سفرنامۀ کلات: فصلی از انقلاب مشروطیت ایران

    از ویکی‌نور
    سفرنامۀ کلات: فصلی از انقلاب مشروطیت ایران
    سفرنامۀ کلات: فصلی از انقلاب مشروطیت ایران
    پدیدآورانمجدالاسلام کرمانی، احمد (نویسنده) مجدزاده، سپهرداد (محقق)
    ناشرآشیان
    مکان نشرتهران
    سال نشر1400
    شابک5ـ64ـ7293ـ600ـ978
    کد کنگره
    DSR ۱۴۰۷/م۳س۷‏

    سفرنامۀ کلات: فصلی از انقلاب مشروطیت ایران (دو جلد در یک مجلد) تألیف احمد مجدالاسلام کرمانی، به کوشش سپهرداد مجدزاده؛ مجدالاسلام در سفرنامۀ کلات از وقایع دوران مشروطه سخن نمی‌گوید، بلکه مقصود او نشان‌دادن گوشه‌هایی از زندگی پرمشقت و اندوهبار مردم، شیوۀ معیشت آنان و روابط بی‌ضابطه و خودسرانۀ عمّال و مأموران حکومت استبدادی با عامه است.

    ساختار

    کتاب از یک مقدمه و نوزده فصل تشکیل شده است.

    گزارش کتاب

    سفرنامۀ کلات حاصل تبعید کوتاه‌مدت مجدالاسلام، روزنامه‌نگار و از آزادی‌خواهان دورۀ مشروطه است. او می‌نویسد: «اینکه اقدام خلق و قیام ملت منجر به حصول نتیجه شود: باید قبل از وقت خیال حریت و فواید عدالت را در میان مردم منتشر نموده، نتایج وخیمه ظلم و استبداد را از پیش به گوش هر کس خواند و فهمانید. مرکوز اذهان داشته، قلوب عامه را مایل به آزادی و طالب عدالت کنند».

    مجدالاسلام در سفرنامۀ کلات از وقایع دوران مشروطه سخن نمی‌گوید، بلکه مقصود او نشان‌دادن گوشه‌هایی از زندگی پرمشقت و اندوهبار مردم، شیوۀ معیشت آنان و روابط بی‌ضابطه و خودسرانۀ عمّال و مأموران حکومت استبدادی با عامه است. هدف او نشان‌دادن زندگی طبقات فرودست جامعه به‌ویژه روستاییان و کشاورزان در دوران حکومت مطلقه و نامحدود پادشاهی و والیان و حکمرانان ولایات است که خود را صاحب جان و مال مردم می‌دانستند و ارادۀ آنان تنها قانون حاکم بر تودۀ مردم بوده؛ «در مملکتی که پنج‌شش هزار سال حکومت مستبده مستقله بوده، هر پادشاهی ده درجه بالاتر از ذات الوهیت مطاعیت داشته هر امیری و هر مجتهدی، هر سرتیپی، بلکه هر کدخدای محله‌ای، هر فراشی صاحب‌اختیار جان و مال تمام هستی تبعه بوده و هیچ‌وقت مسئول اعمال خود نبوده‌اند».

    مجد نمونه‌هایی از نتایج وخیم استبداد و رفتار و تصمیمات جاهلانۀ حکومت‌گران را شرح می‌دهد که منتهی به سیاه‌روزی مردم می‌شود. در دورۀ قاجار ایران دارای ارتش و پلیس منظم و مقتدری نبوده که بتوانند کنترل دقیقی بر رفتار و افکار مردم داشته باشند؛ اما خواب غفلت و بی‌خبری عامه از حقوق انسانی و سپردن سرنوشت خود به قضا و قدر، بی‌سوادی ملت که به تدبیر حکومت‌گران از نعمت مدرسه و دانش بی‌بهره‌اند؛ در شرایطی که بنا به ساختار جامعه، عوام به سادگی پذیرای نظم نو و فرهنگ جدید نیستند؛ به عقایدی که قرن‌ها به آنان القا شده و پدرانشان به آن اعتقاد داشته‌اند، پایبندی بیشتر و محکم‌تری دارند و قواعدی را که بر اساس عقل و یافته‌های جدید به آنها عرضه می‌شود، کمتر می‌پذیرند و به همان زندگی رقت‌بار ادامه می‌داده، تصور نمی‌کردند می‌توان بیش از این اسیر و دچار فلاکت نباشند و ستم را نپذیرند.

    مجدالاسلام کتاب را با شرح کامل دستگیری خود و غارت مأموران حکومتی آغاز می‌کند. مجدالاسلام را در خانۀ عبدالحسین تاجر اصفهانی دستگیر می‌کنند. گناه دستگیرشدگان تنها روشنگری است. بعد از دستگیری، مجدالاسلام را به خانۀ شاهزاده نیرالدوله حاکم تهران می‌برند. نیرالدوله از ارکان دورۀ مظفری است که حفاظت از جان و مال اهل تهران به عهدۀ او واگذار گردید. به دستور شفاهی او و بدون هیچ بازجویی یا محاکمه‌ای مجدالاسلام را به کهریزک می‌برند. در طول راه عبا و لباده و عمامه و مختصر وجهی که از مأموران نظمیه مخفی کرده، از او می‌گیرند. در کهریزک دوست قدیم خود میرزا حسن‌خان رشدیه ـ پدر مدارس جدید ایران ـ را ملاقات می‌کند. در کهریزک جمع تبعیدیان کامل می‌شود. آقا میرزا آقا تاجر اصفهانی را به آنان ملحق می‌سازند و تحت الحفظ راهی مشهد می‌شوند. سرهنگ رئیس محافظان مأمور است آنان را تحویل آصف‌الدوله حاکم خراسان بدهد. نویسنده با شیوۀ روایی و ساده وقایع سفر از کهریزک تا مشهد را با ذکر جزئیات نوشته، دربارۀ روستاها، فواصل، راه‌های ناهموار، محصولات و نوع مالکیت و نحوۀ گذران مردم، سابقۀ تاریخی بناهای بین راه و آنچه را دیده و تحقیق کرده، به قلم آورده، خواننده را با رسوم و مشکلات سفر، زورگویی و خشونت مأموران با اهالی آشنا می‌کند.

    دغدغۀ اصلی مجدالاسلام همانند روشنفکران آن دوره، تدوین و رعایت قانون است و باور دارد حتی قانون ظالمانه که بر همۀ مردم یکسان اعمال گردد، صددرجه از بی‌قانونی است؛ زیرا تکلیف همۀ مردم روشن می‌گردد. مجدالاسلام با ذکر نمونه‌هایی که خود دیده، شرح می‌دهد که صاحبان قدرت به چه ترفندهای ظاهراً شرعی، املاک کشاورزان و خرده‌مالکان را به اسم وقف و خالصه و ادعای بابی‌بودن صاحبان آنان، به ثمن بخس تصاحب می‌کنند.

    تبعیدیان مدت کوتاهی در زندان آصف‌الدوله بودند. مجدالاسلام در این مجال کوتاه داستان زندگی و علت زندانی شدن بعضی از بندیان و رفتار آزمندانه و ددمنشانۀ زندانبانان را نوشته است. به دستور آصف‌الدوله تبعیدیان به کلات نادری تبعید و در حقیقت از جهنم زندان حاکم خراسان رهایی می‌یابند. او دوستانش در کلات زندانی نیستند، بلکه میهمان حاکم کلات هستند و فرصت این را دارند که دربارۀ مردم و وقایع کلات تحقیق کرده، از زندگی پررنج ایلات و عشایر و کشاورزان کمابیش آگاهی یابند که چگونه مأموران دولتی به ارشاد و تعلیم سران حکومت، مال مردم را به یغما ببرند و در برابر کوچک‌ترین مقاومت یا اعتراض آنان، به شلاق و شکنجه و زندان متوسل می‌شوند. با صدور فرمان مشروطه و عزل عین‌الدوله، مشیرالدوله صدراعظم فرمان آزادی تبعیدیان را صادر می‌کند.

    مجدالاسلام در سفرنامۀ خود همواره به یاد سرزمین محبوبش اصفهان است. نقش و نگار و رنگ‌های زندۀ کاشی‌ها، طاق‌ها، مناره‌ها و دشت‌های فراخ، زاینده‌رود و یادبودهای اصفهان بر او تأثیر عمیق گذاشته، بارها از بناهای برجای‌مانده از سلاطین صفوی یاد می‌کند، عظمت آنان را می‌ستاید و گاه چون خاقانی بر ویرانه‌های باغ و عمارات تاریخی اصفهان می‌نالد.

    سفرنامۀ کلات به خط سه نفر نوشته شده است؛ قسمت اول آن به خط تحریری و بسیار زیبای مرحوم شاهزاده سازگار منشی مجد است. بخش دوم به خط فرزند ادیب مجد مرحوم جواد مجدزادۀ صهبا نویسندۀ کتاب «سخنی دربارۀ حافظ» است و قسمت آخر متن به خط خود مجدالاسلام است که عجولانه نوشتن و گاه خواندن آن دشوار است. با آنکه مجدالاسلام را از پیشروان ساده‌نویسی می‌دانند و در سفرنامۀ کلات به شیوۀ روایی و ساده با جملات کوتاه رویدادها را می‌نویسد، نثری که او در حد یک قرن پیش نوشته، با نثر امروزی تفاوت‌هایی دارد.[۱]


    پانويس


    منابع مقاله

    پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات

    وابسته‌ها