نهاية الحكمة (ط. جامعه مدرسین): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
#نويسنده در مقدمهاش كه تاريخ و مشخصات ديگر نگارش آن را معين نكرده است، بحثهاى تاريخ فلسفه و همچنين مباحث روششناختى را به بوته فراموشى سپرده و با بيان و توضيح چند پيشفرض معرفتشناختى و فلسفى، وارد بحثهاى اصلى فلسفه شده است؛ پيشفرضهايى به اين شرح: | #نويسنده در مقدمهاش كه تاريخ و مشخصات ديگر نگارش آن را معين نكرده است، بحثهاى تاريخ فلسفه و همچنين مباحث روششناختى را به بوته فراموشى سپرده و با بيان و توضيح چند پيشفرض معرفتشناختى و فلسفى، وارد بحثهاى اصلى فلسفه شده است؛ پيشفرضهايى به اين شرح: | ||
#:الف)- ما انسانها واقعاً موجود هستيم و همراه با ما نيز اشياء ديگرى هست؛ | |||
الف)- ما انسانها واقعاً موجود هستيم و همراه با ما نيز اشياء ديگرى هست؛ | #:ب)- آنچه در خارج مىيابيم، حقيقت دارد و سراب و هيچ و پوچ نيست؛ | ||
#:ج)- ما گاه اشتباه مىكنيم و موجود را غير موجود و همچنين موهوم را موجود مىپنداريم... پس لازم است علمى باشد تا با برهان براى ما اثبات كند كه موجود كدام است و معدوم كدام <ref>ر. ك.: نهاية الحكمة، ص 3 - 6</ref>. | |||
ب)- آنچه در خارج مىيابيم، حقيقت دارد و سراب و هيچ و پوچ نيست؛ | |||
ج)- ما گاه اشتباه مىكنيم و موجود را غير موجود و همچنين موهوم را موجود مىپنداريم... پس لازم است علمى باشد تا با برهان براى ما اثبات كند كه موجود كدام است و معدوم كدام <ref>ر. ك.: نهاية الحكمة، ص 3 - 6</ref>. | |||
#نويسنده در اثر حاضر، شيوه سادهنويسى را در تقرير مطالب عالى فلسفى انتخاب نموده و از مغلقنويسى پرهيز كرده و از اين نظر متناسب با زبان و ادبيات نسل حاضر آشنايان با زبان و ادبيات عربى است. | #نويسنده در اثر حاضر، شيوه سادهنويسى را در تقرير مطالب عالى فلسفى انتخاب نموده و از مغلقنويسى پرهيز كرده و از اين نظر متناسب با زبان و ادبيات نسل حاضر آشنايان با زبان و ادبيات عربى است. | ||
#يكى از امتيازات اثر حاضر اين است كه نويسنده از اختلاط علوم پرهيز كرده و فقط به بحثهاى عقلى و فلسفى پرداخته و مسائل علوم ديگر، مثل مباحث عرفانى و يا تفسيرى و يا اخلاقى و ادبى و... را با مسائل فلسفه اسلامى، آميخته نساخته است و به همين جهت در آن اثرى از استشهاد به مكاشفات شخصى و اشعار فارسى و عربى و... ديده نمىشود. | #يكى از امتيازات اثر حاضر اين است كه نويسنده از اختلاط علوم پرهيز كرده و فقط به بحثهاى عقلى و فلسفى پرداخته و مسائل علوم ديگر، مثل مباحث عرفانى و يا تفسيرى و يا اخلاقى و ادبى و... را با مسائل فلسفه اسلامى، آميخته نساخته است و به همين جهت در آن اثرى از استشهاد به مكاشفات شخصى و اشعار فارسى و عربى و... ديده نمىشود. | ||
خط ۹۵: | خط ۹۲: | ||
#:ن)- استاد علامه، قاعده امكان اشرف را از راه ارجاع اشرفيت و اخسيت، به عليت و معلوليت اثبات كرده است. اين راه براى اثبات برهان امكان اشرف به نظر ايشان بهتر و آسانتر است <ref>همان، ص 320 - 321</ref>. | #:ن)- استاد علامه، قاعده امكان اشرف را از راه ارجاع اشرفيت و اخسيت، به عليت و معلوليت اثبات كرده است. اين راه براى اثبات برهان امكان اشرف به نظر ايشان بهتر و آسانتر است <ref>همان، ص 320 - 321</ref>. | ||
#تأمّل و انديشيدن در آخرين كلامى كه استاد علامه در اين كتاب آورده (در پاسخ اشكالى در مورد دوام فيض الهى)، آموزنده است و مىتواند به برخى از شبهات پاسخ دهد. آن سخن چنين است: «و ما قيل إن الأفلاك و الأجرام العلوية، دائمة الوجود بأشخاصها و... يدفعه عدم دليل يدل على كون هذه العلل، تامة منحصرة... على أن القول بالأفلاك و الأجرام غير القابلة للتغير و غير ذلك، كانت أصولا موضوعة من الهيئة و الطبيعيات القديمتين و قد انفسخ اليوم هذه الآراء» <ref>همان، ص 326</ref>. | #تأمّل و انديشيدن در آخرين كلامى كه استاد علامه در اين كتاب آورده (در پاسخ اشكالى در مورد دوام فيض الهى)، آموزنده است و مىتواند به برخى از شبهات پاسخ دهد. آن سخن چنين است: «و ما قيل إن الأفلاك و الأجرام العلوية، دائمة الوجود بأشخاصها و... يدفعه عدم دليل يدل على كون هذه العلل، تامة منحصرة... على أن القول بالأفلاك و الأجرام غير القابلة للتغير و غير ذلك، كانت أصولا موضوعة من الهيئة و الطبيعيات القديمتين و قد انفسخ اليوم هذه الآراء» <ref>همان، ص 326</ref>. | ||
#:اين كلام، پاسخى جالب است به مخالفان فلسفه و مدعيان مكتب تفكيك كه پنداشتهاند با فروپاشى نظريه افلاك بطلميوسى، فلسفه نيز ويران شده است و فيلسوفان اسلامى از تحولات علوم خبرى ندارند. مخالفان فلسفه از آنجا كه توان علمى مقابله با برهان عقلى را ندارند و عاجزتر از آن هستند كه براهين متعدد و استدلالهاى فراوان عقلى مطرحشده در فلسفه اسلامى را يكايك با روشى عالمانه تضعيف كنند، به مغالطه روى كرده و به پندار خود با روشى آسان و بدون رنج، به گنج مقصودشان؛ يعنى فروپاشى فلسفه رسيدهاند؛ زيربنايى براى فلسفه اسلامى از پيش خود ساختند و بعد خبر دادند كه همان زيربنا ويران شده است؛ درحالىكه نينديشيده و ندانستهاند كه آن فرضيه فقط ارزشش در حدّ يك مثال و يك شاهد بود و بهصورت اصل موضوعى و بنا بر فرض در فلسفه مطرح مىشد و زيربناى فلسفه اسلامى نبود تا گمان رود با تغييرش، زوال فلسفه و انديشه عقلى را مشاهده خواهيم كرد. | |||
اين كلام، پاسخى جالب است به مخالفان فلسفه و مدعيان مكتب تفكيك كه پنداشتهاند با فروپاشى نظريه افلاك بطلميوسى، فلسفه نيز ويران شده است و فيلسوفان اسلامى از تحولات علوم خبرى ندارند. مخالفان فلسفه از آنجا كه توان علمى مقابله با برهان عقلى را ندارند و عاجزتر از آن هستند كه براهين متعدد و استدلالهاى فراوان عقلى مطرحشده در فلسفه اسلامى را يكايك با روشى عالمانه تضعيف كنند، به مغالطه روى كرده و به پندار خود با روشى آسان و بدون رنج، به گنج مقصودشان؛ يعنى فروپاشى فلسفه رسيدهاند؛ زيربنايى براى فلسفه اسلامى از پيش خود ساختند و بعد خبر دادند كه همان زيربنا ويران شده است؛ درحالىكه نينديشيده و ندانستهاند كه آن فرضيه فقط ارزشش در حدّ يك مثال و يك شاهد بود و بهصورت اصل موضوعى و بنا بر فرض در فلسفه مطرح مىشد و زيربناى فلسفه اسلامى نبود تا گمان رود با تغييرش، زوال فلسفه و انديشه عقلى را مشاهده خواهيم كرد. | |||
فلسفه اسلامى، نه بر پايه فرضيههاى علمى، بلكه بر اساس برهان عقلى بنا شده است. متأسفانه مخالفان فلسفه، با تاريخ علم و سرگذشت انديشههاى عقلى و فلسفى كمتر آشنا هستند و ادعاهايى بدون استناد مطرح مىكنند، ولى علامه طباطبايى با علم و اشراف بر تغيير و تحولاتى كه در تاريخ علوم و انديشه بشرى روى داده به نگارش آثار فلسفى مانند «بداية الحكمة» و «نهاية الحكمة» و «اصول فلسفه و روش رئاليسم» و تعليقات بر «الحكمة المتعالية في الأسفار الأربعة العقلية» پرداخته و از اينگونه مباحث غافل نبوده است. | فلسفه اسلامى، نه بر پايه فرضيههاى علمى، بلكه بر اساس برهان عقلى بنا شده است. متأسفانه مخالفان فلسفه، با تاريخ علم و سرگذشت انديشههاى عقلى و فلسفى كمتر آشنا هستند و ادعاهايى بدون استناد مطرح مىكنند، ولى علامه طباطبايى با علم و اشراف بر تغيير و تحولاتى كه در تاريخ علوم و انديشه بشرى روى داده به نگارش آثار فلسفى مانند «بداية الحكمة» و «نهاية الحكمة» و «اصول فلسفه و روش رئاليسم» و تعليقات بر «الحكمة المتعالية في الأسفار الأربعة العقلية» پرداخته و از اينگونه مباحث غافل نبوده است. |