ابن معتز، عبدالله بن محمد
نام | ابن معتز، عبدالله بن محمد |
---|---|
نامهای دیگر | ابن المعتز، عبد الله بن محمد
مرتضی بالله، خلیفه عباسی |
نام پدر | |
متولد | 860 م |
محل تولد | |
رحلت | 296 ق |
اساتید | |
برخی آثار | |
کد مؤلف | AUTHORCODE3333AUTHORCODE |
«ابن معتز»، ابوالعباس عبدالله (22 شعبان 247 - 2 ربيعالثانى 296ق / 31 اكتبر 861 - 29 دسامبر 908م)، شاعر، اديب، راوى و نقاد بزرگ شعر و ادب عرب در عصر دوم عباسى بوده است. وى در سامرا كه در آن روزگار مركز حكومت عباسيان بود، از مادرى ظاهراً رومىنژاد به دنيا آمد. تقريباً 5 ساله بود كه پدرش با لقب المعتز بالله، بهعنوان سيزدهمين خليفه عباسى، زمام امور را به دست گرفت. معتز، شيفته شعر و موسيقى بود و در اين دو فن دستى داشت و بيشتر اوقات خود را با شاعران و خوانندگان و نوازندگان سپرى مىساخت؛ ازاينرو، شگفت نمىنمايد كه طبع شعر ابن معتز از اوان كودكى و نوجوانى شكوفا شود و در همان روزگار اشعارى نيز بسرايد.
ابن معتز 8 سال بيشتر نداشت كه اميران ترك، پدرش را از مقام خلافت عزل كرده، به قتل رسانيدند و او را همراه مادربزرگش و چند تن ديگر از فرزندان خلفا به مكه تبعيد كردند. حدود يك سال بعد، المعتمد بالله (256 - 279ق / 870 - 892م) به خلافت رسيد و آنان را به سامرا بازگردانيد. از آن پس، جدهاش زير نظر معتمد، سرپرستى او را بر عهده گرفت و ابوالحسن احمد بن سعيد دمشقى كه به تعليم و تربيت فرزندان معتز گماشته شده بود، مربى و استاد اختصاصى او گرديد. رفته رفته، خانه وى مركز تجمع علما و ادبا گرديد و دانشمندان بنام آن سامان، از جمله محمد بن عمران بن زياد، حسن بن عليل عنزى، احمد بن صالحة بن ابىفنن، پيوسته به مجلس او آمد و شد داشتند و علوم و فنون مرسوم آن زمان را به اميرزاده عباسى تعليم مىدادند. مبرد، نحوى بزرگ مكتب بصره، بسيار در مجلس او حاضر مىشد و گاه چندين روز نزد وى اقامت مىكرد. فصحاى عرب و علماى لغت نيز كه وارد سامرا مىشدند، نزد ابن معتز مىرفتند و او آنان را به گرمى مى پذيرفت و از ايشان نكات بسيارى مىآموخت.
اين محافل علمى و ادبى كه در منزل ابن معتز تشكيل مىيافت، چنان جاذبهاى داشت كه بلاذرى را واداشت مصرانه براى تعليم اين اميرزاده اعلام آمادگى كند. ابن معتز در اشعارى كه در 13 سالگى خطاب به استادش دمشقى سروده، ادعا كرده است كه علوم و فنون مرسوم را چندان فراگرفته كه در هر رشته و زمينهاى كه اراده كند، مىتواند سرآمد اقران و يگانه دوران گردد.
ابن معتز در 17 سالگى، جده خويش را از دست داد و از آن پس به مَطيره كه گردشگاهى در نزديكى سامرا بود، نقل مكان كرد. اقامت وى در مطيره حدود 15 سال طول كشيد. بيشتر تأليفات ابن معتز يادگار همين دوران بوده و در اشعارى كه در سالهاى واپسين عمر سروده، از اين دوران بسيار ياد كرده است.
ابن معتز با وجود ارادتى كه به حضرت على(ع) اظهار مىكرد و اشعار فراوانى كه در مدح آن حضرت مىسرود و نيز سرودههايى كه در رثاى امام حسين(ع) داشت. از اختلافات و مشاجرات علويان با عباسيان و شورشها و قيامهاى آنان بر ضد حكومت عباسيان، سخت دلآزرده بود و سوگند ياد كرده بود كه اگر روزى دستش برسد، طالبيان را يكسره از ميان بردارد.
گويند ابن معتز، حنفى يا حنبلىمذهب بوده است، اما ظاهراً وى براى خود آراء بهخصوص و مذهب ويژهاى داشته و نه تنها با فرقههاى شيعى در ستيز بوده، بلكه با مذاهب عامه نيز كاملاً همعقيده نبوده، هرچند نسبت به همه صحابه پيامبر اكرم(ص) ابراز احترام و از مقام آنان دفاع مىكرده است.
ابن معتز را «شاعر بنى هاشم» و «شاعر بزرگ زمان» گفتهاند، زيرا هيچيك از شاعران معاصرش در تنوع شعر به پاى او نمىرسيدهاند. وى در هريك از زمينههاى دهگانه فخر، غزل، مدح، معاتبات، طرديات، وصف، خمريات، رثاء، زهد و هجا قطعات و قصايدى سروده است.
ابن معتز به چيرهدستى در فن تشبيه شهرت يافته است و قدما تشبيهات وى را مانند مدايح بحترى و هجاهاى ابن رومى ضربالمثل كردهاند. وى سوگند ياد كرده بود كه هرگاه واژه «كأنَّ» بر ذهن يا زبانش بگذرد، از آوردن تشبيه و استعارهاى وافى به مقصود فروگذار نكند. ابن معتز چندان در وادى تشبيه درافتاد و آنچنان قريحه شاعرىاش با تشبيه درآميخت كه در هر زمينه كه شعرى مىسرود، با يك يا چند تشبيه همراه بود؛ به عبارتى بايد گفت كه شعر عربى با سرودههاى ابن معتز به مرحله نوينى گام نهاد و مىتوان وى را بنيانگذار مكتب نقاشى با شعر دانست.
ابن معتز علاوه بر نوشتهها و رسايل، يك سلسله كلمات قصار نيز به شيوه حكما و بزرگان پرداخته است. ابوحيان، ثعالبى، حصرى قيروانى، ابن جوزى و ديگران كلمات قصار او را نقل كردهاند. ابن معصوم مدنى سخنى درباره قابل قياس نبودن بلاغت ابن معتز با بلاغت حضرت على(ع) دارد كه بىاشاره به اين نكته نمىتواند باشد كه چهبسا ابن معتز با فراهم آوردن بعضى قطعات منثور و ساختن كلمات قصار، جايگاهى در كنار شهرت بلاغت حضرت على(ع) براى خود مىطلبيده است.
ابن معتز را در زمره شعراى دانشمند به حساب آوردهاند. بررسى مجموعه سرودههاى ابن معتز و مقايسه آن با آنچه از شرح حالات و افكارش مىدانيم، نيز بيانگر آن است كه وى را چندان دستى در علوم زمان نبوده است.
ابن معتز از ميان علوم و فنون گوناگون كه در آن زمان رايج بود، تنها به دانش موسيقى كه رابطه تنگاتنگ با شعر و شاعرى داشت و او از كودكى با آن خوگرفته بود، دل سپرد و موسيقىدانى نيكو از كار درآمد. ابوالفرج اصفهانى بهرسالهاى كه وى در باب موسيقى نوشته و سخت مورد تشويق يكى از ادباى همروزگارش قرار گرفته، اشاره دارد.
ابن معتز براى بيشتر اشعارى كه مىسروده، خود، آهنگ مىساخته و گاه به مناسبتى براى اشعار ديگران نيز، چنانچه مورد توجهش قرار مىگرفته، آهنگ مىساخته است. ابن معتز کتابى در شرح حال و احوال شاريه آوازهخوان كه از معشوقههايش بوده، پرداخته و ابوالفرج اصفهانى اخبار و آثار اين كنيزك را از همين کتاب موسوم به اخبار شاريه نقل كرده است. وى کتاب جامعى نيز در علم موسيقى تأليف كرده است.
ابن معتز با عدهاى از شعرا و اهل ادب مكاتبه و مراسله و دادوستد شعرى و ادبى داشته است كه احمد بن خصيب، ابوالعباس احمد بن يحيى ثعلب، ابن منجم، على بن مهدى اصفهانى كسروى، قاسم بن احمد، ابوطيب نميرى و عبيد الله بن طاهر از آن جملهاند.
ابن معتز راوى بزرگ اشعار و اخبار عرب است. از استادانش و ديگر شاعران و اديبان روايت كرده و خود نيز راويانى داشته است كه نامدارترين آنان، دمشقى، معلم و استاد او و صولى، شاگرد وفادار او بودهاند. ابن منجم نخستين روايتكننده کتاب البديع اوست و ابن طباطبا، صاحب عيار الشعر نيز راوى دلباخته اشعار اوست. عموم مصنفان كتب و رسايل ادبى و تاريخى پس از ابن معتز، اشعار و اخبار و آراء ادبى او را بهوفور در آثارشان آوردهاند.
آثار
1. الآداب؛
2. ارجوزة في تاريخ المعتضد بالله؛
3. البديع؛
4. ديوان؛
5. رسائل ابن المعتز؛
6. طبقات الشعراء المحدثين؛
7. فصول التماثيل في تباشير السرور؛
8. محاسن شعر ابىتمام و مساويه؛
9. اخبار شارية؛
10. اشعار الملوك؛
11. الفصول القصار؛
12. قصيدهاى در بحر متقارب.
برخى آثار ديگر به وى نسبت داده شده كه هيچكدام يافت نشده است، همچون الجامع في الغناء؛ کتاب الجوارح و الصيد؛ حلى الاخبار (الاخيار)؛ رسالة في مدح الدنيا؛ کتاب الزهر و الرياض؛ سرقات الشعراء.
منابع مقاله
دايرةالمعارف بزرگ اسلامى، جلد 4، ص632 - 641، محمدعلى لسانى فشاركى.