۱۰۶٬۳۳۳
ویرایش
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'ابن عباس، عبدالله بن عباس' به 'ابن عباس، عبدالله بن عباس') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - '.ر' به '. ر') |
||
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
{{کاربردهای دیگر|شهرستانی (ابهام زدایی)}} | {{کاربردهای دیگر|شهرستانی (ابهام زدایی)}} | ||
'''محمد بن عبدالکریم شهرستانى''' (479-548ق) ، عالم، فقیه، متکلم، و از مفسران برجسته قرن پنجم و ششم هجرى، نویسنده کتاب [[الملل و النحل]] | '''محمد بن عبدالکریم شهرستانى''' (479-548ق)، عالم، فقیه، متکلم، و از مفسران برجسته قرن پنجم و ششم هجرى، نویسنده کتاب [[الملل و النحل]] | ||
== ولادت == | == ولادت == | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
نمونه دوم: شهرستانى مهمترین اثر خود یعنی «الملل و النحل» را که برخى مىگویند در سال 521 ه.ق به هنگام وزارت نصیرالدین محمود نوشته است و همچنین کتاب «مصارع الفلاسفه» را که نقد دیدگاههاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] در الهیات شفا، نجات و اشارات است، به سید مجدالدین ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى نقیب ترمذ و از نزدیک ان سلطان سنجر تقدیم داشته و هدف خود را از نوشتن «الملل و النحل»، خدمت به نقیب ترمذ خوانده است. و این دو تن یعنى نصیرالدین محمود وزیر سلطان سنجر و نقیب ترمذ و یا دست کم نقیب ترمذ از نفوذىهاى اسماعیلیان به دربار حاکمان سنى هستند-زیرا چنان که [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] و برخى مىگویند، شهرستانى کتاب ملل و نحل را به یک فرد باطنى تقدیم داشته است-و همانها بودند که پس از بازگشت شهرستانى از بغداد او را به سلطان سنجر معرفى کردند و مقدمات رسیدن وى را به مقام نیابت دیوان سلطان فراهم ساختند و صاحب ملل و نحل را محرم اسرار سلطان گردانیدند.و بعید نیست که دسیسهاى را که تاریخ نویسان سبب زندانى شدن نصیرالدین محمود و سید مجدالدین ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى مىدانند همان تمایل این دو نفر به باطنیان باشد. | نمونه دوم: شهرستانى مهمترین اثر خود یعنی «الملل و النحل» را که برخى مىگویند در سال 521 ه.ق به هنگام وزارت نصیرالدین محمود نوشته است و همچنین کتاب «مصارع الفلاسفه» را که نقد دیدگاههاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] در الهیات شفا، نجات و اشارات است، به سید مجدالدین ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى نقیب ترمذ و از نزدیک ان سلطان سنجر تقدیم داشته و هدف خود را از نوشتن «الملل و النحل»، خدمت به نقیب ترمذ خوانده است. و این دو تن یعنى نصیرالدین محمود وزیر سلطان سنجر و نقیب ترمذ و یا دست کم نقیب ترمذ از نفوذىهاى اسماعیلیان به دربار حاکمان سنى هستند-زیرا چنان که [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] و برخى مىگویند، شهرستانى کتاب ملل و نحل را به یک فرد باطنى تقدیم داشته است-و همانها بودند که پس از بازگشت شهرستانى از بغداد او را به سلطان سنجر معرفى کردند و مقدمات رسیدن وى را به مقام نیابت دیوان سلطان فراهم ساختند و صاحب ملل و نحل را محرم اسرار سلطان گردانیدند.و بعید نیست که دسیسهاى را که تاریخ نویسان سبب زندانى شدن نصیرالدین محمود و سید مجدالدین ابوالقاسم على بن جعفر الموسوى مىدانند همان تمایل این دو نفر به باطنیان باشد. | ||
افزون بر این به نظر مىرسد شهرستانى با نوشتن کتاب «مصارع الفلاسفه» و تاج المعالى نقیب ترمذ که گفتهاند از شهرستانى خواست کتابى در رد نظریات [[ | افزون بر این به نظر مىرسد شهرستانى با نوشتن کتاب «مصارع الفلاسفه» و تاج المعالى نقیب ترمذ که گفتهاند از شهرستانى خواست کتابى در رد نظریات [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سینا]] بنویسد، قصد انتقام از [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سینا]] را داشته، چه اینکه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] بر خلاف عمو و پدرش که گرایش اسماعیلى داشتند به اسماعیلیان نپیوست و با این کار ضربهاى سهمگین بر باطنیان فرود آورد. | ||
در تمام آثار بر جاى مانده از شهرستانى دلایل و شواهد روشن کننده گرایش مذهبى شهرستانى به وفور یافت مىشود، اما این نشانهها در آن نوشتهها و گفتههایى که در دربار سلطان سنجر و یا به درخواست نزدیک ان سلطان نوشته شده، بسیار کمرنگتر از آثارى است که شهرستانى به شکل سخنرانى و تفسیر، بدون رعایت خواسته حکومت سامان داده است.دلایل و قراینى که در تفسیر «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» و «مجلس خوارزم» وجود دارد، به هیچ روى قابل مقایسه با «الملل و النحل» و «مصارع الفلاسفه» و «نهایة الاقدام» نیست.در جاى جاى تفسیر «مفاتیح»، شهرستانى به روشنى وابستگى مذهبى و فرقهاى خویش را نشان مىدهد و نظر خود را آشکارا ابراز مى دارد. | در تمام آثار بر جاى مانده از شهرستانى دلایل و شواهد روشن کننده گرایش مذهبى شهرستانى به وفور یافت مىشود، اما این نشانهها در آن نوشتهها و گفتههایى که در دربار سلطان سنجر و یا به درخواست نزدیک ان سلطان نوشته شده، بسیار کمرنگتر از آثارى است که شهرستانى به شکل سخنرانى و تفسیر، بدون رعایت خواسته حکومت سامان داده است.دلایل و قراینى که در تفسیر «مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار» و «مجلس خوارزم» وجود دارد، به هیچ روى قابل مقایسه با «الملل و النحل» و «مصارع الفلاسفه» و «نهایة الاقدام» نیست.در جاى جاى تفسیر «مفاتیح»، شهرستانى به روشنى وابستگى مذهبى و فرقهاى خویش را نشان مىدهد و نظر خود را آشکارا ابراز مى دارد. | ||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۶: | ||
==شهرستانى و فرقههاى اهل سنت== | ==شهرستانى و فرقههاى اهل سنت== | ||
پیش از آن که به ذکر نشانههاى گرایش شهرستانى به شیعه بپردازیم سزاوار است نخست عدم وابستگى شهرستانى به فرقههاى مطرحى چون اشاعره، معتزله، جبریه و...را نشان دهیم. شهرستانى در موضوعات و مسائل زیر دیدگاه سایر فرقههاى اسلامى را نمىپذیرد: | پیش از آن که به ذکر نشانههاى گرایش شهرستانى به شیعه بپردازیم سزاوار است نخست عدم وابستگى شهرستانى به فرقههاى مطرحى چون اشاعره، معتزله، جبریه و... را نشان دهیم. شهرستانى در موضوعات و مسائل زیر دیدگاه سایر فرقههاى اسلامى را نمىپذیرد: | ||
#هدایت الهى | #هدایت الهى | ||
خط ۱۵۰: | خط ۱۵۰: | ||
«و اما تبدل الدور فان المنافق فى دور النبوة لا یبقى منافقا فى دور الوصایة و الامامة، بل یحکم علیه ببعض احکام الکفر فان المنافق فى الکون الاول على المشابهة بالمسلم، فیجرى علیه احکام الاسلام، و هو فى الکون الثانى على المباینة عن المسلم، فیجرى علیه احکام المباینة و هو الکفر، و عن هذا قال النبى(ص): فیکم من یقاتل على تأویله کما قاتلت على تنزیله، الا و هو خاصف(و هو یخصف) النعل. | «و اما تبدل الدور فان المنافق فى دور النبوة لا یبقى منافقا فى دور الوصایة و الامامة، بل یحکم علیه ببعض احکام الکفر فان المنافق فى الکون الاول على المشابهة بالمسلم، فیجرى علیه احکام الاسلام، و هو فى الکون الثانى على المباینة عن المسلم، فیجرى علیه احکام المباینة و هو الکفر، و عن هذا قال النبى(ص): فیکم من یقاتل على تأویله کما قاتلت على تنزیله، الا و هو خاصف(و هو یخصف) النعل. | ||
و ما قیل فى تفسیر قوله «جاهد الکفار و المنافقین» بان جهاد الکفار بالسیف و المنافقین بالحجة فصحیح و ان کان یجاهدهما بالحجة و البرهان اولا،ثم خصّ الکفار بالسیف و ما شهر السیف على المنافقین، لانهم بعد فى ستر التقیة بالکلمة و الاستظلال بالدین و الاسلام، لکن المحققین قالوا ان التکلیف کان متوجها علیه بالجهادین جمیعا سیفا و حجة، فقضى احد القرضین | و ما قیل فى تفسیر قوله «جاهد الکفار و المنافقین» بان جهاد الکفار بالسیف و المنافقین بالحجة فصحیح و ان کان یجاهدهما بالحجة و البرهان اولا،ثم خصّ الکفار بالسیف و ما شهر السیف على المنافقین، لانهم بعد فى ستر التقیة بالکلمة و الاستظلال بالدین و الاسلام، لکن المحققین قالوا ان التکلیف کان متوجها علیه بالجهادین جمیعا سیفا و حجة، فقضى احد القرضین و الدینین و بقى علیهالدین الثانى، فقال:علىّ قاضى دینى فقضى دینه و أبرأ ذمته عن عهدة التکلیف، و ذلک قوله فیکم من یقاتل على تأویله کما قاتلت على تنزیله، و قوله ایضا انک تقاتل الناکثین و القاسطین و المارقین، و ذلک قوله و انت قاتلهم یا على فاذا أدرکتهم فاقتلهم.» | ||
از نگاه شهرستانى مسأله امامت و وصایت مانند مسأله نبوت است، چنان که اگر کسى به پیامبر ایمان نیاورد و او را تصدیق ننماید از زمره کافران خواهد شد کسى که به وصى او ایمان نیاورد و به شریعت او اقرار ننماید کافر است: | از نگاه شهرستانى مسأله امامت و وصایت مانند مسأله نبوت است، چنان که اگر کسى به پیامبر ایمان نیاورد و او را تصدیق ننماید از زمره کافران خواهد شد کسى که به وصى او ایمان نیاورد و به شریعت او اقرار ننماید کافر است: | ||
خط ۱۷۲: | خط ۱۷۲: | ||
ب.شهرستانى و اهلبیت | ب.شهرستانى و اهلبیت | ||
یکى دیگر از باورهاى شهرستانى که نشان از گرایش او به مذهب شیعه دارد آن است که او در جاى جاى تفسیر خویش، فهم قرآن، تفسیر قرآن، تأویل قرآن و...را ویژۀ اهلبیت(ع) میداند و بر همین اساس بارها صحت دیدگاههاى سایر فرقههاى اسلامى را زیر سؤال مىبرد و تأویلها و تفسیرهاى آنان از قرآن را مردود مىخواند. | یکى دیگر از باورهاى شهرستانى که نشان از گرایش او به مذهب شیعه دارد آن است که او در جاى جاى تفسیر خویش، فهم قرآن، تفسیر قرآن، تأویل قرآن و... را ویژۀ اهلبیت(ع) میداند و بر همین اساس بارها صحت دیدگاههاى سایر فرقههاى اسلامى را زیر سؤال مىبرد و تأویلها و تفسیرهاى آنان از قرآن را مردود مىخواند. | ||
نویسنده مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار، در تأویل آیات قرآن که با عنوان «الاسرار» انجام مىگیرد از اهلبیت پیامبر با عناوین دیگرى نیز یاد مىکند مانند: اهل القرآن، اصحاب الاسرار، العترة الطاهرة، الصادقین و...او در مقدمه مفاتیح الاسرار در این باره مىنویسد: | نویسنده مفاتیح الاسرار و مصابیح الابرار، در تأویل آیات قرآن که با عنوان «الاسرار» انجام مىگیرد از اهلبیت پیامبر با عناوین دیگرى نیز یاد مىکند مانند: اهل القرآن، اصحاب الاسرار، العترة الطاهرة، الصادقین و...او در مقدمه مفاتیح الاسرار در این باره مىنویسد: | ||
خط ۲۲۶: | خط ۲۲۶: | ||
#خداشناسى | #خداشناسى | ||
#:یکى از شاخصههاى اصلى فرقه اسماعیلیه که آنها را از تمام فرقههاى اسلامى-چه شیعى و چه سنى-جدا مىکند، باورهاى خاص آنها درباره خدا و صفات الهى است. اسماعیلیان خدا را منزه از صفات مىدانند و وجود را که از آن به «ایس» تعبیر مىکنند از خداوند نفى مىکنند.حمیدالدین کرمانى یکى از فلاسفه بزرگ اسلام و پیرو | #:یکى از شاخصههاى اصلى فرقه اسماعیلیه که آنها را از تمام فرقههاى اسلامى-چه شیعى و چه سنى-جدا مىکند، باورهاى خاص آنها درباره خدا و صفات الهى است. اسماعیلیان خدا را منزه از صفات مىدانند و وجود را که از آن به «ایس» تعبیر مىکنند از خداوند نفى مىکنند.حمیدالدین کرمانى یکى از فلاسفه بزرگ اسلام و پیرو اسماعیلیه، ذیل عنوان «فى الله الذى لا اله الا هو و بطلان کونه ایسا»چندین دلیل براى نفى وجود از خداوند ارائه مىکند. نویسنده دیگر اسماعیلیه پرسشهایى از قبیل:هل هو؟ما هو؟کم هو؟کیف هو؟اى هو؟متى هو؟و... را در مورد خداوند بیهوده و بى معنى مىخواند. | ||
#:مصطفى غالب، محقق برجسته اسماعیلى، در مقدمه «راحة العقل» درباره اعتقادات اسماعیلیه در بحث خداشناسى مىنویسد: «و مذهب الاسماعیلیة فى توحیدهم أنّ الله سبحانه و تعالى منزّه عن الصفات و الاسماء، لا شریک له و انه تعالى لیس ایسا و لیس لیسا، و هو لیس من جنس العقول حتى تدرکه العقول، و لیس بجسم حتى یراه البصر، و لا یحلّ فى جسد، و انه تعالى لا یعرب عنه بلفظ قول و لا بعقد ضمیر، و انه سبحانه و تعالى أبدع من ذاته العقل الکلى او الموجود الاول او المبدع الاول و جعله علة للموجودات العلویة و السلفیة، لانه عین الابداع و عین المبدع من ناحیة و عین الوحدة من ناحیة اخرى.» | #:مصطفى غالب، محقق برجسته اسماعیلى، در مقدمه «راحة العقل» درباره اعتقادات اسماعیلیه در بحث خداشناسى مىنویسد: «و مذهب الاسماعیلیة فى توحیدهم أنّ الله سبحانه و تعالى منزّه عن الصفات و الاسماء، لا شریک له و انه تعالى لیس ایسا و لیس لیسا، و هو لیس من جنس العقول حتى تدرکه العقول، و لیس بجسم حتى یراه البصر، و لا یحلّ فى جسد، و انه تعالى لا یعرب عنه بلفظ قول و لا بعقد ضمیر، و انه سبحانه و تعالى أبدع من ذاته العقل الکلى او الموجود الاول او المبدع الاول و جعله علة للموجودات العلویة و السلفیة، لانه عین الابداع و عین المبدع من ناحیة و عین الوحدة من ناحیة اخرى.» | ||
#:این باور، در نوشتههاى شهرستانى به روشنى دیده مىشود، او در تلاش براى نقد اندیشههاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] از این باور باطنیان سود مىبرد: | #:این باور، در نوشتههاى شهرستانى به روشنى دیده مىشود، او در تلاش براى نقد اندیشههاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] از این باور باطنیان سود مىبرد: | ||
خط ۲۳۶: | خط ۲۳۶: | ||
#امامت | #امامت | ||
#:اسماعیلیه مانند سایر فرقههاى شیعى جانشین پیامبر را على(ع) مىدانند.آنها بر این باورند که على(ع) به نص پیامبر و به سبب حقانیت خویش، شایسته این مقام گردید. | #:اسماعیلیه مانند سایر فرقههاى شیعى جانشین پیامبر را على(ع) مىدانند.آنها بر این باورند که على(ع) به نص پیامبر و به سبب حقانیت خویش، شایسته این مقام گردید. | ||
#:باطنیان مانند امامیه و گروهى دیگر از شیعیان، حضرت على، امام حسن و امام حسین، [[علی بن حسین(ع)، امام چهارم|امام سجاد]]، امام باقر و [[امام صادق]] علیهمالسلام را از ائمه به شمار مىآورند، اما بر این باورند که امامت پس از [[امام صادق]] به فرزند ارشد ایشان یعنى اسماعیل و پس از وى به محمد بن اسماعیل و...رسید. | #:باطنیان مانند امامیه و گروهى دیگر از شیعیان، حضرت على، امام حسن و امام حسین، [[علی بن حسین(ع)، امام چهارم|امام سجاد]]، امام باقر و [[امام صادق]] علیهمالسلام را از ائمه به شمار مىآورند، اما بر این باورند که امامت پس از [[امام صادق]] به فرزند ارشد ایشان یعنى اسماعیل و پس از وى به محمد بن اسماعیل و... رسید. | ||
#:از باورهاى اساسى باطنیان که آنان را از سایر فرقههاى شیعه نمودار مىسازد، لزوم وجود امام در هر عصرى است؛ امامى که به نص امام پیش از خود به این مقام مىرسد. به همین جهت آنان در عصر حاضر، آقاخان چهارم یعنی «کریم» را امام زمان مىدانند. در نوشتهها و گفتههاى شهرستانى نشانههایى از پایبندى او به این باور وجود دارد. | #:از باورهاى اساسى باطنیان که آنان را از سایر فرقههاى شیعه نمودار مىسازد، لزوم وجود امام در هر عصرى است؛ امامى که به نص امام پیش از خود به این مقام مىرسد. به همین جهت آنان در عصر حاضر، آقاخان چهارم یعنی «کریم» را امام زمان مىدانند. در نوشتهها و گفتههاى شهرستانى نشانههایى از پایبندى او به این باور وجود دارد. | ||
#:براى نمونه او در دفاع از امام عصر خود، اهل سنت و شیعه را-مقصود او از شیعه امامیه است، زیرا در عصر وى شیعه انصراف به امامیه داشت-به جهت عدم اعتقاد به امام حاضر مانند خوارج مىخواند: | #:براى نمونه او در دفاع از امام عصر خود، اهل سنت و شیعه را-مقصود او از شیعه امامیه است، زیرا در عصر وى شیعه انصراف به امامیه داشت-به جهت عدم اعتقاد به امام حاضر مانند خوارج مىخواند: | ||
خط ۲۷۸: | خط ۲۷۸: | ||
#:این تأویل را وقتى در کنار تأویل دیگرى که شهرستانى در مورد حج عمره آورده است قرار دهیم به هدف او روشنى بیشترى مىبخشیم: | #:این تأویل را وقتى در کنار تأویل دیگرى که شهرستانى در مورد حج عمره آورده است قرار دهیم به هدف او روشنى بیشترى مىبخشیم: | ||
#: «ما من شعیرة من شعائر الاسلام الا و هى سنة من سنن انبیائه و اولیائه علیهمالسلام و ما من سنة و شعیرة الا و هى فى مقابله رجل من رجاله، و شخص من اولیائه، فالکعبة و الطواف بها فى مقابلة رجل و الحج و العمرة فى مقابلة رجل او رجلین کالنبى و الوصى.و الصفا و المروة من شعائر اللهاى من اعلام دینه على رجل و امرأة هما زوجان، فمن حجّ البیت فى مقابلة النبى و اعتمر فى مقابلة الوصى فلا جناح علیه ان یطوّف بالصفا و المروة فى مقابلة شخصین آخرین من اشخاص ولایته، و ما من مشعر من مشاعر الحرم الا و هى شعیرة و علامة على سر دقیق، فیکون الطواف و السعى و الوقوف بعرفات و الرمى و اعمال الحج کلّها على خلاف المعقول، و هى بأسرها اذا ربطت باشخاص فهى اعمال اشخاص، و اعمالهم اشخاص فهى المعقولات حقا و المحسوسات حقیقة و صدقا...» | #: «ما من شعیرة من شعائر الاسلام الا و هى سنة من سنن انبیائه و اولیائه علیهمالسلام و ما من سنة و شعیرة الا و هى فى مقابله رجل من رجاله، و شخص من اولیائه، فالکعبة و الطواف بها فى مقابلة رجل و الحج و العمرة فى مقابلة رجل او رجلین کالنبى و الوصى.و الصفا و المروة من شعائر اللهاى من اعلام دینه على رجل و امرأة هما زوجان، فمن حجّ البیت فى مقابلة النبى و اعتمر فى مقابلة الوصى فلا جناح علیه ان یطوّف بالصفا و المروة فى مقابلة شخصین آخرین من اشخاص ولایته، و ما من مشعر من مشاعر الحرم الا و هى شعیرة و علامة على سر دقیق، فیکون الطواف و السعى و الوقوف بعرفات و الرمى و اعمال الحج کلّها على خلاف المعقول، و هى بأسرها اذا ربطت باشخاص فهى اعمال اشخاص، و اعمالهم اشخاص فهى المعقولات حقا و المحسوسات حقیقة و صدقا...» | ||
#«و الخصلة الثانیة، قوله «و یقطعون ما امر الله به ان یوصل» و ما امر الله بوصله أمران:احدهما قولىّ و الثانى فعلىّ اما القولى، فهو کما قال:و لقد وصّلنا لهم القول و | #«و الخصلة الثانیة، قوله «و یقطعون ما امر الله به ان یوصل» و ما امر الله بوصله أمران:احدهما قولىّ و الثانى فعلىّ اما القولى، فهو کما قال:و لقد وصّلنا لهم القول و هو الدین الحنیفى الامرى امر الله تعالى من لدن آدم علیهالسلام الى النبى(ص) نبوّة و رسالة، و منه الى یوم القیامة وصایة و امامة، و کلّ نبىّ کان واصلا لذلک القول الى نبى آخر، مصدقا لمن سبق، مبشرا بمن لحق، و کل امام کان واصلا لذلک القول الى امام آخر مصدقا لمن سبق، موافقا له مبشرا ممن لحق غیر مخالف له، فمن قطع ما امر الله به ان یوصل بالقول قطعا بالقول کان من الفاسقین فى الأوّل الخاسرین فى الآخرة.و من الوصلات القولیة اقتران کلمة النبوة بکلمة التوحید اعنى وصل محمد رسولالله بلا اله الا الله و وصل اتقوا الله بأطیعون، حتى لا یفرق بین القولین و لا یقطع بین الکلمتین، فان ذلک ممّا امر الله به ان یوصل فى القول باللسان و الطاعة على الأرکان، أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اولى الامر منکم، من یطع الرسول فقد اطاع الله و کذلک...» | ||
#«و قد عرفت ان الکتاب المجید مجموع السور، و السور مجموع الآیات، و الآیات منتظمة من الکلمات، و الکلمات مترتبة من الحروف، و الحروف مفرداتها التى انحلّ الترکیب و الترتیب الیها و هى مستندة الى حرف واحد فهو الالف، کما أنّ الموجودات کلّها تستند الى الأمر الأوّل، و حکم الالف حکم الامام الذى به الجماعة و الجماعة صفوف.» | #«و قد عرفت ان الکتاب المجید مجموع السور، و السور مجموع الآیات، و الآیات منتظمة من الکلمات، و الکلمات مترتبة من الحروف، و الحروف مفرداتها التى انحلّ الترکیب و الترتیب الیها و هى مستندة الى حرف واحد فهو الالف، کما أنّ الموجودات کلّها تستند الى الأمر الأوّل، و حکم الالف حکم الامام الذى به الجماعة و الجماعة صفوف.» | ||
#به کاربردن اصطلاحات اسماعیلیه | #به کاربردن اصطلاحات اسماعیلیه | ||
خط ۳۲۱: | خط ۳۲۱: | ||
[[الملل و النحل]] | [[الملل و النحل]] | ||
[[ترجمه کتاب الملل و النحل]] | |||
[[نهایه الاقدام فی علم الکلام]] | [[نهایه الاقدام فی علم الکلام]] |