چالش درون: تفاوت میان نسخه‌ها

    بدون خلاصۀ ویرایش
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۳۱: خط ۳۱:
    == ساختار ==
    == ساختار ==


    کتاب چالش درون اثری است یک جلدی و با 268 صفحه که اختصاصاً به شرح چالش عقل و عشق می‌پردازد و ماهیت آن را می‌کاود. این چالش همواره در متون ادبی و عرفانی وجود داشته ولی عموماً بی سرانجام و یا با سرکوب و خوارداشت عقل به پیایان رسیده است و حال آنکه به درستی نه معلوم شده کدام عشق و نه کدام عقل در دستور کار قرار گرفته است. در این کتاب ما با حقیقت معلومی‌مواجه می‌شویم که نه به هر عشقی بها می‌دهد و نه عقل را نادیده و زبون می‌پندارد.  
    کتاب چالش درون اثری است یک جلدی و با 268 صفحه که اختصاصاً به شرح چالش عقل و عشق می‌پردازد و ماهیت آن را می‌کاود. این چالش همواره در متون ادبی و عرفانی وجود داشته ولی عموماً بی سرانجام و یا با سرکوب و خوارداشت عقل به پیایان رسیده است و حال آنکه به درستی نه معلوم شده کدام عشق و نه کدام عقل در دستور کار قرار گرفته است. در این کتاب ما با حقیقت معلومی‌ مواجه می‌شویم که نه به هر عشقی بها می‌دهد و نه عقل را نادیده و زبون می‌پندارد.  


    نویسنده در مقدّمه کم و کیف بحث را و آنچه را که مراد وی بوده را به اختصار بیان کرده است و آن را همیشگی و دائمی‌خوانده ولی در برخی از افراد را معرّفی کرده است که این چالش در آنان بدون مخالفت و در پی هم قرار دارند و به جای چالش به اتّحادی معنوی رسیده و در راه کمال صاحب خود را همراهی می‌کنند و لذا اگر هم در آنان به نوعی چالش باشد یا دیده شود چالشی در صورت است نه در کُنه و ماهیّت<ref>مقدّمه، ص 9</ref>.
    نویسنده در مقدّمه کم و کیف بحث را و آنچه را که مراد وی بوده را به اختصار بیان کرده است و آن را همیشگی و دائمی‌خوانده ولی در برخی از افراد را معرّفی کرده است که این چالش در آنان بدون مخالفت و در پی هم قرار دارند و به جای چالش به اتّحادی معنوی رسیده و در راه کمال صاحب خود را همراهی می‌کنند و لذا اگر هم در آنان به نوعی چالش باشد یا دیده شود چالشی در صورت است نه در کُنه و ماهیّت<ref>مقدّمه، ص 9</ref>.
    خط ۳۷: خط ۳۷:
    کتاب چالش درون با مقدّمه ای مختصر ولی گویا آغاز می‌شود و فهرستی که شماره وار مطالب را معرّفی می‌کند در پی آن به ترتیب تقریباً زمانی قرار می‌گیرد. این شماره ها از 1 تا 21 را به نمایش می‌گذارد. غیر از سه شماره‌ی نخست که به ترتیب به تعریف عقل و دل می‌پردازد و عرفان و فلسفه و روش کار آن را معلوم می‌دارد مابقی سیری تاریخی دارد که از زمان [[افلاطون]] را در بر می‌گیرد تا به دوران معاصر که به [[اقبال لاهوری، محمد|اقبال لاهوری]] ختم می‌شود.
    کتاب چالش درون با مقدّمه ای مختصر ولی گویا آغاز می‌شود و فهرستی که شماره وار مطالب را معرّفی می‌کند در پی آن به ترتیب تقریباً زمانی قرار می‌گیرد. این شماره ها از 1 تا 21 را به نمایش می‌گذارد. غیر از سه شماره‌ی نخست که به ترتیب به تعریف عقل و دل می‌پردازد و عرفان و فلسفه و روش کار آن را معلوم می‌دارد مابقی سیری تاریخی دارد که از زمان [[افلاطون]] را در بر می‌گیرد تا به دوران معاصر که به [[اقبال لاهوری، محمد|اقبال لاهوری]] ختم می‌شود.


    از شماره‌ی چهار به بعد فهرست مطلب بدین گونه است: 4- افلاطون و نظریه‌ی مثل 5- نظریه‌ی روحی افلاطون 6- افلاطون و نظریه‌ی معرفت 7- فارابی 8- ابن سینا و مکتب مشّاء 9- ابوسعید ابوالخیر 10- [[سهروردی، یحیی بن حبش|شیخ شهاب‌الدّین سهروردی (شیخ اشراق)]] 11- [[غزالی، محمد بن محمد|امام محمّد غزّالی]] 12- [[سنایی، مجدود بن آدم|حکیم سنایی]] 13- [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار نیشابوری]] 14- شمس‌الدّین تبریزی 15- جلال‌الدین مولوی 16- [[حافظ، شمس‌الدین محمد|حافظ شیرازی]] 17- شیخ محمود شبستری 18- ملا صدرای شیرازی 19- حکیم ملا هادی سبزواری 20- [[اقبال لاهوری، محمد|علامه اقبال لاهوری]] 21 خاتمه‌ی جدال. در آخر کتاب هم منابع و مآخذ و همین طور نمایه قرار دارد. غیر از حافظ و شیخ شبستری که دوّمی‌اوّل و اوّلی دوّم باید مطرح می‌شد مابقی در جای خود قرار دارند و سیر تاریخی نیز به خوبی لحاظ و رعایت شده است. شاید این چینش و مقدّم داشتن حافظ به شیخ شبستری از جهت شهرتی است که دارد و معمولاً همراه مولانا در کنار سنایی و عطار نام حافظ و سعدی هم دیده می‌شود. ور نه با زمانهایی که نویسنده در آغاز هر بحث قید کرده به خوبی می‌دانسته که حافظ در سال 792 هجری و شیخ شبستری در سال 720 و یا 740 هجری وفات یافته است.  
    از شماره‌ی چهار به بعد فهرست مطلب بدین گونه است: 4- افلاطون و نظریه‌ی مثل 5- نظریه‌ی روحی افلاطون 6- افلاطون و نظریه‌ی معرفت 7- [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] 8- [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]] و مکتب مشّاء 9- ابوسعید ابوالخیر 10- [[سهروردی، یحیی بن حبش|شیخ شهاب‌الدّین سهروردی (شیخ اشراق)]] 11- [[غزالی، محمد بن محمد|امام محمّد غزّالی]] 12- [[سنایی، مجدود بن آدم|حکیم سنایی]] 13- [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار نیشابوری]] 14- شمس‌الدّین تبریزی 15- [[مولوی، جلال‌الدین محمد|جلال‌الدین مولوی]] 16- [[حافظ، شمس‌الدین محمد|حافظ شیرازی]] 17- شیخ [[شبستری، محمود|محمود شبستری]] 18- [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملا صدرای شیرازی]] 19- [[سبزواری، هادی|حکیم ملا هادی سبزواری]] 20- [[اقبال لاهوری، محمد|علامه اقبال لاهوری]] 21 خاتمه‌ی جدال. در آخر کتاب هم منابع و مآخذ و همین طور نمایه قرار دارد. غیر از حافظ و شیخ شبستری که دوّمی‌اوّل و اوّلی دوّم باید مطرح می‌شد مابقی در جای خود قرار دارند و سیر تاریخی نیز به خوبی لحاظ و رعایت شده است. شاید این چینش و مقدّم داشتن حافظ به شیخ شبستری از جهت شهرتی است که دارد و معمولاً همراه مولانا در کنار سنایی و عطار نام حافظ و سعدی هم دیده می‌شود. ور نه با زمانهایی که نویسنده در آغاز هر بحث قید کرده به خوبی می‌دانسته که حافظ در سال 792 هجری و شیخ شبستری در سال 720 و یا 740 هجری وفات یافته است.  




    خط ۴۹: خط ۴۹:
    در بخش دیگر به تعریف دل و قلب پرداخته و به تفصیل از آن سخن گفته است. در تعریف دل اشاره ای به سخنان [[غزالی، محمد بن محمد|امام محمّد غزّالی]] در [[کیمیای سعادت]] دارد و تفصیل آن را از طریق [[إحياء علوم الدين|احیاء علوم الدّین]] در بخش شرح عجایب دل توضیح می‌دهد. کمی‌بعد توضیحی واژگانی در قرآن را اساس قرار می‌دهد و برخی الفاظ قریب المضمون را در کنار هم مورد بررسی قرار می‌دهد که از جمله عبارتند از: قلب، صدر، فؤاد و بطن. برای هر کدام بر اساس آیات قرآن توضیحاتی دارد که برای بهتر فهمیدن دل مهم است.
    در بخش دیگر به تعریف دل و قلب پرداخته و به تفصیل از آن سخن گفته است. در تعریف دل اشاره ای به سخنان [[غزالی، محمد بن محمد|امام محمّد غزّالی]] در [[کیمیای سعادت]] دارد و تفصیل آن را از طریق [[إحياء علوم الدين|احیاء علوم الدّین]] در بخش شرح عجایب دل توضیح می‌دهد. کمی‌بعد توضیحی واژگانی در قرآن را اساس قرار می‌دهد و برخی الفاظ قریب المضمون را در کنار هم مورد بررسی قرار می‌دهد که از جمله عبارتند از: قلب، صدر، فؤاد و بطن. برای هر کدام بر اساس آیات قرآن توضیحاتی دارد که برای بهتر فهمیدن دل مهم است.


    بخش دیگر به فلسفه و عرفان پرداخته و معنا و روش و کار هر یک را در این باره تشریح می‌کند، دل را منسوب به عرفان و عقل را به فلسفه نسبت می‌دهد. توضیحاتی از کتابهای مصباح الانس و [[اسفارالاربعه]] زمینه‌ی حث را فراهم می‌کند و از قول [[برتراند راسل]] در [[تاریخ فلسفه‌ی غرب]] توضیحی در خصوص فلسفه می‌دهد. <ref>متن، ص 33</ref>. آنگاه از زبان [[مولانا]] در [[مثنوی معنوی|مثنوی]] ابیاتی را روایت می‌کند که عقل و دل، عرفان و فلسفه، علم ظاهر و علم باطن را نشانه می‌رود. در فصول چهار و پنج و شش به افلاطون توجّه می‌دهد زیرا افلاطون از بابت فلسفه و اشراقی که در کار خود کرده است جانب هر دو طرف را در خود دارد. هم از فلسفه سخن می‌گوید و هم از عرفان، هم از عقل هم از دل. نظریات مثل و معرفت و موقعیّت روح را از همین بابت مورد ملاحظه قرار می‌دهد.
    بخش دیگر به فلسفه و عرفان پرداخته و معنا و روش و کار هر یک را در این باره تشریح می‌کند، دل را منسوب به عرفان و عقل را به فلسفه نسبت می‌دهد. توضیحاتی از کتابهای [[مصباح الانس فی شرح مفتاح غیب الجمع و الوجود|مصباح الانس]] و اسفارالاربعه زمینه‌ی حث را فراهم می‌کند و از قول [[برتراند راسل]] در [[تاریخ فلسفه‌ی غرب]] توضیحی در خصوص فلسفه می‌دهد. <ref>متن، ص 33</ref>. آنگاه از زبان [[مولانا]] در [[مثنوی معنوی|مثنوی]] ابیاتی را روایت می‌کند که عقل و دل، عرفان و فلسفه، علم ظاهر و علم باطن را نشانه می‌رود. در فصول چهار و پنج و شش به افلاطون توجّه می‌دهد زیرا افلاطون از بابت فلسفه و اشراقی که در کار خود کرده است جانب هر دو طرف را در خود دارد. هم از فلسفه سخن می‌گوید و هم از عرفان، هم از عقل هم از دل. نظریات مثل و معرفت و موقعیّت روح را از همین بابت مورد ملاحظه قرار می‌دهد.


    در فصل هفت به [[فارابی]] می‌پردازد و وی را با کتاب ««الجمع بین رأی الحکیمین]] در واقع نوعی تفاهم و آشتی بین عقل و دل و یا فلسفه و عرفان وضع می‌کند، این اتّحاد را در کتاب دیگری که مورد نظر قرار می‌دهد نیز دنبال می‌کند، [[آراء اهل المدینة الفاضله]]. فصل بعد به [[ابن سینا]] اختصاص دارد. ابن سینا اگر هم در آغاز گرایشی صرفاً عقلانی ـ فلسفی داشت ولی در اواخر عمر رویکردی مناسب به عرفان و تصوّف پیدا کرد که مورد انتقاد و حتّی تمسخر برخی واقع شد که انتقادی ناصحیح می‌توان در نظر گرفت. کتاب[[اشارات و تنبیهات]] نشانگر این رویکرد است که به تفصیل از عرفان و دل سخن می‌گوید، و ایراد دیگران از این بابت است که رویکرد وی به عرفان نیز از دریچه‌ی فلسفه و عقل است. نمط نهم کتاب که به «فی مقامات العارفین» اختصاص یافته انصافاً مهم و قابل توجّه است.
    در فصل هفت به [[فارابی]] می‌پردازد و وی را با کتاب [[الجمع بین رأيي الحکيمین|الجمع بین رأی الحکیمین]] در واقع نوعی تفاهم و آشتی بین عقل و دل و یا فلسفه و عرفان وضع می‌کند، این اتّحاد را در کتاب دیگری که مورد نظر قرار می‌دهد نیز دنبال می‌کند، [[آراء أهل المدينة الفاضلة و مضاداتها|آراء اهل المدینة الفاضله]]. فصل بعد به [[ابن سینا]] اختصاص دارد. ابن سینا اگر هم در آغاز گرایشی صرفاً عقلانی ـ فلسفی داشت ولی در اواخر عمر رویکردی مناسب به عرفان و تصوّف پیدا کرد که مورد انتقاد و حتّی تمسخر برخی واقع شد که انتقادی ناصحیح می‌توان در نظر گرفت. کتاب [[الإشارات و التنبيهات|اشارات و تنبیهات]] نشانگر این رویکرد است که به تفصیل از عرفان و دل سخن می‌گوید، و ایراد دیگران از این بابت است که رویکرد وی به عرفان نیز از دریچه‌ی فلسفه و عقل است. نمط نهم کتاب که به «فی مقامات العارفین» اختصاص یافته انصافاً مهم و قابل توجّه است.


    در دیگر فصول نیز از بزرگانی به مانند [[ابوسعید ابوالخیر]] و ربط او در ماجرایی با [[ابن سینا]] یاد می‌کند و بعد از آن به شیخ اشراق توجّه می‌دهد که گرایش اشراقی او و باورهای عرفانی و صوفیانه اش او را در مقام آشتی بین عقل و عشق قرار می‌دهد. غزّالی هم در این بین از دریچه‌ی کلام توجّهات زیادی به عقل و دل نشان داده که در دو کتاب گفته شده از این بابت شواهدی در صدق مطلب روایت شده است. دو بزرگمرد دیگر، یکی [[حکیم سنایی]] و یکی هم [[عطار نیشابوری]] است که برای اهل عرفان و تصوّف به خوبی شناخته شده است و هر کدام در مثنویهای خود و خاصّه در دیوان غزلیات و قصایدی که دارند به قوّت تمام از عقل و عشق سخن گفته‌اند. [[مولانا]] در این باره غوغایی است و دریایی که به بهترین وجه ممکن در جمع این دو کوشیده و به توفیق تمام رسیده است. دیگران نیز هر کدام در این باره حرف و حدیثی دارند که نویسنده از آثارشان شواهدی در نقل و نقد بحث آورده است. در مواردی که شخص مورد نظر جنبه‌ی شاعری هم دارد به مانند سنایی، عطار، مولانا، حافظ و شبستری و حتّی [[ملا هادی سبزواری]] و علامه اقبال لاهوری نیز از هر کدام نمونه‌های متعدّدی از عقل و عشق را چه به آشتی و چه با رویکرد قهر به عنوان شاهد آورده که از تحلیل و تفسیر و نقد آن نیز فروگذار نشده است.
    در دیگر فصول نیز از بزرگانی به مانند [[ابوسعید ابوالخیر]] و ربط او در ماجرایی با [[ابن سینا]] یاد می‌کند و بعد از آن به شیخ اشراق توجّه می‌دهد که گرایش اشراقی او و باورهای عرفانی و صوفیانه اش او را در مقام آشتی بین عقل و عشق قرار می‌دهد. [[غزالی، محمد بن محمد|غزّالی]] هم در این بین از دریچه‌ی کلام توجّهات زیادی به عقل و دل نشان داده که در دو کتاب گفته شده از این بابت شواهدی در صدق مطلب روایت شده است. دو بزرگمرد دیگر، یکی [[سنایی، مجدود بن آدم|حکیم سنایی]] و یکی هم [[عطار نیشابوری]] است که برای اهل عرفان و تصوّف به خوبی شناخته شده است و هر کدام در مثنویهای خود و خاصّه در دیوان غزلیات و قصایدی که دارند به قوّت تمام از عقل و عشق سخن گفته‌اند. [[مولانا]] در این باره غوغایی است و دریایی که به بهترین وجه ممکن در جمع این دو کوشیده و به توفیق تمام رسیده است. دیگران نیز هر کدام در این باره حرف و حدیثی دارند که نویسنده از آثارشان شواهدی در نقل و نقد بحث آورده است. در مواردی که شخص مورد نظر جنبه‌ی شاعری هم دارد به مانند سنایی، [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]]، [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولانا]]، [[حافظ، شمس‌الدین محمد|حافظ]] و [[شبستری، محمود|شبستری]] و حتّی [[ملا هادی سبزواری]] و علامه [[اقبال لاهوری، محمد|اقبال لاهوری]] نیز از هر کدام نمونه‌های متعدّدی از عقل و عشق را چه به آشتی و چه با رویکرد قهر به عنوان شاهد آورده که از تحلیل و تفسیر و نقد آن نیز فروگذار نشده است.