ابن خالویه، حسین بن احمد: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'ابوعمرو دانى ' به 'ابوعمرو دانى ')
    جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
    خط ۴۰: خط ۴۰:
    نحو و ادب را نزد ابن دريد، ابوبكر بن انبارى، نفطويه و ابوسعيد سيرافى فراگرفت. علوم قرآنى را از قارى بزرگ، ابن مجاهد و لغت را از ابوعمر زاهد، معروف به غلام ثعلب آموخت و از محمد بن مخلد عطار و گروهى ديگر حديث شنيد و کتاب جمهره ابن دريد و مختصر مزنى را از ابوبكر نيشابورى روايت كرد. گفته‌اند در ادب از صولى نيز روايت كرده است. وى از بغداد به شام و سپس به حلب رفت. در حلب آوازه او بالا گرفت و بسيارى از دانش‌دوستان از دور و نزديك به‌سوى او شتافتند، آنگاه به دربار سيف الدوله حمدانى راه يافت و نزد او به مقامى رفيع رسيد، نديم وى و آموزگار فرزندانش گرديد و تا پايان عمر در خدمت حمدانيان بسربرد.
    نحو و ادب را نزد ابن دريد، ابوبكر بن انبارى، نفطويه و ابوسعيد سيرافى فراگرفت. علوم قرآنى را از قارى بزرگ، ابن مجاهد و لغت را از ابوعمر زاهد، معروف به غلام ثعلب آموخت و از محمد بن مخلد عطار و گروهى ديگر حديث شنيد و کتاب جمهره ابن دريد و مختصر مزنى را از ابوبكر نيشابورى روايت كرد. گفته‌اند در ادب از صولى نيز روايت كرده است. وى از بغداد به شام و سپس به حلب رفت. در حلب آوازه او بالا گرفت و بسيارى از دانش‌دوستان از دور و نزديك به‌سوى او شتافتند، آنگاه به دربار سيف الدوله حمدانى راه يافت و نزد او به مقامى رفيع رسيد، نديم وى و آموزگار فرزندانش گرديد و تا پايان عمر در خدمت حمدانيان بسربرد.


    گروهى نيز نزد وى دانش آموختند كه مشهورترين آنها اينانند: ابوبكر خوارزمى، معافى بن زكريا نهروانى و عبدالمنعم بن غليون. نيز گفته‌اند كه ابوالحسين نصيبى کتاب آل او را نزد خود وى خوانده است و قاضى حلب صالح بن جعفر بن عبدالوهاب و ابواحمد عبدالله بن عدى از وى روايت كرده‌اند و سعيد بن سعيد فارقى نحوى از وى حديث شنيده است. چنان‌كه در فهرست استادان ابن خالويه ملاحظه مى‌شود، وى در هر دو مكتب نحوى بصره و كوفه به تحصيل پرداخت، اما خود در شمار نسل بعدى نحويان بغداد كه دو مكتب را به هم آميختند و تا حدودى از يك‌سونگرى‌هاى نمايندگان دو مكتب فراتر رفتند، قرار دارد. او كه در مركز تحولات و مجادلات ادبى سده 4ق، جاى داشت، به لحاظ گستردگى دانش خود در رشته‌هاى گوناگون ادب داراى اعتبار ويژه‌اى بود؛ چندان‌كه ابن قارح - كه مى‌دانيم نامه‌اش به ابوالعلاء معرى انگيزه تحرير رسالة الغفران گرديد - براى اثبات بزرگى خود به شاگردى نزد ابن خالويه باليده است. اين اعتبار علمى و ادبى تا قرن‌ها پس از مرگ او نيز باقى ماند؛ چنان‌كه تقريباً همه منابع پس از وى چيره‌دستى او را در نحو و ادب ستوده و او را يكى از نخبه‌هاى روزگار معرفى كرده‌اند. [[ذهبى]] او را «شيخ العربية» ناميده و [[دانی، عثمان بن سعید|ابوعمرو دانى]] وى را دانا به زبان عربى، حافظ لغت، بصير در قرائت و ثقه در حديث دانسته است. [[ابن‌انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]] او را از بزرگان لغت و ابن قفطى و [[اسنوی، عبدالرحیم بن حسن|اسنوى]] وى را يگانه زمان و پيشوا در علوم زبانى معرفى كرده‌اند. تنها دلجى او را در نحو ضعيف دانسته است. گرچه [[ابن‌انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]] توانايى او را در نحو همانند دانش وى در لغت ندانسته، اما برخى از محققان معاصر اين گفته را نيز ستمى مى‌دانند كه [[ابن‌انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]] بر وى روا داشته است.
    گروهى نيز نزد وى دانش آموختند كه مشهورترين آنها اينانند: ابوبكر خوارزمى، معافى بن زكريا نهروانى و عبدالمنعم بن غليون. نيز گفته‌اند كه ابوالحسين نصيبى کتاب آل او را نزد خود وى خوانده است و قاضى حلب صالح بن جعفر بن عبدالوهاب و ابواحمد عبدالله بن عدى از وى روايت كرده‌اند و سعيد بن سعيد فارقى نحوى از وى حديث شنيده است. چنان‌كه در فهرست استادان ابن خالويه ملاحظه مى‌شود، وى در هر دو مكتب نحوى بصره و كوفه به تحصيل پرداخت، اما خود در شمار نسل بعدى نحويان بغداد كه دو مكتب را به هم آميختند و تا حدودى از يك‌سونگرى‌هاى نمايندگان دو مكتب فراتر رفتند، قرار دارد. او كه در مركز تحولات و مجادلات ادبى سده 4ق، جاى داشت، به لحاظ گستردگى دانش خود در رشته‌هاى گوناگون ادب داراى اعتبار ويژه‌اى بود؛ چندان‌كه ابن قارح - كه مى‌دانيم نامه‌اش به ابوالعلاء معرى انگيزه تحرير رسالة الغفران گرديد - براى اثبات بزرگى خود به شاگردى نزد ابن خالويه باليده است. اين اعتبار علمى و ادبى تا قرن‌ها پس از مرگ او نيز باقى ماند؛ چنان‌كه تقريباً همه منابع پس از وى چيره‌دستى او را در نحو و ادب ستوده و او را يكى از نخبه‌هاى روزگار معرفى كرده‌اند. [[ذهبى]] او را «شيخ العربية» ناميده و [[دانی، عثمان بن سعید|ابوعمرو دانى]] وى را دانا به زبان عربى، حافظ لغت، بصير در قرائت و ثقه در حديث دانسته است. [[ابن‌انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]] او را از بزرگان لغت و ابن قفطى و [[اسنوی، عبدالرحیم بن حسن|اسنوى]] وى را يگانه زمان و پيشوا در علوم زبانى معرفى كرده‌اند. تنها دلجى او را در نحو ضعيف دانسته است. گرچه [[ابن‌انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]] توانايى او را در نحو همانند دانش وى در لغت ندانسته، اما برخى از محققان معاصر اين گفته را نيز ستمى مى‌دانند كه [[ابن‌انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]] بر وى روا داشته است.


    يكى از اسباب شهرت ابن خالويه در ميان اديبان، صرف‌نظر از وسعت دانش، همانا رقابت و درگيرى او با دو تن از مشهورترين هم‌روزگارانش؛ يعنى متنبى و ابوعلى فارسى بوده است. متنبى مردى متكبر و خودخواه بود و ابن خالويه را كه توانسته بود در سايه كوشش و استعداد خويش موفقيتى بزرگ به دست آورد، همواره به دليل غير عرب بودن، خوار مى‌شمرد، اما ابن خالويه گويا مى‌كوشيد با خرده‌گيرى‌هاى اديبانه بر وى پيروز گردد؛ اگرچه گاه به دليل شتاب در اين خرده‌گيرى‌ها، چندان موفق نمى‌شد. اين دو هيچ فرصتى را براى خوار ساختن يكديگر از كف نمى‌دادند و اين كينه كه گويا تنها خاستگاهى نژادى داشت، چندان دوام آورد تا سرانجام متنبى ناگزير دربار سيف الدوله را ترك كرد. سيف الدوله كه همواره در اين‌گونه مشاجرات حضور داشت، با سكوت خويش از ابن خالويه جانب‌دارى مى‌كرد و بدين‌سان بود كه هرگز از مقام او نزد سيف الدوله كاسته نشد.
    يكى از اسباب شهرت ابن خالويه در ميان اديبان، صرف‌نظر از وسعت دانش، همانا رقابت و درگيرى او با دو تن از مشهورترين هم‌روزگارانش؛ يعنى متنبى و ابوعلى فارسى بوده است. متنبى مردى متكبر و خودخواه بود و ابن خالويه را كه توانسته بود در سايه كوشش و استعداد خويش موفقيتى بزرگ به دست آورد، همواره به دليل غير عرب بودن، خوار مى‌شمرد، اما ابن خالويه گويا مى‌كوشيد با خرده‌گيرى‌هاى اديبانه بر وى پيروز گردد؛ اگرچه گاه به دليل شتاب در اين خرده‌گيرى‌ها، چندان موفق نمى‌شد. اين دو هيچ فرصتى را براى خوار ساختن يكديگر از كف نمى‌دادند و اين كينه كه گويا تنها خاستگاهى نژادى داشت، چندان دوام آورد تا سرانجام متنبى ناگزير دربار سيف الدوله را ترك كرد. سيف الدوله كه همواره در اين‌گونه مشاجرات حضور داشت، با سكوت خويش از ابن خالويه جانب‌دارى مى‌كرد و بدين‌سان بود كه هرگز از مقام او نزد سيف الدوله كاسته نشد.

    نسخهٔ ‏۱۴ ژوئن ۲۰۱۷، ساعت ۱۷:۵۴

    ابن‌خالویه، حسین بن احمد
    نام ابن‌خالویه، حسین بن احمد
    نام های دیگر ابن‌خالویه، ابوعبدالله حسین بن احمد
    نام پدر
    متولد
    محل تولد
    رحلت 370 هـ.ق
    اساتید
    برخی آثار الحجة في القراءات السبع

    ‏المختصر في شواذ القرآن (کتاب في اختلاف القراءات و المصاحف)

    ‏دیوان ابی‌فراس / نوع اثر: کتاب / نقش: روایه

    کد مؤلف AUTHORCODE1265AUTHORCODE


    ابن خالويه، ابوعبدالله حسين بن احمد بن خالويه، ملقب به ذوالنونين (د 370ق)، شاعر، اديب و نحوى برجسته ايرانى‌تبار بوده است. ثعالبى نام وى را حسن و ابن قفطى نام پدر او را محمد آورده است. او در همدان به دنيا آمد. در هيچ‌يك از مآخذ به سال تولد او اشاره نشده است، اما گفته‌اند كه در 314ق، ظاهراً در آغاز جوانى براى تحصيل به بغداد رفت و نزد برجسته‌ترين دانشمندان سده 4ق، دانش آموخت.

    نحو و ادب را نزد ابن دريد، ابوبكر بن انبارى، نفطويه و ابوسعيد سيرافى فراگرفت. علوم قرآنى را از قارى بزرگ، ابن مجاهد و لغت را از ابوعمر زاهد، معروف به غلام ثعلب آموخت و از محمد بن مخلد عطار و گروهى ديگر حديث شنيد و کتاب جمهره ابن دريد و مختصر مزنى را از ابوبكر نيشابورى روايت كرد. گفته‌اند در ادب از صولى نيز روايت كرده است. وى از بغداد به شام و سپس به حلب رفت. در حلب آوازه او بالا گرفت و بسيارى از دانش‌دوستان از دور و نزديك به‌سوى او شتافتند، آنگاه به دربار سيف الدوله حمدانى راه يافت و نزد او به مقامى رفيع رسيد، نديم وى و آموزگار فرزندانش گرديد و تا پايان عمر در خدمت حمدانيان بسربرد.

    گروهى نيز نزد وى دانش آموختند كه مشهورترين آنها اينانند: ابوبكر خوارزمى، معافى بن زكريا نهروانى و عبدالمنعم بن غليون. نيز گفته‌اند كه ابوالحسين نصيبى کتاب آل او را نزد خود وى خوانده است و قاضى حلب صالح بن جعفر بن عبدالوهاب و ابواحمد عبدالله بن عدى از وى روايت كرده‌اند و سعيد بن سعيد فارقى نحوى از وى حديث شنيده است. چنان‌كه در فهرست استادان ابن خالويه ملاحظه مى‌شود، وى در هر دو مكتب نحوى بصره و كوفه به تحصيل پرداخت، اما خود در شمار نسل بعدى نحويان بغداد كه دو مكتب را به هم آميختند و تا حدودى از يك‌سونگرى‌هاى نمايندگان دو مكتب فراتر رفتند، قرار دارد. او كه در مركز تحولات و مجادلات ادبى سده 4ق، جاى داشت، به لحاظ گستردگى دانش خود در رشته‌هاى گوناگون ادب داراى اعتبار ويژه‌اى بود؛ چندان‌كه ابن قارح - كه مى‌دانيم نامه‌اش به ابوالعلاء معرى انگيزه تحرير رسالة الغفران گرديد - براى اثبات بزرگى خود به شاگردى نزد ابن خالويه باليده است. اين اعتبار علمى و ادبى تا قرن‌ها پس از مرگ او نيز باقى ماند؛ چنان‌كه تقريباً همه منابع پس از وى چيره‌دستى او را در نحو و ادب ستوده و او را يكى از نخبه‌هاى روزگار معرفى كرده‌اند. ذهبى او را «شيخ العربية» ناميده و ابوعمرو دانى وى را دانا به زبان عربى، حافظ لغت، بصير در قرائت و ثقه در حديث دانسته است. ابن انبارى او را از بزرگان لغت و ابن قفطى و اسنوى وى را يگانه زمان و پيشوا در علوم زبانى معرفى كرده‌اند. تنها دلجى او را در نحو ضعيف دانسته است. گرچه ابن انبارى توانايى او را در نحو همانند دانش وى در لغت ندانسته، اما برخى از محققان معاصر اين گفته را نيز ستمى مى‌دانند كه ابن انبارى بر وى روا داشته است.

    يكى از اسباب شهرت ابن خالويه در ميان اديبان، صرف‌نظر از وسعت دانش، همانا رقابت و درگيرى او با دو تن از مشهورترين هم‌روزگارانش؛ يعنى متنبى و ابوعلى فارسى بوده است. متنبى مردى متكبر و خودخواه بود و ابن خالويه را كه توانسته بود در سايه كوشش و استعداد خويش موفقيتى بزرگ به دست آورد، همواره به دليل غير عرب بودن، خوار مى‌شمرد، اما ابن خالويه گويا مى‌كوشيد با خرده‌گيرى‌هاى اديبانه بر وى پيروز گردد؛ اگرچه گاه به دليل شتاب در اين خرده‌گيرى‌ها، چندان موفق نمى‌شد. اين دو هيچ فرصتى را براى خوار ساختن يكديگر از كف نمى‌دادند و اين كينه كه گويا تنها خاستگاهى نژادى داشت، چندان دوام آورد تا سرانجام متنبى ناگزير دربار سيف الدوله را ترك كرد. سيف الدوله كه همواره در اين‌گونه مشاجرات حضور داشت، با سكوت خويش از ابن خالويه جانب‌دارى مى‌كرد و بدين‌سان بود كه هرگز از مقام او نزد سيف الدوله كاسته نشد.

    اما مناظرات ابن خالويه با ابوعلى فارسى بيشتر جنبه علمى و ادبى داشت. رقابت اين دو كه از مجلس درس ابوسعيد سيرافى آغاز گرديد، بر پايه فضل‌فروشى‌هاى رايج روزگار و رقابت ميان دو حريف هماورد ادامه يافت؛ به‌خصوص كه سيف الدوله غالباً با بخشش‌هاى گزاف خود، به اين فضل‌فروشى‌ها دامن مى‌زد. اينان، بارها با يكديگر به مناظره پرداختند و در ردّ نظريات يكديگر دست به تأليف زدند و از هر فرصتى براى نفوذ در دل سيف الدوله سود مى‌جستند.

    ابن خالويه در شعر نيز دست داشت و ثعالبى وى را در شمار شاعران ياد كرده است، اما اكنون تنها 10 بيت از سروده‌هاى او در دست است: 4 بيت در وصف زادگاهش همدان و 6 بيت شامل سه قطعه در «معجم الأدباء». دانش او در شعر و علوم مربوط به آن، چنان بود كه توانست چند ديوان را شرح كند.

    درباره مذهب ابن خالويه اتفاق نظر نيست. نجاشى وى را «آگاه به مذهب ما»؛ يعنى تشيع دانسته و کتاب آل را كه درباره امامت على بن ابى‌طالب(ع) است به وى نسبت داده، اما ابن نديم كه نزديك‌ترين منبع به زمان اوست، به اين کتاب اشاره‌اى نكرده است. پس از نجاشى، نخستين كسى كه از آن نام برده، ابن شهرآشوب و سپس ياقوت است و از آن پس در بسيارى از منابع شيعى و غير شيعى از اين کتاب نام برده شده است. ابن حجر نيز وى را شيعه دانسته، اما گفته است كه او در برابر سيف الدوله به تسنن تظاهر مى‌كرده است و براى تأييد نظر خود گفته نجاشى را تكرار كرده است. افزون بر آن گفته است كه وى در کتاب ليس نيز مطالبى آورده كه دليل امامى بودن اوست، اما تظاهر وى به تسنن در برابر حمدانيان كه خود خاندانى شيعى بوده‌اند، اندكى بعيد مى‌نمايد. برخى از محققين معاصر نيز بر امامى بودن او نظر داده‌اند. بااين‌همه سبكى و اسنوى وى را شافعى‌مذهب پنداشته‌اند. از آنجا كه وى مختصر مزنى را از ابوبكر نيشابورى كه شافعى‌مذهب بود روايت كرده است، احتمال مى‌رود كه داورى سبكى و اسنوى درباره مذهب او بر پايه همين کتاب بوده باشد.

    گرچه ابن خالويه بيشتر زندگانى خود را در حلب گذراند، اما گزارش‌هايى درباره سفرهاى او به بيت‌المقدس، حمص و ميافارقين در دست است. وى همچنين به يمن سفر كرد و در آنجا ضمن ديدار با ابن حائك به شرح ديوان او پرداخت. ابن خالويه سرانجام بر اثر يك بيمارى در حلب درگذشت. ابن حجر مرگ او را در 371ق، دانسته است.

    آثار

    الف) آثار چاپ‌شده:

    1. اشتقاق الشهور و الأيام؛
    2. إعراب ثلاثين سورة من القرآن الكريم؛
    3. انتصار ابن خالويه لثعلب؛
    4. کتاب الألفات؛
    5. البديع في القراءات؛
    6. الحجة في القراءات السبع؛
    7. رسالة في أسماء الريح؛
    8. شرح ديوان أبي‌فراس الحمداني؛
    9. شرح مقصورة ابن دريد؛
    10. ليس في كلام العرب؛

    و...

    ب) آثار چاپ‌نشده:

    1. کتاب الأسد يا في أسماء الأسد؛
    2. إعراب آيات من القرآن العظيم؛
    3. رسالة في أصول الهمزات التي في الأسماء و الأفعال و الحروف؛
    4. رسالة في ما جاء مثنى؛
    5. العشرات.

    ج) آثار ازدست‌رفته و منسوب:

    1. کتاب آل؛
    2. الأفق؛
    3. الأخبار في الرياض؛
    4. أسماء الحيّة؛
    5. الألقاب؛
    6. الأمالي؛
    7. الإمامة (كه احتمالاً همان کتاب آل است)؛
    8. أسماء ساعات الليل؛
    9. أسماء الله الحسنى؛
    10. الاشتقاق؛

    اشتقاق خالويه؛

    و...

    منابع مقاله

    دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، جلد 3، ص 403، نوشته محمد سيدى.


    وابسته‌ها