۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' (ع)' به '(ع)') |
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>') |
||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
جناب «شيخ عبدالله سبتى» در مقدمه، مطالب مهمى پيرامون مؤلف، كتاب و موضوع آن بيان كرده است. وى در مقدمه چنين بيان نموده است: «مسلمانان دو دسته هستند، دسته اول گروهى كه صحابه پيامبر(ص) را مقدس دانسته و هيچ ايرادى را بر آنان وارد نمىدانند. دسته دوم، گروهى هستند كه صحابه پيامبر(ص) را مقدس ندانسته و معتقدند اشكال و ايراد بر آنان رواست». شيوه مؤلف در تأليف و تدوين كتاب، بر طبق نظر گروه دوم است <ref>مقدمه، ص 13</ref> | جناب «شيخ عبدالله سبتى» در مقدمه، مطالب مهمى پيرامون مؤلف، كتاب و موضوع آن بيان كرده است. وى در مقدمه چنين بيان نموده است: «مسلمانان دو دسته هستند، دسته اول گروهى كه صحابه پيامبر(ص) را مقدس دانسته و هيچ ايرادى را بر آنان وارد نمىدانند. دسته دوم، گروهى هستند كه صحابه پيامبر(ص) را مقدس ندانسته و معتقدند اشكال و ايراد بر آنان رواست». شيوه مؤلف در تأليف و تدوين كتاب، بر طبق نظر گروه دوم است <ref>مقدمه، ص 13</ref> | ||
نويسنده در خطبه، پيرامون انگيزه تأليف كتاب، لعن معاويه و نظر مسلمانان در مورد معاويه مطالبى را ذكر نموده است. | نويسنده در خطبه، پيرامون انگيزه تأليف كتاب، لعن معاويه و نظر مسلمانان در مورد معاويه مطالبى را ذكر نموده است. | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
#كسانى كه حكم به فسق معاويه مىكنند و بغص و لعن او را جايز مىدانند؛ | #كسانى كه حكم به فسق معاويه مىكنند و بغص و لعن او را جايز مىدانند؛ | ||
#كسانى كه معاويه را حق دانسته و لعن او را جايز نمىدانند؛ | #كسانى كه معاويه را حق دانسته و لعن او را جايز نمىدانند؛ | ||
#كسانى كه در مورد مناقب معاويه، احاديثى بيان نموده و مىگويند سيئات او تبديل به حسنه و خوبى شده است <ref>متن، ص19</ref> | #كسانى كه در مورد مناقب معاويه، احاديثى بيان نموده و مىگويند سيئات او تبديل به حسنه و خوبى شده است <ref>متن، ص19</ref> | ||
مؤلف، مطالب و مباحث را در دو مقام بيان نموده و شرح و توضيح داده است. اين دو مقام به ترتيب عبارتند از: | مؤلف، مطالب و مباحث را در دو مقام بيان نموده و شرح و توضيح داده است. اين دو مقام به ترتيب عبارتند از: | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
مقام دوم، در مورد كسانى است كه لعن را مستحب دانسته و مىگويند بايد بغض و كينه او را اعلان نمود. | مقام دوم، در مورد كسانى است كه لعن را مستحب دانسته و مىگويند بايد بغض و كينه او را اعلان نمود. | ||
نويسنده، پيش از بيان مقام اول، مقدمهاى را آورده و در آن، مطالبى پيرامون حقيقت لعن، انواع و معناى لغوى و اصطلاحى لعن بيان نموده است <ref>متن، ص23</ref> | نويسنده، پيش از بيان مقام اول، مقدمهاى را آورده و در آن، مطالبى پيرامون حقيقت لعن، انواع و معناى لغوى و اصطلاحى لعن بيان نموده است <ref>متن، ص23</ref> | ||
مقام اول، ادله قائلين به جواز لعن: | مقام اول، ادله قائلين به جواز لعن: | ||
مؤلف در مقام اول، نامهها و مكاتباتى كه بين افراد مختلف نوشته شده را بيان نموده است. براى نمونه نامهاى كه معاويه به سعد بن ابىوقاص نوشته و در آن به تحريك او در مورد قتل عثمان پرداخته است <ref>متن، ص 43</ref> | مؤلف در مقام اول، نامهها و مكاتباتى كه بين افراد مختلف نوشته شده را بيان نموده است. براى نمونه نامهاى كه معاويه به سعد بن ابىوقاص نوشته و در آن به تحريك او در مورد قتل عثمان پرداخته است <ref>متن، ص 43</ref> | ||
بيان اين مكاتبات، ادله كسانى است كه لعن معاويه را به خاطر عقايد و كارهايى كه انجام مىداده و تحريك مردم بر عليه حضرت على(ع)، جايز مىدانند. | بيان اين مكاتبات، ادله كسانى است كه لعن معاويه را به خاطر عقايد و كارهايى كه انجام مىداده و تحريك مردم بر عليه حضرت على(ع)، جايز مىدانند. | ||
از جمله اين نامهها، موردى است كه حضرت على(ع) به معاويه مىنويسد و نصرت و يارى معاويه از عثمان را تكذيب مىنمايد. اين نامه در نهج البلاغه نيز ذكر شده است <ref>متن، ص47</ref> | از جمله اين نامهها، موردى است كه حضرت على(ع) به معاويه مىنويسد و نصرت و يارى معاويه از عثمان را تكذيب مىنمايد. اين نامه در نهج البلاغه نيز ذكر شده است <ref>متن، ص47</ref> | ||
برخى از امورى كه باعث مىشود كه لعن معاويه جايز باشد، عبارت است از: | برخى از امورى كه باعث مىشود كه لعن معاويه جايز باشد، عبارت است از: | ||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
معاويه و اصحاب او جزء قاسطين بودند؛ فرستادن پسر بن ارطا براى فساد در زمين؛ شادى معاويه از قتل عمار؛ جانشين نمودن يزيد؛ توليت دادن به عمروعاص؛ وصيت معاويه براى سب بر على(ع)؛ خفيف نمودن مقام پيامبر(ص) و استخفاف انصار. | معاويه و اصحاب او جزء قاسطين بودند؛ فرستادن پسر بن ارطا براى فساد در زمين؛ شادى معاويه از قتل عمار؛ جانشين نمودن يزيد؛ توليت دادن به عمروعاص؛ وصيت معاويه براى سب بر على(ع)؛ خفيف نمودن مقام پيامبر(ص) و استخفاف انصار. | ||
نويسنده در پايان مقام اول، تكملهاى بيان نموده و در آن، مطالبى پيرامون لعن معاويه ذكر كرده است <ref>متن، 179</ref> | نويسنده در پايان مقام اول، تكملهاى بيان نموده و در آن، مطالبى پيرامون لعن معاويه ذكر كرده است <ref>متن، 179</ref> | ||
از جمله مطالبى كه در اين قسمت بيان شده، «فسق و بدعت معاويه» است. مؤلف، معاويه را فاسق و صاحب بدعت معرفى نموده و نتيجهگيرى كرده كه بغض و كينه داشتن از معاويه، يك امر مشروع و ملازم با ايمان است و دوست داشتن او، امرى است كه باعث خشم خداوند متعال مىشود <ref>متن، ص199</ref> | از جمله مطالبى كه در اين قسمت بيان شده، «فسق و بدعت معاويه» است. مؤلف، معاويه را فاسق و صاحب بدعت معرفى نموده و نتيجهگيرى كرده كه بغض و كينه داشتن از معاويه، يك امر مشروع و ملازم با ايمان است و دوست داشتن او، امرى است كه باعث خشم خداوند متعال مىشود <ref>متن، ص199</ref> همچنين در اين تكمله، احاديثى پيرامون سوء حال بنى اميه و مطلبى پيرامون ادله وجوب بغض معاويه بيان شده است. | ||
مقام دوم، رفع شبهه و رد ادله كسانى است كه لعن و اعلان بغض را مستحب مىدانند. در اين مقام پنج شبهه مطرح شده است <ref>متن، ص209</ref> | مقام دوم، رفع شبهه و رد ادله كسانى است كه لعن و اعلان بغض را مستحب مىدانند. در اين مقام پنج شبهه مطرح شده است <ref>متن، ص209</ref> | ||
اولين شبههاى كه در مقام دوم بيان شده و ادله گروه دوم مىباشد و مؤلف به آن پاسخ داده، تحت عنوان «صحب» است. خلاصه اين دليل چنين است: | اولين شبههاى كه در مقام دوم بيان شده و ادله گروه دوم مىباشد و مؤلف به آن پاسخ داده، تحت عنوان «صحب» است. خلاصه اين دليل چنين است: | ||
«معاويه جزء صحابى بوده است. صحابى كسانى بودند كه گرد پيامبر(ص) جمع بوده و به او ايمان داشتند. اكثر آنان داراى عدالت بودند و با ايمان از دنيا رفتند و بدين جهت، صحابه ناميده شدند. حال اگر اين افراد كارهايى مانند شرب خمر، قتل نفس، زنا، سرقت، مال مردمخورى، گناه كبيره و... را مرتكب مىشدند، آيا شايسته اين نام بودند، پس لعن آنان جايز نيست» <ref>متن، ص209</ref> | «معاويه جزء صحابى بوده است. صحابى كسانى بودند كه گرد پيامبر(ص) جمع بوده و به او ايمان داشتند. اكثر آنان داراى عدالت بودند و با ايمان از دنيا رفتند و بدين جهت، صحابه ناميده شدند. حال اگر اين افراد كارهايى مانند شرب خمر، قتل نفس، زنا، سرقت، مال مردمخورى، گناه كبيره و... را مرتكب مىشدند، آيا شايسته اين نام بودند، پس لعن آنان جايز نيست» <ref>متن، ص209</ref> | ||
شبهه دوم در مورد صلح امام حسن(ع) با معاويه است كه توافق و صلح يك امام واجب الاطاعه را با معاويه دليل بر اين مىدانند كه لعن او جايز نيست <ref>متن، ص244</ref> | شبهه دوم در مورد صلح امام حسن(ع) با معاويه است كه توافق و صلح يك امام واجب الاطاعه را با معاويه دليل بر اين مىدانند كه لعن او جايز نيست <ref>متن، ص244</ref> | ||
شبهه سوم، برخى از احاديث مىباشد كه در مورد فضل معاويه ذكر شده است. مؤلف، بر اين عقيده است كه هيچ يك از اين احاديث، دارى اصل و اساس نيست <ref>متن، ص256</ref> | شبهه سوم، برخى از احاديث مىباشد كه در مورد فضل معاويه ذكر شده است. مؤلف، بر اين عقيده است كه هيچ يك از اين احاديث، دارى اصل و اساس نيست <ref>متن، ص256</ref> | ||
شبهه چهارم، در مورد توليت عمر بن خطالب به معاويه بوده و شبه آخر، قول اشعرى در مورد اجتهاد و عدالت معاويه است. | شبهه چهارم، در مورد توليت عمر بن خطالب به معاويه بوده و شبه آخر، قول اشعرى در مورد اجتهاد و عدالت معاويه است. | ||
خاتمه مقام دوم، دو مرثيه از سيد ابن شهاب در رثاى [[امام على(ع)]] و اباعبدالله الحسين(ع) است <ref>متن، ص 317</ref> | خاتمه مقام دوم، دو مرثيه از سيد ابن شهاب در رثاى [[امام على(ع)]] و اباعبدالله الحسين(ع) است <ref>متن، ص 317</ref> | ||
مؤلف در خاتمه كتاب، نوشتهاى از معتضد بالله عباسى نقل كرده كه وى امت را امر به لعن معاويه نموده است <ref>متن، ص337</ref> و سپس دو تقريض از سيد ابن شهاب و شيخ صالح يافعى پيرامون كتاب نقل شده است <ref>متن، ص347</ref> | مؤلف در خاتمه كتاب، نوشتهاى از معتضد بالله عباسى نقل كرده كه وى امت را امر به لعن معاويه نموده است <ref>متن، ص337</ref> و سپس دو تقريض از سيد ابن شهاب و شيخ صالح يافعى پيرامون كتاب نقل شده است <ref>متن، ص347</ref> | ||
== وضعيت كتاب== | == وضعيت كتاب== |
ویرایش