شاهنامه ثعالبی در شرح احوال سلاطین ایران: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۲: | خط ۳۲: | ||
|- | |- | ||
|سال نشر | |سال نشر | ||
|data-type='publishYear'| | |data-type='publishYear'| 1385 هـ.ش | ||
|-class='articleCode' | |-class='articleCode' | ||
|کد اتوماسیون | |کد اتوماسیون | ||
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۳: | ||
[[رده:تاریخ]] | [[رده:تاریخ]] | ||
[[رده:تاریخ ایران]] | [[رده:تاریخ ایران]] | ||
[[رده: | [[رده:سرگذشت نامههای تاریخ ایران پیش از اسلام]] |
نسخهٔ ۲۸ مهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۶:۲۰
نام کتاب | شاهنامه ثعالبی در شرح احوال سلاطین ایران |
---|---|
نام های دیگر کتاب | |
پدیدآورندگان | هدایت، محمود (مترجم)
ثعالبی، عبدالملک بن محمد (نويسنده) |
زبان | فارسی |
کد کنگره | DSR 145 /ث7ش2 |
موضوع | ایران - تاریخ - پیش از اسلام
ایران - شاهان و فرمانروایان |
ناشر | اساطير |
مکان نشر | تهران - ایران |
سال نشر | 1385 هـ.ش |
کد اتوماسیون | 11201 |
معرفى اجمالى
اين كتاب ترجمهاى از غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم است كه مؤلف آن را به فرمان ابو المظفر نصر بن ناصر الدين ابو منصور سبكتكين، برادر سلطان محمود غزنوى نوشت و خبرهاى سود بخش و برجستهاى در باره شاهان و سرگذشت آنان، آيينها، حكمتها، تاريخها، سنّتها، دستورها، پيكارها، رويدادها، پيروزىها، نيكوكارىها و زشتكارىهاى آنان و خصلتهاى زيبا و زشت و خوب و بدشان و ديگر چارهگرىها و حالات آنان را در اين اثر گنجاند و بدين شيوه، تكليفش را ادا كرد.
ساختار
ثعالبى در بخش ايران باستان كتاب خود كه از اهميّت فراوانى برخوردار است، تنها به نقل ساده رويدادها و گزارش در باره آنها نپرداخته، بلكه گاهى به استدلال و سنجش نيز دست زده است. تعبيرها و تشبيههاى مُنشيانهاى كه در اين كتاب به ويژه در توصيف آيين جلوس پادشاهان، چگونگى سخن گفتن بزرگان كشور در برابر شاهان و پاسخهاى پادشاهان به افراد و توصيف ميدانهاى نبرد و گير و دار جنگها، پيروزىها و شكستها ديده مىشوند و شيوه نثرى آن در باره پايان عُمر، جملهها و تعبيرهاى ثعالبى را در كتابهاى ادبى و بلاغىاش مانند فقه اللغة و سر البلاغه و الاعجاز و الايجاز به ياد مىآورند. به هر روى، وى تاريخ را در ادب و بلاغت و ترسّل به خدمت مىگيرد ؛ زيرا به تاريخ جز با ديد پند پذيرى و عبرت گيرى نمىنگرد و از آن جز اين نمىخواهد و از اين رو، عبرتها و پندها و حكايتهاى اخلاقى و اندرزهاى گوناگونى كه در تهذيب اخلاق آدميان به كار مىآيند در كتاب خود مىگنجاند و ويژگى كار بردى و عبرت آموزى تاريخ را از ديگر خصلتهاى آن بيشتر مىپسندد.
گزارش محتوا
نويسنده در اين كتاب، به تأليف تاريخى عمومى دست مىزند؛ يعنى از دوران پادشاهان افسانهاى و كيومرث (همان آدم ابو البشر به باور وى) گزارش مىدهد و تاريخ ايران باستان را تا سقوط ساسانيان (يزدگرد سوم، فرزند شهريار و آخرين شاه پارسيان) پى مىگيرد و مانند شاهنامه فردوسى گزارشهايش را در سه بخش مىگنجاند:
1. دوران اساطيرى (از كيومرث تا فريدون و قيام كاوه آهنگر)؛
2. دوران حماسى (از قيام كاوه آهنگر تا قتل رستم و سلطنت بهمن)؛
3. دوره تاريخى (از حمله اسكندر تا پايان سلسله ساسانى).
كتاب ثعالبى، اندرزهايى از شاهان اسطورهاى و تاريخى مانند اسكندر، شاهان كيانى پيشدادى، ملوك الطوائف و شاهان ساسانى در بر دارد. اين جملهها و اندرزها كه از «سخن آورهاى» پادشاهان گرفته شده است، تاريخ و سنن پادشاهان ايران را گزارش مىكند و اشاره نويسنده به گروههايى جز ايرانيان، مانند عربان و تركان و روميان، به مناسبت پيوندهاى آنان با ايران صورت مىپذيرد. وى به رغم فردوسى، در باره كيومرث (نخستين فرمانروا) از سيامك فرزند او و كشته شدنش به دست ديوان سخنى نيست. همچنين اينكه هوشنگ (دومين پادشاه) آتش را كشف كرد، در كتاب ثعالبى نيامده است.
بارى، درونمايه تاريخ ثعالبى در باره پهلوانان سيستان (سام، زال و رستم) كه در روزگار منوچهر پيدا شدند، با شاهنامه فردوسى يكسان و همآهنگ مىنمايد و تنها اين دو اثر، به درازا در اين باره سخن گفتهاند؛ يعنى روايتهايشان تا پايان دوره حماسى و پهلوانى كمابيش به يكديگر مىمانند و موضوعهايى مانند پادشاهى بهمن (پسر اسفنديار)، كشته شدن رستم در روزگار بهمن به مكر و حيله پادشاه كابل و برادرش شغاد و لشكر كشى فرامرز پسر رستم به كابل به خونخواهى رستم و سپس لشكر كشى بهمن به انتقام پدرش اسفنديار به سيستان و جنگهاى او با فرامرز و سپش كشته شدن فرامرز و اسير شدن زال و سرانجام ويرانى سيستان، به يك شيوه و لحن در هر دوى آنها يافت مىشود.
درونمايه بخش دوم تاريخ ثعالبى، داستان پيامبرانى است كه پادشاهى كردهاند و فرعونان مصر و فرمانروايان بنى اسرائيل و داستانهاى ملوك (تبايعه) اذواء، از پادشاهان حمير كه بر سرزمين يمن حكم مىراندند. «پادشاهان شام و عراق تا آن زمان كه اسلام آشكار شد و بهرههايى كه از روزگار آنان حاصل آمد، داستان و تاريخ پادشاهانى كه بر روم، هند، ترك و چين حكومت كردند و شرح ظهور حضرت محمد(ص) از تولد، زندگى، بعثت و معجزات و جنگهاى او تا آنگاه كه اين آفتاب حقيقت و پناهگاه آدميان به جوار حق پيوست و داستان خلفاى راشدين، حكام بنى اميه و بنى عباس و عاملان آنان مانند ابو مسلم، برمكيان، طاهريان، صفاريان، حمدانيان، آل بويه و ... نيز از روايتهاى همين بخش به شمار مىرود. وى سرانجام به تاريخ گردنفرازان و سركشان قديم و جديد و تاريخ ناصر الدين ابو منصور سبكتكين و حكايت سلطنت ابو القاسم محمود بن سبكتكين تا حكومت ابو المظفر نصر بن ناصر الدين غزنوى مىپردازد.
گفتنى است اين نسخه از ترجمه تاريخ ثعالبى، تنها بخش نخست (تاريخ ايران باستان) را در بر دارد.
وضعيت كتاب
پژوهشگران در نام اصلى اين اثر گرانمايه ثعالبى، ديدگاههاى گوناگونى عرضه و از آن به نامهاى غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم؛ تاريخ غرر السير معروف به غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم و تاريخ غرر السير ملوك فرس، ياد كردهاند. سراسر اين اثر تاريخى در باره ايران باستان نيست و از اين رو، نامگذارى آن به غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم، نادرست و نامناسب است و آن را به همان نامش در برخى از منابع كهن؛ يعنى تاريخ الثعالبى بايد خواند.
تاريخ ثعالبى، از اندازه كنونىاش دراز دامنتر بوده و آنچه اكنون از اين كتاب مانده است، از دو جلد بيشتر نيست. اين دو جلد، تاريخ پادشاهان ايران باستان، پيامبرانِ پادشاه، فرعونها، فرمانروايان بنىاسرائيل، پادشاهان حمير، تاريخ شام و عراق، پادشاهان روم، هند، ترك، چين، طلوع فجر اسلام و اخبار ميلاد پيامبر اسلام را تا رحلت آن جناب در بر دارد. دو جلد ديگر آن كه از تاريخ خلفاى راشدين آغاز مىشود و به روزگار خود نويسنده؛ يعنى پادشاهى ابو المظفّر پايان مىيابد، به گمان، از ميان رفتهاند.
منابع اين كتاب را بر پايه گفتار خود نويسنده، تاريخ طبرى، تاريخ ابن خردادبه، مزدوج مسعودى مروزى، شاهنامه و آييننامه ابن معتز، ابو الفتح بستى و ابن مقفع مىتوان برشمرد. وى بىگمان، از منابع نوشته شده پيش از خود در باره تاريخ ايران روزگار كهن نيز بهره برده، اما از آنها نام نبرده است.
اين كتاب با شاهنامه فردوسى كمابيش يكسان است و هر دوى آنها را به راستى مىتوان شاهنامه خواند و تنها تفاوتشان را در منظوم يا منثور بودن دانست. جلد اول تاريخ ثعالبى نخست در 1900 ميلادى به كوشش زتنبرك، خاور شناس فرانسوى، همراه با ترجمه فرانسوىاش در پاريس منتشر شد و پس از قرنها ماندن در هاله فراموشى، در ميان دانشمندان، مورخان و محققان آوازهاى شايسته به دست آورد؛ چنانكه نويسندگان تاريخ ايران باستان، آن را از منابع مهمّ و مرجعى دست يكم خوانده و از درونمايهاش سود بردهاند. زتنبرگ مقدمهاى بر اين كتاب نوشت و نام آن و نويسندهاش را مشخص كرد. نسخه نوشته شده به قلم فضل الله بن على بن ابى اثير الكاريرى در 597، از نسخههايى است كه زتنبرك در تصحيح كتاب بدان دسترسى داشت. اين كتاب را محمود هدايت با نام شاهنامه ثعالبى در 1328 خورشيدى به فارسى ترجمه كرد، اما ترجمه او به هيچ روى با زبان تاريخ پيش از اسلام همآهنگ نبود. البته ترجمههاى ديگرى در اين زمينه مانند ترجمه بخش نخست آن (تاريخ ايران باستان) به قلم محمد فضائل نيز در دست است.
پانوشتهاى مترجم محترم كتاب در باره معناى واژگان يا كسان و جاىهاى آمده در آن بسيار سودمندند. وى همچنين در پانوشتهاى كتاب به تطبيق بخشهايى از گزارشهاى نويسنده با منظومههاى فردوسى در شاهنامه نيز مىپردازد. فهرست آغازين كتاب و نمايه اعلام در پايان آن و مقدمه بسيار كوتاه مترجم در باره كيستى نويسنده و شمار نوشتههاى وى نيز راه پژوهش را در باره تاريخ ثعالبى هموارتر مىسازد.
منابع مقاله
متن كتاب.
مقدمه مترجم كتاب.
انزابى نژاد، رضا (مهر و آبان 1371)، «نگاهى انتقادى به ترجمه در خور ستايش تاريخ ثعالبى»، نشر دانش، شماره 72.
رفيعى، على (پاييز 1375)، «تاريخ ثعالبى / غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم»، فرهنگ، شماره 19.
قائدان، اصغر (مرداد و شهريور 1381)، «تاريخ نگارى ثعالبى»، كتاب ماه تاريخ و جغرافيا.
ملك، احمد (آبان 1380)، «غرر اخبار ملوك الفرس و سيرهم (تاريخ ثعالبى) در مقايسه با شاهنامه فردوسى»، كتاب ماه تاريخ و جغرافيا.