ابن جابر، محمد بن‌ احمد: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۵: خط ۴۵:


==اساتید==
==اساتید==
وی‌ در محضر اساتید بسیاری‌ علم‌ آموخت‌ كه‌ مشهورترینشان‌ اینانند: ابوالحسن‌ على‌ بن‌ محمد بن‌ ابى‌العیش‌ كه‌ قرآن‌ و نحو را از وی‌ فرا گرفت‌، ابوعبدالله‌ محمد بن‌ سعید رندی‌ و ابوعبدالله‌ محمد زواوی‌ كه‌ فقه‌ امام‌ مالك‌ و صحیح‌ بخاری‌ را نزد آنان‌ خواند.  
وی‌ در محضر اساتید بسیاری‌ علم‌ آموخت‌ كه‌ مشهورترینشان‌ اینانند: ابوالحسن‌ على‌ بن‌ محمد بن‌ ابى‌العیش‌ كه‌ قرآن‌ و نحو را از وی‌ فرا گرفت‌، ابوعبدالله‌ محمد بن‌ سعید رندی‌ و ابوعبدالله‌ محمد زواوی‌ كه‌ فقه‌ امام‌ مالك‌ و [[صحيح البخاري|صحیح‌ بخاری‌]] را نزد آنان‌ خواند.  


ابن‌ جابر در اواخر 743ق‌/1342م‌ از دمشق‌ عازم‌ حلب‌ شد. صفدی‌ به‌ ملاقات‌ خود با ابن‌ جابر كه‌ در حلب‌ اتفاق‌ افتاده‌ است‌، اشاره‌ دارد. همو مى‌افزاید كه‌ ابن‌ جابر شعر نیكو مى‌سروده‌ و گاه‌ اشعارش‌ را برای‌ او نیز مى‌خوانده‌ است‌ و در نامه‌ای‌ از او اجازه روایت‌ خواسته‌ كه‌ این‌ نامه‌ و جواب‌ آن‌، هر دو به‌ شعر است‌. ابن‌ جابر در این‌ شعر مراتب‌ علم‌ و دانش‌ صفدی‌ را، خاصه‌ در شعر و عروض‌ سخت‌ مى‌ستاید. پاسخ‌ صفدی‌ نیز آكنده‌ از تواضع‌ و فروتنى‌ است‌، چنان‌كه‌ گوید خود را در آن‌ مقام‌ نمى‌بیند كه‌ كسى‌ از وی‌ اجازه روایت‌ بخواهد. ابن‌ جابر در خلال‌ یكى‌ از سفرهایش‌ به‌ خاور زمین‌ با شخصى‌ به‌ نام‌ ابوجعفر احمد بن‌ یوسف‌ رعینى‌ غرناطى‌ البیری‌ آشنا شد و با او، خاصه‌ به‌ سبب‌ شعر، پیوند دوستى‌ بست. چنان‌كه‌ اشاره‌ شد، ابن‌ جابر بسیار سفر مى‌كرد و پس‌ از آشنایى‌ با احمد بن‌ یوسف‌، غالباً با او همراه‌ بود. در بسیاری‌ از منابع‌ اشاره‌ شده‌ است‌ كه‌ این‌ دو دوست‌ به‌ «اعمى‌ و بصیر» و یا به‌ قول‌ ابن‌ حجر در سفر حج‌ به‌ «دو نابینا» شهرت‌ یافته‌ بودند. این‌ دو در اثنای‌ سفر، نزد برخى‌ اساتید نیز دانش‌ مى‌آموختند، مثلاً در مصر، نزد ابوحیان‌ ادب‌ آموختند و سپس‌ به‌ شام‌ رفته‌ از مزی‌ و جزری‌ و ابن‌ كامیار حدیث‌ شنیدند و در بعلبك،‌ الشاطبیة را نزد فاطمه‌ بنت‌ نوینى‌ خواندند؛ سپس‌ به‌ حلب‌ و از آن‌جا به‌ البیره‌ رفتند و در آن‌ شهر اقامت‌ گزیدند. در آن‌جا نیز با برخى‌ از علما دیدار كردند. سرانجام‌ ابن‌ جابر، همسر گزید و از دوست‌ قدیم‌ جدا گردید.
ابن‌ جابر در اواخر 743ق‌/1342م‌ از دمشق‌ عازم‌ حلب‌ شد. صفدی‌ به‌ ملاقات‌ خود با ابن‌ جابر كه‌ در حلب‌ اتفاق‌ افتاده‌ است‌، اشاره‌ دارد. همو مى‌افزاید كه‌ ابن‌ جابر شعر نیكو مى‌سروده‌ و گاه‌ اشعارش‌ را برای‌ او نیز مى‌خوانده‌ است‌ و در نامه‌ای‌ از او اجازه روایت‌ خواسته‌ كه‌ این‌ نامه‌ و جواب‌ آن‌، هر دو به‌ شعر است‌. ابن‌ جابر در این‌ شعر مراتب‌ علم‌ و دانش‌ صفدی‌ را، خاصه‌ در شعر و عروض‌ سخت‌ مى‌ستاید. پاسخ‌ صفدی‌ نیز آكنده‌ از تواضع‌ و فروتنى‌ است‌، چنان‌كه‌ گوید خود را در آن‌ مقام‌ نمى‌بیند كه‌ كسى‌ از وی‌ اجازه روایت‌ بخواهد. ابن‌ جابر در خلال‌ یكى‌ از سفرهایش‌ به‌ خاور زمین‌ با شخصى‌ به‌ نام‌ ابوجعفر احمد بن‌ یوسف‌ رعینى‌ غرناطى‌ البیری‌ آشنا شد و با او، خاصه‌ به‌ سبب‌ شعر، پیوند دوستى‌ بست. چنان‌كه‌ اشاره‌ شد، ابن‌ جابر بسیار سفر مى‌كرد و پس‌ از آشنایى‌ با احمد بن‌ یوسف‌، غالباً با او همراه‌ بود. در بسیاری‌ از منابع‌ اشاره‌ شده‌ است‌ كه‌ این‌ دو دوست‌ به‌ «اعمى‌ و بصیر» و یا به‌ قول‌ ابن‌ حجر در سفر حج‌ به‌ «دو نابینا» شهرت‌ یافته‌ بودند. این‌ دو در اثنای‌ سفر، نزد برخى‌ اساتید نیز دانش‌ مى‌آموختند، مثلاً در مصر، نزد ابوحیان‌ ادب‌ آموختند و سپس‌ به‌ شام‌ رفته‌ از مزی‌ و جزری‌ و ابن‌ كامیار حدیث‌ شنیدند و در بعلبك،‌ الشاطبیة را نزد فاطمه‌ بنت‌ نوینى‌ خواندند؛ سپس‌ به‌ حلب‌ و از آن‌جا به‌ البیره‌ رفتند و در آن‌ شهر اقامت‌ گزیدند. در آن‌جا نیز با برخى‌ از علما دیدار كردند. سرانجام‌ ابن‌ جابر، همسر گزید و از دوست‌ قدیم‌ جدا گردید.