مبادئ العامة لتفسير القرآن بين النظرية و التطبيق: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    (صفحه‌ای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'> پرونده:NUR03140J1.jpg|بندانگشتی|مبادئ العامة لتفسير القرآن بين النظر...» ایجاد کرد)
    (بدون تفاوت)

    نسخهٔ ‏۲۴ اوت ۲۰۱۷، ساعت ۰۷:۰۵

    مبادئ العامة لتفسير القرآن بين النظرية و التطبيق
    نام کتاب مبادئ العامة لتفسير القرآن بين النظرية و التطبيق
    نام های دیگر کتاب
    پدیدآورندگان صغير، محمد حسين علي (نويسنده)
    زبان عربي
    کد کنگره ‏BP‎‏ ‎‏91‎‏/‎‏5‎‏ ‎‏/‎‏ص‎‏7‎‏م‎‏2
    موضوع تفسير - فن
    ناشر دار المؤرخ العربي
    مکان نشر لبنان - بيروت
    سال نشر مجلد1: 2000م , 1420ق ,
    کد اتوماسیون AUTOMATIONCODE03140AUTOMATIONCODE

    مبادئ العامة لتفسير القرآن بين النظرية و التطبيق‏ نوشته محمد حسین علی صغیر کتابی است که به بررسی نظری تعریف، مقدمات، فنون و روش‌های تفسیر پرداخته و مجموعه‌ای منسجم در ارائه کلیات تفسیر ارائه کرده است.

    نویسنده در این کتاب به‌صورت علمی به تفسیر قرآن نگاه کرده و دو سوره زخرف و حمد را به دو شیوه مختلف تفسیر کرده و با به‌کارگیری مبادی نظری در تفسیر این دو سوره، تطبیقی جامع بین نظر و عمل به نمایش گذاشته است.

    ساختار

    کتاب از یک مقدمه توسط مؤلف و دو باب کلی تشکیل گردیده است. در باب اول، مؤلف در ضمن پنج فصل که هرکدام از چند مبحث تشکیل شده، به بیان تعریف و آداب تفسیر و بررسی روش‌های تفسیری و مراحل شکل‌گیری تفسیر پرداخته است.

    در باب دوم کتاب، نویسنده، خود ورود به عرصه تفسیر کرده، در فصل اول این باب به نحو تسلسلی و موضوعی به تفسیر سوره مبارکه زخرف پرداخته و با به‌کارگیری اسلوبی جدید، در قالب دوازده بحث، نتایجی جدید گرفته است.

    در پایان خاتمه آمده است.

    گزارش محتوا

    مقدمه

    نویسنده در مقدمه کتاب ابتدا خاطرنشان می‌کند که هر فهمی از قرآن را نمی‌شود تفسیر نامید؛ بلکه تفسیر حقیقی آن است که رعایت قواعد و شروط و مقدمات در آن شده باشد؛ چراکه تفسیر یعنی رسیدن به حقیقت آنچه در کتاب الهی است. در ادامه نویسنده به این مطلب توجه می‌دهد که قرآن یک کتاب جامع است و نمی‌شود با یک دیدگاه محدود وارد تفسیر قرآن شد؛ و انتقاد می‌کند از مفسری که قرآن را با کتاب فنّاوری اشتباه گرفته و یا اینکه صرفاً تفسیری فلسفی از قرآن ارائه داده است؛ سپس با بیان عقیده خود در مورد تفسیر موضوعی و تخصصی و نیز یادآوری زحمات متقدمین از مفسرین و علماء، مقدمه را به پایان می‌برد[۱].

    به‌طورکلی باب اول از کتاب به مباحث نظری پیرامون تفسیر قرآن اختصاص یافته است. فصل اول از این باب «معالم التفسیر» نامیده شده است. نویسنده در ضمن پنج مبحث در این فصل، به تعریف لغوی و اصطلاحی تفسیر پرداخته و بعد از بیان فرق بین تفسیر و تأویل و یادآوری اهمیت تفسیر، به اقسام آن می‌پردازد. در مبحث اول از فصل اول، در تعریف لغوی، نظریات متقدمین را ذکر کرده و در بخش دوم فصل، سه تعریف اصلی در مورد تفسیر را مطرح کرده است[۲].

    در مبحث سوم از این فصل به وجوه التقاء (شباهت) و افتراق بین تفسیر و تأویل پرداخته شده و نظریات مختلف اصحاب تفسیر دراین‌باره ذکر گردیده است. نویسنده پس از بیان ۱۲ نظر مختلف در نهایت به بیان نظر خود می‌پردازد. نویسنده معتقد است که «تفسیر» در جایی است که مأثور از معصوم باشد به‌نحوی‌که اطمینان به آن داشته باشیم؛ اما در تأویل قطع وجود ندارد و معنا بین وجوهی مردد است[۳].

    در بخش چهارم از فصل اول، از باب اول کتاب به ذکر ۸ نکته در اهمیت تفسیر، پرداخته و در ادامه چند روایت در همین موضوع آورده شده است.

    در مبحث آخر این فصل مراد خود از اقسام تفسیر را بیان می‌دارد. مراد از اقسام تفسیر در این قسمت، انواع روش‌های تفسیری نیست؛ بلکه یک نحو تقسیم‌بندی در آیات شریفه قرآن است، بدین نحو که اساساً چه آیاتی تفسیر بردار بوده و کدام آیات را جز خدا و رسولش نمی‌داند.

    نویسنده، در تقسیم‌بندی، آیات را به چهار دسته کلی تقسیم کرده است و خود را در این تقسیم تابع زرکشی معرفی می‌کند[۴].

    نویسنده در ادامه، عقیده شیخ طوسی در این مورد مطرح کرده و به‌صورت مفصل به شرح آن پرداخته است. همچنین در این بخش، تعاریف ناسخ و منسوخ و عام و خاص و غیره راه بیان نموده است[۵].

    نویسنده در ضمن فصل دوم و در بیان آداب تفسیر سه ادب از آداب تفسیر را بیان نموده است: آداب موضوعیه، آداب نفیسه و آداب فنیه[۶].

    نویسنده در قسمت اول از همین فصل- چنانچه در مقدمه ذکر کرده بود- بیان می‌دارد که رسیدن به عمق موضوعی در قرآن، برای مفسر موضوعی خواهد بود و موضوعیت در قرآن را نه‌تنها شرط احترازی، بلکه یک شرط اساسی در تفسیر معرفی است[۷].

    در مبحث بعدی، آداب نفسیه مفسر را بیان کرده و به شرح عواملی همچون صحت اعتقاد و تدبر و تفکر می‌پردازد و در آخر عاملی دیگر را به‌عنوان یک موهبت الهی که به برخی از مفسرین عنایت می‌شود، ذکر می‌کند و آن را «علم الموهبة» می‌نامد[۸].

    در بخش آخر این فصل، در بیان «آداب فنی» تفسیر، از اصحاب تفسیر نقل می‌کند که عده‌ای قائلند به اینکه تفسیر قرآن توقیفی بوده و در تفسیر باید به آنچه از نبی مکرم اسلام(ص) نقل شده اکتفا کرد وعده‌ای دیگر، تفسیر را برای کسی که فنون و علوم تفسیری را داراست، جایز می‌دانند و در نهایت نویسنده، نظریه توفیقی بودن را رد می‌کند[۹].

    فصل سوم از این بخش کتاب به مصادر تفسیر اختصاص یافته و منابع تفسیری شرح داده شده است. ابتدا مصدر نقلی را مورد بحث قرار می‌دهد و دو قسم تفسیر نقلی، یعنی تفسیر «قرآن به قرآن» و «قرآن به روایت» را نام می‌برد[۱۰].

    در ادامه، سخن از مصادر مأثوره به میان می‌آورد و نظریات مختلف در باب حجیت اقوال صحابه تابعین را مطرح می‌نماید. بعدازآن، قول شیخ طوسی را مبنی بر انحصار مصدر نقلی به نبی اکرم و اهل‌بیت طاهرینش(ع)، مورد بحث و توجه قرار می‌دهد. در پایان این مبحث، در باب روایت و روات، نظریه‌ای از مرجع وقت، آیت‌الله سیستانی مطرح شده است[۱۱].

    در قسمت دوم این فصل به مصدر عقلی برای تفسیر پرداخته شده و نظریات معتزله و اشاعره و امامیه مطرح گردیده است. این بخش از کتاب که به مباحث اصولی نزدیک شده، سخن از حسن و قبح عقلی و شرعی هم به میان آمده است. در پایان به بحث حجیت عقل پرداخته شده است و نظر جناب شیخ انصاری را پیش کشیده و در نهایت نتیجه‌گیری خود را بیان نموده است[۱۲].

    مبحث آخر این فصل به مصدر و منبع «لغوی» اختصاص دارد. در این بخش ابتدا به استشهادات صحابه و تابعین به لغت عرب، استناد کرده و با توجه به اینکه قرآن به زبان عربی مبین نازل شده اهمیت این منبع را خاطرنشان می‌کند؛ نویسنده، نیاز به لغت در تفسیر را در جایی که دسترسی به نص وجود ندارد، بیشترمی داند. در ادامه نظریاتی از شیخ طوسی و ابن خلدون در باب ضرورت لغت مطرح گردیده است[۱۳].

    در فصل چهارم کتاب که در مورد شیوه‌های تفسیر است، نه روش تفسیری نام برده است که عبارتند از: منهج قرآنی، أثری، رأی، لغوی، بیانی، صوفی یا باطنی، علمی، تاریخی و موضوعی[۱۴].

    فصل پنجم کتاب در بیان اطوار و مراحل تفسیر قرآن کریم است. مرحله اول، مرحله تکوین، مرحله دوم تأصیل، مرحله سوم تجدید است[۱۵].

    باب دوم

    باب دوم کتاب که ورود به کتاب شریف قرآن است به تفسیر سوره‌های زخرف و حمد پرداخته شده است. فصل اول اختصاص به سوره زخرف دارد که به مناسبت ابتدای این سوره، بحثی در مورد حروف مقطعه پیش کشیده شده است[۱۶]. در تفسیر این سوره، چندین عنوان موضوعی از متن آیات استخراج گردیده است آن عناوین عبارتند از: قرآن کریم، ارسال انبیاء، آلاء الرحمن، محاجة المشرکین، تقریر أخطائهم، ابراهیم و قومه و التوحید، مقارنة بین القیم المقابلة، عاقبةالمعرضین و وظیفة الرسول الأعظم، موسی و فرعون و قومه، عیسی و ضرب‌المثل و البینات، من مشاهدالقیامة، تنزیه الباری و مسک الختام[۱۷].

    فصل دوم از باب دوم، تفسیر سوره حمد است به نحو تسلسلی تفصیلی؛ در تفسیر این سوره برخلاف سوره زخرف، وارد موضوعات نشده و با پنج مرحله، کل سوره را به پایان می‌برد[۱۸].

    مبحث دیگری که در ادامه طرح شده، نتایجی فقهی است که از سوره استنباط می‌شود. مثل ارجحیت تسمیه در آغاز کارها و وجوب تخصیص عبادت برای خداوند متعال[۱۹].

    خاتمه

    نویسنده در قسمت نهایی کتاب، با بیان خلاصه کتاب خویش و مرور بر فصل‌های گذشته، از مطالب مطرح شده، چند نتیجه کلی را عرضه نموده است[۲۰].

    وضعیت کتاب

    در انتها کتاب، کتاب‌نامه ذکر شده است.

    در پاورقی‌ها آدرس مطالب ذکر شده است.

    پانویس

    1. ر.ک: متن کتاب، ص5-8
    2. ر.ک: همان، ص17-19
    3. ر.ک: همان، ص23
    4. ر.ک: همان، ص29
    5. ر.ک: همان، ص33
    6. ر.ک: همان، ص35
    7. ر.ک: همان، ص37-38
    8. ر.ک: همان، ص41-47
    9. ر.ک: همان، ص49
    10. ر.ک: همان، ص61
    11. ر.ک: همان، ص62-70
    12. ر.ک: همان، ص72-77
    13. ر.ک: همان، ص77-80
    14. ر.ک: همان، ص92-127
    15. ر.ک: همان، ص133-145
    16. ر.ک: همان، ص159
    17. ر.ک: همان، ص168-219
    18. ر.ک: همان، ص240
    19. ر.ک: همان، ص262-263
    20. ر.ک: همان، ص284

    منابع مقاله

    مقدمه و متن کتاب.

    وابسته‌ها

    پیوندها