درسنامه آشنایی با تاریخ اسلام «پیام‌آور رحمت»: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ' به ' '
جز (جایگزینی متن - ' </ref>' به '</ref>')
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
خط ۶۱: خط ۶۱:
#پيامبر(ص) نامه‌اى به خسروپرويز پادشاه ايران نوشت و آن را به عبدالله بن حُذافه سَهْمى سپرد تا به دربار پادشاه ساسانى برساند. متن نامه چنين است: «به نام خداوند مهرورز مهربان؛ از محمد فرستاده خدا به كسرى بزرگ فارس؛ درود بر كسى كه پيرو هدايت باشد و به خدا و رسولش ايمان آورد و گواهى دهد خدايى جز خداوند يكتا نيست، يگانه است و شريكى ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست. من تو را به‌سوى خداوند عزّ و جلّ فرامى‌خوانم؛ زيرا من فرستاده خداوند عزّ و جلّ به‌سوى تمامى مردم هستم تا كسانى را كه زنده هستند بيم دهم. اسلام بياور تا به سلامت بمانى. پس اگر امتناع ورزى، گناه مجوس بر عهده تو خواهد بود».
#پيامبر(ص) نامه‌اى به خسروپرويز پادشاه ايران نوشت و آن را به عبدالله بن حُذافه سَهْمى سپرد تا به دربار پادشاه ساسانى برساند. متن نامه چنين است: «به نام خداوند مهرورز مهربان؛ از محمد فرستاده خدا به كسرى بزرگ فارس؛ درود بر كسى كه پيرو هدايت باشد و به خدا و رسولش ايمان آورد و گواهى دهد خدايى جز خداوند يكتا نيست، يگانه است و شريكى ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست. من تو را به‌سوى خداوند عزّ و جلّ فرامى‌خوانم؛ زيرا من فرستاده خداوند عزّ و جلّ به‌سوى تمامى مردم هستم تا كسانى را كه زنده هستند بيم دهم. اسلام بياور تا به سلامت بمانى. پس اگر امتناع ورزى، گناه مجوس بر عهده تو خواهد بود».
#:چون مترجم، نامه را خواند، خسروپرويز آن را گرفت و پاره كرد و گفت اين كيست كه نام خود را بر نام من مقدم داشته است؟! چون خبر بى‌حرمتى او به حضرت رسيد، فرمود: «همان‌گونه‌كه نامه را پاره كرد، خداوند پادشاهى‌اش را پاره كند». سپس خسروپرويز به باذان كارگزار خود در يمن نوشت دو نفر مرد دلير را بفرست تا اين مرد را كه در حجاز است نزد من بياورند. در نقلى ديگر آمده است كه گفت: او را توبه بده و اگر نپذيرفت سر وى را براى من بفرست!</ref>ر.ك: همان، ج2، ص94-95</ref>
#:چون مترجم، نامه را خواند، خسروپرويز آن را گرفت و پاره كرد و گفت اين كيست كه نام خود را بر نام من مقدم داشته است؟! چون خبر بى‌حرمتى او به حضرت رسيد، فرمود: «همان‌گونه‌كه نامه را پاره كرد، خداوند پادشاهى‌اش را پاره كند». سپس خسروپرويز به باذان كارگزار خود در يمن نوشت دو نفر مرد دلير را بفرست تا اين مرد را كه در حجاز است نزد من بياورند. در نقلى ديگر آمده است كه گفت: او را توبه بده و اگر نپذيرفت سر وى را براى من بفرست!</ref>ر.ك: همان، ج2، ص94-95</ref>
#نويسنده در چاپ قبلى كتاب حاضر كه به نام «پيام‌آور رحمت» منتشر شده، در بحث از غزوه ذات العشيرة به نقل از [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] چنين نوشته است: در جمادى‌الاولى سال دوم هجرت گزارش رسيد كه كاروان تجارت قريش به سرپرستى ابوسفيان به شام مى‌رود. پيامبر ابوسلمة بن عبدالاسد را به جانشينى خود در مدينه گماشت و پرچم سپاه را به دست حضرت حمزه داد و با صدوپنجاه و يا دويست نفر براى تعقيب كاروان قريش حركت كرد تا منطقه عشيره رفت و تا اوايل ماه جمادى‌الآخره توقف كرد، ولى به كاروان قريش دست نيافت. در اين مدت با قبيله بنى مدلج پيمان صلحى امضا كرد و در همين غزوه بود كه رسول خدا اميرالمؤمنين را ابوتراب ناميد.
#نويسنده در چاپ قبلى كتاب حاضر كه به نام «پيام‌آور رحمت» منتشر شده، در بحث از غزوه ذات العشيرة به نقل از [[ابن اسحاق، محمد|ابن اسحاق]] چنين نوشته است: در جمادى‌الاولى سال دوم هجرت گزارش رسيد كه كاروان تجارت قريش به سرپرستى ابوسفيان به شام مى‌رود. پيامبر ابوسلمة بن عبدالاسد را به جانشينى خود در مدينه گماشت و پرچم سپاه را به دست حضرت حمزه داد و با صدوپنجاه و يا دويست نفر براى تعقيب كاروان قريش حركت كرد تا منطقه عشيره رفت و تا اوايل ماه جمادى‌الآخره توقف كرد، ولى به كاروان قريش دست نيافت. در اين مدت با قبيله بنى مدلج پيمان صلحى امضا كرد و در همين غزوه بود كه رسول خدا اميرالمؤمنين را ابوتراب ناميد.
#:على(ع) با عمار ياسر كنار نخلستان بنى مدلج رفتند و پس از ساعتى كه كارهاى آنان را مشاهده كردند، خوابشان برد. رسول خدا(ص) به آنجا رفت و آنان را بيدار كرد، وقتى على(ع) را خاك‌آلود ديد، نشان ساده‌زيستى را به او داد و فرمود: «ما لك يا أباتراب»؟؛ «تو را چه شده است اى پدر خاك»؟!...<ref>پيام‌آور رحمت، ص78-79</ref>نويسنده كه خودش متوجه شده كه اشتباه كرده و «پدر خاك»، معادل مناسبى براى «ابوتراب» نيست، در كتاب حاضر خواسته اصلاح كند و به همين جهت چنين بازنويسى كرده: «... وقتى على(ع) را خاك‌آلود ديد نشان ساده‌زيستى را به او داد و فرمود: «ما لَكَ يا أَباتُراب»؟؛ «تو را چه شده است اى خاك‌آلوده»؟<ref>متن كتاب، ج1، ص169</ref>ولى شگفتا از اين اصلاح و بازسازى! بى‌ترديد «خاك‌آلوده» نيز معادل درستى براى «ابوتراب» نيست؛ زيرا منظور پيامبر(ص) اشاره به تواضع حضرت اميرالمؤمنين على(ع) است؛ پس مى‌توان گفت كه معادل «ابوتراب»، در زبان فارسى عبارت است از «خاكسار» و «خاكى». در فارسى به كسى «خاكسار» و «خاكى» گفته مى‌شود كه فروتن و افتاده و متواضع است و اهل غرور و خودبينى نيست. «ابوتراب» و «خاكسار» هر دو بار ارزشى مثبت دارد.
#:على(ع) با عمار ياسر كنار نخلستان بنى مدلج رفتند و پس از ساعتى كه كارهاى آنان را مشاهده كردند، خوابشان برد. رسول خدا(ص) به آنجا رفت و آنان را بيدار كرد، وقتى على(ع) را خاك‌آلود ديد، نشان ساده‌زيستى را به او داد و فرمود: «ما لك يا أباتراب»؟؛ «تو را چه شده است اى پدر خاك»؟!...<ref>پيام‌آور رحمت، ص78-79</ref>نويسنده كه خودش متوجه شده كه اشتباه كرده و «پدر خاك»، معادل مناسبى براى «ابوتراب» نيست، در كتاب حاضر خواسته اصلاح كند و به همين جهت چنين بازنويسى كرده: «... وقتى على(ع) را خاك‌آلود ديد نشان ساده‌زيستى را به او داد و فرمود: «ما لَكَ يا أَباتُراب»؟؛ «تو را چه شده است اى خاك‌آلوده»؟<ref>متن كتاب، ج1، ص169</ref>ولى شگفتا از اين اصلاح و بازسازى! بى‌ترديد «خاك‌آلوده» نيز معادل درستى براى «ابوتراب» نيست؛ زيرا منظور پيامبر(ص) اشاره به تواضع حضرت اميرالمؤمنين على(ع) است؛ پس مى‌توان گفت كه معادل «ابوتراب»، در زبان فارسى عبارت است از «خاكسار» و «خاكى». در فارسى به كسى «خاكسار» و «خاكى» گفته مى‌شود كه فروتن و افتاده و متواضع است و اهل غرور و خودبينى نيست. «ابوتراب» و «خاكسار» هر دو بار ارزشى مثبت دارد.


۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش