ترجمه تاریخ یمینی: تفاوت میان نسخه‌ها

    جز (جایگزینی متن - '<references />' به '<references/>')
    برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
    بدون خلاصۀ ویرایش
    خط ۳۴: خط ۳۴:
    }}
    }}


    '''تاریخ يمينى''' شامل وقايع تاريخى از اواخر سامانيان تا زمان سلطان محمود است و در اين ميان [[عتبی، محمد بن عبدالجبار|عتبى]] مصنّف كتاب، غزوات محمود غزنوى را در هند از قبيل غزوه بهاطيه، مولتان، بهيم‌نگرا، نارين، غور، ناردين، تانيشر و جز آن بشرح آورده و توان گفت كه در اين زمينه داد سخن را داده، و گويى قدم بقدم به دنبال سلطان رفته است. همچنين مصنّف ذكر تاريخ سلسله‌هاى ديگر اين عهد را نيز فروگذار نكرده، و جز سلسله سامانيان، درباره امراى سيستان، خلف بن احمد و جانشينانش، آل زيار، سيمجوريان، خانيان، آل فريغون، غوريان، پادشاهان غرجستان، ديلميان، خوارزمشاهيان و افغانيان نيز شرحى آورده، و از اين رو كتاب حاضر يكى از مآخذ مهم و شايان توجه بشمار است.
    '''ترجمه تاریخ يمينى'''، تألیف [[عتبی، محمد بن عبدالجبار|محمد بن عبدالجبار عتبی]]، ترجمه ناصح بن ظفر جرفادقانی و تصحیح [[شعار، جعفر|جعفر شعار]]، شامل وقايع تاريخى از اواخر سامانيان تا زمان سلطان محمود است و در اين ميان مصنّف كتاب، غزوات محمود غزنوى را در هند از قبيل غزوه بهاطيه، مولتان، بهيم‌نگرا، نارين، غور، ناردين، تانيشر و جز آن بشرح آورده و توان گفت كه در اين زمينه داد سخن را داده، و گويى قدم بقدم به دنبال سلطان رفته است. همچنين مصنّف ذكر تاريخ سلسله‌هاى ديگر اين عهد را نيز فروگذار نكرده، و جز سلسله سامانيان، درباره امراى سيستان، خلف بن احمد و جانشينانش، آل زيار، سيمجوريان، خانيان، آل فريغون، غوريان، پادشاهان غرجستان، ديلميان، خوارزمشاهيان و افغانيان نيز شرحى آورده، و از اين رو كتاب حاضر يكى از مآخذ مهم و شايان توجه بشمار است.


    جنبه ادبى كتاب نيز، بس مهمّ است. داستانهاى دلكش و نغز، پندهاى مؤثّر و عبارات بديع و ابيات شيوا و دلپذير سراسر كتاب را فرا گرفته است. داستان گرفتاری «شار» پادشاه غرجستان به دست سلطان محمود كه خود خالى از لطف نيست نمونه‌اى از نثر فصيح و شيوا و پخته است.<ref>رك:ص 330 كتاب</ref> چنان كه سخن مرحوم ملك الشّعراى بهار روشن‌تر مى‌شود، آنجا كه مى‌گويد: «من بعد از نثر ابوالمعالى و كليله نثرى از نثر جرفادقانى استوارتر و دلپذيرتر نيافته‌ام، نه از وطواط و بهاء الدّين چنين سخن شنيده، و نه از قاضى حميد الدّين و نور الدّين منشى چنين عبارات بديع و بلند ديده‌ام، و آنجا كه دست و قلم را آزاد ساخته و قصدش پرداختن معنى صرف است در كمال فصاحت و سلاست از عهده اداى مقصود بر آمده، و در آنجا كه قلم را نگاه داشته است نيز به خوبى حقّ صنعت را ادا كرده است.»<ref>سبک ‌شناسى ج 2 ص387-388</ref>، مؤيد همين مطلب است.
    جنبه ادبى كتاب نيز، بس مهمّ است. داستانهاى دلكش و نغز، پندهاى مؤثّر و عبارات بديع و ابيات شيوا و دلپذير سراسر كتاب را فرا گرفته است. داستان گرفتاری «شار» پادشاه غرجستان به دست سلطان محمود كه خود خالى از لطف نيست نمونه‌اى از نثر فصيح و شيوا و پخته است.<ref>رك:ص 330 كتاب</ref> چنان كه سخن مرحوم ملك الشّعراى بهار روشن‌تر مى‌شود، آنجا كه مى‌گويد: «من بعد از نثر ابوالمعالى و كليله نثرى از نثر جرفادقانى استوارتر و دلپذيرتر نيافته‌ام، نه از وطواط و بهاء الدّين چنين سخن شنيده، و نه از قاضى حميد الدّين و نور الدّين منشى چنين عبارات بديع و بلند ديده‌ام، و آنجا كه دست و قلم را آزاد ساخته و قصدش پرداختن معنى صرف است در كمال فصاحت و سلاست از عهده اداى مقصود بر آمده، و در آنجا كه قلم را نگاه داشته است نيز به خوبى حقّ صنعت را ادا كرده است.»<ref>سبک ‌شناسى ج 2 ص387-388</ref>، مؤيد همين مطلب است.
    خط ۴۴: خط ۴۴:
    و همچنين از اشارات علمى نيز بى بهره نيست چنانكه در ص155 مى‌گويد: «و اين مسئله (عدم تحرّك خورشيد) ميان علماء اوايل در تنازع است، بعضى گفته‌اند:اوج شمس را حركت نيست و آن را به براهین هندسى به اثبات رسانيده و بعضى در اثبات حركت او به قياس بر ديگر اوجات تمسّك جسته».
    و همچنين از اشارات علمى نيز بى بهره نيست چنانكه در ص155 مى‌گويد: «و اين مسئله (عدم تحرّك خورشيد) ميان علماء اوايل در تنازع است، بعضى گفته‌اند:اوج شمس را حركت نيست و آن را به براهین هندسى به اثبات رسانيده و بعضى در اثبات حركت او به قياس بر ديگر اوجات تمسّك جسته».


    نكته ديگرى كه ذكر آن در اينجا لازم است اين است كه مؤلّف مانند بسيارى از گويندگان و نويسندگان معاصر سلطان محمود در مدح اين پادشاه راه اغراق و غلوّ مى‌پيمايد و گويى او را مؤيّد من عند اللّه و مرد خدايى مى‌داند، و از اين رو كرامتهایى به او نسبت مى‌دهد از قبيل«و سه روز پياپى در پى ايشان (هندوان) مى‌رفتند(لشكر سلطان محمود) و مى‌كشتند و ساز و سلاح مى‌ستدند و بعضى از فيلان ايشان به قهر به دست آوردند و بعضى به طوع با مرابط سلطان آمدند و ايشان را «خداى آورد» نام نهادند، و سلطان بر لطايف صنع بارى تعالى و عوايد كرم او شكر مى‌گفت كه فيلى كه جز به استعمال حيل و تعاون اعوان و تجلّد مردان به دست نيايد، به لطف و الهام او از معابد اصنام مفارقت كند و روى به خدمت معاهد اسلام نهد».<ref> همان، ص 385</ref>
    نكته ديگرى كه ذكر آن در اينجا لازم است اين است كه مؤلّف مانند بسيارى از گويندگان و نويسندگان معاصر سلطان محمود در مدح اين پادشاه راه اغراق و غلوّ مى‌پيمايد و گويى او را مؤيّد من عند اللّه و مرد خدايى مى‌داند، و از اين رو كرامتهایى به او نسبت مى‌دهد از قبيل«و سه روز پياپى در پى ايشان (هندوان) مى‌رفتند(لشكر سلطان محمود) و مى‌كشتند و ساز و سلاح مى‌ستدند و بعضى از فيلان ايشان به قهر به دست آوردند و بعضى به طوع با مرابط سلطان آمدند و ايشان را «خداى آورد» نام نهادند، و سلطان بر لطايف صنع بارى تعالى و عوايد كرم او شكر مى‌گفت كه فيلى كه جز به استعمال حيل و تعاون اعوان و تجلّد مردان به دست نيايد، به لطف و الهام او از معابد اصنام مفارقت كند و روى به خدمت معاهد اسلام نهد».<ref>همان، ص 385</ref>


    از مجموع آنچه گفتيم چنين بر مى‌آيد كه كتاب حاضر كه شرح وقايع سلطنت محمود غزنوى است از کتاب‌هایى است كه مى‌توان آن را به اصطلاح«دربارى» ناميد و اگرچه با تاريخ بيهقى كه در شرح وقايع دوره سلطنت مسعود غزنوى است در بعض جهات اشتراك مطلب دارد و بيهقى نيز ستايشهایى از سلطان محمود و سلطان مسعود كرده است، اما وى در تضاعيف كلام از بيان حقايق تاريخى خوددارى نكرده و رشته سخن را تماما به دست ستايش و مداهنه نداده است.
    از مجموع آنچه گفتيم چنين بر مى‌آيد كه كتاب حاضر كه شرح وقايع سلطنت محمود غزنوى است از کتاب‌هایى است كه مى‌توان آن را به اصطلاح«دربارى» ناميد و اگرچه با تاريخ بيهقى كه در شرح وقايع دوره سلطنت مسعود غزنوى است در بعض جهات اشتراك مطلب دارد و بيهقى نيز ستايشهایى از سلطان محمود و سلطان مسعود كرده است، اما وى در تضاعيف كلام از بيان حقايق تاريخى خوددارى نكرده و رشته سخن را تماما به دست ستايش و مداهنه نداده است.


    در مورد اشعار فارسى كتاب، گذشته از چند بيت كه از شاهنامه فردوسى يا گرشاسب نامه اسدى است مأخذ باقى اشعار بر نگارنده مجهول بود تا آنكه اخيرا متوجّه شدم كه جرفادقانى در خود كتاب اشاره كرده است كه شعرهاى فارسى از معين اسلام على بن محمّد ابى الغيث مستوفى ابوالقاسم علىّ بن حسین وزير جمال‌الدّين آى ابه الغ باربك است.<ref> رك:همان، ص 440</ref>
    در مورد اشعار فارسى كتاب، گذشته از چند بيت كه از شاهنامه فردوسى يا گرشاسب نامه اسدى است مأخذ باقى اشعار بر نگارنده مجهول بود تا آنكه اخيرا متوجّه شدم كه جرفادقانى در خود كتاب اشاره كرده است كه شعرهاى فارسى از معين اسلام على بن محمّد ابى الغيث مستوفى ابوالقاسم علىّ بن حسین وزير جمال‌الدّين آى ابه الغ باربك است.<ref>رك:همان، ص 440</ref>


    اين كتاب از نظر احتواى لغات اصيل و استعمالات خاص نيز مستندى قوى است، از قبيل:دستكار به معنى مصنوع و ساخته، فرمانروان و فرمانروانى به معنى فرمانروا و فرمانروايى (نظير جويان، جويا، گنجان، گنجا، گواران، گوارا) كه به نظر مى‌رسد استعمال جرفادقانى درست‌تر يا لااقل اصيل‌تر باشد. همچنين «بتازگى» به معنى مجددا، بهامون آوردن به معنى ويران كردن، پا افشردن به معنى پافشارى و مداومت، دل نمودگى به معنى اظهار مردانگى و جوانمردى كه در اين كتاب و نيز در كليله به كار رفته، رگ باز گرفتن به معنى سستى و كاهلى، سربازى كردن به معنى سرباختن، نگوسار به معنى نگونسار، سبزا رنگ به معنى سبز رنگ و نظاير آنها كه همه اين گونه لغات فهرست وار در پايان كتاب آمده است.
    اين كتاب از نظر احتواى لغات اصيل و استعمالات خاص نيز مستندى قوى است، از قبيل:دستكار به معنى مصنوع و ساخته، فرمانروان و فرمانروانى به معنى فرمانروا و فرمانروايى (نظير جويان، جويا، گنجان، گنجا، گواران، گوارا) كه به نظر مى‌رسد استعمال جرفادقانى درست‌تر يا لااقل اصيل‌تر باشد. همچنين «بتازگى» به معنى مجددا، بهامون آوردن به معنى ويران كردن، پا افشردن به معنى پافشارى و مداومت، دل نمودگى به معنى اظهار مردانگى و جوانمردى كه در اين كتاب و نيز در كليله به كار رفته، رگ باز گرفتن به معنى سستى و كاهلى، سربازى كردن به معنى سرباختن، نگوسار به معنى نگونسار، سبزا رنگ به معنى سبز رنگ و نظاير آنها كه همه اين گونه لغات فهرست وار در پايان كتاب آمده است.
    خط ۸۸: خط ۸۸:


    ==پانویس ==
    ==پانویس ==
    <references/>
    <references />


    ==وابسته‌ها==
    ==وابسته‌ها==