خدا از دیدگاه وهابیان: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref>')
    جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>')
    خط ۴۸: خط ۴۸:
    #مذهب تأويل: در اين مذهب، حكم اولى آن است كه هر صفتى را بايد بر معناى حقيقى آن حمل كرد و درصورتى‌كه مانع لفظى يا عقلى در ميان بود، بايد آن را تأويل و بر معناى كنايى و مجازى‌اش حمل كرد. اين نوع تفكر، موافق رأى اهل‌بيت(ع)، فلاسفه و بسيارى از علماى اهل سنت مثل معتزله و ماتريديه است.
    #مذهب تأويل: در اين مذهب، حكم اولى آن است كه هر صفتى را بايد بر معناى حقيقى آن حمل كرد و درصورتى‌كه مانع لفظى يا عقلى در ميان بود، بايد آن را تأويل و بر معناى كنايى و مجازى‌اش حمل كرد. اين نوع تفكر، موافق رأى اهل‌بيت(ع)، فلاسفه و بسيارى از علماى اهل سنت مثل معتزله و ماتريديه است.
    #مذهب تفويض و توقف: در اين مذهب، لازم است به جهت احتياط در دين، راجع به صفات سخنى گفته نشود. اين تفكر برخى از علماى اهل سنت همچون مالك بن انس و سفيان بن عيينه است.
    #مذهب تفويض و توقف: در اين مذهب، لازم است به جهت احتياط در دين، راجع به صفات سخنى گفته نشود. اين تفكر برخى از علماى اهل سنت همچون مالك بن انس و سفيان بن عيينه است.
    #مذهب حمل به ظاهر: در اين مذهب، تأويل صفات و همچنين تفويض و توقف حرام شمرده شده و طرف‌داران آن معتقدند كه تمام صفات را بر ظاهرشان بايد حمل نمود. اين تفكر، تفكر برخى از اهل تسنن مانند حنبلى‌هايى چون [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] است <ref>ر.ك: متن كتاب، ص11 و 12</ref>
    #مذهب حمل به ظاهر: در اين مذهب، تأويل صفات و همچنين تفويض و توقف حرام شمرده شده و طرف‌داران آن معتقدند كه تمام صفات را بر ظاهرشان بايد حمل نمود. اين تفكر، تفكر برخى از اهل تسنن مانند حنبلى‌هايى چون [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] است<ref>ر.ك: متن كتاب، ص11 و 12</ref>


    مؤلف در ادامه، قول حق را برگزيده و ادله آن را از آيات و روايات بيان مى‌كند.
    مؤلف در ادامه، قول حق را برگزيده و ادله آن را از آيات و روايات بيان مى‌كند.


    بخش دوم كتاب، درباره «رؤيت» خداوند است. معتزله و شيعه اماميه معتقدند خداوند متعال در دنيا و آخرت به ديده سر ادارك نمى‌شود، ولى با قلب و دل و به چشم يقين رؤيت مى‌شود و اين عالى‌ترين مراتب ايمان است كه از او به «عين اليقين» و شهود قلبى تعبير مى‌شود؛ لكن وهابيان و حنبليان به‌طور عموم و تابعين مذهب اشعرى از حنفيه و مالكيه و شافعيه معتقدند كه خداوند متعال در دنيا يا در آخرت ديده مى‌شود؛ به‌عنوان مثال، [[ابن‌قیم جوزیه، محمد بن ابی‌بکر|ابن قيم جوزيه]] مى‌گويد: «قرآن و سنت متواتر و اجماع صحابه و ائمه اسلام و اهل حديث و... بر اين عقيده‌اند كه خداوند متعال در روز قيامت با چشم سر به‌طور عيان رؤيت مى‌شود؛ همان‌گونه‌كه ماه شب چهارده و خورشيد هنگام ظهر را مى‌توان ديد» <ref>ر.ك: همان ص18</ref>
    بخش دوم كتاب، درباره «رؤيت» خداوند است. معتزله و شيعه اماميه معتقدند خداوند متعال در دنيا و آخرت به ديده سر ادارك نمى‌شود، ولى با قلب و دل و به چشم يقين رؤيت مى‌شود و اين عالى‌ترين مراتب ايمان است كه از او به «عين اليقين» و شهود قلبى تعبير مى‌شود؛ لكن وهابيان و حنبليان به‌طور عموم و تابعين مذهب اشعرى از حنفيه و مالكيه و شافعيه معتقدند كه خداوند متعال در دنيا يا در آخرت ديده مى‌شود؛ به‌عنوان مثال، [[ابن‌قیم جوزیه، محمد بن ابی‌بکر|ابن قيم جوزيه]] مى‌گويد: «قرآن و سنت متواتر و اجماع صحابه و ائمه اسلام و اهل حديث و... بر اين عقيده‌اند كه خداوند متعال در روز قيامت با چشم سر به‌طور عيان رؤيت مى‌شود؛ همان‌گونه‌كه ماه شب چهارده و خورشيد هنگام ظهر را مى‌توان ديد»<ref>ر.ك: همان ص18</ref>


    اماميه و معتزله براى نظريه خود كه نفى رؤيت خداوند است، به دليل عقلى، نقلى قرآنى و نقلى روايى تمسك جسته‌اند. از جمله دلائل نقلى قرآنى، اين آيه است: ''' «لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير» ''' <ref>انعام: 103</ref>و<ref>ر.ك: همان، ص20</ref>و از جمله دلايل نقلى روايى، روايت مسلم از عايشه است كه: «هركس گمان كند كه محمد پروردگارش را ديده، بر خداوند نسبت ناروا داده است» <ref>همان، ص21</ref>
    اماميه و معتزله براى نظريه خود كه نفى رؤيت خداوند است، به دليل عقلى، نقلى قرآنى و نقلى روايى تمسك جسته‌اند. از جمله دلائل نقلى قرآنى، اين آيه است: ''' «لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير» '''<ref>انعام: 103</ref>و<ref>ر.ك: همان، ص20</ref>و از جمله دلايل نقلى روايى، روايت مسلم از عايشه است كه: «هركس گمان كند كه محمد پروردگارش را ديده، بر خداوند نسبت ناروا داده است»<ref>همان، ص21</ref>


    در ادامه، رواياتى از ائمه اطهار(ع) كه به رؤيت قلبى اشاره دارند آمده است.
    در ادامه، رواياتى از ائمه اطهار(ع) كه به رؤيت قلبى اشاره دارند آمده است.
    خط ۶۰: خط ۶۰:
    برخى از علماى عامه همانند شيعه اماميه قائل به عدم امكان رؤيت خداوند شده‌اند؛ كسانى همچون ثعالبى، شاطبى و ذهبى.
    برخى از علماى عامه همانند شيعه اماميه قائل به عدم امكان رؤيت خداوند شده‌اند؛ كسانى همچون ثعالبى، شاطبى و ذهبى.


    در اين بين شاطبى مى‌گويد: «صحابه منكر رؤيت خداوند متعال بوده‌اند» <ref>همان، ص25 و 26</ref>
    در اين بين شاطبى مى‌گويد: «صحابه منكر رؤيت خداوند متعال بوده‌اند»<ref>همان، ص25 و 26</ref>


    مؤلف در ادامه، ادله قائلين به رؤيت را مورد نقد و بررسى قرار داده است. يكى از ادله آنها اين است كه: آيات فراوانى دلالت دارد بر اينكه مؤمنين به لقاى پروردگار نايل مى‌شوند و ملاقات، مستلزم رؤيت است.
    مؤلف در ادامه، ادله قائلين به رؤيت را مورد نقد و بررسى قرار داده است. يكى از ادله آنها اين است كه: آيات فراوانى دلالت دارد بر اينكه مؤمنين به لقاى پروردگار نايل مى‌شوند و ملاقات، مستلزم رؤيت است.


    مؤلف در جواب گفته است: خداوند علاوه بر مؤمنين، براى منافقين نيز از كلمه «لقاء الله» استفاده كرده است؛ آنجا كه مى‌فرمايد: ''' «فأعقبهم نفاقا في قلوبهم إلى يوم يلقونه» ''' <ref>توبه: 77</ref>و ما مى‌دانيم كه كه هرگز منافقين، خداوند را نخواهند ديد. پس در اين آيه، لقا به معناى لقاى مرگ و حساب و انواع عذاب آمده است.
    مؤلف در جواب گفته است: خداوند علاوه بر مؤمنين، براى منافقين نيز از كلمه «لقاء الله» استفاده كرده است؛ آنجا كه مى‌فرمايد: ''' «فأعقبهم نفاقا في قلوبهم إلى يوم يلقونه» '''<ref>توبه: 77</ref>و ما مى‌دانيم كه كه هرگز منافقين، خداوند را نخواهند ديد. پس در اين آيه، لقا به معناى لقاى مرگ و حساب و انواع عذاب آمده است.


    قاضى عبدالجبار معتزلى مى‌گويد: هرگز لقا به معناى رؤيت نيست؛ لذا يكى از آن دو به‌جاى ديگرى استعمال نمى‌شود. شخص كور صحيح است كه بگويد: به ملاقات فلان شخص رفتم، ولى صحيح نيست كه بگويد: فلان شخص را ديدم... پس لقا در آيه را بايد حمل بر معنايى كرد كه با حكم عقل سازگارى داشته باشد <ref>ر.ك: همان، ص27 و 28</ref>
    قاضى عبدالجبار معتزلى مى‌گويد: هرگز لقا به معناى رؤيت نيست؛ لذا يكى از آن دو به‌جاى ديگرى استعمال نمى‌شود. شخص كور صحيح است كه بگويد: به ملاقات فلان شخص رفتم، ولى صحيح نيست كه بگويد: فلان شخص را ديدم... پس لقا در آيه را بايد حمل بر معنايى كرد كه با حكم عقل سازگارى داشته باشد<ref>ر.ك: همان، ص27 و 28</ref>


    بحث پايانى كتاب درباره «تجسيم» است. برخى از اهل تسنن همچون اهل حديث، حشويه و وهابيان قائل به جسمانيت خداوند هستند. از اين گروه، [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] در كتاب الفتاوى مى‌گويد: «آنچه كه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پيشينيان بر آن است، حق مى‌باشد. حال اگر از اين امر، لازم آيد كه خداوند متصف به جسم بودن شود اشكالى ندارد؛ زيرا لازمه حق نيز حق است» <ref>همان، ص31</ref>
    بحث پايانى كتاب درباره «تجسيم» است. برخى از اهل تسنن همچون اهل حديث، حشويه و وهابيان قائل به جسمانيت خداوند هستند. از اين گروه، [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] در كتاب الفتاوى مى‌گويد: «آنچه كه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پيشينيان بر آن است، حق مى‌باشد. حال اگر از اين امر، لازم آيد كه خداوند متصف به جسم بودن شود اشكالى ندارد؛ زيرا لازمه حق نيز حق است»<ref>همان، ص31</ref>


    در ادامه مؤلف گروهى از علماى شيعه چون [[کلینی، محمد بن یعقوب|كلينى]]، صدوق، [[کراجکی، محمد بن علی|ابوالفتح كراجكى]]، [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، طبرسى، قاضى ابن براج و بسيارى ديگر را نام مى‌برد كه خداوند را از جسميت منزه دانسته‌اند <ref>همان، ص32 و 33</ref>
    در ادامه مؤلف گروهى از علماى شيعه چون [[کلینی، محمد بن یعقوب|كلينى]]، صدوق، [[کراجکی، محمد بن علی|ابوالفتح كراجكى]]، [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، طبرسى، قاضى ابن براج و بسيارى ديگر را نام مى‌برد كه خداوند را از جسميت منزه دانسته‌اند<ref>همان، ص32 و 33</ref>


    ميل عوام به تجسيم، خوف از افتادن در تعطيل و تأثر از فرهنگ يهود سه عامل پيدايش تجسيم است كه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] به آن مبتلا شده بود و مؤلف براى هركدام از آنها توضيحاتى مى‌دهد.
    ميل عوام به تجسيم، خوف از افتادن در تعطيل و تأثر از فرهنگ يهود سه عامل پيدايش تجسيم است كه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تيميه]] به آن مبتلا شده بود و مؤلف براى هركدام از آنها توضيحاتى مى‌دهد.

    نسخهٔ ‏۱ ژوئن ۲۰۱۷، ساعت ۱۸:۲۴

    خدا از دیدگاه وهابیان
    نام کتاب خدا از دیدگاه وهابیان
    نام های دیگر کتاب
    پدیدآورندگان رضوانی، علی‌اصغر (نويسنده)
    زبان فارسی
    کد کنگره ‏BP‎‏ ‎‏238‎‏/‎‏6‎‏ ‎‏/‎‏ر‎‏56‎‏ ‎‏خ‎‏44‎‏
    موضوع خدا

    وهابیه

    ناشر مسجد مقدس جمکران
    مکان نشر قم - ایران
    سال نشر 1388 هـ.ش
    کد اتوماسیون AUTOMATIONCODE15995AUTOMATIONCODE


    خدا از ديدگاه وهابيان، از آثار نويسند معاصر، على‌اصغر رضوانى، به زبان فارسى است.

    كتاب از سه بخشِ كيفيت صفات، رؤيت و تجسيم تشكيل شده است.

    در بخش اول با عنوان «كيفيت صفات»، به صفات خداوند در آيات و روايات پرداخته شده است.

    در خصوص آيات و رواياتى كه صفات خداوند در آن ياد شده و در ظاهر مخالف عقل قطعى است، بين علما و متكلمان سه نظريه وجود دارد:

    1. مذهب تأويل: در اين مذهب، حكم اولى آن است كه هر صفتى را بايد بر معناى حقيقى آن حمل كرد و درصورتى‌كه مانع لفظى يا عقلى در ميان بود، بايد آن را تأويل و بر معناى كنايى و مجازى‌اش حمل كرد. اين نوع تفكر، موافق رأى اهل‌بيت(ع)، فلاسفه و بسيارى از علماى اهل سنت مثل معتزله و ماتريديه است.
    2. مذهب تفويض و توقف: در اين مذهب، لازم است به جهت احتياط در دين، راجع به صفات سخنى گفته نشود. اين تفكر برخى از علماى اهل سنت همچون مالك بن انس و سفيان بن عيينه است.
    3. مذهب حمل به ظاهر: در اين مذهب، تأويل صفات و همچنين تفويض و توقف حرام شمرده شده و طرف‌داران آن معتقدند كه تمام صفات را بر ظاهرشان بايد حمل نمود. اين تفكر، تفكر برخى از اهل تسنن مانند حنبلى‌هايى چون ابن تيميه است[۱]

    مؤلف در ادامه، قول حق را برگزيده و ادله آن را از آيات و روايات بيان مى‌كند.

    بخش دوم كتاب، درباره «رؤيت» خداوند است. معتزله و شيعه اماميه معتقدند خداوند متعال در دنيا و آخرت به ديده سر ادارك نمى‌شود، ولى با قلب و دل و به چشم يقين رؤيت مى‌شود و اين عالى‌ترين مراتب ايمان است كه از او به «عين اليقين» و شهود قلبى تعبير مى‌شود؛ لكن وهابيان و حنبليان به‌طور عموم و تابعين مذهب اشعرى از حنفيه و مالكيه و شافعيه معتقدند كه خداوند متعال در دنيا يا در آخرت ديده مى‌شود؛ به‌عنوان مثال، ابن قيم جوزيه مى‌گويد: «قرآن و سنت متواتر و اجماع صحابه و ائمه اسلام و اهل حديث و... بر اين عقيده‌اند كه خداوند متعال در روز قيامت با چشم سر به‌طور عيان رؤيت مى‌شود؛ همان‌گونه‌كه ماه شب چهارده و خورشيد هنگام ظهر را مى‌توان ديد»[۲]

    اماميه و معتزله براى نظريه خود كه نفى رؤيت خداوند است، به دليل عقلى، نقلى قرآنى و نقلى روايى تمسك جسته‌اند. از جمله دلائل نقلى قرآنى، اين آيه است: «لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير» [۳]و[۴]و از جمله دلايل نقلى روايى، روايت مسلم از عايشه است كه: «هركس گمان كند كه محمد پروردگارش را ديده، بر خداوند نسبت ناروا داده است»[۵]

    در ادامه، رواياتى از ائمه اطهار(ع) كه به رؤيت قلبى اشاره دارند آمده است.

    برخى از علماى عامه همانند شيعه اماميه قائل به عدم امكان رؤيت خداوند شده‌اند؛ كسانى همچون ثعالبى، شاطبى و ذهبى.

    در اين بين شاطبى مى‌گويد: «صحابه منكر رؤيت خداوند متعال بوده‌اند»[۶]

    مؤلف در ادامه، ادله قائلين به رؤيت را مورد نقد و بررسى قرار داده است. يكى از ادله آنها اين است كه: آيات فراوانى دلالت دارد بر اينكه مؤمنين به لقاى پروردگار نايل مى‌شوند و ملاقات، مستلزم رؤيت است.

    مؤلف در جواب گفته است: خداوند علاوه بر مؤمنين، براى منافقين نيز از كلمه «لقاء الله» استفاده كرده است؛ آنجا كه مى‌فرمايد: «فأعقبهم نفاقا في قلوبهم إلى يوم يلقونه» [۷]و ما مى‌دانيم كه كه هرگز منافقين، خداوند را نخواهند ديد. پس در اين آيه، لقا به معناى لقاى مرگ و حساب و انواع عذاب آمده است.

    قاضى عبدالجبار معتزلى مى‌گويد: هرگز لقا به معناى رؤيت نيست؛ لذا يكى از آن دو به‌جاى ديگرى استعمال نمى‌شود. شخص كور صحيح است كه بگويد: به ملاقات فلان شخص رفتم، ولى صحيح نيست كه بگويد: فلان شخص را ديدم... پس لقا در آيه را بايد حمل بر معنايى كرد كه با حكم عقل سازگارى داشته باشد[۸]

    بحث پايانى كتاب درباره «تجسيم» است. برخى از اهل تسنن همچون اهل حديث، حشويه و وهابيان قائل به جسمانيت خداوند هستند. از اين گروه، ابن تيميه در كتاب الفتاوى مى‌گويد: «آنچه كه در قرآن و سنت ثابت شده و اجماع و اتفاق پيشينيان بر آن است، حق مى‌باشد. حال اگر از اين امر، لازم آيد كه خداوند متصف به جسم بودن شود اشكالى ندارد؛ زيرا لازمه حق نيز حق است»[۹]

    در ادامه مؤلف گروهى از علماى شيعه چون كلينى، صدوق، ابوالفتح كراجكى، شيخ طوسى، طبرسى، قاضى ابن براج و بسيارى ديگر را نام مى‌برد كه خداوند را از جسميت منزه دانسته‌اند[۱۰]

    ميل عوام به تجسيم، خوف از افتادن در تعطيل و تأثر از فرهنگ يهود سه عامل پيدايش تجسيم است كه ابن تيميه به آن مبتلا شده بود و مؤلف براى هركدام از آنها توضيحاتى مى‌دهد.

    مؤلف ادوار قول به تجسيم را به شش دوره تقسيم نموده است: عصر يهود، از زمان صحابه تا احمد بن حنبل، از زمان احمد بن حنبل تا ابن تيميه، از زمان ابن تيميه تا محمد بن عبدالوهاب، دوران محمد بن عبدالوهاب و شاگردان او و دوران سلفيه و وهابيان معاصر.

    بحث پايانى كتاب، درباره انتساب تجسيم به شيعه، نظرات علماى شيعه در اين موضوع، متهم كردن هشام بن حكم و يونس بن عبدالرحمن به تجسيم خداوند و بحث‌هاى كلامى مرتبط با اين موضوع است.

    مؤلف با بررسى روايات و ادله‌اى كه در مذمت هشام بن حكم آمده و رد كردن آنها، كتاب را به پايان مى‌برد.

    پانويس

    1. ر.ك: متن كتاب، ص11 و 12
    2. ر.ك: همان ص18
    3. انعام: 103
    4. ر.ك: همان، ص20
    5. همان، ص21
    6. همان، ص25 و 26
    7. توبه: 77
    8. ر.ك: همان، ص27 و 28
    9. همان، ص31
    10. همان، ص32 و 33

    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.


    پیوندها