از تصوف تا عرفان: تأملاتی در تحول گفتمان معنوی ایرانی از عهد صفوی تا عهد پهلوی
از تصوف تا عرفان: تأملاتی در تحول گفتمان معنوی ایرانی از عهد صفوی تا عهد پهلوی | |
---|---|
![]() | |
پدیدآوران | انزلی، عطاء (نویسنده)
بحراني، اشکان (نویسنده) مظاهري، محسن حسام (ویراستار) |
ناشر | آرما |
مکان نشر | ايران - تهران |
سال نشر | 1403ش. |
چاپ | يکم |
شابک | 0ـ26ـ7863ـ622ـ978 |
موضوع | عرفان -- ايران -- اسلام -- تاريخ تصوف - ايران - تاريخ |
کد کنگره | 4الف8الف / 286 BP |
از تصوف تا عرفان: تأملاتی در تحول گفتمان معنوی ایرانی از عهد صفوی تا عهد پهلوی تألیف عطا انزلی با همکاری اشکان بحرانی، در این کتاب نویسنده تلاش دارد به این پرسش پاسخ دهد که چگونه مفهوم عرفان در میان ایرانیان چنین قدر و منزلتی یافت. برای این منظور از زاویۀ تاریخ اندیشه و تاریخ اجتماعی به تحلیل دگرگونیهای بنیادینی پرداخته که جامعۀ ایرانی در طول چند سدۀ گذشته از سرگذرانده است.
ساختار
کتاب از پنج مقاله تشکیل شده است.
گزارش کتاب
امروزه از لغت «عرفان» در گفتمان معاصر فارسی همچون معادلی برای واژۀ mysticism در زبان انگلیسی استفاده میشود. اما اگر چهارصد سال به عقب برگردیم سراغی از آن نمی توان گرفت، مگر در کتب تخصصی تصوف. حتی در سراسر جهان اسلام آنچه میان عامه و خاصه مقبول و محبوب است، تعبیر تصوف است نه عرفان. در این کتاب نویسنده تلاش دارد به این پرسش پاسخ دهد که چگونه مفهوم عرفان در میان ایرانیان چنین قدر و منزلتی یافت. برای این منظور از زاویۀ تاریخ اندیشه و تاریخ اجتماعی به تحلیل دگرگونیهای بنیادینی پرداخته که جامعۀ ایرانی در طول چند سدۀ گذشته از سرگذرانده است. وی معتقد است که این دگرگونیها، از شکلگیری و قدرتیافتن علمای شیعه در عهد صفوی تا ظهور و گسترش گفتمان تجدد از اواخر دورۀ قاجار تاکنون، نقش مهمی در تغییر نگاه ایرانیان به تصوف و بهحاشیهکشیدن آن و بهمیدانآوردن عرفان به عنوان بدیل داشتهاند. درواقع بخش مهمی از فرایندی که منجر به تثبیت فهم مدرن از مفهوم «عرفان» در ایران شد، عمدتاً در نیمۀ اول قرن بیستم میلادی و با تأثیر شدید فرهنگی و اقتصادی اروپا بر ذهن و زبان ایرانیان اتفاق افتاد.
آیا حملات علما در رسالهها و بر سر منابر و ترس از خشم خداوند و انگ کفر و الحاد بود که باعث شد بهتدریج مردم عامی روی از خانقاهنشینان برگردانند؟ چرایی وقوع این چرخش عمدۀ دینی در ایران پرسشی پیچیده و دشوار است. نویسنده در فصل نخست این کتاب در تحلیل تاریخی ـ جامعهشناختی، میکوشد چارچوبی تحلیلی عرضه کند که ما را به فهم بهتر و عمیقتری از این فرایند میرساند. در این فصل نویسنده از تحلیلهای نو ـ وبری پیتر برگر و سعید امیرارجمند دو جامعهشناس دین استفاده کرده است.
افول تصوف نهادینه در ایران در دورۀ حکومت شاهانی رخ داد که تبارشان را به شیخ صفیالدین اردبیلی بازمیگردانند. مورخان عصر صفوی نوعاً در تلاش برای علتیابی این افول چشمگیر، شواهد اندک سرکوب برخی از سلسلهها یا چهرههای بارز صفوی را دستاویز تحلیلی کلی کردهاند. نویسنده در فصل دوم میکوشد با ارائۀ تحلیلی بدیل از چگونگی و دلایل تضعیف تصوف خانقاهی در قرن یازدهم در ایران، این الگو یعنی «الگوی سرکوب» را به چالش بکشاند.
اهمیت شیراز در این مدعای مهم و نو است که اختراع مقولۀ «عرفان» را آنگونه که در ادبیات فارسی معاصر استفاده میشود، میتوان به تنی چند از عالمان دینی این دیار در اواخر دورۀ صفوی نسبت داد؛ کسانی مثل شاه محمد دارابی و قطبالدین نیریزی. نویسنده در فصل سوم میکوشد با الهام از تبارشناسی و تاریخ مفاهیم چگونگی ظهور تاریخی مقولۀ «عرفان» در ادبیات دینی فارسی را روشن کند.
علمای شیعه و کسانی از عوام شهروندان که آهی در بساط داشتند، در طول دورۀ صفوی توجه خاصی به زیارت قبور ائمه در عتبات کرده بودند و به همین دلیل شبکۀ حمایتی اجتماعی و اقتصادی در این مسیر شکل گرفته بود که میتوانست از علمای مهاجر در موطن جدیدشان استقبال کند. در میان مهاجران، چندی از علمای عرفانمشرت تأثیرگذار نیز حضور داشتند و فعالیتهای دینی و علمی آنان در عتبات فصل تازه و نسبتاً مغفولی از داستان عرفان را آغاز کرد. در فصل چهارم نویسنده با تمرکز بر فعالیتها و رسالههای چند تن از این علمای دورۀ فترت، نشان میدهد که چگونه میراث نظام معرفتی ـ دینی صفوی در این دوره همچنان بهشدت تأثیرگذار است و به طور خاص چگونه میتوان از آغاز فرایند «نهادینهسازی عرفان» و شکلگیری هویت تشکیلاتی میان علمای عرفانمشرب در حوزههای شیعی سخن گفت.
درحالیکه در دورههای قبلی عرفان زیر سیطرۀ گفتمان تصوف قرار داشت و به همین دلیل گفتگو دربارۀ آن معمولاً ماهیتی واکنشی به خود میگرفت، در سدۀ چهاردهم شمسی عرفان با کمک تجددمآبان نهایتاً چنان تفوق و گفتمانی یافت که نمایندگان تصوف خانقاهی و دوستداران و طرفداران آنان وادار به بازتعریف خود شدند. البته ناگفته پیداست که این تنها مفهوم عرفان نبود که در گیرودار تجدد لباس نو دربر کرد، بلکه مفاهیم بنیادینی چون دین، جامعه، سیاست، استبداد، تعلیم و تربیت، دولت، فرهنگ و... همه در این دوره در حال پوستانداختن بودند. نویسنده در فصل آخر کتاب برای تحلیل این فرایند بسیار مهم معناشناختی، بهویژه آنگونه که در آینۀ مفاهیمی چون «دین» و «عرفان» جلوه مییافت، نگاهی به یکی از رسالههای میرزاآقاخان کرمانی با عنوان «هفتادودو ملت» انداخته است. تمرکز نویسنده بر این مقاله بدان دلیل است که محتوای آن نمونۀ خوبی از نوع چارچوب دینداری متجددانهای است که روشنفکران این دوره در آثار و گفتارشان آن را به منزلۀ جایگزینی برای دینداری سنتی تبلیغ میکردند.[۱]
پانويس
منابع مقاله
پایگاه کتابخانه تخصصی ادبیات