۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ى«' به 'ی «') |
جز (جایگزینی متن - '»ب' به '» ب') |
||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
در كتاب جامى از«استادان معنوى جامى»سخن رفته استص 66-76، و همانطور كه استاد حكمت تصريح كرده است جامى در طول عمر خود نسبت به دو نفر از بزرگان مشايخ نقشبندى ارادت تمام داشته است.يكى از آنان خواجه سعد الدين است،كه نام وى قبلا ذكر شد، و ديگرى خواجه نصير الدين عبيد الله-معروف به خواجه احرار(م 895)-كه جامى به اسم او مثنوى تحفة الاحرار را سروده است و همه جا از او به عنوان استاد و «مخدوم»خود ياد مىكند. ليكن تا آنجا كه بر نگارنده معلوم است هيچ كس تا كنون ارتباط اين دو مرشد را با يكديگر شرح نداده است.اين امر را خود جامى در نفحات الانس روشن مىكند:پس از ذكر سال وفات خواجه سعد الدين مىگويد،«امروز مظهر آيات و مجمع كرامات و ولايات طبقه خواجگان و رابطه التيام و واسطه انتظام سلسله شريفه ايشان قدس الله تعالى اسرارهم حضرت خواجه(يعنى عبيد الله)و مخلصان و نيازمندان ايشاناند». از اين عبارت معلوم مىشود كه در حدود سال 883(سال تحرير كتاب نفحات الانس)مرشد طريقه نقشبندى و جانشين خواجه سعد الدين خواجه احرار بوده است. | در كتاب جامى از«استادان معنوى جامى»سخن رفته استص 66-76، و همانطور كه استاد حكمت تصريح كرده است جامى در طول عمر خود نسبت به دو نفر از بزرگان مشايخ نقشبندى ارادت تمام داشته است.يكى از آنان خواجه سعد الدين است،كه نام وى قبلا ذكر شد، و ديگرى خواجه نصير الدين عبيد الله-معروف به خواجه احرار(م 895)-كه جامى به اسم او مثنوى تحفة الاحرار را سروده است و همه جا از او به عنوان استاد و «مخدوم»خود ياد مىكند. ليكن تا آنجا كه بر نگارنده معلوم است هيچ كس تا كنون ارتباط اين دو مرشد را با يكديگر شرح نداده است.اين امر را خود جامى در نفحات الانس روشن مىكند:پس از ذكر سال وفات خواجه سعد الدين مىگويد،«امروز مظهر آيات و مجمع كرامات و ولايات طبقه خواجگان و رابطه التيام و واسطه انتظام سلسله شريفه ايشان قدس الله تعالى اسرارهم حضرت خواجه(يعنى عبيد الله)و مخلصان و نيازمندان ايشاناند». از اين عبارت معلوم مىشود كه در حدود سال 883(سال تحرير كتاب نفحات الانس)مرشد طريقه نقشبندى و جانشين خواجه سعد الدين خواجه احرار بوده است. | ||
در جاى ديگر در نفحات الانس ضمن شرح حال شيخ سعد الدين سعيد فرغانى جامى از كتاب او به اسم مناهج العباد الى المعاد،كه آن «ما لا بد هر طالب و مريد است»، درباره انواع انتساب مريدان به مشايخ نقل قول مىكند.از اينجا مىتوانيم نتيجه بگيريم كه انتساب جامى به خواجه سعد الدين از نوع«خرقه ارادت | در جاى ديگر در نفحات الانس ضمن شرح حال شيخ سعد الدين سعيد فرغانى جامى از كتاب او به اسم مناهج العباد الى المعاد،كه آن «ما لا بد هر طالب و مريد است»، درباره انواع انتساب مريدان به مشايخ نقل قول مىكند.از اينجا مىتوانيم نتيجه بگيريم كه انتساب جامى به خواجه سعد الدين از نوع«خرقه ارادت گرفتن» بوده است، «كه آن را جز از يك شيخ ستدن روا نباشد».و اين نوع معمولا با نوع ديگر انتساب، يعنی «تلقين ذكر»، توأم است.و انتساب او به خواجه احرار از نوع سومى بوده،يعنى «به صحبت و خدمت و تأدب به آن»،زيرا«در نسبت خرقه ارادت و نسبت تلقين ذكر از دو شيخ گرفتن مذموم است، اما در نسبت صحبت محمود است،ليكن به شرط اجازت يا فوت شيخ اول». | ||
آثار جامى در عرفان نظرى ثمره رابطه او با تصوف است،زيرا بدون آن رابطه او نمىتوانست كتبى مانند لوامع و لوايح را با آن وضوح و زيبائى و سلاست نثر بنويسد،چنانكه خود مىگويد،«باعث بر تسويد اوراق در باب تصوف آن بود كه در مبادى حال كه در سخنان اين طايفه شروع كرديم،فهم مقاصد قوم(يعنى صوفيه) | آثار جامى در عرفان نظرى ثمره رابطه او با تصوف است،زيرا بدون آن رابطه او نمىتوانست كتبى مانند لوامع و لوايح را با آن وضوح و زيبائى و سلاست نثر بنويسد،چنانكه خود مىگويد،«باعث بر تسويد اوراق در باب تصوف آن بود كه در مبادى حال كه در سخنان اين طايفه شروع كرديم،فهم مقاصد قوم(يعنى صوفيه) | ||
خط ۲۴۴: | خط ۲۴۴: | ||
#شرح بيت خسرو دهلوى،حدود 5 ص.رسالهاى منثور و منظوم است در شرح بيت ذيل: | #شرح بيت خسرو دهلوى،حدود 5 ص.رسالهاى منثور و منظوم است در شرح بيت ذيل: | ||
#:{{شعر}} | #:{{شعر}} | ||
#:{{ب|''ز درياى شهادت چون | #:{{ب|''ز درياى شهادت چون نهنگ«لا» بر آرد سر''|2=''تيمم فرض گردد نوح را در وقت طوفانش''}}{{پایان شعر}} | ||
#:جامى در اين رساله كوتاه طبق عقايد [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]](رك كتاب حاضر،ص 126) | #:جامى در اين رساله كوتاه طبق عقايد [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربى]](رك كتاب حاضر،ص 126) | ||
#:صحبت از نوح به عنوان نماينده صفات تنزيهى پيش مىآورد و مىگويد كه راه رجوع عبدبه عدم اصلى خويش ذكر است،كه ما سوى را فانى مىسازد(43،34،40). | #:صحبت از نوح به عنوان نماينده صفات تنزيهى پيش مىآورد و مىگويد كه راه رجوع عبدبه عدم اصلى خويش ذكر است،كه ما سوى را فانى مىسازد(43،34،40). |
ویرایش