پرش به محتوا

ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جز (جایگزینی متن - 'ابن‌ا' به 'ابن‌ ا')
 
(۱۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
ابوالفرج در بغداد در خانه‌اى ظاهرا بزرگ و برازنده، بر كرانۀ دجله، میان درب سليمان و درب دجله كه به خانۀ ابوالفتح بريدى متصل بود، مى‌زيست. گویى از همان آغاز اقامت در بغداد، جز جمع‌آورى روايات-خواه برای کتاب‌هایى چون مقاتل، خواه برای کتاب‌هایى در شعر و موسيقى-كار ديگرى نداشت. هيچ كس شغل خاصى به او نسبت نداده است، اما نام كسان بسيارى را كه به او درس آموخته، يا رواياتى برای او نقل كرده‌اند، مى‌توان ذكر كرد.
ابوالفرج در بغداد در خانه‌اى ظاهرا بزرگ و برازنده، بر كرانۀ دجله، میان درب سليمان و درب دجله كه به خانۀ ابوالفتح بريدى متصل بود، مى‌زيست. گویى از همان آغاز اقامت در بغداد، جز جمع‌آورى روايات-خواه برای کتاب‌هایى چون مقاتل، خواه برای کتاب‌هایى در شعر و موسيقى-كار ديگرى نداشت. هيچ كس شغل خاصى به او نسبت نداده است، اما نام كسان بسيارى را كه به او درس آموخته، يا رواياتى برای او نقل كرده‌اند، مى‌توان ذكر كرد.


[[خطیب بغدادى]] معروف‌ترين شيوخ او را این كسان دانسته است: محمد بن عبدالله حضرمى مطين، محمد بن جعفر قتات، حسین بن عمر ابن ابى احوص ثقفى، على بن عباس مقانعى، على بن اسحاق بن زاطيا، ابوخبيب برتى و محمد بن عباس يزيدى. ابونعيم، جعفر بن مروان را بر این گروه افزوده است. ياقوت نيز نام كسانى را كه از ايشان روايت كرده، اينگونه آورده است: ابن دريد، ابوبكر [[ابن‌ انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]]، فضل بن حجاب جمحى، على بن سليمان اخفش و نفطویه. اما این فهرستها هيچ یک كامل نيست. به شهادت اغانى و مقاتل وى بسيارى از مشاهير و دانشمندان زمان را ملاقات كرده و از آنان روايت شنيده است. شايد بتوان این نامها را بر اسامى ذكر شده افزود: طبرى، محمد بن خلف بن مرزبان، جعفر بن قدامه، يحيى بن منجم، و از همه مهم‌تر عمویش حسن و سرانجام شاعر هرزوى جحظه.
[[خطیب بغدادى]] معروف‌ترين شيوخ او را این كسان دانسته است: محمد بن عبدالله حضرمى مطين، محمد بن جعفر قتات، حسین بن عمر ابن ابى احوص ثقفى، على بن عباس مقانعى، على بن اسحاق بن زاطيا، ابوخبيب برتى و محمد بن عباس يزيدى. ابونعيم، جعفر بن مروان را بر این گروه افزوده است. ياقوت نيز نام كسانى را كه از ايشان روايت كرده، اينگونه آورده است: ابن دريد، ابوبكر [[ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]]، فضل بن حجاب جمحى، على بن سليمان اخفش و نفطویه. اما این فهرستها هيچ یک كامل نيست. به شهادت اغانى و مقاتل وى بسيارى از مشاهير و دانشمندان زمان را ملاقات كرده و از آنان روايت شنيده است. شايد بتوان این نامها را بر اسامى ذكر شده افزود: طبرى، محمد بن خلف بن مرزبان، جعفر بن قدامه، يحيى بن منجم، و از همه مهم‌تر عمویش حسن و سرانجام شاعر هرزوى جحظه.


نكتۀ قابل ذكر، سال وفات این اشخاص است كه نشان مى‌دهد تا چه زمانى ابوالفرج مى‌توانسته با آنان تماس داشته باشد، مثلاًابن ابى احوص و يحيى بن منجم هنگامى كه او 17 ساله بوده، در گذشته‌اند؛فضل بن حباب در 23 سالگى او؛ محمد يزيدى كه از مراجع عمدۀ اوست، در 27 سالگى او و ابن قدامه كه مرجع اصلى او در کتاب الاماء الشواعر است، در 319 ق، يعنى در 36 سالگى او وفات يافته‌اند.
نكتۀ قابل ذكر، سال وفات این اشخاص است كه نشان مى‌دهد تا چه زمانى ابوالفرج مى‌توانسته با آنان تماس داشته باشد، مثلاًابن ابى احوص و يحيى بن منجم هنگامى كه او 17 ساله بوده، در گذشته‌اند؛فضل بن حباب در 23 سالگى او؛ محمد يزيدى كه از مراجع عمدۀ اوست، در 27 سالگى او و ابن قدامه كه مرجع اصلى او در کتاب الاماء الشواعر است، در 319 ق، يعنى در 36 سالگى او وفات يافته‌اند.
خط ۱۱۶: خط ۱۱۶:
جحظه كه مرجع نقل روايات و دوست همنشين او بود، بيشتر زيسته و تا 43 سالگى شاعر (324 ق) زنده بوده است. از آنجا كه تأليف اغانى ظاهرا تا كهن سالى او ادامه داشته، باز مى‌توان سخن خود او را كه گفته است کتاب طى 50 سال تأليف شده، تأييد كرد.
جحظه كه مرجع نقل روايات و دوست همنشين او بود، بيشتر زيسته و تا 43 سالگى شاعر (324 ق) زنده بوده است. از آنجا كه تأليف اغانى ظاهرا تا كهن سالى او ادامه داشته، باز مى‌توان سخن خود او را كه گفته است کتاب طى 50 سال تأليف شده، تأييد كرد.


رابطۀ ابوالفرج با این استادان یکسان نبود. مثلاًابن دريد كه اساسا در بصره مى‌زيست، تنها در 308ق به بغداد رفت. در آن هنگام وى مردى بسيار مشهور و كهن سال بود. همۀ دانشمندان، از جمله بسيارى از دوستان ابوالفرج به خدمت او مى‌شتافتند و چون در 90 سالگى درگذشت، جحظه رثايش گفت. ابوالفرج نيز بى گمان نزد او مى‌رفته است. با اينهمه رد پاى او را در مجالس ابن دريد كمتر مى‌يابيم، به همین جهت است كه گاه به واسطه از او نقل قول كرده و گفته است: شخصا این روايت را از او نشنيده‌ام. رابطۀ او با برخى ديگر از استادانش گاه روشن‌تر است، مثلاًدربارۀ ابوعبدالله محمد بن عباس يزيدى كه «مردى دانشمند و ثقه بود، گوید كه همۀ اخبار و ديوان ابوجلده را در خدمتش آموخته است و دربارۀ اخفش مى‌نویسد كه کتاب المغتالين را نزد او خوانده است. اما درست نمى‌دانيم كه آيا آثار معينى را نزد نفطویه، [[ابن‌ انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]]، محمد صيدلانى و ديگران خوانده و شنيده است، يا نه.
رابطۀ ابوالفرج با این استادان یکسان نبود. مثلاًابن دريد كه اساسا در بصره مى‌زيست، تنها در 308ق به بغداد رفت. در آن هنگام وى مردى بسيار مشهور و كهن سال بود. همۀ دانشمندان، از جمله بسيارى از دوستان ابوالفرج به خدمت او مى‌شتافتند و چون در 90 سالگى درگذشت، جحظه رثايش گفت. ابوالفرج نيز بى گمان نزد او مى‌رفته است. با اينهمه رد پاى او را در مجالس ابن دريد كمتر مى‌يابيم، به همین جهت است كه گاه به واسطه از او نقل قول كرده و گفته است: شخصا این روايت را از او نشنيده‌ام. رابطۀ او با برخى ديگر از استادانش گاه روشن‌تر است، مثلاًدربارۀ ابوعبدالله محمد بن عباس يزيدى كه «مردى دانشمند و ثقه بود، گوید كه همۀ اخبار و ديوان ابوجلده را در خدمتش آموخته است و دربارۀ اخفش مى‌نویسد كه کتاب المغتالين را نزد او خوانده است. اما درست نمى‌دانيم كه آيا آثار معينى را نزد نفطویه، [[ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]]، محمد صيدلانى و ديگران خوانده و شنيده است، يا نه.


روايات مربوط به غنا را كه غالباً به اسحاق موصلى ختم مى‌شود، از چند تن گرفته است: موضوع «اصوات صدگانه» را از ابواحمد يحيى ابن منجم نقل كرده، اما استاد خاص او در موسيقى همان دوست نزدیک ش جحظه بوده است.
روايات مربوط به غنا را كه غالباً به اسحاق موصلى ختم مى‌شود، از چند تن گرفته است: موضوع «اصوات صدگانه» را از ابواحمد يحيى ابن منجم نقل كرده، اما استاد خاص او در موسيقى همان دوست نزدیک ش جحظه بوده است.
خط ۱۲۲: خط ۱۲۲:
جحظه كه از تبار برمكيان بود، احمد بن جعفر نام داشت و مردى اديب و شاعر، و در روايات و اخبار نحو و لغت و نجوم متبحر، و در عين حال حاضرجواب و نكته پرداز بود. وى با كسانى چون ابن معتز نشست و برخاست داشت و در 324ق درگذشت. ابوالفرج نزد او کتاب اخبار ابى حشيشة را كه او خود در موسيقى تأليف كرده بود و نيز کتاب الطنبوريين و الطنبوريات او را خوانده است و کتاب اخير را بارها مورد استفاده قرار داده و از قول همو، «اصوات صدگانه» را نقل كرده است. رابطۀ ابوالفرج با جحظه چندان استوارى بود كه وى عاقبت کتابى به نام اخبار جحظة تأليف كرد.
جحظه كه از تبار برمكيان بود، احمد بن جعفر نام داشت و مردى اديب و شاعر، و در روايات و اخبار نحو و لغت و نجوم متبحر، و در عين حال حاضرجواب و نكته پرداز بود. وى با كسانى چون ابن معتز نشست و برخاست داشت و در 324ق درگذشت. ابوالفرج نزد او کتاب اخبار ابى حشيشة را كه او خود در موسيقى تأليف كرده بود و نيز کتاب الطنبوريين و الطنبوريات او را خوانده است و کتاب اخير را بارها مورد استفاده قرار داده و از قول همو، «اصوات صدگانه» را نقل كرده است. رابطۀ ابوالفرج با جحظه چندان استوارى بود كه وى عاقبت کتابى به نام اخبار جحظة تأليف كرد.


راست است كه ابوالفرج با مردانى بسيار جدى و دانشمند چون طبرى و صولى و [[ابن‌ انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]] آشنايى داشته و در مقاتل از محدثان و راویان بزرگ كوفى روايت كرده است، اما آنچه در روح او بيش از هر چيز اثر گذاشته، همانا شخصيت استادانى چون جحظه و نفطویه و فرزندان منجم بوده است.
راست است كه ابوالفرج با مردانى بسيار جدى و دانشمند چون طبرى و صولى و [[ابن انباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]] آشنايى داشته و در مقاتل از محدثان و راویان بزرگ كوفى روايت كرده است، اما آنچه در روح او بيش از هر چيز اثر گذاشته، همانا شخصيت استادانى چون جحظه و نفطویه و فرزندان منجم بوده است.


علاوه بر روايات بسيار متعددى كه ابوالفرج از جحظه نقل كرده، حكايتى نيز میان آن دو رفته كه خطیب آورده است: ابوالفرج در مجلسى حضور داشت كه در آن مدرک بن محمد شاعر، جحظه را هجا گفت و چون خبر به جحظه رسيد، در 2 بيت از ابوالفرج گله كرد كه چرا بنابر آيين دوستى، از او دفاع نكرده است. ابوالفرج در 4 بيت، به او اطمینان داد كه از ارادتمندان وى است. بديهى است كه این دوستى در شخصيت ابوالفرج تأثير عمیق گذاشته است.
علاوه بر روايات بسيار متعددى كه ابوالفرج از جحظه نقل كرده، حكايتى نيز میان آن دو رفته كه خطیب آورده است: ابوالفرج در مجلسى حضور داشت كه در آن مدرک بن محمد شاعر، جحظه را هجا گفت و چون خبر به جحظه رسيد، در 2 بيت از ابوالفرج گله كرد كه چرا بنابر آيين دوستى، از او دفاع نكرده است. ابوالفرج در 4 بيت، به او اطمینان داد كه از ارادتمندان وى است. بديهى است كه این دوستى در شخصيت ابوالفرج تأثير عمیق گذاشته است.
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
آخرين كسى كه در زندگى و شعر ابوالفرج حضور يافته، همسايۀ او ابوعبدالله بريدى است كه خليفه راضى، در 327ق او را بر ولايت بصره گمارده بود. از آنجا كه بريديان بصره پيوسته سركش و استقلال جوى بودند، اقدام خليفه نوعى دلجویى از ايشان تلقى شد. اما گویى ابوالفرج از این همسايه دل خوشى نداشت، زيرا قصيده‌اى ظاهرا بسيار تند و انتقاد آمیز، شامل 100 بيت در هجاى او سرود كه تنها 10 بيت از آن باقى مانده است.
آخرين كسى كه در زندگى و شعر ابوالفرج حضور يافته، همسايۀ او ابوعبدالله بريدى است كه خليفه راضى، در 327ق او را بر ولايت بصره گمارده بود. از آنجا كه بريديان بصره پيوسته سركش و استقلال جوى بودند، اقدام خليفه نوعى دلجویى از ايشان تلقى شد. اما گویى ابوالفرج از این همسايه دل خوشى نداشت، زيرا قصيده‌اى ظاهرا بسيار تند و انتقاد آمیز، شامل 100 بيت در هجاى او سرود كه تنها 10 بيت از آن باقى مانده است.


از همنشينان و دوستان ابوالفرج مى‌توان فهرست مفصلى تدارك ديد، مثلاًمى‌توان گفت كه وى با مرزبانى (محمد بن عمران) مؤلف و دانشمند دربار عضد الدوله (د 384 ق)، ابوسعيد سيرافى نحوى مشهور و قاضى بغداد (د 368 ق)، ابن شاذان بزاز و بسيارى ديگر آشنا بوده است، اما از این كسان، روايتى يا حكايتى كه به ابوالفرج مربوطشان سازد، در دست نيست. او خود در روايتى منحصر به فرد گوید كه در مجلس ابوطيب متنبى شيخى برایش حكايتى نقل كرده است. این امر به احتمال قوى در 351ق رخ داده است، چه در آن هنگام بود كه وزير مهلبى شاعران خود را بر ضد متنبى و به هجاى او برانگیخت. با اينهمه از این ماجراهاى بسيار معروف در تاريخ، هيچ اثرى در نوشته‌هاى ابوالفرج پديدار نيست.
از همنشينان و دوستان ابوالفرج مى‌توان فهرست مفصلى تدارك ديد، مثلاًمى‌توان گفت كه وى با مرزبانى (محمد بن عمران) مؤلف و دانشمند دربار عضد الدوله (متوفای 384 ق)، ابوسعيد سيرافى نحوى مشهور و قاضى بغداد (متوفای 368 ق)، ابن شاذان بزاز و بسيارى ديگر آشنا بوده است، اما از این كسان، روايتى يا حكايتى كه به ابوالفرج مربوطشان سازد، در دست نيست. او خود در روايتى منحصر به فرد گوید كه در مجلس ابوطيب متنبى شيخى برایش حكايتى نقل كرده است. این امر به احتمال قوى در 351ق رخ داده است، چه در آن هنگام بود كه وزير مهلبى شاعران خود را بر ضد متنبى و به هجاى او برانگیخت. با اينهمه از این ماجراهاى بسيار معروف در تاريخ، هيچ اثرى در نوشته‌هاى ابوالفرج پديدار نيست.


اينك لازم است به آن دسته از رواياتى كه در همۀ كتب ادب نقل مى‌شود بپردازيم: موضوع اصلى این داستانها، دوستى ابوالفرج با [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] و ابن عمید و هديۀ کتاب اغانى به سيف الدوله است.
اينك لازم است به آن دسته از رواياتى كه در همۀ كتب ادب نقل مى‌شود بپردازيم: موضوع اصلى این داستانها، دوستى ابوالفرج با [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] و ابن عمید و هديۀ کتاب اغانى به سيف‌الدوله است.


افسانه‌هاى ديگرى نيز گرد این روايات تنيده شده كه یکى حكايت نسخۀ منحصر به فرد اغانى است؛ ديگر کتابخانۀ عظيم صاحب است كه بخشى از آن بر 30 شتربار مى‌شده و سپس اغانى جاى آنهمه کتاب را گرفته است، سديگر هديۀ 1000 دينارى سيف الدوله در ازاى اغانى و نظر صاحب در این باب است. بدين سان اغانى، کتابى افسانه‌اى شده و مؤلف آن چنان ارجمند گرديده است كه نویسندگان سده‌هاى بعد، حتى معاصران، او را كاتب ركن الدوله و نديم معز الدوله پنداشته‌اند.
افسانه‌هاى ديگرى نيز گرد این روايات تنيده شده كه یکى حكايت نسخۀ منحصر به فرد اغانى است؛ ديگر کتابخانۀ عظيم صاحب است كه بخشى از آن بر 30 شتربار مى‌شده و سپس اغانى جاى آنهمه کتاب را گرفته است، سديگر هديۀ 1000 دينارى سيف‌الدوله در ازاى اغانى و نظر صاحب در این باب است. بدين سان اغانى، کتابى افسانه‌اى شده و مؤلف آن چنان ارجمند گرديده است كه نویسندگان سده‌هاى بعد، حتى معاصران، او را كاتب ركن‌الدوله و نديم معز الدوله پنداشته‌اند.


اما همۀ این روايات از سدۀ 7ق با سخن ياقوت آغاز مى‌شود. وى مى‌نویسد: «قال الوزير... المغربى في مقدمة ما انتخبه من کتاب الاغانى الى سيف الدولة ابن حمدان فاعطاه الف دينار». «چون خبر به ابن عباد رسيد، گفت: سيف الدوله كوتاهى كرده است و این کتاب چندين برابر این مال مى‌ارزد. آنگاه در وصف کتاب، سخن به درازا گفت و افزود كه کتابخانۀ من مشتمل بر 206000 جلد است، اما از آن میان تنها اغانى همنشين دائمى من است».
اما همۀ این روايات از سدۀ 7ق با سخن ياقوت آغاز مى‌شود. وى مى‌نویسد: «قال الوزير... المغربى في مقدمة ما انتخبه من کتاب الاغانى الى سيف الدولة ابن حمدان فاعطاه الف دينار». «چون خبر به ابن عباد رسيد، گفت: سيف‌الدوله كوتاهى كرده است و این کتاب چندين برابر این مال مى‌ارزد. آنگاه در وصف کتاب، سخن به درازا گفت و افزود كه کتابخانۀ من مشتمل بر 206000 جلد است، اما از آن میان تنها اغانى همنشين دائمى من است».


نوشتۀ وزير مغربى دقيقا روشن نيست، زيرا آنچه اينك پيش روى داريم، جمله‌اى مشوش و ناقص است؛گویى وى گزيده‌اى از اغانى را برای سيف الدوله فرستاده است، اما این وزير نویسنده در 370 ق، يعنى 15 سال پس از مرگ سيف الدوله چشم به جهان گشوده است. به همین جهت، ياقوت و نویسندگان پس از او به طور كلى چنين برداشت كرده‌اند كه وزير مغربى در مقدمه گفته كه ابوالفرج کتابش را برای امیر حمدان فرستاده است، اما هيچ كس در شرح احوال و آثار وزير، به چنين مقدمه‌اى اشاره نكرده است. این روايت در جاى ديگرى نيز آمده كه با آنچه ذكر شد، اندكى تفاوت دارد: اولا، ستايش صاحب از کتاب در دو سه سطر نقل شده، ثانيا، صاحب شمار کتاب‌هاى خود را 117000 جلد ذكر كرده است. همین نكته هم به غرابت این روايت مى‌افزايد، زيرا وجود 206000 يا 117000 جلد کتاب آن هم در یک جا، در آن روزگار سخت شگفت مى‌نمايد. این روايت از دو جهت ديگر نيز نامطمئن است: یکى آنكه تنها روايتى است كه نام ابن عباد و ابوالفرج را در یک جا گرد آورده و اگر آن را مجعول بپنداريم، میان آن دو هيچ رابطه‌اى باقى نمى‌ماند. ديگر آنكه شايد از نظر زمان هم پذيرفتنى نباشد، زيرا در 347ق كه صاحب به عنوان دبير مؤيد الدوله به بغداد رفت، هنوز آن مرد نام‌آور و صاحب مجالس بزرگ ادب رى و اصفهان نشده بود و خود گاه ناچار بود كه ساعتها بر در وزير مهلبى بنشيند تا اجازۀ دخول يابد. در حقيقت صاحب چند سال پس از مرگ ابوالفرج مقام وزارت يافته است.
نوشتۀ وزير مغربى دقيقا روشن نيست، زيرا آنچه اينك پيش روى داريم، جمله‌اى مشوش و ناقص است؛گویى وى گزيده‌اى از اغانى را برای سيف‌الدوله فرستاده است، اما این وزير نویسنده در 370 ق، يعنى 15 سال پس از مرگ سيف‌الدوله چشم به جهان گشوده است. به همین جهت، ياقوت و نویسندگان پس از او به طور كلى چنين برداشت كرده‌اند كه وزير مغربى در مقدمه گفته كه ابوالفرج کتابش را برای امیر حمدان فرستاده است، اما هيچ كس در شرح احوال و آثار وزير، به چنين مقدمه‌اى اشاره نكرده است. این روايت در جاى ديگرى نيز آمده كه با آنچه ذكر شد، اندكى تفاوت دارد: اولا، ستايش صاحب از کتاب در دو سه سطر نقل شده، ثانيا، صاحب شمار کتاب‌هاى خود را 117000 جلد ذكر كرده است. همین نكته هم به غرابت این روايت مى‌افزايد، زيرا وجود 206000 يا 117000 جلد کتاب آن هم در یک جا، در آن روزگار سخت شگفت مى‌نمايد. این روايت از دو جهت ديگر نيز نامطمئن است: یکى آنكه تنها روايتى است كه نام ابن عباد و ابوالفرج را در یک جا گرد آورده و اگر آن را مجعول بپنداريم، میان آن دو هيچ رابطه‌اى باقى نمى‌ماند. ديگر آنكه شايد از نظر زمان هم پذيرفتنى نباشد، زيرا در 347ق كه صاحب به عنوان دبير مؤيد الدوله به بغداد رفت، هنوز آن مرد نام‌آور و صاحب مجالس بزرگ ادب رى و اصفهان نشده بود و خود گاه ناچار بود كه ساعتها بر در وزير مهلبى بنشيند تا اجازۀ دخول يابد. در حقيقت صاحب چند سال پس از مرگ ابوالفرج مقام وزارت يافته است.


اين روايت از جهتى، با روايت ديگرى كه ياقوت نقل كرده، پيوند مى‌يابد: وزير مهلبى از ابوالفرج مى‌پرسد كه اغانى را در چه مدت گرد آورده است. وى جواب مى‌دهد: در 50 سال. ياقوت سپس در همان روايت مى‌افزايد كه ابوالفرج در همۀ عمر تنها یک نسخه از آن کتاب نوشته و این نسخه همان است كه به سيف الدوله هديه كرده. بخش آخر این روايت شايد برداشت خود ياقوت يا قول وزير مغربى است كه از آنجا به وفيات [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] و سپس به همۀ کتاب‌هاى بعد از او راه يافته است. [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، گویى در تأييد رابطه میان ابوالفرج و صاحب، این افسانه را نيز مى‌افزايد كه صاحب، با ظهور اغانى، از 30 شترى كه در سفرها کتاب‌هایش را حمل می‌كردند، بى‌نياز شد.
اين روايت از جهتى، با روايت ديگرى كه ياقوت نقل كرده، پيوند مى‌يابد: وزير مهلبى از ابوالفرج مى‌پرسد كه اغانى را در چه مدت گرد آورده است. وى جواب مى‌دهد: در 50 سال. ياقوت سپس در همان روايت مى‌افزايد كه ابوالفرج در همۀ عمر تنها یک نسخه از آن کتاب نوشته و این نسخه همان است كه به سيف‌الدوله هديه كرده. بخش آخر این روايت شايد برداشت خود ياقوت يا قول وزير مغربى است كه از آنجا به وفيات [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] و سپس به همۀ کتاب‌هاى بعد از او راه يافته است. [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، گویى در تأييد رابطه میان ابوالفرج و صاحب، این افسانه را نيز مى‌افزايد كه صاحب، با ظهور اغانى، از 30 شترى كه در سفرها کتاب‌هایش را حمل می‌كردند، بى‌نياز شد.


در مقدمۀ اغانى اشارتى است كه حل ناشده، باقى مانده است. ابوالفرج در آغاز کتاب گوید این کتاب را به فرمان «رئيسى از رئيسان» تدوین كرده است و معلوم نيست كه این رئيس كيست، اما از آنجا كه در زمان حيات او، [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] مقامى چندان بلند نداشته و اغانى قبل از مرگ وزير مهلبى تمام شده است، مى‌توان صاحب را از این ماجرا بيرون نهاد. گذشته از آن، عدم تصريح به نام آن رئيس، ناچار دليلى داشته كه احتمالا مغضوب بودن آن رئيس بوده است. حال آنكه صاحب در همۀ دوران امارت هرگز مغضوب نشده است. با اينهمه ابن زاكور در تزيين قلائد العقيان خود، تصريح مى‌كند كه کتاب برای صاحب تدوین شده بوده است، ولى خلف الله بر اساس آنچه ذكر شد و دلائل جانبى ديگر این نظر را مردود مى‌شمارد.
در مقدمۀ اغانى اشارتى است كه حل ناشده، باقى مانده است. ابوالفرج در آغاز کتاب گوید این کتاب را به فرمان «رئيسى از رئيسان» تدوین كرده است و معلوم نيست كه این رئيس كيست، اما از آنجا كه در زمان حيات او، [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] مقامى چندان بلند نداشته و اغانى قبل از مرگ وزير مهلبى تمام شده است، مى‌توان صاحب را از این ماجرا بيرون نهاد. گذشته از آن، عدم تصريح به نام آن رئيس، ناچار دليلى داشته كه احتمالا مغضوب بودن آن رئيس بوده است. حال آنكه صاحب در همۀ دوران امارت هرگز مغضوب نشده است. با اينهمه ابن زاكور در تزيين قلائد العقيان خود، تصريح مى‌كند كه کتاب برای صاحب تدوین شده بوده است، ولى خلف الله بر اساس آنچه ذكر شد و دلائل جانبى ديگر این نظر را مردود مى‌شمارد.


هر گاه این روايت و ملاقات ابوالفرج و صاحب و اظهار نظر وزير را دربارۀ بهاى اغانى نادرست بپنداريم، لا جرم موضوع اهداى کتاب به سيف الدوله نيز منتفى مى‌شود، به خصوص كه میان دربار حمدانيان شام و دربار ديلمى بغداد، رقابتهاى ادبى و سياسى تندى وجود داشته است و هيچ دليلى نمى‌يابيم كه ابوالفرج کتاب خود را كه شايستۀ محافل عراق و در خور وزير اديب و عياشى چون مهلبى بوده، برای امیرى بفرستد كه حماسه بر فضاى محافل ادبيش غالب بوده است. خلف الله در نسخۀ خطى تاريخ الدول و الملوك ابن فرات عبارتى يافته كه دربارۀ ابن خازن نقل شده و در آن آمده است كه حسین بن على بن حسین [يعنى ابن خازن]خطى به غايت خوش داشت... سه نسخه از کتاب اغانى نگاشته بود كه یکى را به سيف الدوله اهدا كرد. بعدها خزائن سيف الدوله به غارت رفت و عاقبت 16 جلد از اغانى او در بغداد فراهم آمد. خلف الله مى‌پندارد كه نام ابن خازن با نام وزير مغربى (كه آن هم حسین بن على بن حسین بوده) و نيز نام سيف الدوله ابوالحسن صدقه با نام سيف الدولۀ حمدانى در ذهن ياقوت خلط شده و موجب اشتباه نویسندگان نسلهاى بعد گرديده است. شايد هم مسبب اصلى خود ابن خازن بوده كه آن روايات را جعل كرده است.
هر گاه این روايت و ملاقات ابوالفرج و صاحب و اظهار نظر وزير را دربارۀ بهاى اغانى نادرست بپنداريم، لا جرم موضوع اهداى کتاب به سيف‌الدوله نيز منتفى مى‌شود، به خصوص كه میان دربار حمدانيان شام و دربار ديلمى بغداد، رقابتهاى ادبى و سياسى تندى وجود داشته است و هيچ دليلى نمى‌يابيم كه ابوالفرج کتاب خود را كه شايستۀ محافل عراق و در خور وزير اديب و عياشى چون مهلبى بوده، برای امیرى بفرستد كه حماسه بر فضاى محافل ادبيش غالب بوده است. خلف الله در نسخۀ خطى تاريخ الدول و الملوك ابن فرات عبارتى يافته كه دربارۀ ابن خازن نقل شده و در آن آمده است كه حسین بن على بن حسین [يعنى ابن خازن]خطى به غايت خوش داشت... سه نسخه از کتاب اغانى نگاشته بود كه یکى را به سيف‌الدوله اهدا كرد. بعدها خزائن سيف‌الدوله به غارت رفت و عاقبت 16 جلد از اغانى او در بغداد فراهم آمد. خلف الله مى‌پندارد كه نام ابن خازن با نام وزير مغربى (كه آن هم حسین بن على بن حسین بوده) و نيز نام سيف‌الدوله ابوالحسن صدقه با نام سيف الدولۀ حمدانى در ذهن ياقوت خلط شده و موجب اشتباه نویسندگان نسلهاى بعد گرديده است. شايد هم مسبب اصلى خود ابن خازن بوده كه آن روايات را جعل كرده است.


روايت ديگرى كه آن هم به گزاف در كتب ادب و تاريخ معاصر انتشار يافته، موضوع كاتب بودن ابوالفرج در دستگاه ركن الدولۀ ديلمى است كه آن را هم، ياقوت آورده و روايتى بسيار متأخر است. در آن، از قول هلال زنجانى نقل شده كه ابوالفرج كاتب امیر ديلمى و نزد او محترم و محتشم بود. وى از ابن عمید انتظار داشت كه در ورود و خروج به بارگاه آزادش گذارد. چون وزير نپذيرفت، ابوالفرج در 7 بيت هجوش گفت.
روايت ديگرى كه آن هم به گزاف در كتب ادب و تاريخ معاصر انتشار يافته، موضوع كاتب بودن ابوالفرج در دستگاه ركن الدولۀ ديلمى است كه آن را هم، ياقوت آورده و روايتى بسيار متأخر است. در آن، از قول هلال زنجانى نقل شده كه ابوالفرج كاتب امیر ديلمى و نزد او محترم و محتشم بود. وى از ابن عمید انتظار داشت كه در ورود و خروج به بارگاه آزادش گذارد. چون وزير نپذيرفت، ابوالفرج در 7 بيت هجوش گفت.


نادرست بودن این روايت، در همان 7 بيت آشكار است، زيرا سرايندۀ آن خود را در رديف ابن عمید مى‌انگارد و سپس از ولايت يافتن و معزول شدن خود سخن مى‌گوید (بيت 6) و هيچ یک از این احوال در مورد ابوالفرج صادق نيست. از آن گذشته ياقوت خود اضافه مى‌كند كه ابوحيان، این اشعار را به نحو ديگرى روايت كرده است. سپس در احوال ابن عمید از قول او، شعر را به ابوالفرج على بن حسین بن هندو نسبت مى‌دهد. این روايت به راستى در اخلاق الوزيرين ابوحيان آمده است، اما در آنجا، كاتب ركن الدوله كه ابن عمید را هجو گفته، ابوالفرج حمد بن محمد است. اينك مى‌توان پنداشت كه اشتراك كنيۀ ابوالفرج موجب اختلاط در روايت هلال زنجانى شده و البته ابوالفرج اصفهانى را با این عمید رابطه‌اى نبوده است.
نادرست بودن این روايت، در همان 7 بيت آشكار است، زيرا سرايندۀ آن خود را در رديف ابن عمید مى‌انگارد و سپس از ولايت يافتن و معزول شدن خود سخن مى‌گوید (بيت 6) و هيچ یک از این احوال در مورد ابوالفرج صادق نيست. از آن گذشته ياقوت خود اضافه مى‌كند كه ابوحيان، این اشعار را به نحو ديگرى روايت كرده است. سپس در احوال ابن عمید از قول او، شعر را به ابوالفرج على بن حسین بن هندو نسبت مى‌دهد. این روايت به راستى در اخلاق الوزيرين ابوحيان آمده است، اما در آنجا، كاتب ركن‌الدوله كه ابن عمید را هجو گفته، ابوالفرج حمد بن محمد است. اينك مى‌توان پنداشت كه اشتراك كنيۀ ابوالفرج موجب اختلاط در روايت هلال زنجانى شده و البته ابوالفرج اصفهانى را با این عمید رابطه‌اى نبوده است.


آخرين كسى كه گویند ابوالفرج با وى از راه دور رابطه‌اى داشته، مستنصر، خليفۀ اندلسى است. [[خطیب بغدادى]] و ياقوت مى‌نویسند كه او بسيارى از کتاب‌هایش را پنهانى نزد امویان اندلس مى‌فرستاد و جايزه‌هاى كلان دريافت مى‌داشت. اما از آن کتاب‌ها اندكى به شرق بازگشته است. [[ابن خلدون]] تقريبا دو سده پس از ياقوت، تصريح مى‌كند كه مستنصر (كه با ابوالفرج هم نسب بود) برای تهيۀ کتاب اغانى، 1000 دينار برای ابوالفرج ارسال داشت و او نيز نسخه‌اى از کتاب را، پيش از آنكه در عراق منتشر سازد، برایش فرستاد. شكعه نيز با استناد بر كلام مقرى تأكيد مى‌كند كه نسخۀ اصلى اغانى همان است كه برای مستنصر ارسال شده است. این سخن البته جاى تأمل بسيار دارد.
آخرين كسى كه گویند ابوالفرج با وى از راه دور رابطه‌اى داشته، مستنصر، خليفۀ اندلسى است. [[خطیب بغدادى]] و ياقوت مى‌نویسند كه او بسيارى از کتاب‌هایش را پنهانى نزد امویان اندلس مى‌فرستاد و جايزه‌هاى كلان دريافت مى‌داشت. اما از آن کتاب‌ها اندكى به شرق بازگشته است. [[ابن خلدون]] تقريبا دو سده پس از ياقوت، تصريح مى‌كند كه مستنصر (كه با ابوالفرج هم نسب بود) برای تهيۀ کتاب اغانى، 1000 دينار برای ابوالفرج ارسال داشت و او نيز نسخه‌اى از کتاب را، پيش از آنكه در عراق منتشر سازد، برایش فرستاد. شكعه نيز با استناد بر كلام مقرى تأكيد مى‌كند كه نسخۀ اصلى اغانى همان است كه برای مستنصر ارسال شده است. این سخن البته جاى تأمل بسيار دارد.
خط ۱۸۱: خط ۱۸۱:




[[خطیب بغدادى]] كه او را شاعر و راوى مطلع از انساب و سيره مى‌داند، از قول تنوخى، حوزۀ اطلاعات او را چنين وصف كرده است: هيچ كس را نديده‌ام كه به اندازۀ این راوى شيعى، شعر و سروده و اخبار و آثار و احاديث مسند و نسب حفظ باشد. او علاوه بر اين، علوم ديگرى چون مغازى، لغت، نحو و خرافه را نيز مى‌دانست و از بسيارى از آيينهاى نديمى چون شناخت احوال پرندگان شكارى، بيطارى، اندكى پزشكى و نجوم و ديگر چيزها آگاهى داشت. ذهبى نيز او را آياتى در معرفت اخبار و ايام و شعر و غنا و محاضرات مى‌داند و مى‌گوید كه او با حدثنا و اخبرنا عجايبى مى‌آورد. اما از این میان، در روايت اخبار و ادب بيشتر دست داشته و اطلاعات ديگر او از حد دانش اهل ادب يا نديمان فراتر نمى‌رفته است و مثلاًداستان معالجۀ قولنج گربه‌اش را،نبايد بر دانش عمیق و واقعى او در علم بيطارى حمل كرد. مجموعۀ بيست و چند کتابى كه به او نسبت داده‌اند، از دايرۀ ادب و شعر و غنا و اخبار مربوط به آنها خارج نيست.
[[خطیب بغدادى]] كه او را شاعر و راوى مطلع از انساب و سيره مى‌داند، از قول تنوخى، حوزۀ اطلاعات او را چنين وصف كرده است: هيچ كس را نديده‌ام كه به اندازۀ این راوى شيعى، شعر و سروده و اخبار و آثار و احاديث مسند و نسب حفظ باشد. او علاوه بر اين، علوم ديگرى چون مغازى، لغت، نحو و خرافه را نيز مى‌دانست و از بسيارى از آيينهاى نديمى چون شناخت احوال پرندگان شكارى، بيطارى، اندكى پزشكى و نجوم و ديگر چيزها آگاهى داشت. ذهبى نيز او را آياتى در معرفت اخبار و ايام و شعر و غنا و محاضرات مى‌داند و مى‌گوید كه او با حدثنا و اخبرنا عجايبى مى‌آورد. اما از این میان، در روايت اخبار و ادب بيشتر دست داشته و اطلاعات ديگر او از حد دانش اهل ادب يا نديمان فراتر نمى‌رفته است و مثلاًداستان معالجۀ قولنج گربه‌اش را، نبايد بر دانش عمیق و واقعى او در علم بيطارى حمل كرد. مجموعۀ بيست و چند کتابى كه به او نسبت داده‌اند، از دايرۀ ادب و شعر و غنا و اخبار مربوط به آنها خارج نيست.


تنها شايد بتوان گفت كه او علم انساب را جدى‌تر مى‌گرفته و در آن، همچون متخصص این امر به تأليف دست مى‌زده است. سلسله‌هاى مفصّل تبارنامه كه او در اغانى و مقاتل به كار گرفته است، خود به تخصص او دلالت دارد. علاوه بر اين، یک جمهرة النسب و 4 کتاب ديگر در نسب قبايل بزرگ عرب به وى منسوب است.
تنها شايد بتوان گفت كه او علم انساب را جدى‌تر مى‌گرفته و در آن، همچون متخصص این امر به تأليف دست مى‌زده است. سلسله‌هاى مفصّل تبارنامه كه او در اغانى و مقاتل به كار گرفته است، خود به تخصص او دلالت دارد. علاوه بر اين، یک جمهرة النسب و 4 کتاب ديگر در نسب قبايل بزرگ عرب به وى منسوب است.


ابوالفرج علاوه بر استناد وسيع و همه جانبه به روايات شفاهى و سلسله سندهاى طولانى، از کتاب‌هایى كه در دسترس داشت، نيز روگردان نبود و [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] بر این امر تصريح مى‌كند. اما نوبختى (د 402 ق) روايات او را ناديده گرفته، مى‌گوید: او دروغگوترين مردمان بود؛به بازار کتابفروشان كه بسيار پر رونق بود، مى‌رفت؛ کتاب‌هایى مى‌خريد و به خانه مى‌برد؛همۀ رواياتش از آنهاست.
ابوالفرج علاوه بر استناد وسيع و همه جانبه به روايات شفاهى و سلسله سندهاى طولانى، از کتاب‌هایى كه در دسترس داشت، نيز روگردان نبود و [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] بر این امر تصريح مى‌كند. اما نوبختى (متوفای 402 ق) روايات او را ناديده گرفته، مى‌گوید: او دروغگوترين مردمان بود؛به بازار کتابفروشان كه بسيار پر رونق بود، مى‌رفت؛ کتاب‌هایى مى‌خريد و به خانه مى‌برد؛همۀ رواياتش از آنهاست.


تخصص ديگر ابوالفرج، موسيقى بود. اما دانش او در این زمینه، به دانش نظرى مختصر مى‌گرديد و ظاهرا نه آوازى خوش داشت و نه سازى مى‌نواخت. اطلاعات نظرى او از کتاب‌هاى متعددى كه در اختيار داشت، به دست آمده بود؛آثار اسحاق موصلى؛آثار استادش جحظه از جمله اخبار ابى حشيشة كه آن را نزد همو خوانده بود؛کتابى كه ابوالفضل عباس بن احمد بن ثوابه به او داده بود و انبوهى کتاب‌هاى ديگر. اما او خود در آغاز اغانى به صراحت مى‌گوید: در بيان کیفیت سروده‌ها و ترانه‌ها منحصرا از شيوۀ اسحاق موصلى پيروى كرده‌ام، زيرا امروزه شيوۀ او معمول گرديده است، نه شيوۀ كسانى چون ابراهیم بن مهدى و مخارق و علّویه.... او نسبت به این موسيقى‌دان بزرگ كه حدود یک سده و نيم پيش از او مى‌زيسته است، اعتقادى خاص داشت؛شرح حالى كه به او اختصاص داده،خود کتابى كه نسبتا مفصل است كه به 167 صفحه مى‌رسد. ابوالفرج در آغاز این کتاب، برخلاف شيوۀ خود، به شرح فضائل و دانش و پارسايى و هنرمندى او پرداخته و او را يگانۀ همۀ دورانها معرفى كرده است؛ اما در مقابل، از اينكه بر استاد ديگرش جحظه خرده بگیرد، ابايى نداشت و با آنكه کتابى در احوال و اخبار او تأليف كرده است، باز یک بار پس از دو روايت مى‌گوید: او را در کتاب الطنبوريين عادت بر این است كه از اهل صناعت موسيقى به زشت‌ترين كلمات بدگویى كند، حال آنكه عكس این عمل شايسته است.
تخصص ديگر ابوالفرج، موسيقى بود. اما دانش او در این زمینه، به دانش نظرى مختصر مى‌گرديد و ظاهرا نه آوازى خوش داشت و نه سازى مى‌نواخت. اطلاعات نظرى او از کتاب‌هاى متعددى كه در اختيار داشت، به دست آمده بود؛آثار اسحاق موصلى؛آثار استادش جحظه از جمله اخبار ابى حشيشة كه آن را نزد همو خوانده بود؛کتابى كه ابوالفضل عباس بن احمد بن ثوابه به او داده بود و انبوهى کتاب‌هاى ديگر. اما او خود در آغاز اغانى به صراحت مى‌گوید: در بيان کیفیت سروده‌ها و ترانه‌ها منحصرا از شيوۀ اسحاق موصلى پيروى كرده‌ام، زيرا امروزه شيوۀ او معمول گرديده است، نه شيوۀ كسانى چون ابراهیم بن مهدى و مخارق و علّویه.... او نسبت به این موسيقى‌دان بزرگ كه حدود یک سده و نيم پيش از او مى‌زيسته است، اعتقادى خاص داشت؛شرح حالى كه به او اختصاص داده،خود کتابى كه نسبتا مفصل است كه به 167 صفحه مى‌رسد. ابوالفرج در آغاز این کتاب، برخلاف شيوۀ خود، به شرح فضائل و دانش و پارسايى و هنرمندى او پرداخته و او را يگانۀ همۀ دورانها معرفى كرده است؛ اما در مقابل، از اينكه بر استاد ديگرش جحظه خرده بگیرد، ابايى نداشت و با آنكه کتابى در احوال و اخبار او تأليف كرده است، باز یک بار پس از دو روايت مى‌گوید: او را در کتاب الطنبوريين عادت بر این است كه از اهل صناعت موسيقى به زشت‌ترين كلمات بدگویى كند، حال آنكه عكس این عمل شايسته است.
خط ۲۴۷: خط ۲۴۷:
# کتابى دربارۀ نغمه‌ها كه خود به آن اشاره كرده.  
# کتابى دربارۀ نغمه‌ها كه خود به آن اشاره كرده.  
# رساله‌اى دربارۀ غنا كه خود از آن ياد كرده است.  
# رساله‌اى دربارۀ غنا كه خود از آن ياد كرده است.  
# الديارات. از سده‌هاى نخست قمرى ديرها را بيشتر مراكزى برای تفريح تلقى مى‌كرده‌اند. به همین جهت، مؤلفان کتاب‌هاى الديارات، پس از تعيين محل دير، به ذكر اخبار و اشعارى كه در پيرامون آن ساخته شده بود، مى‌پرداختند. ظاهرا نخستين کتابى كه پيش از ابوالفرج در این باب تأليف شده، کتاب الحيرة و تسمیة البيع و الديارات، اثر هشام كلبى است. پس از آن ديارات ابوالفرج تأليف شد. اما نویسندگان سدۀ 4ق به این موضوع اقبال بسيار نشان داده‌اند، چنانكه 5 کتاب ديگر نيز در همین دوره تأليف شده است: کتاب الديرة از سرىّ رفّاء؛ الديارات از ابوبكر محمد و ابوعثمان سعيد خالدى؛ الديارات الكبير از شمشاطى؛کتاب الديرة از محمد بن حسن نحوى و از همه مهم‌تر الديارات شابشتى. شگفت آنكه شابشتى هيچ اشاره‌اى به ابوالفرج نكرده و گویى از کتاب او به كلى بى اطلاع بوده است (دربارۀ این کتاب‌ها، نك‍: عواد، 36-42). کتاب ابوالفرج اينك در دست نيست و نسخه‌اى كه به همین نام در کتابخانۀ برلين نگهدارى مى‌شود،معلوم نيست كه از آن ابوالفرج باشد. اما بى گمان ياقوت آن را در دست داشته، زيرا بارها در [[معجم البلدان]] به آن ارجاع داده است. جليل عطيه آنچه از این اثر در منابع آمده است، گرد آورده و به نام الديارات در بيروت (1991 م) به چاپ رسانده است.
# الديارات. از سده‌هاى نخست قمرى ديرها را بيشتر مراكزى برای تفريح تلقى مى‌كرده‌اند. به همین جهت، مؤلفان کتاب‌هاى الديارات، پس از تعيين محل دير، به ذكر اخبار و اشعارى كه در پيرامون آن ساخته شده بود، مى‌پرداختند. ظاهرا نخستين کتابى كه پيش از ابوالفرج در این باب تأليف شده، کتاب الحيرة و تسمیة البيع و الديارات، اثر هشام كلبى است. پس از آن ديارات ابوالفرج تأليف شد. اما نویسندگان سدۀ 4ق به این موضوع اقبال بسيار نشان داده‌اند، چنانكه 5 کتاب ديگر نيز در همین دوره تأليف شده است: کتاب الديرة از سرىّ رفّاء؛ الديارات از ابوبكر محمد و ابوعثمان سعيد خالدى؛ الديارات الكبير از شمشاطى؛کتاب الديرة از محمد بن حسن نحوى و از همه مهم‌تر الديارات شابشتى. شگفت آنكه شابشتى هيچ اشاره‌اى به ابوالفرج نكرده و گویى از کتاب او به كلى بى اطلاع بوده است (دربارۀ این کتاب‌ها، نك‍: عواد، 36-42). کتاب ابوالفرج اينك در دست نيست و نسخه‌اى كه به همین نام در کتابخانۀ برلين نگهدارى مى‌شود، معلوم نيست كه از آن ابوالفرج باشد. اما بى گمان ياقوت آن را در دست داشته، زيرا بارها در [[معجم البلدان]] به آن ارجاع داده است. جليل عطيه آنچه از این اثر در منابع آمده است، گرد آورده و به نام الديارات در بيروت (1991 م) به چاپ رسانده است.


===کتابى در ادب===
===کتابى در ادب===
خط ۲۵۵: خط ۲۵۵:
ابوالفرج در این کتاب، با ذكر تاريخ بارها از خود سخن گفته، چندانكه این کتاب یکى از مراجع عمده برای شرح احوال او شده است. چنانكه در بخش درگذشت او ياد شد، یکى از روايات این کتاب نشان مى‌دهد كه وى، بر خلاف، همۀ روايات، تا اندكى پس از 362ق زنده بوده و این کتاب را نيز پس از این تاريخ، يا در اواخر آن سال نوشته است. در این زمان دوست و حامى قدرتمند او وزير مهلبى در گذشته بود و او در غم تنهایى و تنگدستى مى‌زيست. مقدمۀ كوتاه و غم انگیزى كه وى در آغاز کتاب نگاشته است، بر این معنى دلالت دارد.
ابوالفرج در این کتاب، با ذكر تاريخ بارها از خود سخن گفته، چندانكه این کتاب یکى از مراجع عمده برای شرح احوال او شده است. چنانكه در بخش درگذشت او ياد شد، یکى از روايات این کتاب نشان مى‌دهد كه وى، بر خلاف، همۀ روايات، تا اندكى پس از 362ق زنده بوده و این کتاب را نيز پس از این تاريخ، يا در اواخر آن سال نوشته است. در این زمان دوست و حامى قدرتمند او وزير مهلبى در گذشته بود و او در غم تنهایى و تنگدستى مى‌زيست. مقدمۀ كوتاه و غم انگیزى كه وى در آغاز کتاب نگاشته است، بر این معنى دلالت دارد.


موضوع و لحن گفتار کتاب سراسر نشان از صمیمیت و یکرنگى روح مؤلف دارد. وى خاصه به دنبال غربت‌زدگانى كه از سر اندوه يادگارى از خود به جاى گذاشته‌اند، به هر سوى سر مى‌كشد و در خانه‌ها، دكانهاى ویران، مساجد، باغها، حتى در كوهها نوشته‌هاى آنان را مى‌يابد و در کتاب خود ضبط مى‌كند. بديهى است كه او از اخبارى كه ديگران نيز در همین باب برایش نقل مى‌كنند، چشم نمى‌پوشد.اهمیت این کتاب برای روان‌شناسى اجتماعى آن روزگار بر كسى پوشيده نيست.
موضوع و لحن گفتار کتاب سراسر نشان از صمیمیت و یکرنگى روح مؤلف دارد. وى خاصه به دنبال غربت‌زدگانى كه از سر اندوه يادگارى از خود به جاى گذاشته‌اند، به هر سوى سر مى‌كشد و در خانه‌ها، دكانهاى ویران، مساجد، باغها، حتى در كوه‌ها نوشته‌هاى آنان را مى‌يابد و در کتاب خود ضبط مى‌كند. بديهى است كه او از اخبارى كه ديگران نيز در همین باب برایش نقل مى‌كنند، چشم نمى‌پوشد.اهمیت این کتاب برای روان‌شناسى اجتماعى آن روزگار بر كسى پوشيده نيست.


===کتاب‌هایى كه دربارۀ اشخاص معين تأليف كرده===
===کتاب‌هایى كه دربارۀ اشخاص معين تأليف كرده===
خط ۲۹۴: خط ۲۹۴:
[https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/3661 آذرنوش، آذرتاش، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، جلد 6، ص126-138، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374]
[https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/3661 آذرنوش، آذرتاش، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، جلد 6، ص126-138، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374]


{{امام حسن مجتبی علیه‌السلام}}
{{سرور شهیدان}}
==وابسته‌ها==
==وابسته‌ها==
{{وابسته‌ها}}
{{وابسته‌ها}}


[[مقتل الحسن و الحسين عليهماالسلام]]
[[مقتل الحسن و الحسين عليهماالسلام]]


[[مقاتل الطالبیین]]  
[[مقاتل الطالبیین]]  


[[الأغاني]]  
[[الأغاني]]  
[[كتاب الأغاني]]
[[برگزيدۀ الأغاني]]


[[فرزندان ابوطالب]]  
[[فرزندان ابوطالب]]  


[[مقاتل الطالبیین تاریخ کشته شدگان از اولاد ابوطالب]]
[[مقاتل الطالبیین تاریخ کشته‌شدگان از اولاد ابوطالب]]  
 
[[مقتل الحسن و الحسين عليهما‌السلام]]  


[[رده:زندگی‌نامه]]
[[رده:زندگی‌نامه]]
[[رده:عاشوراپژوهان]]
[[رده:عاشوراپژوهان]]
[[رده:ادیبان]]
[[رده:محدثان]]
[[رده:شاعران]]
[[رده:مورّخان]]
[[رده:نسب‌شناسان]]
۹٬۷۹۹

ویرایش