ابن عنین، محمد بن نصرالله: تفاوت میان نسخه‌ها

    از ویکی‌نور
    جز (جایگزینی متن - 'دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی' به 'دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
    جز (جایگزینی متن - '| کد مؤلف = AUTHORCODE' به '| کد مؤلف =AUTHORCODE')
     
    خط ۴۰: خط ۴۰:
    | وبگاه =  
    | وبگاه =  
    | امضا =  
    | امضا =  
    | کد مؤلف = AUTHORCODE34241AUTHORCODE
    | کد مؤلف =AUTHORCODE34241AUTHORCODE
    }}
    }}
    '''ابن‌ عُنَیْن‌، ابوالمحاسن‌ شرف‌الدین‌ محمد بن‌ نصرالله‌ بن‌ حسین‌ بن‌ عُنین‌''' (549 -630ق‌/1154-1233م‌)، شاعر هجوسرای دمشقى‌.
    '''ابن‌ عُنَیْن‌، ابوالمحاسن‌ شرف‌الدین‌ محمد بن‌ نصرالله‌ بن‌ حسین‌ بن‌ عُنین‌''' (549 -630ق‌/1154-1233م‌)، شاعر هجوسرای دمشقى‌.

    نسخهٔ کنونی تا ‏۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۴۶

    ابن‌ عنین‌، ابوالمحاسن‌ شرف‌الدین‌ محمد بن‌ نصرالله‌ بن‌ حسین‌ بن عنین
    NUR00000.jpg
    نام کاملمحمد بن‌ نصرالله‌ بن‌ حسین‌
    نام‌های دیگرابن‌ عنین‌، ابوالمحاسن‌ شرف‌الدین‌ محمد بن‌ نصرالله‌ بن‌ حسین‌ بن عنین
    لقبشرف‌الدین‌؛
    تخلصابن‌ عنین‌
    نسبانصاری
    نام پدرنصرالله‌ بن‌ حسین‌ بن عنین
    ولادت549ق‌؛
    محل تولددمشق؛، شام(سوریه)
    محل زندگیشام، مصر، عراق‌، خراسان‌، آذربایجان‌، خوارزم‌، ماوراءالنهر، هند و یمن‌
    رحلت630ق‌؛
    مدفندمشق(محل وفات)
    طول عمر81
    دیناسلام
    مذهبشافعی
    پیشهشاعر، سفیر، وزیر
    منصبسفارت، وزارت؛
    اطلاعات علمی
    درجه علمیشاعر
    اساتیدابن‌ عساکر، ابوالثناء محمود بن‌ ارسلان‌ شیزری، قطب‌الدین‌ نیشابوری، کمال‌الدین‌ شهرزوری
    معاصرینیاقوت، نورالدین‌ محمود بن‌ زنگى‌، صلاح‌الدین‌ ایوبى‌، ابن‌ مطران‌، سیف‌الاسلام‌ طغتکین‌، عثمان‌ بن‌ صلاح‌الدین‌، الملک‌ العادل‌
    برخی آثاردیوان، تاریخ‌ العزیزی

    ابن‌ عُنَیْن‌، ابوالمحاسن‌ شرف‌الدین‌ محمد بن‌ نصرالله‌ بن‌ حسین‌ بن‌ عُنین‌ (549 -630ق‌/1154-1233م‌)، شاعر هجوسرای دمشقى‌.

    نسب

    نیاکان‌ وی از انصار بودند که‌ از مدینه‌ به‌ کوفه‌ کوچ‌ کردند و در محلى‌ موسوم‌ به‌ مسجد بنى‌ نجار ساکن‌ شدند، اما خود وی در دمشق‌ زاده‌ شد.

    یاقوت‌ که‌ از هم‌روزگاران‌ اوست‌، شرح‌ مفصلى‌ درباره وی نوشته‌ است‌.

    تحصیلات

    وی در زادگاهش‌ از محضر ابن‌ عساکر بهره‌ گرفت‌ و نحو و لغت‌ را از ابوالثناء محمود بن‌ ارسلان‌ (رسلان‌) شیزری آموخت‌.

    همچنین‌ نزد قطب‌الدین‌ نیشابوری که‌ در آن‌ زمان‌ ریاست‌ شافعیه‌ را به‌ عهده‌ داشت‌ و در جامع‌ اموی دمشق‌ مجلس‌ تشکیل‌ مى‌داد و نیز کمال‌الدین‌ شهرزوری قاضى‌ القضاه دمشق‌ اندکى‌ فقه‌ آموخت‌. در بغداد از محضر منوچهر بن‌ ترکانشاه‌، راوی مقامات‌ حریری، بهره‌مند شد.

    شاعری

    وی در نقد شعر چیره‌دست‌ گردید و بر کتاب‌ الجمهره ابن‌ دُرید احاطه‌ یافت‌ و سپس‌ آن‌ را مختصر ساخت‌.

    در 565ق‌، هنگامى‌ که‌ 16 ساله‌ بود، سرودن‌شعر را آغازکرد. آغاز شاعری وی مصادف‌ بود با روزگار حکومت‌ نورالدین‌ محمود بن‌ زنگى‌ که‌ چندان‌ عنایتى‌ به‌ شعر و ادب‌ نداشت‌. زیرا وی مردی پرهیزگار بود و مجالست‌ با شاعران‌ را زیبنده خویش‌ نمى‌یافت‌ و یا شاید به‌ دلیل‌ ترک‌ زبان‌ بودن‌ قادر به‌ درک‌ ظرایف‌ و زیبایی‌های شعر نبود و شاعران‌ هم‌روزگار وی، در سروده‌های خویش‌ به‌ این‌ دو نکته‌ اشاره‌ کرده‌اند.

    از این‌ روی شاعر جوان‌ که‌ گویى‌ از خیر امیران‌ و بزرگان‌ مأیوس‌ شده‌ بود، به‌ انواعى‌ از شعر از جمله‌ لغز روی آورد که‌ بیشتر به‌ سرگرمى‌ و اقناع‌ شخصى‌ نزدیک‌ بود و گویا در این‌ روزگار بیشتر سرگرمى‌ وی، شرکت‌ در مجالس‌ ادبى‌ و همنشینى‌ با شاعران‌ بود.

    اندکى‌ بعد، کار او به‌ هجوسرایى‌ و مجون‌ کشید و با بى‌پروایى‌، زبان‌ به‌ طعن‌ و استهزای هم‌روزگاران‌ خویش‌ گشود. وی در قصیده‌ای 500 بیتى‌ که‌ آن‌ را «مقراض‌ الاعراض‌» نامید؛ همه اعیان‌ و اشراف‌ هم‌روزگار خویش‌ را هجو کرد و هیچ‌ یک‌ از آنان‌ را فرونگذاشت‌. از این‌ قصیده‌ 52 بیت‌ اکنون‌ در دیوان‌ وی برجای مانده‌ است‌.

    در 570ق‌/1174م‌ صلاح‌الدین‌ ایوبى‌ بر دمشق‌ مسلط شد و با آنکه‌ با شاعران‌ و ادیبان‌ بر سر مهر بود، روشن‌ نیست‌ از چه‌ روی ابن‌ عنین‌ برای نزدیک‌ شدن‌ به‌ وی کوششى‌ نکرد و به‌ جای آن‌ با بى‌پروایى‌، خود او و رجال‌ حکومتش‌ را هجو کرد.

    تبعید، سفرها

    ابن‌ مطران‌ طبیب‌ که‌ از نزدیکان‌ صلاح‌الدین‌ بود، نزد وی به‌ سعایت‌ برخاست‌ و موجبات‌ تبعید او را از دمشق‌ فراهم‌ آورد، اما ابن‌ عنین‌ اقدام‌ او را بى‌پاسخ‌ نگذاشت‌ و در شعری گزنده‌ و نیش‌دار به‌ سختى‌ او را هجو کرد.

    پس‌ از آن‌، نزدیک‌ به‌ 20 سال‌ از عمر خود را در سرزمین‌های گوناگون‌ از جمله‌ عراق‌، خراسان‌، آذربایجان‌، خوارزم‌، ماوراءالنهر، هند و یمن‌ گذراند.

    در خوارزم‌ و ری به‌ مجلس‌ درس‌ فخر رازی راه‌ یافت‌ و به‌ وی ارادتى‌ ویژه‌ یافت‌ و بارها در سروده‌های خویش‌ او را ستود.

    در این‌ مدت‌ کوشید تا با ستایش‌ برخى‌ حکام‌ به‌ مال‌ و ثروت‌ دست‌ یابد، اما گویا در این‌ امر چندان‌ موفق‌ نشد و به‌ هر جا که‌ سفر مى‌کرد از هجو و ریشخند فرمانروایان‌ و اشراف‌ دست‌ نمى‌کشید.

    سرانجام‌ به‌ یمن‌ رفت‌ و چندی بین‌ مصر و یمن‌ به‌ تجارت‌ مشغول‌ بود و در مجالس‌ ادبى‌ شاعران‌ و ادیبان‌ مصر شرکت‌ جست‌ و میان‌ آنان‌ به‌ «شاعر شام‌» شهرت‌ یافت‌.

    در یمن‌ سیف‌الاسلام‌ طغتکین‌ برادر صلاح‌ الدین‌ ایوبى‌ را مدح‌ گفت‌ و از این‌ راه‌ ثروتى‌ به‌ دست‌ آورد، اما آرزوی بازگشت‌ به‌ دمشق‌ که‌ از هر جای دیگری دوست‌تر مى‌داشت، هیچ‌ گاه‌ در وی خاموش‌ نشد و قصاید بسیاری در بیان‌ این‌ آرزو سرود، چنانکه‌ اکنون‌ بخشى‌ از دیوان‌ او را همین‌ قصیده‌ها که‌ با زیبایى‌ و ظرافت‌ بسیار سروده‌ شده‌ است‌، تشکیل‌ مى‌دهد.

    ظاهراً عصبیت‌ عربى‌ او نیز بر این‌ شوق‌ بازگشت‌ مى‌افزود. با این‌ حال‌ وی هرگز ناخشنودی خویش‌ را از زمامداران‌ دمشق‌ پنهان‌ نساخت‌.

    در 597ق‌، پس‌ از مرگ‌ عثمان‌ بن‌ صلاح‌الدین‌ (595 ق‌) و تسلط الملک‌ العادل‌ بر سراسر شام‌ و مصر، در قصیده‌ای از وی خواست‌ تا اجازه‌ دهد که‌ به‌ دمشق‌ بازگردد، الملک‌ العادل‌ اجازه‌ داد و او با غروری تمام‌ که‌ از شعرش‌ پیداست‌ به‌ دمشق‌ وارد شد، اما پس‌ از چندی به‌ هجو ملک‌ پرداخت‌.

    مناصب

    با تسلط الملک‌ المعظم‌ بر دمشق‌ دوره طلایى‌ زندگى‌ او آغاز شد: در شمار نزدیکان‌ و همنشینان‌ ملک‌ درآمد و با هزلیّات‌ خویش‌ مجالس‌ وی را گرمى‌ بخشید و نزد وی از اعتبار بسیار برخوردار شد.

    در 623ق‌ از سوی وی به‌ سفارت‌ تعیین‌ شد و در همین‌ سفر در شهر اربل‌ با ابن‌ خلکان‌ دیدار کرد.

    در اواخر حکومت‌ الملک‌ المعظم‌ به‌ وزارت‌ رسید و تا پایان‌ حکومت‌ فرزند او الملک‌ الناصر بر این‌ مقام‌ باقى‌ بود. با آغاز حکومت‌ الملک‌ الاشرف‌ بر دمشق‌ در 626ق‌، از مقام‌ خود برکنار شد و 4 سال‌ پس‌ از آن‌ در 81 سالگى‌ در دمشق‌ درگذشت‌.

    هجوسرایى‌ و هزل‌ گویى‌

    مهم‌ترین‌ ویژگى‌ ابن‌ عنین‌ هجوسرایى‌ و هزل‌ گویى‌ و کثرت‌ اینگونه‌ اشعار نسبت‌ به‌ مضامین‌ دیگر، در دیوان‌ اوست‌، اما به‌ گمان‌ ما در پس‌ این‌ زبان‌ گزنده‌ و این‌ چهره شوخ شخصیت‌ دیگری پنهان‌ است‌ که‌ باید از خلال‌ سروده‌های وی بیرون‌ کشید.

    ستایش‌ها و هجوهای او هیچ‌ یک‌ بى‌سبب‌ و از سر تفنن‌ و یا صرفاً برای به‌ دست‌ آوردن‌ مال‌ و جاه‌ نبوده‌ است‌.

    وی به‌ ندرت‌ زبان‌ به‌ هجو و ریشخند مردم‌ عادی گشود، بلکه‌ آماج‌ زبان‌ زهرآگین‌ وی همواره‌ اشراف‌ و صاحبان‌ قدرت‌ بودند که‌ از جمله آنانند: امیر بدرالدین‌ مودود شحنه دمشق‌، صفى‌الدین‌ ابن‌ قابض‌، از رجال‌ حکومت‌ صلاح‌الدین‌ ایوبى، ابوالفضل‌ یحیى‌ قاضى‌ القضات‌ دمشق‌، جمال‌الدین‌ محمد بن‌ ابى‌ الفضل‌ دَولَعى‌ خطیب‌ دمشق، قاضى‌ فاضل، جمال‌الدین‌ عبدالرحیم‌ بن‌ على‌ بن‌ شیث‌ وزیر الملک‌ المعظم، قاضى‌ ابن‌ ابى‌ عصرون‌، نایب‌ وی حرستانى و قاضى‌ شرف‌الدین‌.

    وی در کار هجو و ریشخند چندان‌ بى‌پروا بود که‌ حرمت‌ الملک‌ المعظم‌ را نیز که‌ وی را بسیار گرامى‌ مى‌داشت‌، رعایت‌ نمى‌کرد.

    از فساد حاکم‌ بر خانواده‌های اشراف‌ سخت‌ انتقاد مى‌کرد و خلیفه بغداد را در آن‌ شریک‌ مى‌دانست‌.

    الملک‌ العادل‌ را شمشیر روزی‌بُر و صاحبان‌ قدرت‌ را باری سنگین‌ بر دوش‌ مردم‌ مى‌دید.

    دو صفت‌ عدل‌ و انصاف‌ در نظر وی ستودنى‌ بود و رجال‌ و کارگزاران‌ حکومت‌ را از اینکه‌ از این‌ دو صفت‌ عاریند، تحقیر مى‌کرد.

    ستایش‌ بسیار وی از فخر رازی به‌ دلیل‌ دانش‌ و معرفت‌ او بود، اما با فقیهان‌ و رجال‌ دین‌ میانه خوشى‌ نداشت‌ و همواره‌ آنان‌ را به‌ استهزا مى‌گرفت، چنانکه‌ یکى‌ از سرگرمی‌های وی آن‌ بود که‌ به‌ جامع‌ دمشق‌ رود و در رواق‌های آن‌ به‌ گردش‌ بپردازد و در مجالس‌ درس‌ و وعظ نکته‌ای برای هزل‌ و بذله‌گویی‌های خویش‌ بیابد. احتمالاً به‌ همین‌ سبب‌ است‌ که‌ یاقوت‌ درباره وی گوید «یُخِل‌ّ بالصلوه».

    گرچه‌ وی به‌ بد دینى‌ متهم‌ شد، اما همو فخر رازی را به‌ دلیل‌ دفاع‌ عالمانه‌اش‌ از دین‌ ستود.

    وی برخى‌ از اهل‌ دانش‌ و ادب‌ را نیز هجو کرد که‌ رشید نابلسى‌ شاعر، ابن‌ سائق‌، ابن‌ قلانسى‌ و سبط ابن‌ جوزی از آن‌ جمله‌اند. بى‌سبب‌ نیست‌ که‌ سبط ابن‌ جوزی، او را بد زبان‌، فاسق‌ و هرزه‌ خوانده‌ است‌.

    طرفه‌ آنکه‌ در میان‌ کسانى‌ که‌ هجو شده‌اند، برخى‌ از استادان‌ او و از آن‌ جمله‌ کمال‌الدین‌ شهرزوری و نیز پدر خودش‌ به‌ چشم‌ مى‌خورند.

    این‌ رفتار و نیز میل‌ به‌ باده‌نوشى و فرو نهادن‌ فریضه دینى‌، موجب‌ گردید که‌ وی به‌ بددینى‌ و کفر متهم‌ شود، چنانکه‌ سبط ابن‌ جوزی همنشینى‌ با ابن‌ عنین‌ را یکى‌ از گناهان‌ بزرگ‌ الملک‌ المعظم‌ شمرده‌ است‌ و گوید: آنگاه‌ که‌ ابن‌ عنین‌ مدتى‌ گوشه‌نشینى‌ اختیار کرد و به‌ عبادت‌ مشغول‌ شد، رفتار وی را به‌ جد نگرفتند و الملک‌ المعظم‌ با ارسال‌ اسباب‌ لهو و لعب‌ پیام‌ داده‌ که‌ با آنها به‌ عبادت‌ پردازد.

    با این‌ حال‌ وی پس‌ از آنکه‌ بر مسند وزارت‌ تکیه‌ زد، درستکاری و صداقت‌ خویش‌ را نشان‌ داد و منابعى‌ که‌ به‌ بددینى‌ او اشاره‌ کرده‌اند، این‌ نکته‌ را از یاد نبرده‌اند. خود وی نیز مدّعى‌ درست‌ کرداری و راستى‌ خویش‌ بود و تبعید از دمشق‌ را نتیجه راستى‌ و درستى‌ که‌ به‌ گفته خود، تنها گناهش‌ بود، مى‌دانست‌.

    شرف‌الدین‌ در سروده‌های هجوآمیز خویش‌ رو به‌ سوی مردم‌ عادی داشت‌. اقبال‌ مردم‌ و ستایش‌ بسیار از شعر او از همین‌ جا سرچشمه‌ مى‌گرفت‌، چنانکه‌ قطعه‌هایى‌ از شعر او را برخى‌ از مردم‌ گردآورده‌ بودند.

    استفاده‌ از واژه‌های عامیانه‌ در این‌ سروده‌ها نیز گرایش‌ او را به‌ عامه مردم‌ تأیید مى‌کند. برخى‌ از سروده‌های وی یادآور زجل‌های شاعران‌ سده‌های بعدی است‌.

    شاید بتوان‌ با تحلیل‌ و بررسى‌ اشعار وی تصویر روشنى‌ از جامعه اشرافى‌ دمشق‌ در روزگار وی به‌ دست‌ داد.

    وفات

    در 81 سالگى‌ در دمشق‌ درگذشت‌.

    آثار

    1. دیوان‌ ابن‌ عنین‌، که‌ در دمشق‌ (1365ق‌/1946م‌) به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌، دو کتاب‌ نیز به‌ وی نسبت‌ داده‌اند که‌ عبارتند از:
    2. تاریخ‌ العزيزي، در سیره الملک‌ العزیز که‌ ظاهراً برای طغتکین‌ بن‌ ایوب‌ که‌ در آن‌ زمان‌ فرمانروای یمن‌ بود، تألیف‌ کرده‌ است‌.
    3. مختصر الجمهرة لابن‌ درید، در لغت‌ که‌ نشانه چیره‌دستى‌ وی در لغت‌ بوده‌ است‌[۱].

    پانویس

    1. سیدی،‌ محمد؛ صفری نادری، حسن، ج4، ص347- 345

    منابع مقاله

    سیدی،‌ محمد؛ صفری نادری، حسن، دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائر‌ةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1377.

    وابسته‌ها