الحاشية علی قوانين الأصول (طارمی): تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - '== گزارش محتوا == ' به '== گزارش محتوا == ')
جز (جایگزینی متن - '}}↵↵↵'''' به '}} '''')
 
(۱۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۶: خط ۶:
[[طارمی، جواد]] (حاشيه نويس)
[[طارمی، جواد]] (حاشيه نويس)


[[میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن]] (نويسنده)
[[میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن]] (نویسنده)
| زبان =عربی
| زبان =عربی
| کد کنگره =‏‎‏BP‎‏ ‎‏159‎‏ ‎‏/‎‏ط‎‏2‎‏ح‎‏2‎‏*
| کد کنگره =‏‎‏BP‎‏ ‎‏159‎‏ ‎‏/‎‏ط‎‏2‎‏ح‎‏2‎‏*
خط ۱۴: خط ۱۴:
میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمد حسین، 1151 - 1231ق. قوانین الاصول - نقد و تفسیر
میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمد حسین، 1151 - 1231ق. قوانین الاصول - نقد و تفسیر
| ناشر =  
| ناشر =  
ابراهيم باسمچي
ابراهیم باسمچي
| مکان نشر =تهران - ایران
| مکان نشر =تهران - ایران
| سال نشر = 1306 ‌‎ق  
| سال نشر = 1306 ‌‎ق  
خط ۲۰: خط ۲۰:
| کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE13310AUTOMATIONCODE
| کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE13310AUTOMATIONCODE
| چاپ =1
| چاپ =1
| تعداد جلد =2
| تعداد جلد =2
| کتابخانۀ دیجیتال نور =13310
| کتابخوان همراه نور =13310
| کد پدیدآور =
| کد پدیدآور =
| پس از =
| پس از =
| پیش از =
| پیش از =
}}'''حاشيه بر قوانين الاصول'''، اثر آیت‌الله شيخ [[طارمی، جواد|جواد طارمى]]، يكى از حواشى باارزش است كه با زبان عربى، به شرح و تبيين مشكلات كتاب [[قوانين الأصول (طبع قديم)|قوانين الاصول]] [[میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن|ميرزاى قمى]] پرداخته است.
}}
'''الحاشية علی قوانين الأصول'''، اثر [[طارمی، جواد|آیت‌الله شيخ جواد طارمى]]، يكى از حواشى باارزش است كه با زبان عربى، به شرح و تبيين مشكلات كتاب [[قوانين الأصول (طبع قديم)|قوانين الاصول]] [[میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن|ميرزاى قمى]] پرداخته است.


== ساختار ==
==ساختار==
كتاب، داراى يك مقدمه و هفت باب و يك خاتمه است و در دو جلد و به شيوه «قوله...» تدوين شده است.
كتاب، داراى يك مقدمه و هفت باب و يك خاتمه است و در دو جلد و به شيوه «قوله...» تدوين شده است.


== گزارش محتوا ==
==گزارش محتوا==
در مقدمه، تعريف و موضوع علم اصول و برخى از مباحث الفاظ از قبيل حقيقت و مجاز، معانى الفاظ، تعارض احوال و مشتق مطرح شده و ابواب كتاب چنين تنظيم شده است:
در مقدمه، تعريف و موضوع علم اصول و برخى از مباحث الفاظ از قبيل حقيقت و مجاز، معانى الفاظ، تعارض احوال و مشتق مطرح شده و ابواب كتاب چنين تنظيم شده است:


خط ۴۵: خط ۴۹:


#موضوع علم اصول، ادله اربعه است؛ آن هم با وصف دليليت و حجيت؛ يعنى موضوع مقيد و موصوف به وصف و حيثيت تقييديه‌اش.
#موضوع علم اصول، ادله اربعه است؛ آن هم با وصف دليليت و حجيت؛ يعنى موضوع مقيد و موصوف به وصف و حيثيت تقييديه‌اش.
#در مواردى كه تبادرى هست و معنايى از لفظى به ذهن مى‌آيد، ولى در استناد آن به قرينه يا به خود لفظ شك داريم، از اصل عدم قرينه استفاده كرده و مى‌گوييم: قرينه‌اى در بين نيست و نتيجه مى‌گيريم كه تبادر به خود لفظ اسناد دارد و علامت حقيقت است.
#در مواردى كه تبادرى هست و معنايى از لفظى به ذهن مى‌آيد، ولى در استناد آن به قرينه يا به خود لفظ شك داريم، از اصل عدم قرينه استفاده كرده و مى‌گوييم: قرينه‌اى در بين نيست و نتيجه مى‌گیريم كه تبادر به خود لفظ اسناد دارد و علامت حقيقت است.
#چون معناى لفظ در حال وضع واحد بوده و وضع و استعمال هم كه توقيفى هستند، پس استعمال در اكثر از معناى واحد جايز نيست.
#چون معناى لفظ در حال وضع واحد بوده و وضع و استعمال هم كه توقيفى هستند، پس استعمال در اكثر از معناى واحد جايز نيست.
#مشتق، يك‌بار براى خصوص متلبس بالمبدأ في الحال و يك‌بار براى ما انقضى عنه التلبس وضع شده است.
#مشتق، يك‌بار براى خصوص متلبس بالمبدأ في الحال و يك‌بار براى ما انقضى عنه التلبس وضع شده است.
خط ۵۲: خط ۵۶:
#در بحث دلالت نهى بر فساد عبادت، تنها نهى نفسى در محل بحث داخل است نه نهى غيرى.
#در بحث دلالت نهى بر فساد عبادت، تنها نهى نفسى در محل بحث داخل است نه نهى غيرى.
#حجيت ظواهر (چه ظواهر قرآن و چه ظواهر ديگر كلمات)، مخصوص مقصودين بالافهام است(كسانى كه قصد متكلم از القاء اين خطاب، افاده و تفهيم به آنان است) و در حق ديگران حجت نيست و آنان حق ندارند از ظواهر استفاده كنند و بدان احتجاج نمايند.
#حجيت ظواهر (چه ظواهر قرآن و چه ظواهر ديگر كلمات)، مخصوص مقصودين بالافهام است(كسانى كه قصد متكلم از القاء اين خطاب، افاده و تفهيم به آنان است) و در حق ديگران حجت نيست و آنان حق ندارند از ظواهر استفاده كنند و بدان احتجاج نمايند.
#مؤلف، در بحث اجتهاد و تعريف آن به تفصيل وارد مى‌شود و هر دو تعريف رايج آن را ذكر مى‌كند، اما هر دو را ناتمام مى‌داند و تصريح مى‌كند كه اجتهاد، استفراغ وسع در تحصيل حكم شرعى فرعى از ادله معتبر، توسط كسى است كه آشنا به ادله و احوال آنها بوده و داراى قوه قدسى باشد كه به واسطه آن قادر بر رد فروع بر اصول گردد. نويسنده، قيد«ظن» را از تعريف خارج مى‌سازد؛ چه آنچه از طريق اجتهاد حاصل مى‌شود، گاهى قطعى و گاهى ظنى است و هر دوى آنها نيز براى مجتهد و مقلدان او حجت است.
#مؤلف، در بحث اجتهاد و تعريف آن به تفصيل وارد مى‌شود و هر دو تعريف رايج آن را ذكر مى‌كند، اما هر دو را ناتمام مى‌داند و تصريح مى‌كند كه اجتهاد، استفراغ وسع در تحصيل حكم شرعى فرعى از ادله معتبر، توسط كسى است كه آشنا به ادله و احوال آنها بوده و داراى قوه قدسى باشد كه به واسطه آن قادر بر رد فروع بر اصول گردد. نویسنده، قيد«ظن» را از تعريف خارج مى‌سازد؛ چه آنچه از طريق اجتهاد حاصل مى‌شود، گاهى قطعى و گاهى ظنى است و هر دوى آنها نيز براى مجتهد و مقلدان او حجت است.
#[[میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن|ميرزاى قمى]]، از كسانى است كه در ميان اماميه به حجيت مطلق ظنون حكم كرده است؛ مهم‌ترين دليل براى انكار انحصار حجيت ظنون به ظن خاصى كه دليل قطعى شرعى بر حجيت آن وجود دارد، دليل انسداد باب علم بعد از غيبت كبرا است.
#[[میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن|ميرزاى قمى]]، از كسانى است كه در ميان اماميه به حجيت مطلق ظنون حكم كرده است؛ مهم‌ترين دليل براى انكار انحصار حجيت ظنون به ظن خاصى كه دليل قطعى شرعى بر حجيت آن وجود دارد، دليل انسداد باب علم بعد از غيبت كبرا است.
#اجتماع امر و نهى جايز است، چون اگر بگوييم: احكام شرعيه به افراد تعلق مى‌گيرند و فرد خارجى با خصوصيات فردى تحت امر و نهى مى‌رود و از عباد، ايجاد آن طلب مى‌شود، در بحث اجتماع بايد قائل به امتناع اجتماع شويم، زيرا فرد خارجى واحد است و شىء واحد محال است هم امر داشته باشد و هم نهى و مشكل اجتماع ضدين به قوت خودش باقى است، اما اگر بگوييم: احكام شرعى، به طبايع تعلق مى‌گيرند، در مبحث اجتماع، مى‌توانيم قائل به امكان اجتماع شويم، زيرا امر، بر طبيعت صلات و نهى، بر طبيعت غصب بار شده است و صلات و غصب دو طبيعت جداگانه هستند، پس هيچ محذورى ندارد كه يكى، امر و ديگرى، نهى داشته باشد و نزاع اجتماع ضدين در اين فرض مرتفع مى‌شود و از آن‌جا كه ما طرف‌دار تعلق احكام به طبايع هستيم، در اين‌جا قائل به امكان مى‌شويم.
#اجتماع امر و نهى جايز است، چون اگر بگوييم: احكام شرعيه به افراد تعلق مى‌گیرند و فرد خارجى با خصوصيات فردى تحت امر و نهى مى‌رود و از عباد، ايجاد آن طلب مى‌شود، در بحث اجتماع بايد قائل به امتناع اجتماع شويم، زيرا فرد خارجى واحد است و شىء واحد محال است هم امر داشته باشد و هم نهى و مشكل اجتماع ضدين به قوت خودش باقى است، اما اگر بگوييم: احكام شرعى، به طبايع تعلق مى‌گیرند، در مبحث اجتماع، مى‌توانيم قائل به امكان اجتماع شويم، زيرا امر، بر طبيعت صلات و نهى، بر طبيعت غصب بار شده است و صلات و غصب دو طبيعت جداگانه هستند، پس هيچ محذورى ندارد كه يكى، امر و ديگرى، نهى داشته باشد و نزاع اجتماع ضدين در اين فرض مرتفع مى‌شود و از آن‌جا كه ما طرف‌دار تعلق احكام به طبايع هستيم، در اين‌جا قائل به امكان مى‌شويم.


== منابع مقاله ==
==منابع مقاله==
مقدمه و متن كتاب.
مقدمه و متن كتاب.


 
==وابسته‌ها==
{{وابسته‌ها}}





نسخهٔ کنونی تا ‏۲۰ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۵۵

الحاشية علی قوانين الأصول، اثر آیت‌الله شيخ جواد طارمى، يكى از حواشى باارزش است كه با زبان عربى، به شرح و تبيين مشكلات كتاب قوانين الاصول ميرزاى قمى پرداخته است.

الحاشیة علی قوانین الأصول (طارمی، جواد)
الحاشية علی قوانين الأصول (طارمی)
پدیدآورانطارمی، جواد (حاشيه نويس) میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمدحسن (نویسنده)
ناشرابراهیم باسمچي
مکان نشرتهران - ایران
سال نشر1306 ‌‎ق
چاپ1
موضوعاصول فقه شیعه - قرن 13ق. میرزای قمی، ابوالقاسم بن محمد حسین، 1151 - 1231ق. قوانین الاصول - نقد و تفسیر
زبانعربی
تعداد جلد2
کد کنگره
‏‎‏BP‎‏ ‎‏159‎‏ ‎‏/‎‏ط‎‏2‎‏ح‎‏2‎‏*
نورلایبمطالعه و دانلود pdf

ساختار

كتاب، داراى يك مقدمه و هفت باب و يك خاتمه است و در دو جلد و به شيوه «قوله...» تدوين شده است.

گزارش محتوا

در مقدمه، تعريف و موضوع علم اصول و برخى از مباحث الفاظ از قبيل حقيقت و مجاز، معانى الفاظ، تعارض احوال و مشتق مطرح شده و ابواب كتاب چنين تنظيم شده است:

  1. امر و نهى؛
  2. مفهوم و منطوق؛
  3. عام و خاص؛
  4. مطلق و مقيد؛
  5. مجمل و مبين؛
  6. ادله شرعيه (كتاب، سنت، اجماع، عقل مستقل و غير مستقل و اصول عمليه، قاعده لاضرر، قياس و نسخ)؛
  7. اجتهاد و تقليد.

خاتمه كتاب، در تعارض ادله است.

به نظر محشى، ميرزاى قمى ديدگاه‌هاى جديدى در اصول فقه دارد كه با بررسى در تضاعيف قوانين به دست مى‌آيد. اينك به پاره‌اى از نظريات وى اشاره مى‌كنيم:

  1. موضوع علم اصول، ادله اربعه است؛ آن هم با وصف دليليت و حجيت؛ يعنى موضوع مقيد و موصوف به وصف و حيثيت تقييديه‌اش.
  2. در مواردى كه تبادرى هست و معنايى از لفظى به ذهن مى‌آيد، ولى در استناد آن به قرينه يا به خود لفظ شك داريم، از اصل عدم قرينه استفاده كرده و مى‌گوييم: قرينه‌اى در بين نيست و نتيجه مى‌گیريم كه تبادر به خود لفظ اسناد دارد و علامت حقيقت است.
  3. چون معناى لفظ در حال وضع واحد بوده و وضع و استعمال هم كه توقيفى هستند، پس استعمال در اكثر از معناى واحد جايز نيست.
  4. مشتق، يك‌بار براى خصوص متلبس بالمبدأ في الحال و يك‌بار براى ما انقضى عنه التلبس وضع شده است.
  5. نهى، ظهور وضعى در دوام و تكرار دارد و براى طلب ترك مكرراً و دائماً وضع شده است.
  6. مسئله اجتماع امر و نهى، از مسائل علم كلام است.
  7. در بحث دلالت نهى بر فساد عبادت، تنها نهى نفسى در محل بحث داخل است نه نهى غيرى.
  8. حجيت ظواهر (چه ظواهر قرآن و چه ظواهر ديگر كلمات)، مخصوص مقصودين بالافهام است(كسانى كه قصد متكلم از القاء اين خطاب، افاده و تفهيم به آنان است) و در حق ديگران حجت نيست و آنان حق ندارند از ظواهر استفاده كنند و بدان احتجاج نمايند.
  9. مؤلف، در بحث اجتهاد و تعريف آن به تفصيل وارد مى‌شود و هر دو تعريف رايج آن را ذكر مى‌كند، اما هر دو را ناتمام مى‌داند و تصريح مى‌كند كه اجتهاد، استفراغ وسع در تحصيل حكم شرعى فرعى از ادله معتبر، توسط كسى است كه آشنا به ادله و احوال آنها بوده و داراى قوه قدسى باشد كه به واسطه آن قادر بر رد فروع بر اصول گردد. نویسنده، قيد«ظن» را از تعريف خارج مى‌سازد؛ چه آنچه از طريق اجتهاد حاصل مى‌شود، گاهى قطعى و گاهى ظنى است و هر دوى آنها نيز براى مجتهد و مقلدان او حجت است.
  10. ميرزاى قمى، از كسانى است كه در ميان اماميه به حجيت مطلق ظنون حكم كرده است؛ مهم‌ترين دليل براى انكار انحصار حجيت ظنون به ظن خاصى كه دليل قطعى شرعى بر حجيت آن وجود دارد، دليل انسداد باب علم بعد از غيبت كبرا است.
  11. اجتماع امر و نهى جايز است، چون اگر بگوييم: احكام شرعيه به افراد تعلق مى‌گیرند و فرد خارجى با خصوصيات فردى تحت امر و نهى مى‌رود و از عباد، ايجاد آن طلب مى‌شود، در بحث اجتماع بايد قائل به امتناع اجتماع شويم، زيرا فرد خارجى واحد است و شىء واحد محال است هم امر داشته باشد و هم نهى و مشكل اجتماع ضدين به قوت خودش باقى است، اما اگر بگوييم: احكام شرعى، به طبايع تعلق مى‌گیرند، در مبحث اجتماع، مى‌توانيم قائل به امكان اجتماع شويم، زيرا امر، بر طبيعت صلات و نهى، بر طبيعت غصب بار شده است و صلات و غصب دو طبيعت جداگانه هستند، پس هيچ محذورى ندارد كه يكى، امر و ديگرى، نهى داشته باشد و نزاع اجتماع ضدين در اين فرض مرتفع مى‌شود و از آن‌جا كه ما طرف‌دار تعلق احكام به طبايع هستيم، در اين‌جا قائل به امكان مى‌شويم.

منابع مقاله

مقدمه و متن كتاب.

وابسته‌ها