دیوانیان از ساسانیان تا سامانیان (نگاهی به سرگذشت نظام دیوانی ایران بعد از سقوط ساسانیان)
دیوانیان از ساسانیان تا سامانیان (نگاهی به سرگذشت نظام دیوانی ایران بعد از سقوط ساسانیان) تألیف حامد نوحه خوان؛ در قرن هفتم میلادی اعراب مسلمان توانستند سلسله ساسانی را سرنگون و ایران را تصرف کنند؛ دو قرن بعد ایرانیان توانستند حکومتهای نیمه مستقلی تشکیل بدهند. اکثر کتابهایی که تاکنون در مورد این دوران تقریبا سیصدساله نوشته شدهاند تنها از منظر نظامی، سیاسی و تغییرات سلسلهها به حوادث آن دوران پرداختهاند. اما کتاب حاضر برای اولین بار دست به تحقیق مستقلی راجع به نظام دیوانی ایران در آن دوران زده است. ایران با دوازده قرن سابقه تمدن، نظام دیوانی بزرگ و کاملی داشت در حالی که اعراب چنین نظامی نداشتند به همین دلیل دیوانیان ایرانی را به استخدام گرفتند. دیوانیان طی حدود سیصدسال، راه سختی را پیمودند تا در نهایت توانستند در دوران امارت سامانیان، بخش بزرگی از ایران را به استقلال اداری و نه استقلال سیاسی از حکومت خلفای عرب برسانند. نوشتار پیش رو سرگذشت دیوانیان ایران را در این دوران بیش از سیصد سال بررسی میکند.
دیوانیان از ساسانیان تا سامانیان (نگاهی به سرگذشت نظام دیوانی ایران بعد از سقوط ساسانیان) | |
---|---|
پدیدآوران | نوحه خوان، حامد (نویسنده) |
ناشر | ندای تاریخ |
مکان نشر | تهران |
سال نشر | ۱۳۹۹ش |
شابک | 7-27-8875-600-978 |
موضوع | بوروکراسی -- ایران -- تاریخ,ایران -- تاریخ -- ساسانیان، ۲۲۶ - ۶۵۱م,ایران -- تاریخ -- سامانیان، ۲۷۹ - ۳۸۹ق,ایران -- سیاست و حکومت -- تاریخ |
کد کنگره | JF۱۵۰۱/ن۹۳د۹ |
گزارش کتاب
شکست و فروپاشی شاهنشاهی ساسانی با آن تشکیلات عریض و طویل تمدنی، اعم از دیوانی، نظامی، اقتصادی، صنعتی و ایدئولوژیک به دست عربهای بیابان گرد، یکی از بخشهای تاریخ کهن این سرزمین است که از همان زمان تا به امروز همواره پرسش برانگیز بوده و هست. این اولین بار یا آخرین باری نبود که قلمرو شاهنشاهی ایران به دست مهاجمانی با درجه نازل تمدنی اشغال و حکومتی بیگانه تبار بر ایران حاکم میشد اما اولین و آخرین باری بود که ایرانیان نه تنها در مواجهه سیاسی و نظامی بلکه در مواجهه دینی هم از مهاجمان شکست خوردند و به تدریج دین نیاکان خود را رها کردند و دین اشغالگران را پذیرفتند. علاوه بر این، این تنها باری بود که ایرانیان هیچ گاه نتوانستند اشغالگران را به معنای واقعی کلمه اخراج یا سرنگون و دودمانی کاملا بومی را جایگزین دودمان حاکم بیگانه تبار کنند؛ حتی دودمانهای ایرانی طاهری و صفاری و سامانی هم که موضوع این کتاب هستند و قلمروهای خود را با استقلال کامل اداره میکردند هیچگاه برتری اسمی خاندان عباسی را انکار نکردند و خود را مطیع امیرالمؤمنین معرفی میکردند. اما نباید فرض کنیم که همیشه و در همهی عرصهها این اعراب بودند که پیروز بودند و ایرانیان بودند که به یکباره دار و ندار خود را باختند. عربهای حاکم بر ایران به جز دین جدیدی که از هر حیث بر ادیان بومی ایران برتر بود هیچ چیزی نداشتند که سلطهی آنان را بر سرزمینهای پهناور و مردم متمدن ایران شهر تثبیت کند. دستگاه خلافت اسلامی حاکم بر مجاهدین عرب مسلمان خیلی زود فهمید که اشغال سرزمینهای ایران و سوریه ومصر و سایر سرزمینها یک بحث است و نگهداری و اداره آنها یک بحث دیگر. به همین دلیل تمم تلاش خود را کرد تا در سرزمینهای اشغال شده نخبگان و دیوان سالاران محلی را حفظ و به سوی خود جذب کند. به این ترتیب سازمان حکومتی جدیدی شکل گرفت که در آن نیروی نظامی از صدر تا ذیل از مجاهدین عرب تشکیل میشد ولی نیروی دیوانی به دو طبقه تقسیم میشد، طبقهی بالای دستگاه دیوانی حکومت اسلامی در اختیار یک نفر عرب مسلمان بود و بدنهی آن از دیوان سالاران غیر عرب بومی هر بخش از قلمرو اسلامی تشکیل میشد و طبیعی بود که در بزرگترین بخش قلمرو دارالاسلام یعنی ایران شهر ساسانی دیوان سالاران بومی ایرانی تنها اشخاص آشنا با نظام اداری و دیوانی ساسانیان باشند. حکومت خلافت اسلامی به خصوص در روزگار بنی امیه خیلی زود دچار تعارضات شدید درونی شد. امویان تعصب نژادی بسیار شدیدی داشتند و میخواستند همواره قوم عرب آقا و سرور سایر اقوام و ملتها باشد. این تعصب باعث شد تا آنها نسبت به اسلام هم نگاهی انحصار طلبانه داشته باشند و اسلام را به عنوان مجوز و حق حکومت تنها برای اعراب بخواهند تا از این راه بر غیر عرب حکومت کنند. اما اولا این طرز فکر با ماهیت تبلیغی و جهانی اسلام در تعارض و تناقض بود ثانیا نژاد پرستی امویان دچار آفت قبیله پرستی هم بود و آنان حتی به تساوی میان تمام اعراب هم اعتقاد و التزامی نداشتند. از دیدگاه متفکرین و متدینین مسلمان میان عموم مسلمانان هیچ تفاوتی وجود نداشت و تمام مسلمانان اعم از عرب و غیر عرب با هم برابر و متساوی الحقوق بودند، ضمن آن که آنان تمایل زیادی داشتند تا غیر مسلمانان را به دین اسلام وارد کنند و این طرز فکر با تمایلات انحصار طلبانه اموی در تناقض کامل قرار داشت. از سوی دیگر غیرعربها نمیتوانستند شرایط تبعیض آمیز تحمیل شده را بپذیرند و همواره به دنبال راهی برای خروج از این وضعیت بودند. امویان نه تنها با متفکرین مسلمان و زیردستان غیر مسلمنان و غیر عرب دائما در ستیز و کشمکش بودند بلکه حتی در برقراری اتحاد و یک دلی میان آن دسته از عربهایی که گرایشهای نژادیشان قوی تر از گرایش اسلامیشان بود هم ناتوان ماندند. کشمکشهای قومی میان اعراب که زا آن به عصبیت یاد میدش همواره آتش اختلاف و درگیری را بین عرب خود عربها شعله ور میکرد. در چنین شرایطی ناراضیان عم از عرب و غیرعرب دست به دست هم داده و حکومت بنی امیه را سرنگون کردند و خاندان بنی عباس را جای گزین آنان کردند. در حکومت بنی عباس تعصب نژادی به حداقل رسید اما تعصب مذهبی به اوج رسید. عباسیان قرائتی را از اسلام میخواستند و تبلیغ میکردند که سلطهی تمام عیار خاندان خود را مشروع و تثبیت کنند و هر نوع اعتراضی را غیر مشروع جلوه بدهند. عباسیان خیلی زود مانند امویان به ظواهر حکومت دنیایی و گردآوری ثروت و پول افشانیهای بی حساب و کتاب و بزمهای هوس بازانهی نامشروع علاقه مند شدند. میل به گردآوری ثروت منجر به فشارهای شدید به تودههای مردم میشد و این فشارها آنان را مستعد شورش و طغیان میکرد و استبداد حکومت به همراه باده نوشیها و هوس بازیهای علنی منجر به نارضایتی متفکرین مسلمان غیر وابسته به حکومت میشد. متفکرین مسلمان غیر وابسته به حکومت به حرکتهای اعراضی تودهای مشروعیت میدادند و دور باطلی از شورش و سرکوب آغاز شد. پهناوری بیش از حد قلمرو حکومتی نیز مزید بر علت بود چون تأمین هزینهی سرکوب هر شورش با این مسافتها سر به فلک میکشید. تمامی این تعارضات دست به دست هم دادند تا دستگاه خلافت عباسی به نفع مناطق تابعه قلمرو خود امتیازاتی بدهد که این امتیازات در قالب امارتهای موروثی منطقهای جلوه گر شد. این که این سیاست تا چه حد به نفع خاندان عباسی بود خود موضوع پژوهشی کامل و تمام عیار است. به طور کلی فاصله کمتر از دو قرن بین فتوحات جهانی اسلام تا تن دادن بنی عباس به امارتهای موروثی منطقهای، سرشار از تحولات عظیمی است که هر یک موضوع یک کتاب جداگانه میشود. پژوهش حاضر یکی از این تحولات را انتخاب کرده و آن سرنوشت نظام دیوانی عریض وطویل ساسانیان پس از سقوط است.[۱]
پانويس