روش فهم حدیث: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    (صفحه ای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'> [[پرونده:NUR17252J1.jpg|بندانگش» ایجاد کرد.)
    (بدون تفاوت)

    نسخهٔ ‏۹ مهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۰۹:۱۳

    روش فهم حدیث
    نام کتاب روش فهم حدیث
    نام های دیگر کتاب
    پدیدآورندگان مسعودی، عبدالهادی (نويسنده)
    زبان فارسی
    کد کنگره ‏BP‎‏ ‎‏109‎‏ ‎‏/‎‏م‎‏5‎‏ر‎‏9‎‏
    موضوع حدیث - علم الدرایه
    ناشر دانشکده علوم حديث
    مکان نشر تهران - ایران
    سال نشر 1389 هـ.ش
    کد اتوماسیون 17252


    معرفى اجمالى

    «روش فهم حديث» تأليف عبدالهادى مسعودى، تلاشى است در راه حفظ و انتقال ميراث گرانبهاى برجاى مانده از معصومان(ع) و پيشوايان بزرگ دين كه به بررسى و توضيح روش فهم احاديث ائمه(ع) اختصاص يافته است.

    كتاب به زبان فارسى بوده و نويسنده در سال 1382ش بر آن مقدمه نوشته است.

    اين كتاب براى دانشجويان رشته الهيات (علوم قرآنى و حديث) در مقطع كارشناسى و نيز كارشناسى ارشد به عنوان منبع اصلى درس «فقه الحديث» تدوين شده است.

    ساختار

    كتاب با مقدمه نويسنده آغاز و مطالب در سه بخش و هر بخش در چندين فصل تنظيم شده است.

    نويسنده در ابتدا به تعريف فقه الحديث و پيشينه آن پرداخته و سپس سير فهم حديث و موانع فهم آن را بررسى كرده است.

    گزارش محتوا

    نويسنده در پيشگفتار به توضيح موضوع كتاب و تشكر از كسانى كه در تدوين آن نقش داشته‌اند پرداخته است (پيشگفتار، ص1- 2).

    بخش اول اثر به مباحث مقدماتى اختصاص يافته و داراى دو فصل مى‌باشد:

    در فصل اول، به تعريف و كاربرد فقه الحديث پرداخته شده و هدف نويسنده از آشنايى خواننده با جايگاه و معناى فقه الحديث، نياز به فقه الحديث و ضرورت آن و نيز برخى از فوايد و كاربردهاى آن مى‌باشد (متن كتاب، ص5).

    فقه الحديث، تركيبى از معناى لغوى «فقه» و معناى اصطلاحى «حديث» است؛ يعنى فهم عميق گفتار و رفتار معصوم(ع). در فقه الحديث، به بررسى متون روايت پرداخته مى‌شود و با بهره‌گيرى از شيوه‌هاى منطقى فهم و نقد حديث و نيز قواعد گوناگون، در پى درك مقصود اصلى صاحب سخن هستيم. نويسنده معتقد است اهميت و ضرورت اين دانش به اندازه خود حديث است و غفلت از آن، كژيها و انحراف‌هايى را پديد آورده است (همان، ص21).

    فوايد فقه الحديث عبارتند از: افزايش شناخت و باور انسان، فهم قوت و ضعف حديث، دستيابى به يك نظام فكرى و نيز آشنايى با احاديث متعارض و تأثير آن‌ها در تفسير حديث و حل اين اختلافات. نويسنده معتقد است در ميان فوايد فقه الحديث، بهره‌گيرى از آن براى تأييد و رد مضمون و محتواى اخبار، جايگاهى بسزا دارد و شيوه بسيارى از عالمان پيشين نيز چنين بوده است. اين عالمان، اعم از فقيهان، محدثان اصولى و اخبارى شيعى و نيز اهل سنت بوده‌اند (همان).

    در فصل دوم، پيشينه فقه الحديث بررسى شده است. هدف نويسنده در اين فصل، آن است كه خواننده:

    1- با سابقه پژوهش‌ها در زمينه فقه الحديث آشنا گردد؛

    2- سير افزايش و كاهش تحقيقات در عرصه فقه الحديث را دريابد؛

    3- پديدآورندگان و عالمان برجسته دانش فقه الحديث را بشناسد؛

    4- با برخى از كتاب‌هاى شرح حديث و يارى‌دهنده به دانش فقه الحديث آشنا شود و بنيانگذاران شيوه فهم و نقد حديث را بشناسد (همان، ص23).

    كوشش‌هاى دانشمندان مسلمان در زمينه فقه الحديث، در سه حوزه شرح حديث، نقد حديث و حل اختلاف اخبار و نيز تدوين رساله‌هاى مستقل، قابل بررسى است. اين دانش با تلاش پاسداران سنت پيامبر(ص) آغاز شد و راويان با مراجعه به امامان(ع) و اصحاب بزرگ آنان به فهم و حل روايات همت گماشتند. پس از دوره حضور، تلاش‌هاى محدثان طى تدوين جوامع كوچك و بزرگى همچون «المحاسن»، «الكافي»، «من لايحضره الفقه»، «تهذيب الأحكام» و «الاستبصار» نمايان شد. گردآورى موضوعى حديث و به دست دادن احاديث مشابه و مرتبط، دستاورد بزرگ اين دوره است (همان، ص54).

    در بخش دوم، در هشت فصل زير، به بررسى سير فهم حديث پرداخته شده است.

    در فصل اول، پيش‌نيازهاى فهم بيان شده است. هدف نويسنده از اين فصل، آن است كه خواننده با مراحل سير فهم حديث آشنا شود و پيش‌نيازهاى حركت به سوى فهم حديث را بداند. همچنين تأثير دستيابى به نسخه‌ها و نقل‌هاى گوناگون حديث را در فهم آن دريابد و به ضرورت و آگاهى از تصحيف و تحريف‌هاى احتمالى در متن حديث پى ببرد و شيوه كلى به دست آوردن متن اصلى حديث را فرا بگيرد (همان، ص60).

    نويسنده معتقد است فهم حديث به يكباره اتفاق نمى‌افتد و نيازمند طى حداقل دو مرحله است: مرحله فهم متن و مرحله فهم مقصود گوينده. به نظر وى، پيش‌نياز حركت به سوى فهم حديث، آگاهى از درستى انتساب حديث و درستى متن آن است و وجود تصحيف و تحريف‌هاى عمدى و سهوى و نيز پديده «جعل» مانع از اطمينان به متن حديث خوانده شده، پيش از بررسى آن است؛ لذا براى اطمينان از درستى متن حديث، بايد با يافتن نسخه‌ها و نقل‌هاى مختلف و نيز سود جستن از علم رجال و فن مصدريابى تا حد امكان به متنهاى مشابه دست يافت. افزون بر يافتن نسخه‌ها و نقل‌هاى گوناگون، بايد از طريق آشنايى با طرق تحمل حديث و نيز فنون كتابت، از تصحيف‌هاى شنيدارى و نوشتارى پرده برداشت و سپس با استفاده از سياق كلام و نيز شرح‌ها و اشاره‌هاى شارحان پيشين و بيش از هر چيز، احاديث مشابه، به متن اصلى رسيد (همان، ص71).

    نويسنده به اين نكته نيز اشاره دارد كه در احاديث دشوارفهم و داراى واژه‌هاى غريب و ناآشنا كار مشكل‌تر است و نمى‌توان تنها به دليل نامأنوس بودن يك كلمه يا تركيب، آن را مصحّف و نادرست دانست. در اين ميان، مراجه به كتب غريب الحديث و شروح عالمان شيعه و اهل سنت، ضرورى است. توجه به اين نكته نيز حايز اهميت است كه مطالعه روايات متعدد و آشنايى با نسخه‌ها و نيز دانش‌هاى جانبى، تجربه‌هاى سودمندى را براى دستيابى به متن حديث، در اختيار دانش‌پژوه قرار مى‌دهد (همان).

    در فصل دوم، به بررسى فهم مفردات پرداخته شده است. نويسنده به دنبال آن است تا خواننده در اين فصل، از تأثير علم صرف، لغت و غريب الحديث در فقه الحديث اطلاع يابد و با دو شيوه اصلى فهم واژه‌ها آشنا شود. همچنين برخى از كتب لغت، غريب الحديث و فروق اللغة را بشناسد و به ضرورت اجتهاد در فهم لغت و گردآورى قرينه‌ها در استعمال‌هاى متعدد، پى ببرد. علاوه بر آن، از وجود روايت‌هاى تفسيركننده به عنوان قرينه‌اى براى فهم لغت، آگاهى يابد (همان، ص73).

    در فصل سوم، به بحث پيرامون فهم تركيبات پرداخته شده است. هدف نويسنده از اين فصل، آن است كه دانش‌پژوه، از تأثير دانش‌هاى ادبى (نحو، معانى و بيان) در فهم حديث، آگاهى يافته و به ضرورت شناخت اصطلاحات و مجازها در فهم حديث، پى ببرد. همچنين از معناى برخى اصطلاحات به‌كار رفته در حديث، اطلاع يابد و با برخى از آثار افراط و تفريط در ردّ و اثبات مجاز و استعاره در حديث، آشنا شود (همان، ص94).

    فصل چهارم، گردآورى قرينه‌هاست. پى بردن به امكان تفاوت معناى ظاهرى بدوى و مقصود گوينده، آشنايى با تأثير قرينه‌ها در تعيين مقصود گوينده، شناختن انواع قرينه‌ها، آگاهى از كاربرد قرينه‌ها در احاديث و دريافتن چگونگى تأثير پرسش راوى و تعليل معصوم(ع) بر فهم حديث، از اهداف اين فصل مى‌باشد (همان، ص108).

    در فصل پنجم، به يافن اسباب ورود حديث پرداخته شده و نويسنده در آن، به دنبال آن است كه خواننده، به مفهوم اسباب ورود حديث و اهميت آن در فهم حديث پى برده و با برخى از اسباب ورود حديث، آشنا شود. همچنين انتظار مى‌رود خواننده با خواندن اين فصل، شيوه دستيابى به اسباب ورود حديث را بداند و از چگونگى تأثير اسباب ورود در حل اخبار مبهم و مشكل، آگاهى يابد (همان، ص127).

    در فصل ششم، به بحث پيرامون تشكيل خوانده حديث پرداخته شده است. نويسنده به دنبال آن است كه در اين فصل، خواننده را با مفهوم خانواده حديث آشنا شده و به ضرورت تشكيل خانواده حديث پى ببرد. همچنين با شيوه‌هاى بازيابى خانواده حديث آشنا شده و فوايد تشكيل خانواده حديث را بداند و از مفهوم «خانواده بزرگ حديث»، آگاهى يابد (همان، ص150).

    قرينه‌هاى منفصل كلامى كه بيشتر احاديث مشابه و مرتبط‌اند، در كنار حديث مورد بررسى، خانواده حديث را تشكيل مى‌دهند و ميان احاديث هم‌خوانده، رابطه‌هاى متعددى (مانند تخصيص، تقييد و تبيين) برقرار است و گاه نيز همگى كاملاً هم‌مضمون، ولى بر يك موضوع ناظرند (همان، ص184).

    در فصل هفتم، به احاديث معارض توجه شده است. نويسنده در پى آن است كه خواننده، با مطالعه اين فصل، با چگونگى تأثير احاديث معارض در فهم حديث و انواع آن آشنا شده و به تأثير احاديث معارض در فهم متن حديث، پى ببرد. همچنين نقش احاديث معارض را در تشخيص مقصود اصلى گوينده حديث بشناسد و از روند تأثيرگذارى تقيه و نسخ در فهم حديث اطلاع يابد (همان، ص187).

    در فصل هشتم، بهره‌گيرى از دستاوردهاى بشرى در فهم حديث مطرح شده و از جمله اهداف اين فصل، آن است كه دانش‌پژوه از امكان تأثير دانش بشرى بر فهم حديث آگاهى يابد؛ به چگونگى و فرايند تأثير دانش بشرى بر فهم حديث پى ببرد و با اهميت استفاده از شرح‌ها و ترجمه‌ها آشنا شود (همان، ص200).

    در بخش سوم، موانع فهم حديث، در قالب دو فصل زير، توضيح داده شده است:

    در فصل اول، به بررسى موانع فهم متن پرداخته شده است. اين موانع عبارتند از:

    1- اشتراك لفظى: واژه‌هاى چند معنايى در هر زبان، مشكلاتى را در فهم آن‌ها پديد مى‌آورد. استفاده از قرينه‌ها و توجه به احاديث هم‌مضمون، به حل اين مشكل كمك مى‌كند.

    2- تحول زبان: گاه معناى يك واژه، متروك و معنايى ديگر جانشين آن مى‌شود. غفلت از اين تحول، موجب مى‌شود معناى امروزين را به جاى معناى گذشته آن، كه ممكن است مربوط به ده‌ها قرن پيش باشد، بگذاريم. نويسنده معتقد است مراجعه به كتب لغت كهن و غريب الحديث و نيز گردآورى همه قرينه‌ها مى‌تواند از اين غفلت پيشگيرى كند.

    3- خلط معناى لغوى و اصطلاحى: معناى اصطلاحى، حالتى خاص از تحول معنايى واژه است كه فقط نزد گروه خاصى به وقوع پيوسته است. اين معنا، گاه تفاوت چشمگيرى با معناى اصلى دارد و انس با آن، معناى حقيقى و لغوى واژه را از ياد آشنايان با اصطلاح، مى‌برد. اين مبحث، با بحث حقيقت شرعيه و علم اصول ارتباط دارد.

    4- خلط معناى فارسى و عربى: واژه‌هاى مشترك زبان عربى و فارسى فراوان‌اند؛ اما گاه معناى آن در عربى با فارسى متفاوت و اين موجب فهم نادرست از احاديث مشتمل بر اين واژه‌ها مى‌شود.

    5- ناديده گرفتن حروف: حروف به ويژه حروف تعدى و جر، در زبان عربى نقش مهمى دارند و همراهى آن‌ها با واژه‌ها، گاه موجب تغيير معناى واژه مى‌شوند. برخى افعال با حروف متعدد به كار مى‌روند و معناى هر يك با ديگرى متفاوت است.

    6- تصحيف و تحريف.

    7- تقطيع نادرست (همان، ص233- 234).

    در فصل دوم، موانع فهم مقصود بيان شده است. اين موانع، عبارتند از: تتبع ناقص؛ پيش‌فرض ذهنى؛ پيروى از اهوا و آراء؛ برخورد گزينشى؛ ساده‌انگارى؛ بسته ذهنى (جمود)؛ اخباريگرى؛ خلط جرى و تطبيق با تفسير؛ قرار گرفتن در جاى نامناسب؛ ناديده گرفتن آهنگ سخن (همان، ص255).

    وضعيت كتاب

    فهرست مطالب در ابتدا و پيوست كتب مهم لغت عربى و غريب الحديث، به همراه فهرست منابع مورد استفاده نويسنده و اعلام مذكور در متن، در انتهاى كتاب آمده است.

    آدرس منابع مورد استفاده و توضيح برخى الفاظ و اصطلاحات در پاورقى‌هاى كتاب ذكر شده است.

    منابع مقاله

    مقدمه و متن كتاب.


    پیوندها