مع موسوعات رجال الشيعة: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'نهج البلاغة' به 'نهج‌البلاغة'
جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>')
جز (جایگزینی متن - 'نهج البلاغة' به 'نهج‌البلاغة')
خط ۹۶: خط ۹۶:
به‌هرحال نويسنده افرادى را كه مذهبشان مورد بحث است، سنى شمرده است؛ نظير شبسترى، محى‌الدين بن عربى، عطار، خيام، [[راغب اصفهانی، حسین بن محمد|راغب اصفهانى]] و [[عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلال‎‌الدین|عبدالرزاق كاشانى]]<ref>همان، ص66</ref>
به‌هرحال نويسنده افرادى را كه مذهبشان مورد بحث است، سنى شمرده است؛ نظير شبسترى، محى‌الدين بن عربى، عطار، خيام، [[راغب اصفهانی، حسین بن محمد|راغب اصفهانى]] و [[عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلال‎‌الدین|عبدالرزاق كاشانى]]<ref>همان، ص66</ref>


بايد توجه داشت كه وظيفه يك كتاب‌شناس در رده‌بندى مؤلفان و مذاهب آنان چيست؟ و اگر هر شخص منصفى به‌جاى آقابزرگ تهرانى بود، كتاب‌هاى افرادى چون شريعت سنگلجى را در رديف چه گروهى ثبت مى‌كرد؟ آيا مى‌توان اين دسته را جزء يهود يا نصارا و مجوس يا كمونيست‌ها جا داد؟ يا بايد گفت مسلمان، ولى منحرف بودند. نكته ديگر اينكه عمده ايرادات جناب مؤلف بر ذريعه تهرانى، مربوط به اين است كه مؤلف فلان كتاب، معلوم نيست شيعه باشد و از كجا تشيعش ثابت شده و بنابراين از موضوع كتاب خارج است، ولى آن‌هم با ديدگاه‌هاى خاص جناب مؤلف كه نمونه‌هايى از آن ذكر شد. بنابراين، اين كتاب را نمى‌توان تصحيح همه‌جانبه ذريعه دانست. علاوه بر اين، بسيارى را خود تهرانى هم مى‌دانسته شيعه نيستند و به جهاتى نامشان را آورده است؛ مثلاً در ج14، ص160، از شرح نهج البلاغة محمد محيى‌الدين عبدالحميد معاصر ياد كرده است و تهرانى بهتر از شرف‌الدين مى‌دانسته كه وى سنى است و نه شيعه<ref>همان</ref>
بايد توجه داشت كه وظيفه يك كتاب‌شناس در رده‌بندى مؤلفان و مذاهب آنان چيست؟ و اگر هر شخص منصفى به‌جاى آقابزرگ تهرانى بود، كتاب‌هاى افرادى چون شريعت سنگلجى را در رديف چه گروهى ثبت مى‌كرد؟ آيا مى‌توان اين دسته را جزء يهود يا نصارا و مجوس يا كمونيست‌ها جا داد؟ يا بايد گفت مسلمان، ولى منحرف بودند. نكته ديگر اينكه عمده ايرادات جناب مؤلف بر ذريعه تهرانى، مربوط به اين است كه مؤلف فلان كتاب، معلوم نيست شيعه باشد و از كجا تشيعش ثابت شده و بنابراين از موضوع كتاب خارج است، ولى آن‌هم با ديدگاه‌هاى خاص جناب مؤلف كه نمونه‌هايى از آن ذكر شد. بنابراين، اين كتاب را نمى‌توان تصحيح همه‌جانبه ذريعه دانست. علاوه بر اين، بسيارى را خود تهرانى هم مى‌دانسته شيعه نيستند و به جهاتى نامشان را آورده است؛ مثلاً در ج14، ص160، از شرح نهج‌البلاغة محمد محيى‌الدين عبدالحميد معاصر ياد كرده است و تهرانى بهتر از شرف‌الدين مى‌دانسته كه وى سنى است و نه شيعه<ref>همان</ref>


آنچه ذكر شد مربوط به جلد اول اثر مورد بحث است و از مباحث جلد اول مى‌توان حدس زد كه در جلد دوم و سوم چه بحث‌هايى مطرح شده است كه بررسى تفصيلى آنها را مجالى ديگر بايد<ref>همان</ref>
آنچه ذكر شد مربوط به جلد اول اثر مورد بحث است و از مباحث جلد اول مى‌توان حدس زد كه در جلد دوم و سوم چه بحث‌هايى مطرح شده است كه بررسى تفصيلى آنها را مجالى ديگر بايد<ref>همان</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش