«حضرت علميه» است؛ در صورتى كه مُلك، به معنى مالكيت باشد.[23]
بند(18): «اللهم إنى أسألك من علوك بأعلاه و...»:
نكته: عارف كامل، محدث كاشانى گفته است: «عُلو حقيقى، مخصوص خداست»، ولى من مىگويم: «هيچكسى اصلاً مشاركتى با حضرت حق در حقيقت عُلو ندارد و هر عُلوى، فانى در عُلو اوست و حكم و حيثيتى از براى آن نيست».[24]
بند(19): «اللهم إنى أسألك من منك بأقدمه و...»:
نكته: اين جمله از دعا، روشنترين شاهد بر نظر پيشوايان حكمت متعاليه، در باره قدمت فيض حق تعالى است و خداوند متعال، منت بر موجودات نهاد كه بر آنان إفاضه وجود كرد و آن وجود، از آن جهت كه ظل قديم است، خودش نيز قديم است.[25]
بند(20): «اللهم إنى أسألك من آياتك بأكرمها و...»:
نكته: صاحبدلان در اين دنيا، حركت انعطافى(نه استقامتى) دارند و مانند مسافرى آماده كوچ هستند و هر چيزى را نشانهاى از غيب مىبينند، چون هر موجودى حتى جمادات و نباتات، نامهاى إلهى است كه سالك إلى الله، أسماء و صفات حضرت حق را در آن مىخواند.[26]
بند(21): «اللهم إنى أسألك بما أنت فيه من الشأن و الجبروت و...»:
نكته: خداى تعالى در هر آنى، تجلى و شأنى دارد، ولى تجلى تام و با همه شئون براى كسى جز انسان كامل إمكان ندارد. اگر قلب سالك، قابل، براى تجلى اسم جامع شود، سفر رابع پايان مىپذيرد و اين آخرين مرتبه سير إلى الله است و براى أحدى جز رسول أكرم(ص) و أولياى او(ع) واقع نشده است.[27]
بند(22): «اللهم إنى أسألك بما تجيبنى حين أسألك، فأجبنى يا اللَّه»:
نكته: أسماء إلهى همگى از مظاهر اسم اعظم است. براى إشاره به اينكه اسم أعظم إلهى، محيط به همه أسماء و مجيب در آغاز و انجام و ظاهر و باطن است، دعا را با«اللهم» شروع كرد و با«يا الله» پايان داد.[28]
منابع
1. الامام الخمينى، شرح دعاء السحر، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار الامام الخمينى، الطبعة الاولى، 1416ق؛
2. على حيدر مرتضوى، فيلسوف فطرت، نگاهى به أحوال و أفكار عارف حكيم، آية الله العظمى محمد على شاهآبادى قدس سره، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1386ش؛
3. امام خمينى، شرح دعاى سحر، ترجمه سيد احمد فهرى، ويرايش و تصحيح حسين استادولى، انتشارات تربت، 1376ش؛
[1] شرح دعاء السحر، مقدمة التحقيق، ص 5 و بنا بر نقل يكى از شاگردان امام خمينى(آية الله سيد احمد فهرى)، ايشان خودش تصريح كرده است كه شرح دعاى سحر، اولين تأليف من است(ر.ك. شرح دعاى سحر، پيشگفتار مترجم، ص 25) ؛
[2] فيلسوف فطرت، ص 43 - 44 ؛
[3] شرح دعاء السحر، ص 5 ؛
[4] همان، ص 91 ؛
[5] همان، ص 9 - 10 ؛
[6] همان، ص 10 - 11 ؛
[7] همان، ص 13 - 19 ؛
[8] همان، ص 27 ؛
[9] همان، ص 32 - 33 ؛
[10] همان، ص 41 ؛
[11] همان، ص 48 ؛
[12] همان، ص 54 ؛
[13] همان، ص 65 - 66 ؛
[14] همان، ص 92 ؛
[15] همان، ص 95 - 96 ؛
[16] همان، ص 97 ؛
[17] همان، ص 113 ؛
[18] همان، ص 119 ؛
[19] همان، ص 124 ؛
[20] همان، ص 127 - 128 ؛
[21] همان، ص 133 - 136 ؛
[22] همان، ص 137 ؛
[23] همان، ص 139 ؛
[24] همان، ص 142 ؛
[25] همان، ص 143 ؛
[26] همان، ص 145 - 147 ؛
[27] همان، ص 149 - 151 ؛
[28] همان، ص 153 .