لاهیجی، عبدالرزاق بن علی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>'
جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،')
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>')
خط ۳۳: خط ۳۳:
'''عبدالرزاق لاهیجی''' يكى از درخشانترين چهره‌هاى علمى و فلسفى شيعه است.
'''عبدالرزاق لاهیجی''' يكى از درخشانترين چهره‌هاى علمى و فلسفى شيعه است.


از زمان تولد ملا عبدالرزاق اطلاعى دقيق در دست نيست و تنها برخى محل تولد ايشان را در شهر لاهيجان بيان كرده‌اند. <ref>بزرگان تنكابن، ص91</ref>  
از زمان تولد ملا عبدالرزاق اطلاعى دقيق در دست نيست و تنها برخى محل تولد ايشان را در شهر لاهيجان بيان كرده‌اند. <ref>بزرگان تنكابن، ص91</ref>


شايد يكى از علتهاى اختلاف نظرها وجود شخصيتهاى ديگرى است كه به همين نام مشهورند. نام آن بزرگمردان به قرار زير است:  
شايد يكى از علتهاى اختلاف نظرها وجود شخصيتهاى ديگرى است كه به همين نام مشهورند. نام آن بزرگمردان به قرار زير است:  
خط ۴۳: خط ۴۳:
ملا عبدالرزاق رضوى.  
ملا عبدالرزاق رضوى.  


ملا عبدالرزاق بن احمد گيلانى.<ref>روضات الجنات، ص4</ref>  
ملا عبدالرزاق بن احمد گيلانى.<ref>روضات الجنات، ص4</ref>


ملا عبدالرزاق گيلانى (لاهيجى) پزشك دانشمند و وزير خان احمد خان گيلانى (متوفى 980ق).  
ملا عبدالرزاق گيلانى (لاهيجى) پزشك دانشمند و وزير خان احمد خان گيلانى (متوفى 980ق).  
خط ۵۲: خط ۵۲:




مهمترين استاد وى كه نقش ارزنده‌اى در شكل‌گيرى علمى آن جناب داشت، فيلسوف نامى، [[ملا صدراى شيرازى]] (ره) است.<ref>اعيان الشيعه، ج7، ص470 - [[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]، ج3، ص114.</ref> مؤلف كتاب [[روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات|روضات الجنات]] ايشان را از شاگردان ممتاز [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملا صدرا]] مى‌داند.<ref>روضات الجنات، ج4، ص196.</ref> همچنين محقق داماد نيز از جمله اساتيد وى نقل شده و غير اين دو بزرگوار اسمى از ديگر اساتيد وى به ميان نيامده است.
مهمترين استاد وى كه نقش ارزنده‌اى در شكل‌گيرى علمى آن جناب داشت، فيلسوف نامى، [[ملا صدراى شيرازى]] (ره) است.<ref>اعيان الشيعه، ج7، ص470 - [[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]، ج3، ص114.</ref>مؤلف كتاب [[روضات الجنات في أحوال العلماء و السادات|روضات الجنات]] ايشان را از شاگردان ممتاز [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملا صدرا]] مى‌داند.<ref>روضات الجنات، ج4، ص196.</ref>همچنين محقق داماد نيز از جمله اساتيد وى نقل شده و غير اين دو بزرگوار اسمى از ديگر اساتيد وى به ميان نيامده است.


او در اوايل عمر خود به شهر مقدس قم آمد و در آنجا ساكن شد و محل تدريس خود را مدرسه معصومه (س) قرار داد<ref>اعيان الشيعه، ج7، ص470 - [[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]، ج3، ص114 - روضات الجنات، ج4، ص196.</ref> و خود مدتها مدرس كلام و فلسفه و علوم ديگر بود. از اين رو چون در قم بسيار ماندگار شده به قمى نيز مشهور است.
او در اوايل عمر خود به شهر مقدس قم آمد و در آنجا ساكن شد و محل تدريس خود را مدرسه معصومه (س) قرار داد<ref>اعيان الشيعه، ج7، ص470 - [[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]، ج3، ص114 - روضات الجنات، ج4، ص196.</ref>و خود مدتها مدرس كلام و فلسفه و علوم ديگر بود. از اين رو چون در قم بسيار ماندگار شده به قمى نيز مشهور است.


از مهمترين همدرسان و معاصران آن بزرگوار مى‌توان [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|ملا محسن فيض كاشانى]] (داماد ملا صدرا) را نام برد. ملا محمد يوسف الموتى و شيخ حسين تنكابنى نيز همدرس و معاصر ايشان بوده‌اند.
از مهمترين همدرسان و معاصران آن بزرگوار مى‌توان [[فیض کاشانی، محمد بن شاه‌مرتضی|ملا محسن فيض كاشانى]] (داماد ملا صدرا) را نام برد. ملا محمد يوسف الموتى و شيخ حسين تنكابنى نيز همدرس و معاصر ايشان بوده‌اند.
خط ۶۵: خط ۶۵:
در تمام نوشته‌هاى حكيم لاهيجى، آگاهى عميق وى به افكار و عقايد فلاسفه متكلمان و پيروان ملل و نحل، مذاهب و فرق اسلامى چون اشاعره، مفوضه، كيسانيه و... به طور آشكار به چشم مى‌خورد.  
در تمام نوشته‌هاى حكيم لاهيجى، آگاهى عميق وى به افكار و عقايد فلاسفه متكلمان و پيروان ملل و نحل، مذاهب و فرق اسلامى چون اشاعره، مفوضه، كيسانيه و... به طور آشكار به چشم مى‌خورد.  


ايشان با وجود احترام فراوان به عقل و برهان در برابر كتاب و سنت تسليم بود. حكيم لاهيجى از آنان نبود كه در دريافت مسائل اعتقادى از كتاب و سنت مانند ظاهريه، حشويه و اخباريه بدون در نظر گرفتن دلايل قطعى عقلى و دلايل اجتهادى نقلى به ظواهر كتاب و سنت بسنده كند. همانان كه معتقدند خداوند قابل رؤيت است و شبيه دارد چرا كه فرمود «الرحمن على العرش استوى / خدا بر عرش جا گرفته است.»<ref> طه/ 5.</ref> از سويى وى مانند صوفيه و باطنيه و جمعى از فلاسفه و عرفا نبود كه كتاب و سنت را رموزى مى‌دانند كه در خور تأويل به انواع تأويلات است. آنها كه آيه «'''فأينما تولوا فثم وجه الله ''' به هر سو رو كنيد خدا آنجاست.»<ref>بقره/ 115.</ref> را به هر نوع عقيده درباره خدا تفسير مى‌كند.  
ايشان با وجود احترام فراوان به عقل و برهان در برابر كتاب و سنت تسليم بود. حكيم لاهيجى از آنان نبود كه در دريافت مسائل اعتقادى از كتاب و سنت مانند ظاهريه، حشويه و اخباريه بدون در نظر گرفتن دلايل قطعى عقلى و دلايل اجتهادى نقلى به ظواهر كتاب و سنت بسنده كند. همانان كه معتقدند خداوند قابل رؤيت است و شبيه دارد چرا كه فرمود «الرحمن على العرش استوى / خدا بر عرش جا گرفته است.»<ref> طه/ 5.</ref>از سويى وى مانند صوفيه و باطنيه و جمعى از فلاسفه و عرفا نبود كه كتاب و سنت را رموزى مى‌دانند كه در خور تأويل به انواع تأويلات است. آنها كه آيه «'''فأينما تولوا فثم وجه الله ''' به هر سو رو كنيد خدا آنجاست.»<ref>بقره/ 115.</ref>را به هر نوع عقيده درباره خدا تفسير مى‌كند.  


بلكه با توجه به دلايل قطعى عقلى و نقلى به كتاب و سنت مى‌نگريست و در صورت مخالفت آنها با براهين عقلى آنها را به گونه‌اى مناسب تأويل مى‌نمود. از همين رو در بسيارى از موارد به نصوص و ظواهر آيات و روايات استدلال مى كرد و با دلايل غير قطعى از آنها دست بر نمى‌داشت.
بلكه با توجه به دلايل قطعى عقلى و نقلى به كتاب و سنت مى‌نگريست و در صورت مخالفت آنها با براهين عقلى آنها را به گونه‌اى مناسب تأويل مى‌نمود. از همين رو در بسيارى از موارد به نصوص و ظواهر آيات و روايات استدلال مى كرد و با دلايل غير قطعى از آنها دست بر نمى‌داشت.
خط ۷۱: خط ۷۱:
آیت‌الله قاضى طباطبايى ژرفنگرى ايشان را چنين مى‌ستايد: آنان كه از محقق لاهيجى نامى برده‌اند وى را به صفت تحقيق و تدقيق ستودهخ اند، چنانكه در كتاب گوهر مراد ااز روى تحقيق و سخن رانده و مثل بعضى از متكلمين كه در كتب خود نهايت درجه تعصب را روا دانسته و از راهنمايى دليل و برهان عدول و عصبيت و تقليد تمسك به ظاهر صرف، وى را از حق بازداشته است، نبوده و بر صنفى تعصب نكرده و تقليد قومى را روا ندانسته و آنچه دليل، وى را بر آن راهنمايى كرده قبول فرموده است.<ref>مقدمه مجموع الرسائل و مقالات فلسفى آیت‌الله رفيعى، ص16، به نقل از مقدمه طبع جديد گوهر مراد، ص11.</ref>
آیت‌الله قاضى طباطبايى ژرفنگرى ايشان را چنين مى‌ستايد: آنان كه از محقق لاهيجى نامى برده‌اند وى را به صفت تحقيق و تدقيق ستودهخ اند، چنانكه در كتاب گوهر مراد ااز روى تحقيق و سخن رانده و مثل بعضى از متكلمين كه در كتب خود نهايت درجه تعصب را روا دانسته و از راهنمايى دليل و برهان عدول و عصبيت و تقليد تمسك به ظاهر صرف، وى را از حق بازداشته است، نبوده و بر صنفى تعصب نكرده و تقليد قومى را روا ندانسته و آنچه دليل، وى را بر آن راهنمايى كرده قبول فرموده است.<ref>مقدمه مجموع الرسائل و مقالات فلسفى آیت‌الله رفيعى، ص16، به نقل از مقدمه طبع جديد گوهر مراد، ص11.</ref>


آن بزرگوار هر چند به موجب نياز شديد جامعه بيشتر تلاشهاى قلمى اش را صرف مؤلف كتاب مسائل اعتقادى و كلامى و فلسفى نمود، در علوم عقلى نيز استاد بود. نتايج الافكار درا اين باره مى‌گويد: (ملا عبدالرزاق) در علوم عقليه و نقليه از عالى دستگاهان ذى استعداد بوده.... <ref>نتايج الافكار، ص536 به نقل از مفاخر اسلام، ج7.</ref>  
آن بزرگوار هر چند به موجب نياز شديد جامعه بيشتر تلاشهاى قلمى اش را صرف مؤلف كتاب مسائل اعتقادى و كلامى و فلسفى نمود، در علوم عقلى نيز استاد بود. نتايج الافكار درا اين باره مى‌گويد: (ملا عبدالرزاق) در علوم عقليه و نقليه از عالى دستگاهان ذى استعداد بوده.... <ref>نتايج الافكار، ص536 به نقل از مفاخر اسلام، ج7.</ref>


اما اينكه مؤلف [[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]] در مورد ايشان مى‌گويد: در فقه و حديث و اصول بصيرتى نداشته<ref>روضات العلماء، ج3، ص114.</ref> هيچ درست نيست، زيرا روش خاص مؤلف رياض العلماست كه حكيمان و فيلسوفان را همه جا صوفى ناوارد به امور دينى و ادبيات عرب معرفى مى‌كند. مثلا درباره ملا رجبعلى تبريزى فيلسوف مشهور عهد صفوى در اصفهان مى‌نويسد زاهد، فاضل، حكيم، ماهر و صوفى بود اما معرفتى به علوم دينى و ادبى و عربى نداشت! در هر صورت اين نسبتهاى ناثواب اختصاص به ملا عبدالرزاق ندارد.
اما اينكه مؤلف [[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]] در مورد ايشان مى‌گويد: در فقه و حديث و اصول بصيرتى نداشته<ref>روضات العلماء، ج3، ص114.</ref>هيچ درست نيست، زيرا روش خاص مؤلف رياض العلماست كه حكيمان و فيلسوفان را همه جا صوفى ناوارد به امور دينى و ادبيات عرب معرفى مى‌كند. مثلا درباره ملا رجبعلى تبريزى فيلسوف مشهور عهد صفوى در اصفهان مى‌نويسد زاهد، فاضل، حكيم، ماهر و صوفى بود اما معرفتى به علوم دينى و ادبى و عربى نداشت! در هر صورت اين نسبتهاى ناثواب اختصاص به ملا عبدالرزاق ندارد.


البته نبايد از يك شخص حكيم و فيلسوف انتظار داشت همانطور كه در حكمت و فلسفه استاد است در فقه و اصول و حديث نيز سرآمد عصر خود باشد. و نامورانى چون [[میرداماد، محمدباقر بن محمد|ميرداماد]] را بايد شخصيتى استثنائى دانست كه هم فقه نامى و هم فيلسوفى بزرگ بود. ملا عبدالرزاق خود در ديوانش مى‌گويد:
البته نبايد از يك شخص حكيم و فيلسوف انتظار داشت همانطور كه در حكمت و فلسفه استاد است در فقه و اصول و حديث نيز سرآمد عصر خود باشد. و نامورانى چون [[میرداماد، محمدباقر بن محمد|ميرداماد]] را بايد شخصيتى استثنائى دانست كه هم فقه نامى و هم فيلسوفى بزرگ بود. ملا عبدالرزاق خود در ديوانش مى‌گويد:
خط ۸۲: خط ۸۲:
<ref>مفاخر الاسلام، ج7، ص28 - 27 با تلخيص.</ref>
<ref>مفاخر الاسلام، ج7، ص28 - 27 با تلخيص.</ref>


به علاوه حكيم لاهيجى در برهه‌اى از قرن يازدهم رئيس حوزه علميه قم شناخته شد و شاگردى مانند [[قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید|قاضى سعيد قمى]]  تربيت كرد. كه مدتها قاضى بزرگ شهر مذهبى قم بوده است و همانگونه كه [[خویی، ابوالقاسم|آیت‌الله خويى]] (ره) در مورد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] فرموده: او با نوشتن تفسير و كتابهاى علمى و فلسفى مورد نياز جامعه، خود را قربانى كرده و گرنه مرجع تقليد مى‌شد.<ref>سخنرانى شهيد [[مطهری، مرتضی|آیت‌الله مطهرى]] در كتاب گفتار ماه سال سوم، ص47.</ref> حكيم ما نيز با سنگردارى در اين بعد اينگونه قربانى شده است.<ref>مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاى قربانى، ص3.</ref>
به علاوه حكيم لاهيجى در برهه‌اى از قرن يازدهم رئيس حوزه علميه قم شناخته شد و شاگردى مانند [[قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید|قاضى سعيد قمى]]  تربيت كرد. كه مدتها قاضى بزرگ شهر مذهبى قم بوده است و همانگونه كه [[خویی، ابوالقاسم|آیت‌الله خويى]] (ره) در مورد [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبايى]] فرموده: او با نوشتن تفسير و كتابهاى علمى و فلسفى مورد نياز جامعه، خود را قربانى كرده و گرنه مرجع تقليد مى‌شد.<ref>سخنرانى شهيد [[مطهری، مرتضی|آیت‌الله مطهرى]] در كتاب گفتار ماه سال سوم، ص47.</ref>حكيم ما نيز با سنگردارى در اين بعد اينگونه قربانى شده است.<ref>مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاى قربانى، ص3.</ref>


==ويژگى‌هاى اخلاقى و اجتماعى==
==ويژگى‌هاى اخلاقى و اجتماعى==
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:




حكيم ملا عبدالرزاق لاهيجى به معنى واقعى عارف بود و بى بند و بارى در غالب قلندرى و مرشد و مريدى را سخت دشمن مى‌داشت. شهيد محراب آیت‌الله قاضى طباطبايى(ره) در مقدمه چاپ نشده‌اش به كتاب گوهر مراد ضمن توضيح اين مطلب مى‌گويد: همه عالمان ربانى، عارف و صوفى صافى بوده‌اند ولى در زمان دولت صفويه نظر به اينكه تصوف به معنى بى بند و بارى در قالب قلندرى و پيرى و مريدى و دريوزگى و شلختگى وضع ناهنجارى پيدا كرده بود گروهى از عالمان ظاهرى هر كس را كه حالت عارفانه و از غير خدا بريدن داشت به تصوف - به اين معين - متهم مى‌كردند چنانكه [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شيخ بهايى]] و [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملا صدرا]] و حكيم لاهيجى از اين گونه نسبتهاى ناروا در امان نماندند از آن جمله [[افندی، عبدالله بن عیسی‌بیگ|ميرزا عبدالله افندى]]  مؤلف [[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]] درباره بسيارى از بزرگان چنين نسبتهايى داده و درباره حكيم لاهيجى نيز نوشته: او صوفى مشرب بود.<ref>[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]، ج3، ص114.</ref> در صورتى كه او از علماى ربانى و جامع علوم ظاهر و باطنى و از عرفاى الهى است نه از صوفيه ساختگى و بازيچه اغراض شوم. آنگاه اضافه مى‌فرمايد: غرض ما از عرفا و صوفيه آن علماى ربانى و عرفاى الهى هستند كه به رياضات شرعى و مجاهدات نفسانى از هوا و هوس نفس رسته و دل در محبت خدا بسته و سر بر آستانه مطابعت طريقه محمد و آل محمد(ع) گذاشته و طريق مخالفان آنها را هشته و خداوند عالم درهاى حكمت و معارف را به رويشان گشوده و قلوبشان را به نور معرفت منور كرده و دلشان را مخزن علوم الهى نموده و ايشان هم از ما سوى الله صرفنظر كرده‌اند و فكر و ذكرشان به عير از خدا چيز ديگرى نيست.... <ref>مقدمه چاپ نشده به گوهر مراد به نقل از طبع جديد گوهر مراد، آقاى قربانى، ص10 - 9.</ref>
حكيم ملا عبدالرزاق لاهيجى به معنى واقعى عارف بود و بى بند و بارى در غالب قلندرى و مرشد و مريدى را سخت دشمن مى‌داشت. شهيد محراب آیت‌الله قاضى طباطبايى(ره) در مقدمه چاپ نشده‌اش به كتاب گوهر مراد ضمن توضيح اين مطلب مى‌گويد: همه عالمان ربانى، عارف و صوفى صافى بوده‌اند ولى در زمان دولت صفويه نظر به اينكه تصوف به معنى بى بند و بارى در قالب قلندرى و پيرى و مريدى و دريوزگى و شلختگى وضع ناهنجارى پيدا كرده بود گروهى از عالمان ظاهرى هر كس را كه حالت عارفانه و از غير خدا بريدن داشت به تصوف - به اين معين - متهم مى‌كردند چنانكه [[شیخ بهایی، محمد بن حسین|شيخ بهايى]] و [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملا صدرا]] و حكيم لاهيجى از اين گونه نسبتهاى ناروا در امان نماندند از آن جمله [[افندی، عبدالله بن عیسی‌بیگ|ميرزا عبدالله افندى]]  مؤلف [[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]] درباره بسيارى از بزرگان چنين نسبتهايى داده و درباره حكيم لاهيجى نيز نوشته: او صوفى مشرب بود.<ref>[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]، ج3، ص114.</ref>در صورتى كه او از علماى ربانى و جامع علوم ظاهر و باطنى و از عرفاى الهى است نه از صوفيه ساختگى و بازيچه اغراض شوم. آنگاه اضافه مى‌فرمايد: غرض ما از عرفا و صوفيه آن علماى ربانى و عرفاى الهى هستند كه به رياضات شرعى و مجاهدات نفسانى از هوا و هوس نفس رسته و دل در محبت خدا بسته و سر بر آستانه مطابعت طريقه محمد و آل محمد(ع) گذاشته و طريق مخالفان آنها را هشته و خداوند عالم درهاى حكمت و معارف را به رويشان گشوده و قلوبشان را به نور معرفت منور كرده و دلشان را مخزن علوم الهى نموده و ايشان هم از ما سوى الله صرفنظر كرده‌اند و فكر و ذكرشان به عير از خدا چيز ديگرى نيست.... <ref>مقدمه چاپ نشده به گوهر مراد به نقل از طبع جديد گوهر مراد، آقاى قربانى، ص10 - 9.</ref>


==تأليفات==
==تأليفات==
خط ۱۳۰: خط ۱۳۰:




از جمله شاگردان فاضلى كه وى تربيت كرد يكى فرزند بزرگش آقا ميرزا حسن (مؤلف كتاب جمال الصالحين و حكيم [[قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید|قاضى سعيد قمى]]  است.<ref>[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]، ج3، ص114 - روضات الجنات، ج4، ص197.</ref> علامه تهرانى در مورد شاگردان آن بزرگوار مى‌گويد: پسرش ملا حسن مؤلف كتاب شمع اليقين و پسر ديگرش ملا محمد باقر از شاگردان پدر، مؤلف ترجمه بصائر است كه آن را در سال 1083 در شاه جهان آباد(دهلى) نوشته و ديگر از شاگردان او [[قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید|قاضى سعيد قمى]]  است.<ref>الروضة النضرة. ص318 - 319 به نقل از مفاخر اسلام، ج7، ص30.</ref> به يقين ايشتان شاگردان ديگرى نيز تربيت كرده كه نامشان در تراجم ذكر نشده است.
از جمله شاگردان فاضلى كه وى تربيت كرد يكى فرزند بزرگش آقا ميرزا حسن (مؤلف كتاب جمال الصالحين و حكيم [[قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید|قاضى سعيد قمى]]  است.<ref>[[رياض العلماء و حياض الفضلاء|رياض العلماء]]، ج3، ص114 - روضات الجنات، ج4، ص197.</ref>علامه تهرانى در مورد شاگردان آن بزرگوار مى‌گويد: پسرش ملا حسن مؤلف كتاب شمع اليقين و پسر ديگرش ملا محمد باقر از شاگردان پدر، مؤلف ترجمه بصائر است كه آن را در سال 1083 در شاه جهان آباد(دهلى) نوشته و ديگر از شاگردان او [[قاضی سعید قمی، محمدسعید بن محمدمفید|قاضى سعيد قمى]]  است.<ref>الروضة النضرة. ص318 - 319 به نقل از مفاخر اسلام، ج7، ص30.</ref>به يقين ايشتان شاگردان ديگرى نيز تربيت كرده كه نامشان در تراجم ذكر نشده است.


==فرزندان==
==فرزندان==
خط ۱۴۴: خط ۱۴۴:




سال وفات ايشان به طور دقيق معلوم نيست. برخى چون مؤلف روضات الجنات<ref>روضات الجنات، ج4، ص196.</ref> و اعيان الشيعه<ref>اعيان الشيعه، ج7، ص471.</ref> تاريخ وفات ايشان را سال 1051 (يك سال بعد از وفات استادش ملا صدرا) مى‌دانند و برخى ديگر مثل استاد علامه تهرانى در اعلام الشيعه<ref>اعلام الشيعه، به نقل از مفاخر اسلام، ج7، ص21.</ref> و مؤلف ريحانة الادب<ref>ريحانة الادب، ج4، ص363.</ref> وفات وى را سال 1072 ياد كرده‌اند اما با در نظر گرفتن تاريخ به حكومت رسيدن شاه عباس دوم (1052 - 1077 هجرى) و اين كه كتاب گوهر مراد به او اهدا شده ضعف نظر اول روشن مى‌شود و تاريخ دومى تأييد مى‌شود. چون بر طبق تاريخ نخست شاه عباس يك سال بعد از مرگ ملا عبدالرزاق به سلطنت رسيد و اهداء كتاب به عنوان سلطان به او ممكن نخواهد بود.<ref>همان.</ref> از سوى ديگر وى گوهر مراد را در سال 1058 تلخيص كرد و آن را سرمايه ايمان نام گذاشت<ref>همان - [[الذريعة إلی تصانيف الشيعة|الذريعه]]، ج18، ص250</ref> و طبعا اين كار با فوت او در سال 1051 سازگار نخواهد بود. پس صحيحتر اين است كه وى در سال 1072 (در قم) وفات كرده باشد.
سال وفات ايشان به طور دقيق معلوم نيست. برخى چون مؤلف روضات الجنات<ref>روضات الجنات، ج4، ص196.</ref>و اعيان الشيعه<ref>اعيان الشيعه، ج7، ص471.</ref>تاريخ وفات ايشان را سال 1051 (يك سال بعد از وفات استادش ملا صدرا) مى‌دانند و برخى ديگر مثل استاد علامه تهرانى در اعلام الشيعه<ref>اعلام الشيعه، به نقل از مفاخر اسلام، ج7، ص21.</ref>و مؤلف ريحانة الادب<ref>ريحانة الادب، ج4، ص363.</ref>وفات وى را سال 1072 ياد كرده‌اند اما با در نظر گرفتن تاريخ به حكومت رسيدن شاه عباس دوم (1052 - 1077 هجرى) و اين كه كتاب گوهر مراد به او اهدا شده ضعف نظر اول روشن مى‌شود و تاريخ دومى تأييد مى‌شود. چون بر طبق تاريخ نخست شاه عباس يك سال بعد از مرگ ملا عبدالرزاق به سلطنت رسيد و اهداء كتاب به عنوان سلطان به او ممكن نخواهد بود.<ref>همان.</ref>از سوى ديگر وى گوهر مراد را در سال 1058 تلخيص كرد و آن را سرمايه ايمان نام گذاشت<ref>همان - [[الذريعة إلی تصانيف الشيعة|الذريعه]]، ج18، ص250</ref>و طبعا اين كار با فوت او در سال 1051 سازگار نخواهد بود. پس صحيحتر اين است كه وى در سال 1072 (در قم) وفات كرده باشد.


==مدفن==
==مدفن==




بعد از رحلت آن بزرگمند جنازه‌اش در قبرستان بزرگ شيخان دفن گرديد. <ref>ريحانة الادب، ج4، ص363.</ref> در مقدمه طبع جديد گوهر مراد چنين آمده كه: حدود پنجاه سال قبل هنگامى كه آن قسمت قبرستان در مسير خيابان قرار گرفت بقاياى جنازه را به صحن بزرگ حضرت معصومه (س) منتقل و جلوى حجره‌اى كه اكنون شهيد دكتر مفتح در آن مدفون است -ده قدم به سوى داخل صحن حرم دفن كردند. البته قبلا بر سر قبرش سنگى نصب بود ولى اكنون كه سنگهاى قبور را در پى يكسان سازى صحن از بين برده اند هيچ آثارى از آن باقى نمى‌باشد و آن قبرى كه كنار خيابان ارم نزديك اول چهارمردان قرار دارد و سنگى نيز روى آن نصب شده است مربوط به فرزندش ميرزا حسن (مؤلف شمع اليقين) مى‌باشد. <ref>مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاى قربانى، ص5 - 4.</ref>
بعد از رحلت آن بزرگمند جنازه‌اش در قبرستان بزرگ شيخان دفن گرديد. <ref>ريحانة الادب، ج4، ص363.</ref>در مقدمه طبع جديد گوهر مراد چنين آمده كه: حدود پنجاه سال قبل هنگامى كه آن قسمت قبرستان در مسير خيابان قرار گرفت بقاياى جنازه را به صحن بزرگ حضرت معصومه (س) منتقل و جلوى حجره‌اى كه اكنون شهيد دكتر مفتح در آن مدفون است -ده قدم به سوى داخل صحن حرم دفن كردند. البته قبلا بر سر قبرش سنگى نصب بود ولى اكنون كه سنگهاى قبور را در پى يكسان سازى صحن از بين برده اند هيچ آثارى از آن باقى نمى‌باشد و آن قبرى كه كنار خيابان ارم نزديك اول چهارمردان قرار دارد و سنگى نيز روى آن نصب شده است مربوط به فرزندش ميرزا حسن (مؤلف شمع اليقين) مى‌باشد. <ref>مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاى قربانى، ص5 - 4.</ref>


==پانويس ==
==پانويس ==
۶۱٬۱۸۹

ویرایش