مرصاد العباد: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    بدون خلاصۀ ویرایش
    جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،')
    خط ۴۵: خط ۴۵:




    '''مرصاد العباد'''، اثر شيخ [[نجم رازی، عبدالله بن محمد|نجم الدين رازى]] ، كتابى است نفيس كه به پارسى، در علم تصوّف و اخلاق و سير و سلوك و آداب معاش و معاد نگاشته شده و از آثار ادبى باارزشى است كه در قرن هفتم انشاء شده است.
    '''مرصاد العباد'''، اثر شيخ [[نجم رازی، عبدالله بن محمد|نجم الدين رازى]]، كتابى است نفيس كه به پارسى، در علم تصوّف و اخلاق و سير و سلوك و آداب معاش و معاد نگاشته شده و از آثار ادبى باارزشى است كه در قرن هفتم انشاء شده است.


    اهميت «مرصاد العباد»، اين است كه از قديمى‌ترين كتاب‌هاى فارسى است كه در آن، رباعى‌هايى از خيام، در مقام انتقاد شديد از وى، نقل شده است. كتاب، از آثارى است كه حافظ شيرازى، خوانده و از آن تأثير گرفته است.
    اهميت «مرصاد العباد»، اين است كه از قديمى‌ترين كتاب‌هاى فارسى است كه در آن، رباعى‌هايى از خيام، در مقام انتقاد شديد از وى، نقل شده است. كتاب، از آثارى است كه حافظ شيرازى، خوانده و از آن تأثير گرفته است.

    نسخهٔ ‏۱۴ مهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۱۸:۵۹

    مرصاد العباد
    نام کتاب مرصاد العباد
    نام های دیگر کتاب مرصاد العباد من المبدا الی المعاد
    پدیدآورندگان نجم رازی، عبدالله بن محمد (نويسنده)

    ریاحی، محمد امین (محقق)

    زبان فارسی
    کد کنگره ‏BP‎‏ ‎‏283‎‏ ‎‏/‎‏ن‎‏3‎‏م‎‏4‎‏ ‎‏1379
    موضوع تصوف - متون قدیمی تا قرن 14

    عرفان - متون قدیمی تا قرن 14

    نثر فارسی - قرن 7ق.

    ناشر شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
    مکان نشر تهران - ایران
    سال نشر 1379 هـ.ش
    کد اتوماسیون AUTOMATIONCODE10275AUTOMATIONCODE


    معرفى اجمالى

    مرصاد العباد، اثر شيخ نجم الدين رازى، كتابى است نفيس كه به پارسى، در علم تصوّف و اخلاق و سير و سلوك و آداب معاش و معاد نگاشته شده و از آثار ادبى باارزشى است كه در قرن هفتم انشاء شده است.

    اهميت «مرصاد العباد»، اين است كه از قديمى‌ترين كتاب‌هاى فارسى است كه در آن، رباعى‌هايى از خيام، در مقام انتقاد شديد از وى، نقل شده است. كتاب، از آثارى است كه حافظ شيرازى، خوانده و از آن تأثير گرفته است.

    ساختار

    كتاب، بر پنج باب و چهل فصل بنا شده و فهرست فصول، در مقدمه‌ى آن آمده است. نثر كتاب، نثرى است ميانه‌ى سبك و شيوه‌ى خواجه عبدالله انصارى از حيث اسجاع پى در پى و ميانه‌ى عبارات پخته‌ى امام غزالى و نيز نثرى يك‌دست نيست؛ يعنى گاهى نثرى است مرسل كه به شيوه‌ى نثرهاى ساده‌ى علمى قرن ششم و هفتم تأليف شده و گاهى نثرى است داراى قرينه‌سازى و موازنه و سجع‌هاى پى در پى و مكرّر، مانند نثر خواجه عبدالله و قاضى حميد الدين و در خلال نثرها، آيات و احاديث و رباعى‌هاى لطيف و ديگر انواع شعر از پارسى و تازى كه بيشتر رباعى‌هاى آن از خود مؤلف است، يافت مى‌شود. غالباً اشعارى هم از سنائى و ديگر استادان قديم شاهد آورده است، ولى بدون ذكر نام شاعر و تنها دو رباعى به اسم و رسم از حكيم عمر خيام دارد.

    گرچه كتاب، در دوران اعتلاى نثر فنى نوشته شده است، ولى در مجموع، انشاى آن به نسبت ساده است، البته نثر آن، برتر نيست و گاه تأثير نثر فنى در آن ديده مى‌شود و به مقتضاى موضوع كاربرد صنايع لفظى، كاستى و فزونى مى‌گيرد.

    گزارش محتوا

    باب اول، در بيان فايده نهادن كتاب در سخن ارباب طريقت و بيان سلوك، در بيان سبب نهادن كتاب خاصه به پارسى و در بيان نسق و نهج كتاب است.

    باب دوم، در باره مبدأ موجودات يا آفرينش جهان و انسان است و در فصل چهارم و پنجم آن، به داستان لطيفِ دل‌آويزى، از آفرينش آدم پرداخته كه بى‌شبهه از دل‌آويزترين نثرهاى شاعرانه در زبان فارسى به شمار مى‌آيد.

    باب سوم، در معاش خلق است كه مفصل‌ترين ابواب كتاب مى‌باشد و قريب به نصفى از آن را شامل است و در آن، طى بيست فصل، اصول عقايد عرفانى آمده است.

    در باب چهارم، در ضمن چهار فصل، معاد نفوس مختلف، نگارش يافته است.

    در باب پنجم، سلوك طوايف مختلف از پادشاهان تا پيشه‌وران و برزگران و وظايف اخلاقى و دينى هر طبقه در هشت فصل بيان گرديده و اين باب، از نظر اشتمال بر جزئيات وضع اجتماعى عصر مؤلّف كتاب، از مهم‌ترين قسمت‌هاى آن است.

    يكى از مسائل بسيار مهمّ كتاب، شناخت حقيقت انسان است. در اين رابطه، ابتدا به مراتب مختلف وجود انسان كه در سير نزولى به وجود مى‌آيد، اشاره مى‌كنيم و سپس ارتباط ميان اين مراتب وجودى و چگونگى چينش آنها را در يك نظام وجود، بررسى مى‌نماييم و در پايان، حقيقت وجود انسان را در ارتباط با مرتبه‌اى از وجود او كه مى‌تواند مرتبه‌ى محورى قرار گيرد، پى‌گيرى مى‌كنيم:

    مراتب وجود انسان

    انسان، در سنّت عرفان اسلام، موجودى است داراى مراتب مختلف كه اين مراتب، به‌طور كلّى در دو مرتبه‌ى مادى و ملكوتى جاى مى‌گيرد. نجم الدّين، در بحث خلقت بدن انسان، به اين دو مرتبه‌ى وجودى انسان پرداخته است و جايگاه روح را در ميان موجودات، اعلى عليين و بدن را اسفل السافلين معرفى مى‌كند. وى، براى موجودات مادى، جنبه‌اى ملكوتى نيز مطرح مى‌كند كه تمام اجسام از آن برخوردارند. در بحث از اقسام ملكوتيان، آنها را به ارواح و نفوس تقسيم مى‌كند و براى هر يك از اجسام، حتى عناصر بسيط، ملكوت يا نفسى برمى‌شمارد. او در بحث از خلقت بدن انسان، به مرتبه‌ى نفس اشاره كرده و نفس او را نيز در عالم نفوس، از قوّت و اقتدارى برخوردار مى‌داند. تذكر اين نكته ضرورى است كه مقصود از مرتبه‌ى روح انسانى، فقط روح كلّى نيست، بلكه علاوه بر روح كلّى كه از آن به روح محمّدى(ص) تعبير مى‌كند، مراتب مختلفى را براى ارواح جزئى برمى‌شمارد كه همه از پرتو كلّى به وجود آمده‌اند. بدين ترتيب هر انسان، در مراتب وجودى خويش از سه مرتبه روح، نفس و بدن برخوردار است.

    پيوستگى و ارتباط مراتب وجود انسان

    بحث پيوستگى مراتب وجودى انسان، با دو عنوان سازگارى مراتب وجود انسان و محور بودن نفس در وجود او، قابل بررسى است. اولى، به بحث تعلّق روح به بدن و دوّمى، به تبيين خصائص نفس براى قرار گرفتن در محور وجود انسان مى‌پردازد.

    نجم الدين، روح را امرى مجرد و تام مى‌داند كه همچون ملائكه، داراى مقامى معلوم است و هيچ نحوه تكامل و تغيير مرتبه برايش ممكن نيست. بدين ترتيب سير نزولى روح تا مرحله‌ى تعلّق به بدن مادّى، در سخنان نجم الدين، با پديد آمدن نفس ناطقه‌ى انسانى تبيين مى‌گردد. وى، شكل‌گيرى ملكوت بدن انسان يا نفس ناطقه‌ى او را در راستاى تكامل بدن مادّى و با عنايتى از طرف روح تبيين مى‌كند. بدين ترتيب، تعلق روح به بدن، در حقيقت به معناى تكامل ملكوت بدن به حدّى است كه صلاحيّت افاضه از طرف روح علوى انسانى را پيدا مى‌كند و روح، با افاضه نور خويش به نفس حيوانى صفت بقا مى‌بخشد و آن را تبديل به نفس ناطقه مى‌كند، امّا به نظر مى‌رسد كه روح، در تعلّق به نفس حيوانى نيز به مرتبه‌اى واسطه نيازمند است. وى، در تبيين چگونگى تعلّق روح به بدن، از دو فرزند سخن مى‌گويد كه از اين تعلّق به وجود مى‌آيد: يكى، نفس ناطقه و ديگرى، دل.

    از ديدگاه نجم الدين، محور وجود انسان، مرتبه‌ى نفس اوست و بقيه‌ى مراتب به نحوى تابع وجود او محسوب مى‌شوند. محور بودن نفس در وجود انسان، اقتضا دارد كه وجود او برتر از ساير مراتب وجودى انسان باشد. يكى از خصوصيات نفس كه آن را محور وجود انسان قرار مى‌دهد، برخوردارى از كمالات بيشتر نسبت به ساير مراتب است.

    وى، در بحث سفر روح براى تعلّق بدن، از اين حقيقت پرده برمى‌دارد كه نفس، علاوه بر كمالات روح و دل، از كمالات تمام عوالم وجود نيز برخوردار است. يكى از جنبه‌هاى برترى نفس بر روح، از جهت غايت و هدف از خلقت كه به مسئله‌ى تكامل آن بازگشت مى‌كند، معرفت و شناختى است كه نفس به آن دست‌رسى پيدا مى‌كند. وى، در بيان حكمت تعلّق روح به بدن، علت اين امر را رسيدن به معرفت شهودى بيان مى‌كند و اين شناخت شهودى را از دست‌رسى ارواح و ملائكه نيز دور مى‌داند، زيرا آنها هر چند به نحوى از صفات ربوبى برخوردارند، ولى هزاران حجاب نورانى بين آنها و صفات خداوند وجود دارد. در بحث قبل، تكامل نفس و برترى آن از جهت غايت بر روح مطرح شد، در بحث حاضر مى‌خواهيم به اين حقيقت در كلام نجم الدين بپردازيم كه اصولاً او با مطرح كردن نفس به‌عنوان محور وجود انسان، ساير مراتب را ابزارى براى تكامل آن مى‌داند. اين امر، اقتضا دارد كه حقيقت وجود انسان را نفس تشكيل دهد و بقيه‌ى مراتب، قوا و ابزار آن باشند كه براى تكامل او ضرورى هستند، چون غايت وجود انسان رسيدن به معرفت شهودى است و هيچ مرتبه‌اى از وجود انسان به جز نفس، نمى‌تواند به اين معرفت شهودى دست يابد؛ تمام مراتب وجود انسان، اعمّ از بدن، روح، دل، سرّ و خفى، براى اين طرح‌ريزى شده‌اند كه نفس به وجود آيد و در سير كمال خويش به اين معرفت دست يابد، پس همه‌ى اين مراتب، ابزارى براى نفس در رسيدن آن به كمال هستند.

    نجم الدين، در بحث معرفت نفس، اين حقيقت را بيان مى‌كند كه انسان، در ابتداى خلقت، مجمعِ تمام صفات مذموم است كه از دو صفت هوا و غضب پديد آمده است و اين دو صفت، از صفات ذاتى نفس هستند و با مشاهده اين صفات بود كه ملائكه با ديدن آدم گفتند: «خدايا آيا در روى زمين كسى را مى‌آفرينى كه به فساد و خون‌ريزى اقدام كند؟»، پس در ابتداى وجود انسان، نفس، محور وجود اوست، اما در سير كمال وجود انسان نيز همواره نفس، محور وجود است، زيرا در مرتبه‌ى اول كه صفات مذموم در وجود انسان غالب است، نفس، در مرتبه امّارگى قرار دارد و بعد از تكامل و تربيت نفس، آن‌گاه كه توانست دو صفت هوا و غضب را كه منشأ تمام صفات مذموم هستند، در غلبه‌ى خويش درآورد، از مرتبه‌ى امارگى به نفس مطمئنه تبديل مى‌شود.

    نجم الدين، در راستاى محور بودن نفس، يك نكته‌ى لطيف قرآنى را متذكر مى‌شود كه در ابتداى تعلّق روح به بدن، از اين تعلّق، به نفخ روح تعبير شده است و در موقع مراجعت انسان به‌سوى عالم اعلى، خطاب، به‌صورت«يا ايتها النفس المطمئنة» مطرح شده و نفس، مورد خطاب قرار گرفته است، نه روح. او، در تفسير اين آيات، متذكر مى‌شود كه چون هنگام تعلّق روح، زمان بذرپاشى است، از حقيقت انسان به روح، و در زمان برداشت ثمره، از اين حقيقت، به نفس تعبير شده است.

    نتيجه‌گيرى

    اين تحقيق، در حقيقت، پى‌جوى اين مسئله بود كه انسان را بايد چگونه موجودى تصوير كرد؟ آيا او موجودى كاملاً ملكوتى است كه چند روزى را در زندان تن اسير گشته و مرگ در حقيقت آزادى او محسوب مى‌شود يا موجود كاملاً مادّى و نشأت گرفته از مادّه است و هيچ ارتباطى با عالم ملكوت ندارد، مگر اينكه سعى و تلاش نمايد و به اين حقيقت دست يابد. با بررسى اين مسئله در سخنان نجم الدين، اين حقيقت هويدا گرديد كه هيچ‌يك از اين دو نظريه، به‌طور مطلق صحيح نيستند و راهى ميانه، با تركيبى از اين دو نظريه، بيان‌گر حقيقت انسان است. روح كه يكى از مراتب وجود انسان است قبل از خلقت بدن، موجودى در ملكوت اعلى بوده است و در آنجا حياتى منطبق بر سرشت ملكوتى خويش داشته است و خلقت انسان و تعلّق روح به بدن، موجب نگرديده است كه او مقام خويش را ترك كند و در قفس زندان درآيد، بلكه اصلاً چنين قابليتى را نيز دارا نيست.

    تعلّق روح به بدن، در حقيقت، پديد آمدن نفس ناطقه در قالب بدن است كه با جلوه‌اى از روح به نفس حيوانى به وجود مى‌آيد و نفس ناطقه، بعد از تولّد از روح، محور وجود انسان قرار مى‌گيرد و روح، در سير صعودى انسان، به يارى دهنده نفس تبديل مى‌شود. در اينجا اين نكته شايسته‌ى ذكر است كه در سخنان نجم الدين، به جملاتى برخورد مى‌كنيم كه نشان مى‌دهد نفس، دل، سر و خفىّ، ابزار تكامل روح هستند و البته مقصود از روح، همان نفس و مقصود از نفس، همان روح است، زيرا اين دو واژه، بسيار به جاى هم به كار مى‌روند. حال اگر سؤال شود كه بالاخره انسان، موجودى مادى است يا ملكوتى؟ پاسخ اين است كه حقيقت انسان در ابتداى امر، موجودى در افق عالم مادّه است كه از بدن، سربرآورده و با آن پيوندى بسيار نزديك و طبيعى دارد، ولى داراى ارتباط تنگاتنگى با ملكوت است و از امكانات بسيارى براى تكامل برخوردار است؛ به اين ترتيب، هم مشكل خلقت روح قبل از بدن حل مى‌شود و هم چگونگى تعلّق روح به بدن آشكار مى‌گردد.


    پیوندها