۱۹٬۴۵۰
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - ' ،' به '،') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
| (۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
| خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
| مکان نشر = تهران | | مکان نشر = تهران | ||
| سال نشر = 1368 | | سال نشر = 1368 | ||
| کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE147328AUTOMATIONCODE | |||
| کد اتوماسیون = | |||
| چاپ = چهاردهم | | چاپ = چهاردهم | ||
| شابک = | | شابک = | ||
| تعداد جلد = | | تعداد جلد = | ||
| کتابخانۀ دیجیتال نور = | | کتابخانۀ دیجیتال نور =147328 | ||
| کتابخوان همراه نور = | | کتابخوان همراه نور = | ||
| کد پدیدآور = | | کد پدیدآور = | ||
| خط ۲۷: | خط ۲۶: | ||
}} | }} | ||
{{کاربردهای دیگر| تعليم و تربيت (ابهامزدایی)}} | |||
{{کاربردهای دیگر|تربیت اسلامی (ابهامزدایی)}} | |||
'''اسلام و تعلیم و تربیت'''، تألیف سید محمدباقر حجتی، اثری است دو بخشی که در آن کوشش شده با بهرهگیرى از کتاب و سنت مکتوب، گوشههایى از تعلیم و تربیت اسلامى بازگو شود. نگارنده از دیدگاههاى دانشمندان مسلمان و برخى غربیان نیز سود جسته است تا در نهایت با توجه به آراى نوین تربیتى، به گذشته تعلیم و تربیت اسلامى نظر شده باشد و از این رهگذر، هم معلوم آید که اسلام قرنها پیش از دیگران، رموز و حقایق تربیتى را گوشزد کرده است، و هم روشن شود که پیشینیان ما، کودکان خود را چگونه تربیت مىکردند. این آشنایى مىتواند ما را در گشودن گرههاى تربیتى امروزین یاورى کند. | |||
'''اسلام و تعلیم و تربیت'''، تألیف سید محمدباقر حجتی، اثری است دو بخشی که در آن کوشش شده با بهرهگیرى از کتاب و سنت مکتوب، گوشههایى از تعلیم و تربیت اسلامى بازگو شود. نگارنده از | |||
==بخش اول== | ==بخش اول== | ||
| خط ۷۱: | خط ۷۰: | ||
نکته بعدى اهمیت تربیت اخلاقى است. نگارنده نخست مفهوم اخلاق را از زبان غزالى یادآور مىشود و توصیههاى چهاردهگانۀ غزالى را به پدران براى تربیت اخلاقى کودک یاد مىکند. آنگاه به ریشه دینى اخلاق مىپردازد. از اخلاق نظرى و عملى، اخلاق شخصى و اجتماعى، گسترۀ مسائل اخلاقى در اسلام و وجدان و رابطۀ آن با اخلاق مىگوید. به نظر نگارنده، اخلاق بدون شعور نفسانى و وجدان تحققپذیر نیست و وجدان و ضمیر از دید اسلام از منابع دینى الهام مىگیرد، وجدان نگاهبان انسان و خداوند نگاهبان وجدان است؛ به دیگر سخن، خداوند ضمیر دینى انسان و وجدان ضمیر اخلاقى اوست. پس از این به عوامل و انگیزههاى اخلاقى مىپردازد و به این بهانه از اراده و اختیار یاد مىکند و در نهایت مىگوید، اراده نیز مانند وجدان است؛ یعنى، هم دینى است و هم انسانى، عامل دینى اراده همان هنجارهاى شرعى است. جمع اراده انسانى با اراده خداوند، انسان را براى انجام نیکیها تقویت مىکند. | نکته بعدى اهمیت تربیت اخلاقى است. نگارنده نخست مفهوم اخلاق را از زبان غزالى یادآور مىشود و توصیههاى چهاردهگانۀ غزالى را به پدران براى تربیت اخلاقى کودک یاد مىکند. آنگاه به ریشه دینى اخلاق مىپردازد. از اخلاق نظرى و عملى، اخلاق شخصى و اجتماعى، گسترۀ مسائل اخلاقى در اسلام و وجدان و رابطۀ آن با اخلاق مىگوید. به نظر نگارنده، اخلاق بدون شعور نفسانى و وجدان تحققپذیر نیست و وجدان و ضمیر از دید اسلام از منابع دینى الهام مىگیرد، وجدان نگاهبان انسان و خداوند نگاهبان وجدان است؛ به دیگر سخن، خداوند ضمیر دینى انسان و وجدان ضمیر اخلاقى اوست. پس از این به عوامل و انگیزههاى اخلاقى مىپردازد و به این بهانه از اراده و اختیار یاد مىکند و در نهایت مىگوید، اراده نیز مانند وجدان است؛ یعنى، هم دینى است و هم انسانى، عامل دینى اراده همان هنجارهاى شرعى است. جمع اراده انسانى با اراده خداوند، انسان را براى انجام نیکیها تقویت مىکند. | ||
پس از این به تأثیر شخصیت اخلاقى معلم و مربى بر کودک مىرسد و پس از کاوش در این نکته، از فضایل و رذایل اخلاقى کودک مىگوید آنگاه به مقوله مهم بازى کودک مىپردازد و سه نظریه را در این باب یاد مىکند. سپس به تعدیل غریزۀ جنسى در کودک و راهحل آن اشاره مىکند. نویسنده چون به اینجا مىرسد به احتیاج بشر به تربیت اخلاقى مىپردازد و اهمیت این دست تربیت را در اسلام یاد مىکند و از تأثیر تربیت در اخلاق؛ یعنى، امکان تغییر و تهذیب اخلاق مىگوید و از | پس از این به تأثیر شخصیت اخلاقى معلم و مربى بر کودک مىرسد و پس از کاوش در این نکته، از فضایل و رذایل اخلاقى کودک مىگوید آنگاه به مقوله مهم بازى کودک مىپردازد و سه نظریه را در این باب یاد مىکند. سپس به تعدیل غریزۀ جنسى در کودک و راهحل آن اشاره مىکند. نویسنده چون به اینجا مىرسد به احتیاج بشر به تربیت اخلاقى مىپردازد و اهمیت این دست تربیت را در اسلام یاد مىکند و از تأثیر تربیت در اخلاق؛ یعنى، امکان تغییر و تهذیب اخلاق مىگوید و از دیدگاههاى گوناگون به این مسئله مىنگرد و با بحث لزوم آغاز تربیت از دوران کودکى، کتاب را به پایان مىبرد. | ||
==بخش دوم== | ==بخش دوم== | ||
| خط ۷۸: | خط ۷۷: | ||
1-تفاوت مفهوم تربیت با تعلیم: در این فراز، تربیت و پس از آن تعلیم، تعریف و مفهوم آن دو اندکى تحلیل مىشود. معنا و کاررفت آنها با یکدیگر سنجیده مىشود تا برآید که تربیت مفهومى گستردهتر از تعلیم دارد؛ تعلیم خود جزوى از تربیت و از ابزار آن است. تعلیم تنها به کار پرورش عقلانى متربى مىآید؛ اما تربیت همه ساحتهاى وجودى او را بارمىآورد. بنابراین، مفهوم تعلیم و تربیت یکى نیست گرچه از برخى جهات به هم مىمانند. این تفاوت معناشناختى، مورد توجه دانشمندان اسلامى و برخى غربیان بوده است. نگارنده با اشارتى کوتاه به تقدم تربیت بر تعلیم، این سخن را پایان مىدهد. | 1-تفاوت مفهوم تربیت با تعلیم: در این فراز، تربیت و پس از آن تعلیم، تعریف و مفهوم آن دو اندکى تحلیل مىشود. معنا و کاررفت آنها با یکدیگر سنجیده مىشود تا برآید که تربیت مفهومى گستردهتر از تعلیم دارد؛ تعلیم خود جزوى از تربیت و از ابزار آن است. تعلیم تنها به کار پرورش عقلانى متربى مىآید؛ اما تربیت همه ساحتهاى وجودى او را بارمىآورد. بنابراین، مفهوم تعلیم و تربیت یکى نیست گرچه از برخى جهات به هم مىمانند. این تفاوت معناشناختى، مورد توجه دانشمندان اسلامى و برخى غربیان بوده است. نگارنده با اشارتى کوتاه به تقدم تربیت بر تعلیم، این سخن را پایان مىدهد. | ||
2-مراکز تعلیم در اسلام: هنگام بعثت پیامبر اکرم(ص)، در عربستان هیچ مرکزى -حتى در ابتدایىترین شکل آن-براى آموزش نبود. خود پیامبر(ص)هم به مکتب نرفت و درس نوشت؛ اما در کمتر از نیم قرن اسلام رشد جغرافیایى گستردهاى یافت و مکتبخانه که نخستین مرکز آموزشى در اسلام بود، پاگرفت. ایرانیان پیش از اسلام آموزشگاه داشتند؛ اما نظام آموزشى آنان طبقاتى بود از این گذشته آنها در | 2-مراکز تعلیم در اسلام: هنگام بعثت پیامبر اکرم(ص)، در عربستان هیچ مرکزى -حتى در ابتدایىترین شکل آن-براى آموزش نبود. خود پیامبر(ص)هم به مکتب نرفت و درس نوشت؛ اما در کمتر از نیم قرن اسلام رشد جغرافیایى گستردهاى یافت و مکتبخانه که نخستین مرکز آموزشى در اسلام بود، پاگرفت. ایرانیان پیش از اسلام آموزشگاه داشتند؛ اما نظام آموزشى آنان طبقاتى بود از این گذشته آنها در آموزشگاهها، ورزش، شمشیربازى و سوارکارى مىآموختند. آموزش نظرى آنها، تنها دین بود که شفاهى آموزش مىشد. | ||
مسجد نخستین مرکز آموزشى در اسلام است؛ اما با آمدن مدرسه و گسترش آن، مسجد ماهیت آموزشى خود را از دست نداد و حتى معمارى مدرسهها به مسجدها مىماند. نویسنده پس از این، از مسجدهاى ایران و مواد درسى که در مسجد آموزش مىشد، مىگوید و به مدرسههاى ایران پیش از نظامیه، دورۀ نظامیه، مدارس نظامیه، مدرسههاى پس از نظامیه، پیش از حمله مغول و پس از حملۀ آنان تا روزگار کنونى مىپردازد. آنگاه به دیگر | مسجد نخستین مرکز آموزشى در اسلام است؛ اما با آمدن مدرسه و گسترش آن، مسجد ماهیت آموزشى خود را از دست نداد و حتى معمارى مدرسهها به مسجدها مىماند. نویسنده پس از این، از مسجدهاى ایران و مواد درسى که در مسجد آموزش مىشد، مىگوید و به مدرسههاى ایران پیش از نظامیه، دورۀ نظامیه، مدارس نظامیه، مدرسههاى پس از نظامیه، پیش از حمله مغول و پس از حملۀ آنان تا روزگار کنونى مىپردازد. آنگاه به دیگر جایگاههاى آموزشى اشاره مىکند و از بازارها و چهارراهها، خانهها و کاخها، مکتبخانهها، خانقاهها، رباطها، زاویهها و بیمارستانها یاد مىکند. | ||
سنجش مراکز آموزشى اسلام با مراکز آموزشى مسیحیت و بیان برتریهاى مراکز اسلامى و نقدگونهاى کوتاه از نظام آموزشى کلیسا، جستار پایانى این پاره از کتاب است. | سنجش مراکز آموزشى اسلام با مراکز آموزشى مسیحیت و بیان برتریهاى مراکز اسلامى و نقدگونهاى کوتاه از نظام آموزشى کلیسا، جستار پایانى این پاره از کتاب است. | ||
| خط ۹۶: | خط ۹۵: | ||
1-بامحبت و نرمخو باشد؛ 2-خویشتندار باشد؛ 3-دوراندیش باشد؛ 4-در کار خود کوشا و وظیفهشناس باشد؛ 5-اهل تظاهر و تکلف نباشد؛ 6-آداب و رسوم دینى و ملى را بزرگ دارد. | 1-بامحبت و نرمخو باشد؛ 2-خویشتندار باشد؛ 3-دوراندیش باشد؛ 4-در کار خود کوشا و وظیفهشناس باشد؛ 5-اهل تظاهر و تکلف نباشد؛ 6-آداب و رسوم دینى و ملى را بزرگ دارد. | ||
پس از اینها به بازتابهاى رفتار معلم در فراگیر مىپردازد و به لزوم یگانگى در گفته و کردۀ معلم اشاره مىکند و از رسالت معلم در ارائۀ نمونه مىگوید و یادآور مىشود که یکى از عوامل درونى یادگیرى، حس تقلید و محاکات در آدمى است و مربى و آموزگار باید به این حالت گیرندگى فراگیر خوب توجه داشته باشد. نگارنده براى تکمیل این بحث به نکات زیر اشاره دارد: 1-سلطه و اقتدار معنوى معلم در پرداخت و پرورش نمونه و الگو، سخن گوستاولبون و جاحظ در اینباره؛ 2-شدت نقشپذیرى شاگرد از آموزگار، نکتهاى از خواجه | پس از اینها به بازتابهاى رفتار معلم در فراگیر مىپردازد و به لزوم یگانگى در گفته و کردۀ معلم اشاره مىکند و از رسالت معلم در ارائۀ نمونه مىگوید و یادآور مىشود که یکى از عوامل درونى یادگیرى، حس تقلید و محاکات در آدمى است و مربى و آموزگار باید به این حالت گیرندگى فراگیر خوب توجه داشته باشد. نگارنده براى تکمیل این بحث به نکات زیر اشاره دارد: 1-سلطه و اقتدار معنوى معلم در پرداخت و پرورش نمونه و الگو، سخن گوستاولبون و جاحظ در اینباره؛ 2-شدت نقشپذیرى شاگرد از آموزگار، نکتهاى از خواجه عبداللّه انصارى و ابن خلدون در اینباره؛ 3-لزوم همبستگى آموزگار و فراگیر در روند آموزش، آموزش بىهمکارى و مشارکت فراگیر ناشدنى است و آموزگار با برانگیختن چنین همکارى و مشارکت است که مىتواند در آموزش پیروز شود؛ 4-آموزش از راه رفتار و لزوم هماهنگى رفتار با گفتار آموزگار؛ 5-آموزگار در آموزش هم سلطه دارد و هم مسئول است و این خود زمینۀ مناسبى براى پرورش اخلاقى فراگیر است. نگارنده در این گفتار هم، به لزوم یگانگى رفتار با گفتار آموزگار اشاره مىکند و از سفارشهاى افلاطون به معلمان، وظایف معلم از دید ابن ابى الربیع، معلم و معلمى از دیدگاه غزالى و شهید یاد مىکند. | ||
7-آداب و وظایف معلم نسبت به شاگرد: این بلندترین فراز نوشتار است و در آن به نکتههاى زیر اشارت رفته است: 1-آموزگار در پرورش شاگرد و براى پیشگیرى از نابهنجاریهاى اخلاقى در او، باید از گفتار مستقیم بپرهیزد و تا آن مایه که بتوان از کنایه و تعریض بهره گیرد. این نکته در رهیافتهاى تربیتى غزالى و شهید آمده است؛ 2-بر معلم است که با فراگیر بسازد و مدارا کند، شهید، ابن قتیبه، قابسى و ابن خلدون به پاس داشت این اصل فراخواندهاند؛ 3-آموزگار باید در برابر فراگیر فروتن و نرمخو باشد و با او به احترام رفتار کند؛ 4-ویژگیهاى یاد شده، از روى آوردن به تنبیه و سختگیرى در تربیت- چنانچه لازم افتد-پیش نمىگیرد. نگارنده از این فراز بهره مىبرد و به ضرورت تنبیه و بازدارندگى آن مىپردازد و یادآور مىشود که مىتوان گفت تنبیه و مجازات، اصلى حیاتى در اسلام است و با تفسیر این سخن به این نکته مىرسد که در روشهاى پرورشى اسلام، تنبیه تیر آخر است و تا مىتوان باید از آن دورى کرد چه، اسلام دین مهر و محبت است و هرگز و در هیچ مقولهاى، از تنبیه و درشتى سرنمىگیرد. پس از این به اصل تنبیه و مجازات طبیعى از زبان روسو و اسپنسر مىپردازد و آن را نقد مىکند و در ادامه اصل تشویق را پیش مىکشد؛ 5-درست است که اسلام و نظام تربیتى آن به مهر و مدارا خوانده است؛ اما این مقوله را نباید با تسامح در مسیحیت یکى گرفت چه، مراد از مدارا با کودک، رعایت اعتدال و بهرهگیرى گامبهگام از وسایل تربیتى است نه باز گذاشت دست او تا هر کارى بکند. نویسنده در اینجا به پدیده تنبیه بازمىگردد و آن را با توجه به هدف و حالات روانى تنبیهکننده، پنجگونه مىخواند و آنها را شرح و شماره مىکند؛ 6-آشنایى نزدیک با فراگیر؛ 7-استفاده از روش قیاس در تدریس در مقابل روش استقرا؛ 8-تشویق شاگردان به کارهاى علمى و بهرهگیرى بهینه از عمر. نگارنده در این قسمت به مناسبت از قانون ممارست و تکرار از زبان دانشمندان مسلمان و ثورندیک ekidnarohT یاد مىکند آنگاه از قانون تشویق مىگوید و به ویژگیهاى عامل تشویق مىپردازد؛ 9-پرسش از شاگرد و درواقع سنجش پیشرفت علمى او، هدف پرسش، انواع آن؛ یعنى، آزمایشى و تربیتى نکات دیگر این مقوله است؛ 10-احترام به دانشآموز از راه توجه به اندیشههاى او؛ 11-رعایت تفاوتهاى فردى و فراگیران؛ 12-لزوم سنجش میزان هوش شاگردان، اهمیت این آزمون، تعریف هوش، فایدۀ هوشآزمایى؛ 13-همکارى و همیارى آموزشکاران در آموزش و پرورش فراگیر؛ 13-آماده ساختن و پرورش معلم شایسته، واپسین وظیفۀ یاد شده است و در آن به شرایط و ویژگیهاى معلم شایسته اشاره شده است مانند: آشنایى با فلسفۀ آموزش و پرورش، همکارى و تعاضد دستاندرکاران آموزشى، بصیرت در دانش و رفتار، داشتن فرهنگ و اطلاعات عمومى، تربیتیافتگى از دید سلوک و رفتار، توانایى براى شناخت شاگردان، توانایى در شناخت جامعه، در اندیشۀ رشد فکرى خود و افزایش دانش خویش بودن. | 7-آداب و وظایف معلم نسبت به شاگرد: این بلندترین فراز نوشتار است و در آن به نکتههاى زیر اشارت رفته است: 1-آموزگار در پرورش شاگرد و براى پیشگیرى از نابهنجاریهاى اخلاقى در او، باید از گفتار مستقیم بپرهیزد و تا آن مایه که بتوان از کنایه و تعریض بهره گیرد. این نکته در رهیافتهاى تربیتى غزالى و شهید آمده است؛ 2-بر معلم است که با فراگیر بسازد و مدارا کند، شهید، ابن قتیبه، قابسى و ابن خلدون به پاس داشت این اصل فراخواندهاند؛ 3-آموزگار باید در برابر فراگیر فروتن و نرمخو باشد و با او به احترام رفتار کند؛ 4-ویژگیهاى یاد شده، از روى آوردن به تنبیه و سختگیرى در تربیت- چنانچه لازم افتد-پیش نمىگیرد. نگارنده از این فراز بهره مىبرد و به ضرورت تنبیه و بازدارندگى آن مىپردازد و یادآور مىشود که مىتوان گفت تنبیه و مجازات، اصلى حیاتى در اسلام است و با تفسیر این سخن به این نکته مىرسد که در روشهاى پرورشى اسلام، تنبیه تیر آخر است و تا مىتوان باید از آن دورى کرد چه، اسلام دین مهر و محبت است و هرگز و در هیچ مقولهاى، از تنبیه و درشتى سرنمىگیرد. پس از این به اصل تنبیه و مجازات طبیعى از زبان روسو و اسپنسر مىپردازد و آن را نقد مىکند و در ادامه اصل تشویق را پیش مىکشد؛ 5-درست است که اسلام و نظام تربیتى آن به مهر و مدارا خوانده است؛ اما این مقوله را نباید با تسامح در مسیحیت یکى گرفت چه، مراد از مدارا با کودک، رعایت اعتدال و بهرهگیرى گامبهگام از وسایل تربیتى است نه باز گذاشت دست او تا هر کارى بکند. نویسنده در اینجا به پدیده تنبیه بازمىگردد و آن را با توجه به هدف و حالات روانى تنبیهکننده، پنجگونه مىخواند و آنها را شرح و شماره مىکند؛ 6-آشنایى نزدیک با فراگیر؛ 7-استفاده از روش قیاس در تدریس در مقابل روش استقرا؛ 8-تشویق شاگردان به کارهاى علمى و بهرهگیرى بهینه از عمر. نگارنده در این قسمت به مناسبت از قانون ممارست و تکرار از زبان دانشمندان مسلمان و ثورندیک ekidnarohT یاد مىکند آنگاه از قانون تشویق مىگوید و به ویژگیهاى عامل تشویق مىپردازد؛ 9-پرسش از شاگرد و درواقع سنجش پیشرفت علمى او، هدف پرسش، انواع آن؛ یعنى، آزمایشى و تربیتى نکات دیگر این مقوله است؛ 10-احترام به دانشآموز از راه توجه به اندیشههاى او؛ 11-رعایت تفاوتهاى فردى و فراگیران؛ 12-لزوم سنجش میزان هوش شاگردان، اهمیت این آزمون، تعریف هوش، فایدۀ هوشآزمایى؛ 13-همکارى و همیارى آموزشکاران در آموزش و پرورش فراگیر؛ 13-آماده ساختن و پرورش معلم شایسته، واپسین وظیفۀ یاد شده است و در آن به شرایط و ویژگیهاى معلم شایسته اشاره شده است مانند: آشنایى با فلسفۀ آموزش و پرورش، همکارى و تعاضد دستاندرکاران آموزشى، بصیرت در دانش و رفتار، داشتن فرهنگ و اطلاعات عمومى، تربیتیافتگى از دید سلوک و رفتار، توانایى براى شناخت شاگردان، توانایى در شناخت جامعه، در اندیشۀ رشد فکرى خود و افزایش دانش خویش بودن. | ||
| خط ۱۱۰: | خط ۱۰۹: | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
رفیعی، بهروز، کتابشناسی توصیفی و موضوعی تعلیم و تربیت در اسلام، انتشارات بینالمللی | رفیعی، بهروز، کتابشناسی توصیفی و موضوعی تعلیم و تربیت در اسلام، انتشارات بینالمللی هدی، تهران، چاپ اول، 1378ش | ||
==وابستهها== | ==وابستهها== | ||
ویرایش