العروة لأهل الخلوة و الجلوة: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'اثنى عشر' به 'اثنی‌عشر '
جز (جایگزینی متن - 'الدين' به ' الدين')
جز (جایگزینی متن - 'اثنى عشر' به 'اثنی‌عشر ')
خط ۷۲: خط ۷۲:
#:امير اقبالشاه سجستانى كه از مريدان علاءالدوله است، مى‌گويد: «درويشى از شيخ علاءالدوله پرسيد كه با آن كه محى‌ الدين اعرابى حق را وجود مطلق گفته معاقب بود در قيامت يا نه؟ شيخ در جواب گفت: «من اين نوع سخنان را قطعاً نمى‌خواهم كه بر زبان رانم. كاشكى ايشان نيز نگفتندى، چه سخن مشكل گفتن روا نيست.» در اينجا فتوى به كفر ابن‌عربى نمى‌دهد، بلكه مى‌گويد چون قصد ابن‌عربى اثبات وحدانيّت بود. «حق تعالى از او عفو كرده باشد؛ امّا فساد قول او كه وجود مطلق گفته در عروه بيان كرده‌ايم روشن». از اين جا معلوم مى‌شود كه اوّلاً در باب چهارم عروه مراد سمنانى از كسانى كه خدا را وجود مطلق خوانده‌اند، [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] و پيروان او مى‌باشد و ثانياً، هر چند در عبارت اخير لحن علاءالدوله نسبت به [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] بسيار ملايم‌تر شده است؛ ولى در هر حال از انتقاد بر نظريّه‌ى «وحدت وجود» و اعتراض بر «وجود مطلق» خواندن خدا برنگشته است. حال سوال اين است كه چگونه ديدگاه‌هاى به ظاهر متناقض اين دو اسطوانه‌ى تصوّف را با يكديگر جمع نمود؟ به نظر مى‌رسد كه رويكرد [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در تعبير وحدت وجود بيشتر بر راه معرفت مبتنى است، حال آن كه سمنانى راه محبّت را بيشتر مى‌پسندد، به همين سبب با آن كه كلمات [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] را در مورد وحدت وجود شديداً مورد انتقاد قرار مى‌دهد و بر آن مى‌تازد، ولى سخنان مولوى كه بوى عشق مى‌دهد، طبع او را مى‌نوازد. مهمّترين تفاوت‌هاى اين دو طريق عبارتند از: 1- در طريق محبت از عرفان انفسى بيشتر سخن به ميان مى‌آيد؛ ولى در راه معرفت وحدت آفاقى نيز جايگاه مهمى دارد. در راه محبّت از جذبه بيشتر سخن گفته مى‌شود؛ ولى در طريق معرفت، كشف و رفع حجاب بيشتر مورد تأكيد قرار مى‌گيرد. 2- در طريق محبّت، سخن از عرفان شخصى است؛ امّا در راه معرفت، خبرهايى از عرفان غيرشخصى مطرح به عنوان «او» و چه بسا «آن» ياد شده است. 3- در هر دو طريق محبّت و معرفت، سخن از فناء و ادراك وحدت و تنها «او» را ديدن است؛ ولى در راه محبّت به نحوى سخن مى‌گويد كه معناى آن اين است كه حال و جذبه‌اى به عارفِ عاشق دست مى‌دهد كه خود را نمى‌بيند و از خود بى‌خبر مى‌شود. بنابراين در اينجا اوّلاً وحدت متعلّق عشق است و نه معرفت خشك و بى‌روح و ثانياً اين وحدت شهود است و نه وحدت وجود. بنابراين بعضى از محققان، سمنانى را عارفى دانسته‌اند كه بجاى وحدت وجود به وحدت شهود قائل است.
#:امير اقبالشاه سجستانى كه از مريدان علاءالدوله است، مى‌گويد: «درويشى از شيخ علاءالدوله پرسيد كه با آن كه محى‌ الدين اعرابى حق را وجود مطلق گفته معاقب بود در قيامت يا نه؟ شيخ در جواب گفت: «من اين نوع سخنان را قطعاً نمى‌خواهم كه بر زبان رانم. كاشكى ايشان نيز نگفتندى، چه سخن مشكل گفتن روا نيست.» در اينجا فتوى به كفر ابن‌عربى نمى‌دهد، بلكه مى‌گويد چون قصد ابن‌عربى اثبات وحدانيّت بود. «حق تعالى از او عفو كرده باشد؛ امّا فساد قول او كه وجود مطلق گفته در عروه بيان كرده‌ايم روشن». از اين جا معلوم مى‌شود كه اوّلاً در باب چهارم عروه مراد سمنانى از كسانى كه خدا را وجود مطلق خوانده‌اند، [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] و پيروان او مى‌باشد و ثانياً، هر چند در عبارت اخير لحن علاءالدوله نسبت به [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] بسيار ملايم‌تر شده است؛ ولى در هر حال از انتقاد بر نظريّه‌ى «وحدت وجود» و اعتراض بر «وجود مطلق» خواندن خدا برنگشته است. حال سوال اين است كه چگونه ديدگاه‌هاى به ظاهر متناقض اين دو اسطوانه‌ى تصوّف را با يكديگر جمع نمود؟ به نظر مى‌رسد كه رويكرد [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] در تعبير وحدت وجود بيشتر بر راه معرفت مبتنى است، حال آن كه سمنانى راه محبّت را بيشتر مى‌پسندد، به همين سبب با آن كه كلمات [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]] را در مورد وحدت وجود شديداً مورد انتقاد قرار مى‌دهد و بر آن مى‌تازد، ولى سخنان مولوى كه بوى عشق مى‌دهد، طبع او را مى‌نوازد. مهمّترين تفاوت‌هاى اين دو طريق عبارتند از: 1- در طريق محبت از عرفان انفسى بيشتر سخن به ميان مى‌آيد؛ ولى در راه معرفت وحدت آفاقى نيز جايگاه مهمى دارد. در راه محبّت از جذبه بيشتر سخن گفته مى‌شود؛ ولى در طريق معرفت، كشف و رفع حجاب بيشتر مورد تأكيد قرار مى‌گيرد. 2- در طريق محبّت، سخن از عرفان شخصى است؛ امّا در راه معرفت، خبرهايى از عرفان غيرشخصى مطرح به عنوان «او» و چه بسا «آن» ياد شده است. 3- در هر دو طريق محبّت و معرفت، سخن از فناء و ادراك وحدت و تنها «او» را ديدن است؛ ولى در راه محبّت به نحوى سخن مى‌گويد كه معناى آن اين است كه حال و جذبه‌اى به عارفِ عاشق دست مى‌دهد كه خود را نمى‌بيند و از خود بى‌خبر مى‌شود. بنابراين در اينجا اوّلاً وحدت متعلّق عشق است و نه معرفت خشك و بى‌روح و ثانياً اين وحدت شهود است و نه وحدت وجود. بنابراين بعضى از محققان، سمنانى را عارفى دانسته‌اند كه بجاى وحدت وجود به وحدت شهود قائل است.
#نظر علاءالدوله درباره‌ى حضرت حجّت(عج)  
#نظر علاءالدوله درباره‌ى حضرت حجّت(عج)  
#:علاءالدّوله در باب ششم كتاب مى‌گويد كه: «بدان كه محمد بن العكسرى رضى الله عنه و عن آبائه الكرام چون غايب شد، از چشم خلق، به دايره ابدال پيوست و ترقّى كرد تا سيّد افراد شد و به مرتبه قطبيّت رسيد. بعد از آن كه على بن الحسين البغدادى به جوار حقّ پيوست، او قطب شد و به جاى وى بنشست. شانزده سال، بعد از آن، به جوار حقّ پيوست به روح و ريحان، و نماز گزارد. بر وى عثمان بن يعقوب الجوينى الخراسانى» اين نظر علاءالدّوله نه تنها مقبول نيست، بلكه مردود و نادرست است، زيرا مذهب شيعه‌ى اثنى عشريّه معتقدند به اين كه آن حضرت در قيد حيات هستند و در پرده‌ى غيبت بسر مى‌بردند. البته در صورتى كه علاءالدوله از مشايخ صوفيه‌ى اهل سنّت بوده باشد، باز هم نظر وى درباره‌ى فوت حضرت حجت مطابق و موافق با نظر و عقيده‌ى اهل سنّت نمى‌تواند باشد.
#:علاءالدّوله در باب ششم كتاب مى‌گويد كه: «بدان كه محمد بن العكسرى رضى الله عنه و عن آبائه الكرام چون غايب شد، از چشم خلق، به دايره ابدال پيوست و ترقّى كرد تا سيّد افراد شد و به مرتبه قطبيّت رسيد. بعد از آن كه على بن الحسين البغدادى به جوار حقّ پيوست، او قطب شد و به جاى وى بنشست. شانزده سال، بعد از آن، به جوار حقّ پيوست به روح و ريحان، و نماز گزارد. بر وى عثمان بن يعقوب الجوينى الخراسانى» اين نظر علاءالدّوله نه تنها مقبول نيست، بلكه مردود و نادرست است، زيرا مذهب شيعه‌ى اثنی‌عشر يّه معتقدند به اين كه آن حضرت در قيد حيات هستند و در پرده‌ى غيبت بسر مى‌بردند. البته در صورتى كه علاءالدوله از مشايخ صوفيه‌ى اهل سنّت بوده باشد، باز هم نظر وى درباره‌ى فوت حضرت حجت مطابق و موافق با نظر و عقيده‌ى اهل سنّت نمى‌تواند باشد.


== وضعيّت كتاب==
== وضعيّت كتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش