اللطائف الإلهية في شرح مختارات من الحكم العطائية: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '</ref>.' به '</ref>') |
جز (جایگزینی متن - '<ref>' به '.<ref>') |
||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
در مقدمه شارح كه پيرامون تصوف اسلامى مىباشد، مطالبى همچون تعريف تصوف، اشتقاق و استمداد تصوف، حكم شارع در مورد آن، نسبت تصوف با علوم شرعيه، سعادت مادى و روحى، غايت و نتيجه وجود انسان، انسان و معرفت خداوند، وجوب معرفت خداوند، اقسام معرفت، حقيقت خليفه الهى بودن انسان، مبدا و كمال دين اسلام و اهم طرق صوفيه مطرح شده است <ref>مقدمه شارح، ص7</ref> | در مقدمه شارح كه پيرامون تصوف اسلامى مىباشد، مطالبى همچون تعريف تصوف، اشتقاق و استمداد تصوف، حكم شارع در مورد آن، نسبت تصوف با علوم شرعيه، سعادت مادى و روحى، غايت و نتيجه وجود انسان، انسان و معرفت خداوند، وجوب معرفت خداوند، اقسام معرفت، حقيقت خليفه الهى بودن انسان، مبدا و كمال دين اسلام و اهم طرق صوفيه مطرح شده است .<ref>مقدمه شارح، ص7</ref> | ||
در اين مقدمه، اطلاعات مختصرى نيز در مورد طرق مختلف صوفيه و مؤسسين آنها، ارائه شده است. اين طرق، عبارتند از: قادريه، نقشبنديه، شاذليه، رفاعيه، سهروديه، كبرويه، مولويه، نعمت اللهيه و بكداشيه <ref>همان، ص26</ref> | در اين مقدمه، اطلاعات مختصرى نيز در مورد طرق مختلف صوفيه و مؤسسين آنها، ارائه شده است. اين طرق، عبارتند از: قادريه، نقشبنديه، شاذليه، رفاعيه، سهروديه، كبرويه، مولويه، نعمت اللهيه و بكداشيه .<ref>همان، ص26</ref> | ||
در اولين حكمت كتاب، اعتماد بر عمل، عدم اميدوارى به آن در هنگام بيان شده است. شارح در توضيح اين حكمت، ابتدا اعتماد را به «استناد و ركون بر چيزى» معنى كرده و قبل از بيان معنى آن، اعمالى كه از مكلف سرمىزند را به سه قسم زير، تقسيم نموده است: | در اولين حكمت كتاب، اعتماد بر عمل، عدم اميدوارى به آن در هنگام بيان شده است. شارح در توضيح اين حكمت، ابتدا اعتماد را به «استناد و ركون بر چيزى» معنى كرده و قبل از بيان معنى آن، اعمالى كه از مكلف سرمىزند را به سه قسم زير، تقسيم نموده است: | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
#«عمل الشريعة»؛ كه همان اسلام باشد. اين ركن، براى اصلاح ظواهر و جوارح بوده و به واسطه امتثال اوامر شرعيه و اجتناب از نواهى، متحقق مىگردد. | #«عمل الشريعة»؛ كه همان اسلام باشد. اين ركن، براى اصلاح ظواهر و جوارح بوده و به واسطه امتثال اوامر شرعيه و اجتناب از نواهى، متحقق مىگردد. | ||
#«عمل الطريقة» يا «سلوك»؛ كه ايمان است. اين ركن، براى اصلاح ضمير قلب و نفس آدمى است و از طريق تهذيب نفس، تخلى آن از رذايل و تربيت و آراستن آن به انواع فضائل اخلاقى، به دست مىآيد. | #«عمل الطريقة» يا «سلوك»؛ كه ايمان است. اين ركن، براى اصلاح ضمير قلب و نفس آدمى است و از طريق تهذيب نفس، تخلى آن از رذايل و تربيت و آراستن آن به انواع فضائل اخلاقى، به دست مىآيد. | ||
#«عمل الحقيقة»؛ كه احسان ناميده شده است. ركنى است كه به اصلاح سريرت و روح آدمى پرداخته و به واسطه ادب، تواضع، انكسار قلبى و حسن خلق، متحقق مىشود <ref>متن كتاب، ص45</ref> | #«عمل الحقيقة»؛ كه احسان ناميده شده است. ركنى است كه به اصلاح سريرت و روح آدمى پرداخته و به واسطه ادب، تواضع، انكسار قلبى و حسن خلق، متحقق مىشود .<ref>متن كتاب، ص45</ref> | ||
به نظر شارح اين حكمت، خواستار آن است كه انسان، بر اعمال صالحه خود، چه در مقام اسلام، ايمان و يا احسان باشد اعتماد نكرده و بدان اميدوار نباشد، بلكه تمام اميد و اعتمادش، به رحمت و فضل خداوند باشد <ref>همان</ref> | به نظر شارح اين حكمت، خواستار آن است كه انسان، بر اعمال صالحه خود، چه در مقام اسلام، ايمان و يا احسان باشد اعتماد نكرده و بدان اميدوار نباشد، بلكه تمام اميد و اعتمادش، به رحمت و فضل خداوند باشد .<ref>همان</ref> | ||
در حكمت سوم با اين عبارت «چيزى مانند عزلت براى قلب نافع نبوده و آن را به تفكر وانمىدارد»، سلامت قلب بيان شده است. نويسنده معتقد است اين حكمت، به اين روايت اشاره دارد كه: «آگاه باشيد كه در جسد، تكه گوشتى است كه اگر سالم و صالح باشد، تمام بدن سالم خواهد بود و اگر فاسد شود، تمام بدن، به افساد كشيده مىشود كه همانا آن قلب مىباشد» <ref>همان، ص48</ref> | در حكمت سوم با اين عبارت «چيزى مانند عزلت براى قلب نافع نبوده و آن را به تفكر وانمىدارد»، سلامت قلب بيان شده است. نويسنده معتقد است اين حكمت، به اين روايت اشاره دارد كه: «آگاه باشيد كه در جسد، تكه گوشتى است كه اگر سالم و صالح باشد، تمام بدن سالم خواهد بود و اگر فاسد شود، تمام بدن، به افساد كشيده مىشود كه همانا آن قلب مىباشد» .<ref>همان، ص48</ref> | ||
به باور وى، اين حديث، به تبيين اين موضوع مىپردازد كه قلب انسان، همانند اساس و زيربناى شخصيت آدمى است كه اگر سالم باشد، بنا و شخصيت انسان، سالم خواهد بود. عزلت و دورى از ظواهر مادى، در صلاح و سلامت قلب مفيد بوده و آدمى را به عبرتگيرى و تفكر در كون و مكان، وامىدارد و از همين روست كه علما، ده فايده براى آن برشمردهاند كه از آن جمله است: سلامت از آفات زبان؛ حفظ چشم و سلامت از آفات نظر؛ محافظت از قلب و نگهدارى آن از ريا و مداهنه؛ حصول زهد در دنيا و قناعت در آن و سلامت از مصاحبت با اشرار و اختلاط و آميزش با اراذل و انسانهاى پست <ref>همان، ص50</ref> | به باور وى، اين حديث، به تبيين اين موضوع مىپردازد كه قلب انسان، همانند اساس و زيربناى شخصيت آدمى است كه اگر سالم باشد، بنا و شخصيت انسان، سالم خواهد بود. عزلت و دورى از ظواهر مادى، در صلاح و سلامت قلب مفيد بوده و آدمى را به عبرتگيرى و تفكر در كون و مكان، وامىدارد و از همين روست كه علما، ده فايده براى آن برشمردهاند كه از آن جمله است: سلامت از آفات زبان؛ حفظ چشم و سلامت از آفات نظر؛ محافظت از قلب و نگهدارى آن از ريا و مداهنه؛ حصول زهد در دنيا و قناعت در آن و سلامت از مصاحبت با اشرار و اختلاط و آميزش با اراذل و انسانهاى پست .<ref>همان، ص50</ref> | ||
در حكمت چهارم: «دفن كن وجود خودت را در زمين، زيرا از آنچه كه دفن نشود، چيزى نرويد و نتيجه و ثمرى، حاصل نخواهد شد»، به سالك توصيه شده است كه تا قبل از تزكيه نفس از رذايل و تحلى آن به فضايل اخلاقى پسنديده، متصدى ارشاد و نصيحت خلق نباشد؛ زيرا زمانى ديگران مىتوانند از اخلاق نيكو و ثمره درخت وجودى او استفاده كنند كه عقلش به واسطه علم، رشد و نمو داشته باشد <ref>همان، ص53</ref> | در حكمت چهارم: «دفن كن وجود خودت را در زمين، زيرا از آنچه كه دفن نشود، چيزى نرويد و نتيجه و ثمرى، حاصل نخواهد شد»، به سالك توصيه شده است كه تا قبل از تزكيه نفس از رذايل و تحلى آن به فضايل اخلاقى پسنديده، متصدى ارشاد و نصيحت خلق نباشد؛ زيرا زمانى ديگران مىتوانند از اخلاق نيكو و ثمره درخت وجودى او استفاده كنند كه عقلش به واسطه علم، رشد و نمو داشته باشد .<ref>همان، ص53</ref> | ||
شارح معتقد است كه براى نفس آدمى، چيزى مضرتر و زيانبارتر، از شهرت قبل از بناى صحيح شخصيت نيست و به همين خاطر است كه بزرگان، كلمات زيادى در مذمت شهرتطلبى، از خود به يادگار گذاشتهاند، از جمله ابراهيم ادهم گفته است: «خداوند كسى كه حب شهرت داشته باشد را تصديق نمىنمايد». | شارح معتقد است كه براى نفس آدمى، چيزى مضرتر و زيانبارتر، از شهرت قبل از بناى صحيح شخصيت نيست و به همين خاطر است كه بزرگان، كلمات زيادى در مذمت شهرتطلبى، از خود به يادگار گذاشتهاند، از جمله ابراهيم ادهم گفته است: «خداوند كسى كه حب شهرت داشته باشد را تصديق نمىنمايد». | ||
وى تذكر اين نكته را ضرورى دانسته كه اين حكمت، به سلبيت و انهزام، توصيه نمىكند، سفارش اين حكمت، به عزلت موقتى است كه آدمى را به تحصيل علم و تزكيه نفس رهنمون مىگردد <ref>همان</ref> | وى تذكر اين نكته را ضرورى دانسته كه اين حكمت، به سلبيت و انهزام، توصيه نمىكند، سفارش اين حكمت، به عزلت موقتى است كه آدمى را به تحصيل علم و تزكيه نفس رهنمون مىگردد .<ref>همان</ref> | ||
در حكمت يازدهم، اينگونه مىخوانيم كه: «از اوصاف بشرى خود، خارج شو؛ از هر وصفى كه مناقض و منافى عبوديتت مىگردد، تا آنكه اجابت كننده نداى حق باشى و قريب به حضرتش». شارح در توضيح اين حكمت زيبا، به اين نكته اشاره دارد كه انسان، مركب از قواى مادى و روحى است و به خاطر همين، احتياجات و مطالباتش، متنوع و فراوان مىباشد؛ برخى از اين قوا، حسى حيوانى است مانند شهوت بطن و فرج، برخى ديگر، ملكوتى نفسى، مانند صفات قلبيه متضاده كه عبارتند از: كبر و تواضع، حسد و سلامت قلب، غلظت و لين، حب غنا و كراهت از فقر و فقرا؛ و برخى ديگر، روحى و جبروتى است مانند: مراقبت انسان مسلمان براى خدا و فهم و درك حضور او از اين حيث كه خداوند، شاهد، ناظر و مطلع براوست <ref>همان، ص61</ref> | در حكمت يازدهم، اينگونه مىخوانيم كه: «از اوصاف بشرى خود، خارج شو؛ از هر وصفى كه مناقض و منافى عبوديتت مىگردد، تا آنكه اجابت كننده نداى حق باشى و قريب به حضرتش». شارح در توضيح اين حكمت زيبا، به اين نكته اشاره دارد كه انسان، مركب از قواى مادى و روحى است و به خاطر همين، احتياجات و مطالباتش، متنوع و فراوان مىباشد؛ برخى از اين قوا، حسى حيوانى است مانند شهوت بطن و فرج، برخى ديگر، ملكوتى نفسى، مانند صفات قلبيه متضاده كه عبارتند از: كبر و تواضع، حسد و سلامت قلب، غلظت و لين، حب غنا و كراهت از فقر و فقرا؛ و برخى ديگر، روحى و جبروتى است مانند: مراقبت انسان مسلمان براى خدا و فهم و درك حضور او از اين حيث كه خداوند، شاهد، ناظر و مطلع براوست .<ref>همان، ص61</ref> | ||
به اعتقاد وى، شريعت اسلامى، احتياجات و مطالبات انسان را ناديده نگرفته و در پى اشباع و تأمين اين قوا، به صورت مساوى است و به همين دليل، اركان دين اسلام را بر سه پايه: اسلام، ايمان و احسان، بنيان نهاده است <ref>همان، ص61</ref> | به اعتقاد وى، شريعت اسلامى، احتياجات و مطالبات انسان را ناديده نگرفته و در پى اشباع و تأمين اين قوا، به صورت مساوى است و به همين دليل، اركان دين اسلام را بر سه پايه: اسلام، ايمان و احسان، بنيان نهاده است .<ref>همان، ص61</ref> | ||
== وضعيت كتاب== | == وضعيت كتاب== |
نسخهٔ ۳۰ آوریل ۲۰۱۷، ساعت ۱۸:۵۹
نام کتاب | اللطائف الإلهیة فی شرح مختارات من الحکم العطائیة |
---|---|
نام های دیگر کتاب | الـنص الکامل للحکم العطائیه الکبری و الصغری و المناجاه الالهیه و مختارات من مکاتبات ابن عطاء الله لبعض اخوانه و مریدیه
بحث فی التصوف الاسلامی فهرس بشرح مصطلحات الصوفیه عند ابن عطاء الله السکندری الحکم العطائیه |
پدیدآورندگان | کیالی، عاصم ابراهیم (شارح) |
زبان | عربی |
کد کنگره | BP 283 /الف27ح8028* |
موضوع | ابن عطاء الله اسکندری، احمد بن محمد، - 709 ق. الحکم العطاییه - نقد و تفسیر
عرفان - اصطلاحها و تعبیرها عرفان - متون قدیمی تا قرن 14 |
ناشر | دار الکتب العلمية، منشورات محمد علي بيضون |
مکان نشر | بیروت - لبنان |
سال نشر | 1424 هـ.ق |
کد اتوماسیون | AUTOMATIONCODE10936AUTOMATIONCODE |
معرفى اجمالى
اللطائف الإلهية في شرح مختارات من الحكم العطائية اثر دكتر عاصم ابراهيم الكيالى، شرح و توضيح «الحكم العطائية» ابن عطاء الله سكندرى (متوفى 709ق) پيرامون مجموعهاى از اخلاقيات صوفيه مىباشد.
كتاب به زبان عربى و در اواخر قرن هفتم هجرى نوشته شده است.
ساختار
كتاب با مقدمه شارح آغاز شده است. مطالب كتاب در شرح و توضيح سى حكمت اخلاقى صوفيه مىباشد. نويسنده در ابتداى هر بخش، عبارت حكمت را نقل كرده، در برخى موارد، به توضيح مفردات آن پرداخته و در ادامه، با استفاده از آيات، روايات و سخنان بزرگان، اقدام به شرح و توضيح آن نموده است.
متن كامل «حكم العطائية الكبرى و الصغرى» و همچنين «مناجات الإلهية»، در ادامه كتاب آمده است.
در بخش ديگرى از كتاب مكاتبات ابن عطاء الله سكندرى به برخى از دوستان و مريدانش آورده شده است.
دكتر الكيالى همچنين در انتهاى اثر، اصطلاحات صوفيه در كتاب حكم العطائية را -با ذكر شماره حكمتى كه آن اصطلاح در آن آمده- شرح كرده است.
گزارش محتوا
در مقدمه شارح كه پيرامون تصوف اسلامى مىباشد، مطالبى همچون تعريف تصوف، اشتقاق و استمداد تصوف، حكم شارع در مورد آن، نسبت تصوف با علوم شرعيه، سعادت مادى و روحى، غايت و نتيجه وجود انسان، انسان و معرفت خداوند، وجوب معرفت خداوند، اقسام معرفت، حقيقت خليفه الهى بودن انسان، مبدا و كمال دين اسلام و اهم طرق صوفيه مطرح شده است .[۱]
در اين مقدمه، اطلاعات مختصرى نيز در مورد طرق مختلف صوفيه و مؤسسين آنها، ارائه شده است. اين طرق، عبارتند از: قادريه، نقشبنديه، شاذليه، رفاعيه، سهروديه، كبرويه، مولويه، نعمت اللهيه و بكداشيه .[۲]
در اولين حكمت كتاب، اعتماد بر عمل، عدم اميدوارى به آن در هنگام بيان شده است. شارح در توضيح اين حكمت، ابتدا اعتماد را به «استناد و ركون بر چيزى» معنى كرده و قبل از بيان معنى آن، اعمالى كه از مكلف سرمىزند را به سه قسم زير، تقسيم نموده است:
- «عمل الشريعة»؛ كه همان اسلام باشد. اين ركن، براى اصلاح ظواهر و جوارح بوده و به واسطه امتثال اوامر شرعيه و اجتناب از نواهى، متحقق مىگردد.
- «عمل الطريقة» يا «سلوك»؛ كه ايمان است. اين ركن، براى اصلاح ضمير قلب و نفس آدمى است و از طريق تهذيب نفس، تخلى آن از رذايل و تربيت و آراستن آن به انواع فضائل اخلاقى، به دست مىآيد.
- «عمل الحقيقة»؛ كه احسان ناميده شده است. ركنى است كه به اصلاح سريرت و روح آدمى پرداخته و به واسطه ادب، تواضع، انكسار قلبى و حسن خلق، متحقق مىشود .[۳]
به نظر شارح اين حكمت، خواستار آن است كه انسان، بر اعمال صالحه خود، چه در مقام اسلام، ايمان و يا احسان باشد اعتماد نكرده و بدان اميدوار نباشد، بلكه تمام اميد و اعتمادش، به رحمت و فضل خداوند باشد .[۴]
در حكمت سوم با اين عبارت «چيزى مانند عزلت براى قلب نافع نبوده و آن را به تفكر وانمىدارد»، سلامت قلب بيان شده است. نويسنده معتقد است اين حكمت، به اين روايت اشاره دارد كه: «آگاه باشيد كه در جسد، تكه گوشتى است كه اگر سالم و صالح باشد، تمام بدن سالم خواهد بود و اگر فاسد شود، تمام بدن، به افساد كشيده مىشود كه همانا آن قلب مىباشد» .[۵]
به باور وى، اين حديث، به تبيين اين موضوع مىپردازد كه قلب انسان، همانند اساس و زيربناى شخصيت آدمى است كه اگر سالم باشد، بنا و شخصيت انسان، سالم خواهد بود. عزلت و دورى از ظواهر مادى، در صلاح و سلامت قلب مفيد بوده و آدمى را به عبرتگيرى و تفكر در كون و مكان، وامىدارد و از همين روست كه علما، ده فايده براى آن برشمردهاند كه از آن جمله است: سلامت از آفات زبان؛ حفظ چشم و سلامت از آفات نظر؛ محافظت از قلب و نگهدارى آن از ريا و مداهنه؛ حصول زهد در دنيا و قناعت در آن و سلامت از مصاحبت با اشرار و اختلاط و آميزش با اراذل و انسانهاى پست .[۶]
در حكمت چهارم: «دفن كن وجود خودت را در زمين، زيرا از آنچه كه دفن نشود، چيزى نرويد و نتيجه و ثمرى، حاصل نخواهد شد»، به سالك توصيه شده است كه تا قبل از تزكيه نفس از رذايل و تحلى آن به فضايل اخلاقى پسنديده، متصدى ارشاد و نصيحت خلق نباشد؛ زيرا زمانى ديگران مىتوانند از اخلاق نيكو و ثمره درخت وجودى او استفاده كنند كه عقلش به واسطه علم، رشد و نمو داشته باشد .[۷]
شارح معتقد است كه براى نفس آدمى، چيزى مضرتر و زيانبارتر، از شهرت قبل از بناى صحيح شخصيت نيست و به همين خاطر است كه بزرگان، كلمات زيادى در مذمت شهرتطلبى، از خود به يادگار گذاشتهاند، از جمله ابراهيم ادهم گفته است: «خداوند كسى كه حب شهرت داشته باشد را تصديق نمىنمايد».
وى تذكر اين نكته را ضرورى دانسته كه اين حكمت، به سلبيت و انهزام، توصيه نمىكند، سفارش اين حكمت، به عزلت موقتى است كه آدمى را به تحصيل علم و تزكيه نفس رهنمون مىگردد .[۸]
در حكمت يازدهم، اينگونه مىخوانيم كه: «از اوصاف بشرى خود، خارج شو؛ از هر وصفى كه مناقض و منافى عبوديتت مىگردد، تا آنكه اجابت كننده نداى حق باشى و قريب به حضرتش». شارح در توضيح اين حكمت زيبا، به اين نكته اشاره دارد كه انسان، مركب از قواى مادى و روحى است و به خاطر همين، احتياجات و مطالباتش، متنوع و فراوان مىباشد؛ برخى از اين قوا، حسى حيوانى است مانند شهوت بطن و فرج، برخى ديگر، ملكوتى نفسى، مانند صفات قلبيه متضاده كه عبارتند از: كبر و تواضع، حسد و سلامت قلب، غلظت و لين، حب غنا و كراهت از فقر و فقرا؛ و برخى ديگر، روحى و جبروتى است مانند: مراقبت انسان مسلمان براى خدا و فهم و درك حضور او از اين حيث كه خداوند، شاهد، ناظر و مطلع براوست .[۹]
به اعتقاد وى، شريعت اسلامى، احتياجات و مطالبات انسان را ناديده نگرفته و در پى اشباع و تأمين اين قوا، به صورت مساوى است و به همين دليل، اركان دين اسلام را بر سه پايه: اسلام، ايمان و احسان، بنيان نهاده است .[۱۰]
وضعيت كتاب
فهرست مطالب به همراه فهرست شرح مصطلاحات صوفيه از ديد شيخ ابن عطاء الله سكندرى، فهرست حكم العطائية مترتب بر موضوعات در سى باب و اسامى شارحين اين حكمتها، در انتهاى كتاب آمده است.
در پاورقىها، علاوه بر ذكر منابع، توضيحاتى پيرامون برخى از كلمات و عبارات متن داده شده است.
پانويس
منابع مقاله
مقدمه و متن كتاب.