أصول‌الدين (بزدوی)

    از ویکی‌نور
    أصول‌الدين (بزدوی)
    أصول‌الدين (بزدوی)
    پدیدآورانبزدوی، محمد بن محمد (نویسنده)

    لنس، هانس پيتر (محقق)

    سقا، احمد حجازي (مصحح)
    ناشرالمکتبة الأزهرية للتراث
    مکان نشرمصر - قاهره
    چاپ1
    موضوعکلام ماتریدی - قرن 5ق.
    زبانعربي
    تعداد جلد1
    کد کنگره
    ‏BP‎‏ ‎‏208‎‏ ‎‏/‎‏ب‎‏4‎‏الف‎‏6

    أصول‌الدين، تألیف عالم ماتریدی قرن پنجم هجری، ابوالیسر محمد بزدوی (پزدوی) است که تحقیق آن توسط هانس پیتر لنس و تعلیقه آن به همت احمد حجازی سقا صورت گرفته است.

    ماتریدیه یکی از نحله‎های کلامی اهل سنت بشمار می‎رود و از نظر فقهی تابع عقاید ابوحنیفه هستند و این اثر یکی از آثار گران‎بها در این مذهب محسوب می‎شود.

    انگیزه تألیف

    انگیزه او در نوشتن این کتاب مبارزه با فیلسوفان و روی‎گردانی دانشمندان از علوم کلام و روی آوردنشان به فقه بوده است.[۱].

    زمان نگارش

    نویسنده‎ این کتاب را در جمادی‎الاولی سال 481ق، نوشته است.[۲].

    ساختار

    بعد از دو مقدمه از محقق و مؤلف، نودوشش مسئله در موضوع اعتقادات آمده، سپس برخی از فرقه‎های کلامی شیعه و سنی معرفی شده است.

    گزارش محتوا

    محقق در مقدمه زمان و دلیل تحقیق کتاب را نوشته[۳]، سپس ساختار و دسته‎بندی کتاب را به معرض نمایش گذاشته[۴] و در پایان سیره نویسنده را بیان نموده است.[۵]. نویسنده در مقدمه‎اش از انگیزه نگارش کتابش سخن به میان آورده است.[۶].

    بزدوی در کتاب «أصول ‎الدين»، نظام کلامی خود را که در واقع همان چارچوب فکری مکتب ماتریدیه است، تبیین کرده و توضیح داده است. وی عقاید ماتریدیه را همان باورهای «اهل سنت و جماعت» و روش پیامبر(ص) دانسته و با انگیز مبارزه با اندیشه‎های فلسفی و عقاید گمراهان و بدعت‎گذاران، این کتاب را نوشته است. بزدوی، فیلسوفان را به سبب عقایدی که در مورد خدا، نبوت و معاد دارند، کافر می‎داند[۷].

    ساختمان هندسی اندیشه‎های کلامی بزدوی بر دو‎گانه‎انگاری جهان ذهن و جهان عین و مسلم داشتن جهان خارج، همچون یک واقعیت و حقیقت نفس‎الامری است. بدین قرار نخست با سوفسطاییان درگیر می‎شود؛ پس ‎از آن به معرفی منابع معرفت کلامی می‎پردازد و آراء دیگران را در این زمینه نقد می‎کند و تعقل و استدلال را حجت می‎شمارد. وی سپس بحث جواهر و اعراض را پیش می‎کشد تا از رهگذر آن ـ برخلاف اندیشه فیلسوفان ـ به اثبات حدوث کل عالم بپردازد و آن را مقدمه‎ای برای اثبات پدیدآورنده عالم قرار دهد؛ آنگاه در بحث توحید اثبات می‎کند که این پدیدآورنده، واحد است و اندیشه‎های دوگانه و سه‎گانه‎باوران را به ‎نقد می‎کشد[۸].

    در مبحث ذات الهی، عقیده او این است که خدا شبیه چیزی نیست و از این رهگذر با همه فرقه‎هایی که به تجسیم یا تشبیه معتقدند، درگیر می‎شود و آیه‎های مورد استناد مشبهه را به نفع الهیات تنزیهی تأویل می‎کند. در مورد صفات خدا، تبیین وی از صفات به اندیشه‎های اشاعره در این باب نزدیک می‎شود. او برخلاف معتزله، برای صفات، به حقیقتی ورای ذات معتقد است و این صفات را قائم به ذات می‎داند[۹].

    در باب اراده و مشیت الهی، با یکی دانستن این دو، از باور ابوحنیفه فاصله می‎گیرد. او همسو با اهل سنت و جماعت، کلام الهی را قدیم و غیر مخلوق می‎داند و دلایل مخالفان این باور را نقد می‎کند. او بر آن است که خدا قابل دیده‎شدن است و معتقد است که شماری از مؤمنان در بهشت او را می‎بینند. در مبحث نبوت پس از اثبات نبوت عامه، به اثبات نبوت پیامبر(ص) از رهگذر معجزه‎ای چون قرآن می‎پردازد[۱۰].

    در مسئله جبر و اختیار، باز او به «کسب» اشاعره نزدیک می‎شود. او برخلاف معتزله و همسو با اشاعره معتقد است که نمی‎توانیم بگوییم که کاری بر خدا واجب است یا واجب نیست؛ زیرا افعال خدا بر اساس مشیت مطلق اوست، نه بر مقتضای احکام عقل عملی و بر اساس آیاتی از قرآن خدا خبر داده است که گاه در حق بندگان کاری می‎کند که به صلاح آنان نیست. او برخلاف معتزله افعال الهی را معلل به اغراض نمی‎داند، بلکه مشیت مطلق خدا را که مقید به هیچ قیدی نیست، حاکم بر همه‎چیز می‎انگارد[۱۱].

    در مسئله وعد و وعید، بزدوی همچون مرجئه از وعیدیه سخت دور می‎شود و بر آن است که مرتکبان کبیره در دوزخ نمی‎مانند و شاید اصلاً به آنجا نروند. در باب ایمان، وی همان باور اشاعره را تأیید می‎کند. درباره اثبات روز رستاخیز، استدلال وی مبتنی بر حکمت عملی و عدل خداوند درباره کسانی است که در دنیا کیفر نمی‎بینند. چیزی که ما را به یاد استدلال امانوئل کانت فیلسوف آلمانی در این باب می‎اندازد[۱۲].

    در مبحث امامت و سیاست، بر پایه اینکه امام باید از همه برتر باشد، همچون سایر اهل سنت، ابوبکر را خلیفه شایسته پس از پیامبر(ص) می‎داند و باور شیعه را مردود می‎شمارد و معزول کردن امام را در هنگام تخلف روا نمی‎داند[۱۳].

    نویسنده در پایان، فرقه‎های شیعه، خوارج، قدریه و معتزله، جبریه، مرجئه و مجسمه را به‎اختصار معرفی می‎کند.

    او در معرفی شیعه (و به تعبیر وی، روافض)، در ابتدا اعتقاد آنان را درباره امامت بازگو می‎کند، سپس به غلات شیعه می‎پردازد و برخی از تفکرات آن‎ها را به معرض نمایش می‎گذارد[۱۴].

    وضعیت کتاب

    در این اثر گاه به جملات ناقصی (افتادگی یک یا چند کلمه) برمی‎خوریم که با سه یا چند نقطه مشخص شده است. چنین به نظر می‎رسد که محقق کتاب، هانس پیتر لنس، نسخه خطی ناخوانا در دست داشته است. در این موارد و مواردی که نسخه خطی با متن کتاب مطابقت ندارد، احمد حجازی سقا، در پاورقی به آن افتادگی و آنچه در نسخه خطی است، اشاره می‎کند و گاه واژه‎ای را که با جمله مطابقت نداشته باشد، با لفظ «الصواب:» متذکر می‎شود[۱۵].

    پانویس

    1. ر.ک: گذشته، ناصر، ج13، ص637
    2. ر.ک: متن کتاب، ص265
    3. ر.ک: مقدمه محقق، ص3-4
    4. ر.ک: همان، ص5-8
    5. ر.ک: همان، ص9-12
    6. ر.ک: مقدمه مؤلف، ص13-14
    7. ر.ک: گذشته، ناصر، ج13، ص637
    8. ر.ک: همان
    9. ر.ک: همان
    10. ر.ک: همان
    11. ر.ک: همان
    12. ر.ک: همان
    13. ر.ک: همان
    14. ر.ک: متن کتاب، ص254
    15. ر.ک: همان، پاورقی ص70

    منابع مقاله

    1. مقدمه و متن کتاب.
    2. گذشته، ناصر، دایرة‎المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، جلد 13، مرکز دایرة‎المعارف بزرگ اسلامی، تهران، چاپ اول، 1383ش.


    وابسته‌ها

    أصول‌الدين (تمیمی بغدادی)

    أصول‌الدين (جمال‌الدین غزنوی)